< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

71/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر سوره نسا/آیه34و35/

 

﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ وَ اللاّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيرًا ﴿34﴾ وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَمًا مِنْ أَهْلِها إِنْ يُريدا إِصْلاحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اللّهَ كانَ عَليمًا خَبيرًا﴿35

تبيين مرد در جامعه

مطالبي كه در اين دو آيه مانده است عبارت است از اينكه، گرچه بحث درباره زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن است، نه زن در مقابل مرد مطلقاً ولي از عموم تعليل مي‌توان استفاده كرد كه ولايت و قيموميت جامعه انساني به عهده مردهاست، براي اينكه فرمود شوهرها بر زنهاي خود قيموميت دارند، زيرا خداوند مردها را بر زنها برتريِ مديريت داد، برتري قيّم بودن داد. دو دليل براي قيّم بودن مرد نسبت به همسرش ذكر شد: يكي آن برتري تكويني و طبيعي است؛ دومي مسئله تأمين هزينه و تأمين نيازهاي منزل است. آن دليل دوم كه كسبي است مخصوص داخلهٴ زن و شوهر است ولي دليل اول كه يك امر تكويني است اين دليل، عام است گرچه مورد، خاص است، گرچه مورد، مربوط به زن و شوهر است ولي تعليل، چون عام است شامل زن در مقابل مرد هم مي‌شود. پس مرد در مقابل زن، سمت قيّم بودن و وليّ بودن را داراست ولي زن نمي‌تواند قيّم جامعه و والي جامعه باشد، اين مطلب اول، حالا نكته‌اش هم در پايان بيان مي‌شود ـ ان‌شاء‌الله ـ .

موظف بودن شوهران به تأمين روزي حلال خانواده

مطلب دوم آن است كه اينكه فرمود: ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾ دستور مي‌دهد كه شوهران، موظف‌اند از مال حلال خود خانواده را اداره كنند و هزينه را تأمين كنند، فرمود: ﴿بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾ نه «بما انفقوا»، نه اينكه اينها خرج منزل را به عده دارند، بلكه از مال حلال خود با مال خود، هزينه منزل را تأمين مي‌كنند.

اطاعت دائمي زنان صالحه از حق تعالي

مطلب سوم آن است كه زنهاي صالحه اينها دائماً در اطاعت پروردگارند: ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾ اين كلمه <صالح> صفت مشبهه است، اسم فاعل نيست، خودش معناي ثبوت و ثبات را مي‌فهماند و كلمه <قانت> هم بمادته هم بصورته، معناي دوام متابعت و اطاعت خدا را مي‌رساند. چون قنوت، دوام متابعت و اطاعت است. اگر اين ماده به صورت صفت مشبهه بيان بشود كه نشانه استقرار وصف است، هم اين كلمه بمادتها معناي دوام را مي‌فهماند هم بصورتها. مثلاً خود كلمه دوام، اگر گفته بشود <يدوم> اين كلمه بمادته دوام را مي‌فهماند. اگر گفته شد <دام> اين بمادته دوام را فهماند ولي <بهيئته> دوام را نفرمود، چون فعل ماضي مثلاً دلالت بر استمرار ندارد. ولي اگر گفته شد <دائم> كه صفت مشبهه بود، اين هم بهيئته دوام را مي‌فهماند هم بمادته، قانت از اين قبيل است، چون قنوت، دوام المتابعة است. وقتي به صورت صفت مشبهه و هيئت صفت مشبهه درآمد، هم ماده كلمه دوام را مي‌فهماند هم صورت كلمه و هيئت كلمه، پس زنهاي صالحه دائماً مطيع‌اند نه دائماً مطيع شوهرند، بلكه دائماًً مطيع ذات اقدس اله‌اند و چون خداوند فرمود از شوهرها اطاعت كنيد برابر با آن قراردادي كه در متن عقد امضا كرده‌ايد، چون فرمان خدا را دائماً اطاعت مي‌كنند و امر خدا اين است كه به قرارداد زناشويي اعتنا كنيد، اينها دائماً اطاعت مي‌كنند: ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾ اين هم دو مطلب.

زن و فضيلت حفظ اسرار ديگران

سوم اينكه اينها حافظات غيب‌اند. خود حفظ غيب يك فضيلت و ارزش است يعني اسرار مردم را حفظ كردن، آبروي مردم را حفظ كردن، آنچه را كه ديگران حاضر نيستند در علن روشن بشود انسان بازگو نكند، اين خودش يك فضيلت است.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ اين مبتدا و خبر است ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾ چون يكي معرفه است و ديگري نكره ﴿فَالصّالِحاتُ﴾ يعني نساء صالحات، قانتات‌اند. غرض آن است كه خود حفظ غيب يك ارزش است؛ آبروي مردم را حفظ كردن يا مردم را در غياب حفظ كردن، در غيبت مردم، نبود مردم آبروي آنها را نگه داشتن اين خودش يك فضيلت است. زنهاي صالحه چون به اين ارزش رسيده‌اند هم آبروي زنهاي ديگر هم آبروي مردم ديگر را حفظ مي‌كنند و هم آبروي شوهرهاي خود را حفظ مي‌كنند، نه اينكه فقط آبرو و اسرار شوهرهاي خود را حفظ مي‌كنند؛ منتها قسمت مهم حفظ زن، مربوط به حفظ آبرو و اسرار شوهر است.

پرسش:...

پاسخ: آنها جزء صالحات نيستند، نبايد وضع موجود را حساب كرد. در بحث ديروز اشاره شد كه اگر جامعه اسلامي آن امكانات را داشت كه تعليم كتاب و حكمت و تزكيه نفوس را يكسان در اختيار زنها و مردها قرار داد، آن‌گاه معلوم مي‌شود كه موفقيت زنها در انجام دستورات الهي بيشتر از مردهاست يا برابر است.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ اينكه فضيلت تكويني است كه نه فضيلت ارزشي، آن فضيلت ارزشي نيست. البته مردها مديرترند، قدرت اجرايي‌شان بيشتر است، دفاع‌شان قوي‌تر است اينهاست؛ اما اينكه فضيلت نيست خود مردها هم همين طورند؛ بعضيها قدرت دفاعي‌شان بيشتر است، بعضي مديريتشان بيشتر است، بعضي آن مديريت را ندارند، در كارهاي ديگر مخلص‌ترند نبايد اينها را به حساب آن مسائلي كه مايه قرب الي الله است آورد، حالا با خواندن آن روايت[1] در پايان بحث به خواست خدا كاملاً مرز اين دو مسئله از هم جدا خواهد شد. حالا بر فرض كسي يك قدرت بيشتري داشته باشد، هوش بيشتري داشته باشد اين تازه، نعمت است. اگر او توانست از اين هوش بهره صحيحي ببرد امتحان خوب بدهد، آن‌گاه مقرب عندالله است. صرف اينكه خدا كسي را خوش استعداد قرار داد، اين معلوم نيست آخر چه درمي‌آيد كه «الغِني و الفقر بَعد العَرضِ علي الله»[2] حالا صرف اينكه كسي خوش بيان است خوش استعداد است خوش حافظه است، اينكه اقرب عندالله نيست حالا تا ببينيم چه درمي‌آيد.

پرسش:...

پاسخ: بسيار خب، اگر آن كسي كه وسيله كمتر دارد، مخلص‌تر بود و اين شخص با اينكه وسيله بيشتري دارد ناخالص درآمد، آن‌گاه معلوم مي‌شود كه «الغني و الفقر بعد العَرض علي الله»[3] اگر كسي خوش استعداد بود، خوش بيان بود و قدرت بدني بيشتري داشت، معنايش اين نيست كه اين مقرب عندالله است. خدا امتحاني كرده به او نعمتي بيشتري داده، تازه اول كار است. درباره مردها اين‌چنين است بعضي‌شان را كه با بعض مي‌سنجند اين است. درباره زنها هم همين طور است، درباره زنها وقتي با مردها هم سنجيده مي‌شود اين طور است، قبلاً سه تا فصل بحث شد: يك بحث درباره تفاوتهايي كه بين خود مردهاست؛ يك بحث در تفاوتهايي كه بين خود زنهاست؛ يك بحث در تفاوت بين زنها و مردها. اين‌گونه از تفاوتها همه و همه امتحان است، اينها هيچ كدام نشانه تقرب الي الله نيست. خب ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ﴾؛ خدا اينها را حفظ كرده هم احكام و مقرراتي براي اينها وضع كرد كه به همسرهاي اينها دستور داد فرمود: ﴿وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ[4] هم اينها را به عنوان صلاح و قنوت و دوام اطاعت حفظ كرده است كه شدند <صالحات و قانتات>. پس اگر مردها از آن فضيلت مديريت و تأمين نيازهاي مادي برخوردارند، زنها هم از اين صيانت و حفظ اسرار منزل برخوردارند.

لزوم رعايت موعظه و هجر مضجع ومتناي آن در تنبيه زن

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَ اللاّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِ بُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً﴾ اين نشان مي‌دهد كه آن موردي كه از سعيد بن ربيع و مانند آن نقل شده است كه مردي، زن خود را زد[5] ، ظاهراً شايد مثلاً موعظه كرده يا هجر در مضاجع كرده و اثر نكرد، نوبت به تنبيه رسيد كه از آن به بعد ديگر جا براي قصاص نبود و اگر قبل از رسيدن نوبت تنبيه مرد، زن را تنبيه كند آنجا جاي قصاص است، اين هم يك مطلب.

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ﴾ آيا معنايش اين است كه مَضجعها را جدا كنيد يا در مضجع، آنها را مهجور كنيد. گاهي گفته مي‌شود از اينكه تعبير به مضاجع به جمع تعبير شد؛ نفرمود «و اهجروهن في المضجع» تأييد مي‌كند كه مضجع و رختخواب و بستر خواب را جدا نكنيد، بلكه در بستر خواب، اينها را ترك كنيد. همان طوري كه در روايت آمده است كه مرد پشت بكند به زن[6] كه اين احساس بي‌مهري بكند، چون كلمه مضاجع جمع است، نشان مي‌دهد كه در مضجعها و در رختخوابها مرد، صورت برگرداند، نه اينكه در اصل رختخواب اينها جدا بشوند. اين تأييد شايد تام نباشد، براي اينكه چون خطاب به جمع است بنابراين مي‌شود مضاجع را هم جمع آورد يعني در رختخوابها هر كسي در مضجع خاص خود همسر خود را ترك كند. پس از اينكه جمع آورد، دليل يا تأييد بر اين مطلب نيست كه با حفظ وحدت مضجع، مرد پشت كند به زن، بلكه ممكن است خود مضجع و رختخواب و بستر خواب هم جدا بشود. عمده آن است كه كلمه ﴿فِي﴾ آمده كه ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ﴾ آيا اين ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ﴾ يعني درباره رختخواب اينها را ترك كنيد يا در رختخواب، اينها را ترك كنيد. اگر معنايش اين باشد كه در اين زمينه، اينها را مهجور بگذاريد خب مي‌شود كه رختخوابها را عوض كرد؛ اما اگر معنايش اين است كه با حفظ وحدت مضجع، در مضجع، اينها را هجر كنيد اين همان است كه برابر آن روايت، مضجع واحد باشد ولي شوهر پشت كند به زن.

پرسش:...

پاسخ: دوري كنيد؛ اما در مضجع، چون مطلق كه نيست؛ نفرمود كه «و اهجروهن»، چون آخر مقيد كرد، فرمود: ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ﴾ نفرمود «و اهجروهن».

مراد از شقاق درآيه کريمه

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما﴾ معناي عرفي هم دارد يعني هر كدام كاري مي‌كنند كه تحملش براي ديگري مشقت‌آور است؛ شاق است؛ نمي‌توانند يكديگر را تحمل بكنند. آن معناي لغوي بود [که] در بحث ديروز گذشت، اين هم معناي عرفي اوست كه ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما﴾ يعني اگر مي‌ترسيد اينها به جايي برسند كه هيچ كدام نتوانند ديگري را تحمل كنند، روش هر كدام براي ديگري شاق است.

احتمالات مربوط به معني «فَابعثوا» در آيه

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿فَابْعَثُوا﴾ اين خطاب، آيا به مسئولين نظام است، به مسئولين قضايي است يا به دو تا خانواده اين زن و شوهر است يا به خود زن و شوهر كه اين سه احتمال در بحث ديروز گذشت. احتمال اينكه به مسئولين قضايي اختصاص داشته باشد شايد بعيد باشد، براي اينكه در زمان نزول اين كريمه، مسئول فقط وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود، ديگر جا براي جمع نيست كه بفرمايد: ﴿فَابْعَثُوا﴾. اين نشان مي‌دهد كه خطاب، به توده مردمي است كه به اين دو خانواده وابسته‌اند.

پرسش:...

پاسخ: همان ديگر، اين معنايش آن است كه شما به مسئولين مراجعه كنيد. آيه قطع يد هم در سرقت هم همين است، خطاب به مسئول نيست [بلکه] خطاب آن است كه شما به مسئولين مراجعه كنيد، نه خودتان مباشرت كنيد، آن چون حد است اينها كه حد را جاري نمي‌كنند، اينها به پيغمبر مراجعه مي‌كنند؛ اما اينجا اين طور نيست كه به پيغمبر مراجعه بكنيد تا او تعيين بكند. اگر دستور اين است كه به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مراجعه بكنيد، آن وقت نظير ﴿فَاجْلِدُوا[7] ، نظير﴿فَاقْطَعُوا[8] وامثال‌ذلك خواهد شد.

شرط نبودن ذكورت در امر حكميت

مطلب بعدي آن است که اينكه فرمود: ﴿فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَمًا مِنْ أَهْلِها﴾ اختصاصي به مرد ندارد، ممكن است يك زن مدير و مدبري از خانواده مرد و از خانواده زن، عهده‌دار اين تحكيم باشند. مگر اينكه از دليل خاص، ذكورت شرط شده باشد، استفاده بشود وگرنه از آيه استفاده نمي‌شود كه اين تحكيم، مخصوص مردهاست. زن نمي‌تواند قاضي بشود ـ آن هم با حرفهايي كه در او هست ـ ولي در مسئله امور خانوادگي، كارشناسي مخصوص زنان و امثال‌ذلك خب، چرا نتواند؟ يعني لااقل از طرف خانواده زن يک زني كه به اسرار و رموز خانوادگي آشناست و مدير و مدبر است، به عنوان كارشناس انتخاب مي‌شود، از طرف مرد هم يك زن يا يك مرد انتخاب مي‌شود. اگر دليلي دلالت كرد بر اينكه شرط حكمين ذكورت است آن دليل، متبع است وگرنه از آيه هرگز چنين چيزي استفاده نمي‌شود.

عدم سقوط حكم حكميت در صورت فقدان فرد جامع الشرايط در فاميل

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَمًا مِنْ أَهْلِها﴾ اگر اين دو خانواده، افرادي از خانواده اينها نبود، نداشتند يا داشتند ولي صلاحيت براي داوري نداشتند، آيا اين حكمي كه به نام تحكيم است در حال خوف و شقاق ساقط مي‌شود يا نوبت به دو تا كارشناس بيگانه مي‌رسد؟ ظاهراً اصل حكم ساقط نمي‌شود يعني اگر از خانواده مرد و از خانواده زن كسي كه واجد اين شرايط بود، اصلاً شخصي نبود يا واجد شرط نبود، در [هر] دو حال مي‌شود به بيگانه مراجعه كرد كه بيگانه، عهده‌دار تحكيم باشد.

غالبي بودن قيد فاميل بودن حَكَمَها

مطلب ديگر آن است كه اگر از خانواده هر دو طرف كساني هستند كه صالح باشند ولي بيگانه‌ها اصلح‌اند، آيا به بيگانه‌ها مي‌رسد يا نه؟ ظاهراً مي‌رسد، چون اين از باب تناسب حكم و موضوع نشان مي‌دهد كه اين قيد، قيد غالبي است نه قيد احترازي. نه معنايش اين است كه تحكيم، مشروط به اين است كه از خانواده اينها باشد، چون از خانواده اينها باشد اينها بصيرتر‌ هستند، خبيرتر هستند، رئوف‌تر، مهربان‌تر هستند و مانند آن.

بنابراين چون ظاهر اين است كه قيد قيد غالب است با بودن دو تا فرد صالح، مي‌توان از افراد ديگر هم كمك گرفت. يك وقت است كه مي‌خواهند اعضاي خانواده نفهمند، گاهي مصلحت در كتمان اسرار دروني از فاميلهاست خب، دوتا كارشناس ديگر را انتخاب مي‌كنند. غرض اينكه اين قيد، قيد غالب است به حسب ظاهر ﴿فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَمًا مِنْ أَهْلِها

 

بررسي احتمالات در ضمير «يريدا» و «بينهما»

آن‌گاه فرمود: ﴿إِنْ يُريدا إِصْلاحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُما﴾ اين ضمير تثنيه، سه تا احتمال در آن هست: يكي اينكه هر دو به اين زن و شوهر برگردد يعني اگر زن و شوهر واقعاً قصد اصلاح دارند، خدا بينشان صلح و صفا برقرار مي‌كند؛ يكي اينكه هر دو به آن حكمين برگردند يعني اگر آن حكمين، خوش‌نيت بودند و نيت اصلاح داشتند، خدا آن حكمين را موفق مي‌كند در اصلاح كه ديگر خود حكمين اختلاف نمي‌كنند در اين رأي دادن گاهي. دو كارشناس به جاي اينكه به يك نظر مثبتي برسند، خودشان اختلاف پيدا مي‌كنند. اگر اين دو كارشناس و دو داور، قصدشان اصلاح باشد خداوند، بين اينها اصلاح مي‌كند به يك نتيجه مثبت و مورد اتفاق مي‌رسند. احتمال سوم آن است كه اين ضمير ﴿إِنْ يُريدا﴾ آن ضمير تثنيه اول، به حكمين برگردد و ضمير دوم، به زن و شوهر برگردد ﴿إِنْ يُريدا﴾ يعني آن حكمان، اصلاح را خداوند بين زن و شوهر توفيق و وفق و موافقت برقرار مي‌كند؛ اما احتمال چهارم كه خيلي بعيد است آن است كه اين ضمير ﴿يُريدا﴾ به زن و شوهر برگردد و اين ضمير دوم كه ﴿يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُما﴾ است به حكمين برگردد [که] اين بعيد است. زمخشري احتمال مي‌دهد كه ﴿إِنْ يُريدا﴾ ضمير تثنيه اول به دو حكم برگردد، اين ﴿يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُما﴾ به زن و شوهر برگردد[9] . سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) احتمال دادند كه دو دو ضمير، به زن و شوهر برگردد[10] يعني اگر زن و شوهر واقعاً قصد اصلاح دارند، خداوند بين اينها صلح و صفا برقرار مي‌كند. اين بد نيست ولي سخن زمخشري[11] هم بي‌لطافت نيست؛ اگر اين حكمين واقعاً قصد اصلاح داشته باشند، خداوند اين شقاقي كه بين الزوجين بود اين شقاق را به وفاق تبديل مي‌كند ﴿إِنْ يُريدا﴾ يعني اگر اين دو كارشناس واقعاً قصد اصلاح داشته باشند، خداوند شقاق بين الزوجين را به وفاق بينهما تبديل مي‌كند. چه اينكه معنايي هم كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) كردند، آن هم كاملاً قابل پذيرش است يعني ﴿إِنْ يُريدا﴾؛ اين زن و شوهر، اصلاح را ـ اگر واقعاً مي‌خواهد اصلاح كنند ـ خداوند شقاق بين اينها را به وفاق بين اينها تبديل مي‌كند: ﴿إِنْ يُريدا إِصْلاحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُما﴾.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ اينها درصدد اصلاح هستند؛ منتها راه حل را بلد نيستند. واقعاً مي‌خواهند زندگي كنند؛ اما راه حل را بلد نيستند.

پرسش:...

پاسخ: بله آن دو كارشناس از هر صنفي باشند، خواه از اهل اين دو خانواده باشند يا نباشند بايد كه مرضي الطرفين باشند، نه تحميلي نه وكيل تحميلي باشند، بلكه وكيلي باشند مَرضي الطرفين يا حكمي باشند مَرضي الطرفين. اين دو حاكم، وقتي مرضي الطرفين بود و اينها هم واقعاً قصد اصلاح داشتند خداوند، توفيق مي‌دهد.

مطلب مهم آن است كه انجام امور مالي در اختلافات مالي خب، كار سهلي است بالأخره محکومٌ له

است مال را مي‌برد، محكوم عليه هم مال را رها مي‌كند ولو كينه او را هم در دل داشته باشد ولي محل ابتلا نيست.

به دست الهي بودن تاليف قلوب در امر زندگي

اما كساني كه بخواهند با هم زندگي كنند مخصوصاً در داخله منزل، چاره جز گرايش قلبي و وحدت دل نيست. اين الفت دل هم جز از خدا از هيچ مبدئي ساخته نيست. لذا درباره حكمين فرمود: ﴿إِنْ يُريدا إِصْلاحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُما﴾ يعني بين الزوجين، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» هم فرمود: تنها خدا بود كه اختلاف دروني شما را برطرف كرد؛ آيهٴ 63 سورهٴ «انفال» اين است كه ﴿وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ﴾؛ خداوند بين دلهاي مردم به وسيله اسلام، الفت ايجاد كرد ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي اْلأَرْضِ جَميعًا ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ﴾؛ به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خطاب مي‌كند مي‌فرمايد تو اگر تمام آنچه در زمين است بخواهد هزينه كني، خرج كني كه دلها را متحد كني با هم نمي‌تواني، زيرا دلها با مال متحد نمي‌شود. تازه، اول اختلاف خواهد بود كه چرا به من بيشتر نداد يا چرا به او بيشتر داد يا چرا من را مثلاً مورد ملاحظه قرار نداد از اين حرفها يا به سبب تهاجم سهم ديگران است. لذا فرمود: ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي اْلأَرْضِ جَميعًا ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾ چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» كه بحثش قبلاً گذشت آنجا هم مسئله تأليف قلوب را به عنوان يك نعمت الهي ياد كرده است، در آيهٴ 103 سورهٴ «آل عمران» اين بود: كه ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ﴾ غرض آن است كه تأليف دل كه اساس خانواده است به دست خداست. پس شقاق بين الزوجين اگر بخواهد به وفاق تبديل بشود، يك نيت صالح لازم دارد. قسمت مهم، نيت صالح خود زوجين است. اگر هم حكمين نيت صالح داشته باشند باز كافي نيست، لذا انتخاب سيدناالاستاد[12] از انتخاب زمخشري[13] لطيف‌تر است. عمده، در ايجاد الفت بين زن و شوهر، نيت صالحه خود زن و شوهر است.

پرسش:...

پاسخ: نه دلشان مي‌خواهد كه حكمين اصلاح بكنند، نه حكمين تفريق بكنند. اينها واقعاً مي‌خواهند بينشان اصلاح بشود؛ منتها راهش را بلد نيستند يا اگر هم راهش را بلد هستند هر كدام رأي خود را مقدم مي‌دارد. اينها واقعاً علاقه‌مندند كه اين شقاق به وفاق تبديل بشود، لذا به دو كارشناس خانوادگي مراجعه مي‌كنند چون نيتشان خير است، خدا اين شقاق بين را به وفاق بين تبديل مي‌كند: ﴿إِنْ يُريدا إِصْلاحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُما﴾.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ اصلاح ذات البين خودش فضيلتي است. اگر اينها بخواهند واقعاً بخواهند كه اين ذات البين اصلاح بشود، اين شقاق برطرف بشود، اينها را آن وقت خدا ياري مي‌كند.

قرب الهي محسوب نشدن وفور نعمت در انسان

مطلب بعدي آن است كه هرگز اين مسائل دانش، نعمتهايي كه خدا داد، فضيلتهاي انديشه‌اي يا عملي كه خدا داد اينها به حساب قرب الي‌ الله نمي‌آيد [بلکه] اينها همه‌اش نعمت است و مورد امتحان. هيچ كس نمي‌تواند بگويد من مقرب عندالله‌ام، براي اينكه خدا به من استعداد بهتر داد، خدا به من حافظه برتر داد، اين هر دو امتحان است. اگر شخصي با داشتن اين نعمت خالصانه عمل كرد، آن روز معلوم مي‌شود كه مقرب عندالله است، امروز هيچ كدام نشانه قرب الي الله نيست.

پرسش:...

پاسخ: بسيار خب، زمينه هست، نژاد هست، محيط خانوادگي هست؛ محيط تربيتي هست دهها علل و عوامل نقش دارد تا خداوند اين نعمت را به كسي عطا كند؛ اما اگر نعمتي را خدا به كسي عطا كرد معنايش اين نيست كه اين شخص، مقرب عندالله است، اين شخص مبتلاست به ثواب، همان طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «فجر» جامع‌ترين تعبير آمده. بعضي مبتلا به سلامت‌اند بعضي مبتلا به مرض؛ منتها آن رسوب جاهلي نمي‌گذارد كه ما كه الآن سالم‌ايم باورمان بشود كه مبتلا به سلامت‌ايم. اگر كسي وضع مالي‌اش مناسب است اين مبتلا به ثروت است، همان طوري كه انساني كه مريض است مبتلا به مرض است و انساني كه فقير است مبتلا به تهي‌دستي است، كسي كه سالم است مبتلا به سلامت است، كسي كه مال‌دار است مبتلا به ثروت است، اين از لطيف‌ترين تعبيرات سورهٴ «فجر» است[14] . فرمود ما بعضي را به سلامت مبتلا مي‌كنيم. مبتلا يعني <ممتحن> بعضي را سالم مي‌كنيم، ببينيم از اين سلامت چه استفاده مي‌كنند. بعضي بيمار مي‌شوند ببينيم در اين بيماري چه مي‌كنند. بعضي را مال‌دار مي‌كنيم ببينيم با مال چه مي‌كنند، بعضي را بي‌مال مي‌كنيم ببينيم با فقر چه مي‌كنند. اينها همه نعمت است و همه امتحان. اگر نعمت است و امتحان و در مقابلش جزا لازم است، پس هيچ كس نمي‌تواند بگويد اين نعمت، علامت قرب الي الله است اين طور نيست.

سؤال نماينده زنان عالم ازرسول اکرم(ص) درخصوص فضايل مردان

حديثي را كه در تفسير روايي اهل سنت به نام الدرالمنثور نقل شده است[15] ، اين تفسير را ملاحظه بفرماييد، بعد بياني را هم كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در بحث روايي الميزان دارند[16] آن را هم حتماً ملاحظه بفرماييد. آن تفسير اين است كه سيوطي در الدرالمنثور، ذيل همين آيهٴ ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ﴾ اين حديث را از بيهقي نقل كرد كه بيهقي از اسماء بنت يزيد انصاريه، از اين بانوي انصاري اين حديث را نقل كرد كه اسماء بنت يزيد، حضور رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمد: «إنّها أَتتت النبي(صلّي الله عليه و سلّم) و هو بين أَصحابه»؛ حضرت بين اصحابش نشسته بود اين زن انصاري يعني اسماء بنت يزيد وارد شد «فقالت بأَبي أَنت و امي»؛ عرض كرد پدر و مادرم فداي تو «إنّي وافدةُ النساء اليك»؛ من نماينده زنها هستم كه خدمت شما رسيدم «و اعلم نفسي لك الفداء»؛ عرض كرد كه جانم به فداي تو‌ اي پيغمبر، بدان كه «ما من إمرأةٍ كائنة في شرق و لا غربٍ سمعت بمخرجي هذا و الا وهي علي مثل رأيي»؛ من نماينده مستقيم يك عده‌ام و نماينده مستقيم تمام زنان جهان. آنها كه با ما مأنوس بودند من نماينده رسمي آنها هستم، آنهايي هم كه ما را نديدند ما هم آنها را نديديم، در شرق عالم و در غرب عالم زندگي مي‌كنند همين حرفي كه من مي‌زنم مي‌زنند، پس من نماينده زنان جهانم «و اعلم نفسي لك الفداء أَنّه ما من إِمرأةٍ كائنة في شرق و لا غربٍ سمعت بمخرجي هذا الا وهي علي مثل رأيي» خب، پس حرف همه زنهاي عالم همين است كه من الآن دارم مي‌گويم، آن چيست و آن اين است كه «إِن اللهَ بعثك بالحق الي الرجال و النساء»؛ تو مبعوث هستي به حق، براي همه بشر چه زنها چه مردها «فآمنّا بك و بإِلهٰك الذي ارسلك»؛ ما هم به نبوت تو و رسالت تو [و] هم به وحدانيت ذات اقدس الهي ايمان آورديم هم به رسول هم به مُرسِل ولي «و إِنا معشر النساء محصوراتٌ مقصورات قواعد بيوتكم و مقضي شهواتكم و حاملات أولادكم»؛ ولي ما زنها خانه نشينيم، شهوتهاي شما با ما برطرف مي‌شود، بچه‌هاي شما را ما تربيت مي‌كنيم، خانه‌هاي شما را ما حفظ مي‌كنيم؛ اما «و إِنَّكم معاشر الرجال فُضِّلتُم علينا بالجُمعة والجماعات و عيادة المرضي و شهود الجنائز و الحج بعد الحج و افضل من ذلك الجهاد في سبيل الله»؛ شما مردها فضيلتهايي بر ما داريد. در نماز جمعه شركت مي‌كنيد بر ما لازم نيست. در نماز جماعات شركت مي‌كنيد بر ما لازم نيست. در عيادت مرضي حضور داريد، بر ما لازم نيست. در شهود جنازه‌ها حضور داريد، بر ما لازم نيست. اصل حج بر هر دو واجب است؛ اما حج بعد الحج براي شما هست براي ما نيست و افضل از همه اينها جهاد في سبيل الله است كه براي شما اين فضيلت هست، براي ما نيست «و إنَّ الرجل منكم اذا خرج حاجاً اؤ معتمرً اؤ مرابطاً حفظنا لكم اموالكم و غزلنا لكم أَثوابكم و رَبَّينا لكم اموالكم» يكي از شما اگر به جبهه برويد، لباسهايتان را ما مي‌دوزيم ما مي‌شوييم ما مي‌بافيم، بچه‌هايتان را ما حفظ مي‌كنيم، اگر غَزل است اگر غَسل است همه‌اش به عهده ماست «و إنَّ الرجل منكم اذا خرج حاجاً اؤ معتمراً اؤ مرابطاً»؛ به حج برود يا به عمره برود يا به جبهه برود «حفظنا لكم اموالكم و غزلنا لكم أثوابكم و رَبَّينا لكم اموالكم فما نشاركکم في الأَجر يا رسوال الله»؛ آن وقت اجرها مال شما است زحمتها مال ما اين خلاصه حرف نماينده زنان جهان.

تعظيم شيوايي پرسش مسائل از جانب رسول اکرم(ص)

خود اين زن يعني اسماء انصاريه معصومه نيست تا آدم به حرف او استدلال كند ولي در مقابل حجت خدا اين سخن را گفت و ذات مقدس رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تقرير كرد، امضا كرد تكذيب نكرد؛ نفرمود اين حرف خودت است يا حرف همشهريهاي خودت است. اين همان تقرير معصوم است كه حجت است. اين زن گفت من نماينده زنان جهانم، براي اينكه آنهايي كه از نزديك با هم هستيم كه خب همين فكر را داريم ولي آنها كه در مشرق عالم يا در مغرب عالم هستند ما را نديدند، اگر بفهمند كه من يك چنين حرفي را دارم به حضور شما مي‌رسانم، اين را قبول دارند. اين ادعا چون از غير معصوم بود، حجت نيست ولي چون در حضور معصوم است و با تقرير معصوم همراه شد، معلوم مي‌شود حجت است يعني در حقيقت، اين زن حرف همه زنان عالم را به عرض حضرت رساند. «فالتفت نبي(صلّي الله عليه و سلّم) الي اصحابه بوجهه كُلّه»؛ تمام صورتش را رو كرد به اصحاب «ثم قال هل سمعتم مقالة امرأة قط احسن من مساءلتها في أَمر دينها من هذه»؛ فرمود تاكنون ديديد زني به اين عظمت درباره مسائل ديني‌اش اين قدر شيوا سخن بگويد «فقالوا يا رسول الله ما ظننا أَنَّ امرأة تهتدي الي مثل هذا»؛ عرض كردند يا رسول الله! ما فكر نمي‌كرديم زن به اينجا به اين مقام برسد. خب، البته زن در جاهليت ميداني نداشت، اسلام آمد اين حريت را داد تعليم را كرد، آن وقت اين طور سخنران و سخنگو پيدا كرد.

برخورداري زنان شوهرداراز تمام فضايل مردان

«فقالط يا رسول الله ما ظننا ان امرأة تتهدي الي مثل هذا»، آن‌گاه «فالتفت النبي(صلّي الله عليه و سلّم) اليها ثم قال لها إِنصرفي»؛ اولاً تقرير كرد، تشكر كرد با اين وضع، تمجيد كرد. بعد به زن فرمود برگرد به منزل هم خودت باخبر باش و هم چون نماينده زنهاي ديگري آنها را هم باخبر كن به اين مطلبي كه الآن من مي‌گويم «ثم قال لها إِنصرفي ايتها المرأةُ و أَعلَمي مَن خلفك مِن النساء» يعني تو اگر نماينده زنها بودي و آمدي، حالا نماينده رسول الله هستي برو ابلاغ بكن، برو به همه آنها بگو كه پيغمبر اين طور جواب داد: «انصرفي ايتها المرأة و اعلمي مَن خلفك مِن النساء» كه چه «أَنّ حُسن تَبَعُّل إِحداكن لزوجها و طَلَبَها مرضاته و اتباعها موافقته يعدل ذلك كله»[17] ؛ تو ثواب مي‌خواهي يا ميدانداري. قرب الي الله مي‌خواهي يا ميدان داري اگر واقعاً قرب الي الله مي‌خواهي كمال مي‌خواهي، خدا مصلحت را در اين ديد كه شما مربي خانه باشيد، از بس مسئله تربيت اولاد گفته شد كه عظمت‌اش را از دست داد. گفتند بچه‌ها را طوري تربيت كنيد خب، آن آياتي كه در سورهٴ مباركهٴ «نور» هست كه سه وقت از شبانه‌روز به بچه‌ها طوري تربيت كنيد، اعلام بكنيد كه بدون در زدن وارد اتاق پدر و مادر نشوند، اينها به عهده مادر است ديگر، خانه و خانواده را انسان يك چيز كوچكي گرفت.

خب، اين همه آياتي كه مربوط به بچه‌ها است، پدر كه نمي‌رسد تنها كسي كه حرف او را آن بچه گوش مي‌دهد و مي‌تواند به بچه بفهماند و حوصله‌اش را هم دارد و بچه هم از او مي‌خرد، مادر است ديگر. اين عظمت سورهٴ مباركهٴ «نور» كه فرمود به بچه‌هايتان بگوييد همين كه بد و خوب را تشخيص مي‌دهند [و] چيزي نمي فهمند حالا يكساله دوساله دو سال و نيم، سه سال‌اش نه، همين كه چيز مي‌فهمد به اينها بگوييد سه وقت از شبانه‌روز بدون اجازه قبلي، بدون اطلاع قبلي به اتاق پدر و مادر نرود يعني اولاً اين مادر بايد بداند كه اين دختر بچه يا پسر بچه، چهار ساله، پنج ساله را در اتاق خودش نبايد بخواباند. بعد هم بايد به او بگويد كه وقتي كه قبل از نماز صبح كه من برمي‌خيزم و لباس خواب تن من است تا در نزدي، اجازه نگرفتي، من لباس خودم را نپوشيدم به اتاق من نيا، همين بچه‌هاي كوچك شما ﴿ ثَلاثَ مَرّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِنَ الظَّهيرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ[18] ؛ فرمود قبل از نماز صبح كه مي‌خواهيد از رختخواب برخيزيد، اين در اتاق پدر و مادر نيايد. وسط روز، پدر از مركز كار برگشت [و] آمد در منزل، با همسرش در يك اتاق دارد استراحت مي‌كند، اين بچه نبايد بدون اطلاع، بدون در زدن وارد بشود. موقع نماز عشا شد نماز عشا را خواندند، حالا مي‌خواهند بخوابند در اتاق خاص خود دارند، لباس رسمي را گرفتند لباس خواب، تنشان است اين بدون در زدن وارد نشود. آن وقت ما توقع داريم بچه‌هايي كه اين اصول قرآني اصلاً در اين خانواده، مثل اينكه نازل نشده بعد هم وقتي به مدرسه رفتند، بچه‌هاي خوب دربيايند خب، درنمي‌آيند ديگر.

گفتند بچه‌ها در يك رختخواب نخوابانيد ولو دو تا خواهر «يُفَرَّق بينهم في المضاجع لِعشر»[19] ؛ نه برادر و خواهر را، دو تا خواهر را، دو تا برادر را در يك رختخواب نخوابانيد. يك مقدار انسان در زندگي صرفه‌جويي مي‌كند براي هر كدام آنها يك تختي، يك رختخواب جداگانه‌اي فراهم مي‌كند ديگر. خب، اينها را چه كسي بايد به عهده بگيرد. مسئول اساسي تربيت اينها مادر است، خيلي كم اتفاق مي‌افتد كه مادري كه هفت سال بچه را با اين اصول تربيت بكند، بعد بچه به مكتب برود و منحرف دربيايد. ما چون خانواده را يك چيز كوچكي گرفتيم، خيال كرديم همان مَقضي شهوات است، همين وضع در مي‌آيد. آن گاه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به اين زن فرمود تو نماينده مني، از طرف من برو اين حرف را به همه زنان عالم بگو كه شما فضيلت و ثواب قرب الي الله مي‌خواهيد يا مي‌خواهيد اسم شما در روزنامه‌ها بنويسند. شما چه مي‌خواهيد؟ شهرت مي‌خواهيد، ميدان‌داري مي‌خواهيد، زيد و عمرو از شما حرف زدن بخواهند مي‌خواهيد يا قرب الي الله مي‌خواهيد؟ اگر قرب الي الله مي‌خواهيد، فضيلت خانه‌داري معادل همه اين حرفهاست كه شما گفتيد: « انصرفي أَيتها المرأة و اعلمي مَن خلفك مِن النساء أنَّ حُسن تَبَعُّل إِحداكن لزوجها»[20] ؛ خوب شوهر‌داري. آن‌گاه كم است مردي كه عاطفه ببيند، بعد به دنبال بيگانه راه بيفتد.

در نهج‌البلاغه است كه اصحاب دور حضرت امير نشسته بودند، زن نامحرمي داشت عبور مي‌كرد بعضيها نگاه كردند خب، درست تربيت نشدند ديگر، در حضور علي(صلوات الله عليه) اين در نهج‌البلاغه است. حضرت فهميد كه بعضي از شاگردان و حاضران درس او دارند نامحرم را نگاه مي‌كنند. فرمود اگر يك وقت شيطان شما را خواست فريب بدهد، آن كه در منزل داريد از همين قبيل است[21] ، اين چيز ديگر نيست. خب، خدا به شما حلال داد ديگر، چيز جدايي كه نيست، آن هم همين است ديگر، دليل ندارد شما به بيگانه نگاه كنيد. فرمود: «وَ اعلمي مَن خلفك مِن النساء أنَّ حُسن تَبَعُّل إحداكن لزوجها و طلبها مرضاته و اتباعها موافقته يَعدل ذلك كُلَّه» معادل همه اين فضايل است. آن‌گاه «فأَدبرت المرأة»؛ اين زن از حضور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برگشت «و هي تُهَلل و تُكَبر استبشاراً»[22] ؛ لا اله الا الله گفت و الله اكبر گفت، با مژده رفت.

بنابراين اگر سخن از اين نام، نشان است، اينها ارزش نيست. اگر سخن از كمال است، هيچ فرقي بين زن و مرد نيست. حالا سه چهار نكته در الميزان[23] هست كه حتماً ملاحظه بفرماييد.


[1] 1. الدرالمنثور، ج2، ص153.
[2] 2. نهج البلاغه، حکمت452.
[3] 1. نهج البلاغه، حکمت452.
[5] 1. ر.ک: مجمع البيان، ج3، ص68.
[6] 2. تفسيرالنورالثقلين.
[9] 1. الکشاف، ج1، ص508.
[10] 2. الميزان، ج4، ص346.
[11] 3. الکشاف، ج1، ص508.
[12] 1. الميزان، ج4، ص346.
[13] 2. الکشاف، ج1، ص508.
[15] 1. الدرالمنثور، ج2، ص153.
[16] 2. الميزان، ج4، ص351و352.
[17] 1. الدرالمنثور، ج2، ص153؛الميزان، ج4، ص350.
[19] 2. الکافي، ج6، ص46.
[20] 1. الدرالمنثور، ج2، ص153؛ الميزان، ج4، ص350.
[21] 2. ر.ک: نهج البلاغه، حکمت420.
[22] 3. الدرالمنثور، ج2، ص153؛ الميزان، ج4، ص350.
[23] 4. ر.ک: الميزان، ج4، ص351 و 352.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo