< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

71/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر سوره نسا/آیه36تا39/

﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانًا وَ بِذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبي وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُورًا ﴿36﴾ الَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذابًا مُهينًا ﴿37﴾ وَ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ اْلآخِرِ وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَرينًا فَساءَ قَرينًا ﴿38﴾ وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمّا رَزَقَهُمُ اللّهُ وَ كانَ اللّهُ بِهِمْ عَليمًا ﴿39﴾

مروري بر روايات وارده در خصوص آيه 36

آيه‌اي كه محلّ بحث بود، روايات فراواني در درباره احترام به همسايه و احترام به والدين و امثال‌ذلك هست كه لابد، آن روايات را مطالعه فرموديد. درباره احترام به پدر و مادر، همان طوري كه اختصاص به مسائل مالي ندارد؛ مسائل اخلاقي و عاطفي را هم در بردارد، اختصاص به زمان حيات اينها هم ندارد [بلكه] بعد از ممات اينها هم اين اصل جاري است. حالا آن همسايه يا صاحب بالجَنْب يا ابن السبيل يا ﴿ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ و امثال ذلك، ممكن است اينها حقوق مقطعي داشته باشند و مربوط به زمان حياتشان يا آن وصف خاص باشد ولي احترام به پدر و مادر و اداي حق والدين، اختصاصي به زمان حيات ندارد، بعد از رحلت اينها هم رعايت حق اينها مطرح است. احترام به پدر و مادر و دعاي پدر و مادر و ياد پدر و مادر در همه حالات مطرح است و يكي از بهترين حالات و بهترين اوقاتي كه شخص، مؤظف است از پدر و مادرش ياد كند، همان بعد از نمازهاست آن وقت كه دعا مستجاب است و يك دعاي مخصوصي هم در صحيفه‌سجاديه هست كه وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) درباره پدر و مادر، دعاي مخصوص دارد[1] ، اينها برابر نصوص خاصه است كه احترام به والدين را توسعه مي‌دهد. اينكه فرمود: ﴿بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانًا﴾ برابر اين نصوص خاصه، احترام به پدر و مادر داراي شئون گوناگوني است اولاً و اعم از زمان حيات و ممات است ثانياً.

مسائل مالي و مطلوب بودن جود و سخا در آن

مطلب بعدي آن است كه همان طوري كه در پايان بحث ديروز ملاحظه فرموديد، قسمت مهم امتثال به دستورات اين آيه، مربوط به مسائل مالي است و اين هم سخا و جود را طلب مي‌كند. لذا كسي كه اين دستورها را امتثال نمي‌كند، بخل مي‌ورزد. حالا يك وقت است كه سرمايه‌دار است و بخل مي‌ورزد يك وقت است نه؛ وضع مالي‌اش متوسط است يا ضعيف است ولي به همان مقداري كه مقدور اوست بخل مي‌ورزد، چون همگان مأمور به احسان به پدر و مادرند، همگان مأمور به احسان به ذي القربي و يتامي و مساكين و همچنين همسايه‌هاي دور و نزديك و همچنين به همكاران و همسفران و امثال‌ذلك‌اند و اين اختصاصي به متمكنين به اصطلاح مال‌دار ندارد [بلكه مختص] همه انسانهاست و هركسي نسبت به هر مقداري كه مقدور اوست اگر بخل بورزد، مشمول ذيل اين آيه است. پس آيه مطلق است همه را شامل مي‌شود (يك)، چون مربوط به زكات نيست كه نصاب، در او مطرح باشد و مال‌دارها مشمول باشند، راجع به اصل احسان است با شعب فراواني كه دارد. لذا همه افراد، مشمول اين اصل‌اند و كسي كه به دستور اين آيه عمل نمي‌كند، گرفتار يكي از دو امر است كه جمع را شايد: يكي اينكه يا بخيل است اصلاً حاضر نيست كه به اين دستور عمل بكند يا اينكه اگر مالي را يا جاهي را در اين راه صرف كرده است ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ است؛ فخرفروشي مي‌كند و زمينه نفاق در او هست. حالا تحليل كه به عمل بيايد، معلوم مي‌شود كه ذيل آيه، علت ترك اين معروف‌هاست يعني كسي كه از عبادت خدا صرف‌نظر مي‌كند يا از احسان به اين اصناف ياد شده صرف‌نظر مي‌كند يا بخيل است در اصل اعتقاد و مانند آن يا اگر هم بخيل نبود [و] به حسب ظاهر بخل نورزيد، آن جاه‌طلبي وادارش مي‌كند كه اين عبادتي كه مي‌كند ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ باشد يا احساني كه روا مي‌دارد ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ باشد.

اختيال و مذموم بودن آن در فرهنگ قرآن

لذا فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُورًا﴾ كه اختيال براي آن اوّلي است و فخور براي دومي. كسي كه خود را برتر مي‌داند اين متخيّل بالفعل است، مختال بالفعل است، عاقل بالقوه. گاهي آن قدر اين تخيلش و اختيالش قوي مي‌شود كه نه تنها عقل او به فعليت نمي‌رسد [بلكه] آن عقل بالقوه را هم گويا از بين مي‌برد، مي‌شود مختال كه او ‌«حيوانٌ ناطقٌ مختال‌» كه فصل اخير او مختال است. عده‌اي ‌«حيوانٌ ناطقٌ عاقل‌» عده‌اي هم ‌«حيوانٌ ناطقٌ وهّام‌» عده‌اي ‌«حيوانٌ ناطقٌ خيّال‌» و امثال‌ذلك. اين شخص در مسائل علمي در حد خيال است، در مسائل عملي در حد فخرفروشي. حالا گرچه اختيال و فخور بودن هر دو را به جنبه عملي برگرداندند ولي به هر تقدير، اين شخص فصل مقوم او مختال است نه عاقل، ‌«حيوانٌ ناطقٌ مختال‌» يعني حيوان است، حرف مي‌زند، فصل او خيال است با خيال زندگي مي‌كند، يك چنين كسي محبوب خدا نيست.

«مختال فخارّ» بودن و پي آمدهاي حاصل از آن

حالا اينها را شرح مي‌دهد كه اينها اوصافشان چيست؟ مشخص شد كه اوصافشان ترك آن معروفهاست؛ اما فعل اين منكرها را هم به دنبال دارد. كسي كه مختال است، كسي كه فخور است آن معروفها را ترك مي‌كند يعني عبادت خدا را، احسان به پدر و مادر را، احسان به ذي القربي و يتامي و مساكين را، احسان به همسايه دور و نزديك را، احسان به همكار و همسفر را، احسان به ابن السبيل و زيردستان را ترك مي‌كند، اينها معروفهايي است كه او ترك مي‌كند. ولي تنها ترك معروف نيست، ابتلاي به منكر هم است. لذا فرمود اينها كه مختال فخورند، اوصافشان اين است: ﴿الَّذينَ يَبْخَلُونَ﴾. در قرآن كريم چند جا سخن از اين به ميان آمد كه خداوند، مختال فخور را دوست ندارد. بعد اينها را معرفي كرد كه مختال فخور، كسي است كه بخل مي‌ورزد. در سورهٴ «حديد» اين است كه: ﴿وَ اللّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ ٭ الَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ﴾[2] . در سورهٴ «لقمان» ديگر به بخل و امثال‌ذلك تفسير نشده، آنجا كه لقمان سفارش مي‌كند و نصيحت مي‌كند به فرزندش كه اين مسائل اخلاقي را رعايت كنيد تا به آيهٴ هجده مي‌رسد، فرمود: ﴿وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي اْلأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ﴾ انساني كه در حد خيال‌بافي زندگي مي‌كند و فخرفروشي به سر مي‌برد، اين محبوب خدا نيست. در آيهٴ محلّ بحث چون تناسبي با مسائل مالي و انفاق و امثال‌ذلك دارد فرمود، اينها نه تنها آن معروفها را ترك مي‌كنند، بلكه گرفتار منكرند. رده‌ها و رگه‌هايي از نفاق در اينها هست چون منافقين، معروف را ترك مي‌كنند منكر را انجام مي‌دهند، بلكه امر به منكر مي‌كنند و نهي از معروف كه ﴿الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾[3] كار منافقين اين است. درباره اين گروه هم نشانه‌هاي نفاق يافت مي‌شود، براي اينكه اينها نه تنها به آن معروفها عمل نكردند و نه تنها گرفتار منكر شدند كه خودشان بخل مي‌ورزند، بلكه ﴿يَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ﴾، پس نهي از معروف و امر به منكر است. ﴿الَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ﴾ اين در حقيقت، امر به منكر و نهي از معروف است. گرچه ممكن است منافق نباشند ولي عملاً منافق‌اند، براي اينكه اوصاف منافقين در اينهاست، چون ﴿الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ اين مختالها و فخورها هم نشانه نفاق در اينهاست كه هم خودشان بخل مي‌ورزند و هم به بخل، امر مي‌كنند. حالا اين امر به بخل خواه به صورت كتبي و لفظي و امثال‌ذلك باشد، خواه به صورت فعلي، روش آنها روش بخيلانه است وقتي مال‌دار جامعه‌اي باشند و حرف اينها و روش اينها مورد تأسي ديگران باشد و اينها حاضر نيستند كه در كارهاي خير حضور پيدا كنند اين در حقيقت، امر به بخل است.

پرسش:...

پاسخ: مثلاً در آيه سورهٴ مباركهٴ «لقمان»[4] آنجا با مسائل مالي كار نداشت بخل نياورد؛ اما آيهٴ «حديد»[5] آنجا و همچنين اينجا تناسب دارد، لذا بخل را ذكر فرمود. انساني كه با خيال زندگي مي‌كند، چون خود را برتر مي‌بيند. وقتي برتر مي‌بيند جاه‌اش را در اختيار ديگران قرار نمي‌دهد، مالش را در اختيار ديگران قرار نمي‌دهد نه اهل صله رحم است نه اهل رسيدگي به كار ضعيفان است براي خود كوچك مي‌شمارد. اگر هم يك وقت دست به اقدامي زد، مي‌خواهد از آن اقدام، بهرهٴ ريايي ببرد كه ﴿يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النّاسِ﴾ كه اين هم در حقيقت، عمل به منكر است و ترويج منكر.

دور بودن شخص مختال از احسان و نيكي

پس كسي كه مختال است، هرگز اهل احسان به اين اصناف ياد شده نيست هم بخل مالي و هم بخل جاه و مقامي مي‌ورزد. گرچه سياق آيه درباره مسائل احسان و مال و جاه و امثال‌ذلك است ولي دليل، عام است. چون دليل، عام است گرچه اين مطلق يا عامي كه در اين زمينه وارد شد، نسبت به مورد خود به منزله نص است ولي غير مورد را هم مي‌گيرد. پس اگر كسي بخل علمي ورزيد؛ مطلبي را آدم مي‌داند از او سؤال كردند اين بخل مي‌ورزد. اگر بفهمد كه اين مطلب را به نام او منتشر مي‌كنند، حاضر است بگويد. اگر بفهمد كه مي‌نويسند كه ما اين مطلب را از او سؤال كرديم او اين طور بيان كرد حاضرند بگويند. اما اگر بفهمند كه نه؛ مطلبي است كه از او سؤال كردند منتشر مي‌كنند بدون اينكه به او اسناد بدهند، اينجا از گفتن امتناع دارد. اين در حقيقت، يك بخل علمي است ديگر، چون آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) و از ائمه ديگر(عليهم السلام) كه رسيد «مَنْ أيْقَنَ بِالْخَلَف جادَ بالعطيّة»[6] ؛ اگر كسي يقين داشته باشد كه به وسيله انفاق، آن خلف‌اش پر مي‌شود، پشت‌سر او مي‌آيد اين در عطا و بخشش جوادانه رفتار مي‌كند، اين شامل انفاقهاي مالي و غير مالي هم خواهد بود.

اصولاً انفاق، مثل آن است كه انسان يك مقدار آب از يك نهر رواني بگيرد كه فوراً جايش پر مي‌شود، مثل يك سنگ نيست كه از زمين بردارد. اگر سنگي در زمين فرو رفته بود كه مقداري از اين سنگ مثلاً پيدا بود، اين سنگ را وقتي از زمين گرفتند آن جايش خالي است و خالي مي‌ماند ولي اگر يك ظرف آب از يك نهر روان گرفتند، اين‌چنين نيست كه جايش خالي بماند، فوراً جايش پر مي‌شود، انفاق اين‌چنين است: «من ايقن بالخلف جاد بالعطية»؛ اگر كسي باور داشته باشد، يقين داشته باشد كه خداوند، برابر وعده‌اي كه داد آنچه را كه انفاق كننده از مال خود گرفت و به ديگري داد فوراً جايش را پر مي‌كند، اين در عطا و بخشش، دست‌اش باز است و اگر كسي اين معنا را باور نداشته باشد، برابر اينكه ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ[7] بخل مي‌ورزد. اين هميشه فقري را در برابر چشمانش مي‌بيند كه من اگر به ديگران بدهم، خودم چه كنم؟ اين آدم بخيل، زندگي او زندگي فقيرانه است در دنيا و حساب او در قيامت، حساب اغنياست كه «يعيش في الدنيا عَيْشَ الفقراء وَ يحاسَب في الآخرة حسابَ الأغنياء»[8] يكي از مشكلات او هم اين است و اين معنا اختصاصي به مسائل مالي ندارد [بلكه] در مال، در جاه، در علم همين طور است؛ بخل در علم هم روا نيست. لذا فرمودند كه «مَنْ كتَم علماً نافعاً ألْجَمَه الله بِلِجام مِنْ نار»[9] ؛ اگر كسي يك علم سودمندي در اختيار او بود و براي جامعه بازگو نكرد در قيامت، دهنه‌اي از آتش در دهان او قرار مي‌گيرد كه با آن دهنه، بسته مي‌شود؛ لجام مي‌زنند: «من كتم علماً نافعاً الجمه الله بلجام من نار».

بنابراين مسئله بخل، اختصاصي به جريان مال و جاه و امثال‌ذلك ندارد، بلكه علم را هم دربر مي‌گيرد. گرچه آيه، ظهور دارد در موارد احسان مال و جاه ولي چون خود آيه احسان علمي را هم مي‌گيرد و دليلي كه در ذيل ياد شده است مطلق است، بنابراين همه اين امور، مشمول اطلاق دليل است.

پرسش:...

پاسخ: بله اگر خود ماده مطلق باشد، به اطلاق ماده مي‌شود تمسك كرد.

گرفتار منكر بودن مختالان فخّار

بخل ﴿الَّذينَ يَبْخَلُونَ﴾، اين ﴿الَّذينَ يَبْخَلُونَ﴾ فهماند كه اين گروهي كه مختال و فخورند نه تنها به آن معروفها عمل نمي‌كنند، بلكه گرفتار منكرند. نه تنها گرفتار منكرند، بلكه امر به منكر هم مي‌كنند: ﴿وَ يَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ﴾. خب، نه تنها ‌«وَ يَأْمُرُونَ النّاسَ‌» به عدم جود يا به عدم انفاق، اصلاً به بخل امر مي‌كنند. يك وقت است كه مي‌گويند نده! اين نهي از دادن است. يك وقت بالاتر از اين، امر به بخيل شدن است، بخل يك وصف نفساني است. كار اين تبهكاران اين است كه انسان را به آن امر نفساني دعوت مي‌كنند، نه اينكه از جود و بخشش نهي مي‌كنند. يك وقت است كسي مي‌خواهد به مؤسسه‌اي كمك بكند يا به شخصي كمك بكند، اينها نهي از معروف مي‌كنند، مي‌گويند نده! اين يك مرحله است. يك وقت نه؛ از اين بالاتر امر به منكر مي‌كنند، امر به آن وصف نفساني مي‌كنند، طرزي رفتار مي‌كنند كه ديگران بخيل مي‌شوند ﴿وَ يَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ﴾ كه اين هم بالأخره نشانه‌هاي نفاق است.

ذكر بخل بعنوان يكي از نشانه‌هاي اهل نفاق

در سورهٴ مباركهٴ «منافقون» آنجا نمونه‌هايي از كار منافقين را ذكر فرمود: آيه هفت سوره «منافقون» اين است كه فرمود: ﴿هُمُ الَّذينَ يَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلي مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّي يَنْفَضُّوا وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَفْقَهُونَ﴾؛ اينها كساني‌اند كه مي‌گويند مؤمنين را در محاصره اقتصادي قرار بدهيد، چيزي به آنها ندهيد، چيزي از آنها نخريد، چيزي رايگان به آنها كمك نكنيد تا آنها در اثر فشار مالي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را تنها بگذارند. اين نهي از معروف است، مي‌گفتند: ﴿لا تُنْفِقُوا﴾ نهي از معروف كردند. اين اوصاف كه در منافقين هست، نشانه‌هاي اين اوصاف در مختال فخور هست، معلوم مي‌شود كه اين گروه يا جزء منافقين‌اند يا جزء ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾[10] . خطر بخل در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» قبلاً مبسوطاً بحث شد، آيهٴ 180 سوره «آل عمران» اين بود: ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لِلّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ﴾؛ در سورهٴ «منافقون» فرمود كه خزائن آسمان و زمين به نزد خداست خب، شما چه تصميم مي‌خواهيد بگيريد؟ بگوييد مسلمانها را در محاصره اقتصادي قرار بدهيد، خزائن آسمانها و زمين به دست خداست، آنها را مي‌تواند تأمين بكند، اين (يك). در سورهٴ «آل عمران» فرمود كه شما اين مال را براي چه كسي مي‌خواهيد بگذاريد؟ ميراث همه آسمانها و زمين از آنِ خداست، ارث بر كل نظام اوست: «إلي أنْ يرِث اللهُ الأرضَ وَ مَنْ عليها»[11] ؛ مال و مالدار هر دو را خدا به ارث مي‌برد يعني همه بالأخره به دست خدا سپرده خواهيد شد، دليلي ندارد كه شما بخل بورزيد و آنچه را كه شما بخل ورزيديد اين طوق آتش مي‌شود كه همين طوق لعنت كه مي‌گويند از همين قبيل است: ﴿سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾[12] . خب، پس اين گروه نه تنها به معروف عمل نمي‌كنند، بلكه به منكر عمل مي‌كنند. نه تنها به منكر عمل مي‌كنند، بلكه امر به منكر هم مي‌كنند. نه تنها اين رذايل را دارند، بلكه آن نعمتي كه خدا به اينها داد آن نعمت را اصلاً كتمان مي‌كنند كه كسي از آنها توقع نداشته باشد: ﴿وَ يَكْتُمُونَ مَا آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾؛ تا هيچ كس از آنها توقع نداشته باشد، اظهار فقر مي‌كنند. با اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ﴾[13] ؛ خدا نعمتي كه به شما داد بگذاريد آن نعمت، زبان داشته باشد: اولاً شاكر باشيد و اظهار نعمت بكنيد و نشانه آن نعمت در شما پيدا بشود. در يكي از نامه‌هايي كه حضرت امير(سلام الله عليه) براي يكي از كارگزارانش مرقوم فرمود اين‌چنين نوشت كه اگر نعمتي خدا به تو داد: «وَلْيُرَ عَلَيْكَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَيْكَ»[14] نعمتي را كه خدا به تو داد، آثار نعمت الهي در تو ديده بشود، چرا كتمان مي‌كني؟

شمول اطلاق ﴿يَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ به همه

بعضيها خواستند بگويند اين مربوط به يهوديهاست[15] ، براي اينكه در قرآن از كتمان يهوديها سخن به ميان آمده، آثار رسالت و نبوت رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در صحف انبياي سلف(عليهم السّلام) بود، يهوديها هم آن كتابهاي آسماني را مي‌خواندند: ﴿يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجيلِ﴾[16] ، ﴿يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ﴾[17] اما مع‌ذلك كتمان مي‌كردند. لذا بعضيها خواستند بگويند اين ﴿يَكْتُمُونَ﴾ ناظر به كتمان يهوديهاست كه اوصاف پيغمبر و علايم پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را كتمان مي‌كردند ولي ظاهراً ناظر به آن نيست، براي اينكه اينجا دارد: ﴿يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾ يعني اين فضلي كه خدا به اينها داد اينها دارند كتمان مي‌كنند، نه آنچه را كه خدا در كتاب آسماني بيان كرد او را كتمان مي‌كنند. البته يهوديها و ساير گروه هم مشمول اطلاق يا عموم اين آيه هستند ولي اين ﴿يَكْتُمُونَ﴾ ناظر به خصوص مسئله كتمان علايم پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست، براي اينكه فرمود: فضلي كه خدا به اينها داد، اينها كتمان مي‌كنند. پس ﴿الَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ و يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾؛ كتمان مي‌كنند تا ديگران درباره اينها توهم سرمايه‌داري يا تمكن نكنند و به سراغ اينها نروند. در اين صلواتي كه در هنگام زوال اين ماه شريف شعبان خوانده مي‌شود، در يكي از جمله‌هايش اين است كه خدايا! آن توفيق را به من بده كه مالي كه به من دادي و دست من بازتر از ديگران است من با ديگران براساس مواسات عمل بكنم: «وَارْزُقْنى‌ مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِما وَسَّعْتَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ»[18] و مانند آن. خدايا! آن توفيق را بده فضلي كه به من دادي و عدّه‌اي از آن فضل برخوردار نيستند، توفيقي به من بده كه من مواسات را، برابري را نسبت به زيردستانم يا نسبت به ديگران رعايت بكنم. خب، ﴿وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذابًا مُهينًا﴾. اين گونه افراد اگر كفر اعتقادي دارند كه عذاب دردناك دامنگيرشان مي‌شود و اگر كفر عملي دارند كه كفران نعمت مي‌كنند. باز در مقام عمل، چون كفر مي‌ورزيدند، عذاب خواركننده دامنگيرشان مي‌شود چون اينجا وعيد خلود نيست كه ما بگوييم حتماً كافر اعتقادي منظور است.

پرسش:...

پاسخ: نه، نشانه‌هاي نفاق در آنهاست، نه اينكه اينها منافق‌اند. منافق را هم شامل مي‌شود، غير منافق را هم شامل مي‌شود. نشانه‌هاي نفاق در اينها هست و منظور كفر اعتقادي هم نيست يعني خصوص آن نيست، براي اينكه ممكن است كسي كفر اعتقادي نداشته باشد ولي به اين دستورها عمل نكند در مقام حفظ نعمت، كفران نعمت كرده باشد، برابر آنچه رد سورهٴ ‌«‌ابراهيم» (سلام الله عليه) آمده است.

تهديد كافران نعمات الهي به عذاب عظيم

آيهٴ هفت سورهٴ «ابراهيم» اين است كه ﴿وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ َلأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ﴾ اين كفر، كفران نعمت است، نه كفر به الله.

شكر نعمت نعمتت افزون كند كفر، نعمت از كفت بيرون كند

اين كفر، كفر نعمت است، نه كفر مطلق. كفر يعني كفر نعمت «كفر، نعمت از كفت بيرون كند» اين كفران نعمت است. كفران نعمت هم در كتمان اوست، هم در بخل اوست، هم دستور دادن ديگران به بخل است و مانند آن. مهم اين است كه در اين گونه از موارد، ذات اقدس الهي به عذاب مُهين تهديد كرده. عذاب عظيم، عذاب اليم [و] امثال‌ذلك معنايش روشن است و حكمش هم روشن؛ اما در اين گونه از موارد، سخن از عذاب مهين است ‌«مهين‌» يعني خواركننده. در بعضي از آيات دارد كه اينها در قيامت گرفتار عذاب ‌«هُون‌» مي‌شوند[19] ‌«هُون‌» هم يعني خواري و رسوايي و فرومايگي. اين معلوم مي‌شود كه با روح كار دارد، نه با بدن. بدن، آياتي نظير آنچه در سورهٴ «نساء» است كه ﴿كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَيْرَها﴾[20] از اين آيات فراوان است در قرآن كه مربوط به عذاب بدني است. در قبال عذاب بدني، عذاب روحي هم هست، خزي و رسوايي و فرومايگي و خواري و ذليلي و اينهاست. اينها را قرآن استدلال مي‌كند، مي‌فرمايد كه فخرفروشان در قيامت خوار مي‌شوند، مختالها به عذاب هون گرفتار مي‌شوند، مستكبر به عذاب فرومايگي درمي‌آيد. پس عذاب جسماني يك حساب ديگري دارد كه اين بدن مي‌سوزد: ﴿يَصْلَي النَّارَ[21] هست، ﴿وَتَصْلِيَهُ جَحِيمٍ[22] هست، ﴿كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ﴾[23] هست الي ما شاء الله. اما آن قسمتهاي ﴿مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ﴾[24] آن قسمتهاي خزي و خواري و هُون و رسوايي، آنها يك چيز ديگر است.

كساني كه گرفتاريهاي اخلاقي داشتند، اينها در قيامت ـ گذشته از آن گرفتاريهاي بدني ـ اين گرفتاريهاي روحي را هم دارند چرا؟ براي اينكه اگر كسي فخور بود، فخرفروش بود، متكبر بود، مستكبر بود [و] خود را برتر ديد اين خود بزرگ‌بيني يك چيز دروغ و خلاف است يعني باطل است ديگر يعني بزرگ نيست. يك آدم متكبر، يك آدم مستكبر يك آدم فخور، واقعاً بزرگ نيست ديگر. وقتي كه خود را بزرگ تلقي كرد اين تلقي كاذب است اين يك مقدمه، هر كاذبي يك صادقي هم دارد اگر كسي بزرگي او دروغ بود، عزت او دروغ بود كه ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ﴾[25] ذلت او راست است ديگر، ممكن نيست كه نه بزرگ باشد نه كوچك، اينكه نيست. اگر بزرگي‌اش دروغ است، پس كوچكي‌اش راست است. اگر عزتش دروغ است، پس ذلت‌اش درست است، اين دو مقدمه. در قيامت آنچه دروغ است و خيال است مي‌رود كنار، آنچه راست است و واقع، او ظهور مي‌كند، اين سه مقدمه. با اين سه مقدمه معلوم مي‌شود چرا خدا مي‌فرمايد كه ما مستكبر را در قيامت خوار مي‌كنيم. استدلال دارد كه ما اينها را عذاب هون، خواري و فرومايگي گرفتارشان مي‌كنيم، براي اينكه اينها مستكبر بودند.

بيان رسوايي كافران در سورهٴ مباركهٴ احقاف

در سورهٴ «احقاف» استدلال قرآن كريم اين است، آيهٴ بيست سورهٴ «احقاف» اين است كه: ﴿وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذينَ كَفَرُوا عَلَي النّارِ﴾؛ به كافران وقتي كه آنها را بر آتش عرضه كرديم [و] آورديم جلوي آتش به آنها گفته مي‌شود: ﴿أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ في حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي اْلأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾؛ امروز رسوا مي‌شويد به عذاب خواري گرفتار مي‌شويد، براي اينكه مستكبر بوديد براي اينكه متكبر بوديد. پس براساس آن اصول سه‌گانه، اگر كسي ادعاي بزرگي كرد و اين ادعايش دروغ بود و قهراً طرف مقابلش راست است، پس اين حقيقتاً فرومايه است و قيامت هم كه ظرف ظهور حق است، همه باطلها كنار مي‌رود حق ظهور مي‌كند، آن وقت خواري و فرومايگي اين افراد ظهور مي‌كند. فرمود: ﴿فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ﴾ يعني خواري و فرومايگي، چرا؟ ﴿بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾[26] . درباره اين گروه هست كه مي‌فرمايد: ﴿وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذابًا مُهينًا﴾ در قسمتهاي ديگر البته عذابهاي گوناگون هست؛ اما در اين بخش كه به اختيال و فخور بودن برمي‌گردد مناسب‌ترين تعبير، همين عذاب مهين است [كه] فرمود: ﴿وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذابًا مُهينًا﴾.

پرسش:...

پاسخ: ديگر حالا هركسي در محدوده كار خود ديگر. حالا اين يك وقت است كه يك شخص است كه ناس را امر مي‌كند، يك وقت است كه هيئت حاكمه است كه ناس را امر مي‌كنند. يك وقت است كه «يأمر الناس» نيست ﴿يَأْمُرُونَ النّاسَ﴾ است. جمع در مقابل جمع است، كسي است در همان روستاي خود يا شهرك خود يا شهر خود يا شهرستان خود در همان محدوده، ديگران را به بخل امر مي‌كند: ﴿يَأْمُرُونَ النّاسَ﴾ كه جمع در مقابل جمع است؛ منتها ناس به صورت جمع ياد نشده ولي همان معناي جمع را مي‌فهماند.

پرسش:...

پاسخ: چرا اينجا دارد ديگر. اينجا ظهور ندارد، اين خودش را بزرگ مي‌بيند، ديگران هم كه او را بزرگ مي‌بينند.

پرسش:...

پاسخ: الآن مثل آدم خوابيده، مثل آدم مست، مثل آدم مدهوش كسي را كه در اتاق عمل بردند، چون در حال اغماست و احساس ندارد، بدن او را كه قطعه قطعه مي‌كنند او درك نمي‌كند، چون احساسي ندارد. مستي مقام، مستي جواني، مستي مال، تخدير كرده وقتي كه تخدير كرده، آدم درد را احساس نمي‌كند. وقتي اين مستي‌ها برطرف شد، اين تخديرها برطرف شد، «الناس نِيَامٌ فإذا ماتوا انْتَبَهُوا»[27] بيدار شدند، دفعتاً دادشان بلند است.

پرسش:...

پاسخ: آن در بحث اينكه جزا عين عمل است يا اعمال، مقدمات عمل را فراهم مي‌كنند آنجا گذشت كه آيات فراواني است كه بدون ‌«باء‌» هم به كار رفته است.

مخاطبان اصلي آيه و اوصاف مربوط به آنها

خب، پس ﴿الَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذابًا مُهينًا﴾ اين براي كساني است كه خود را در معرض جود و سخا قرار نمي‌دهند و حاضر نيستند كه با ضعيفان، فقرا، همسايه‌هاي دور و نزديك خود در يك سطح زندگي كنند؛ اما وصف ديگر اينها يا گروه ديگر كه انفاق مي‌كنند؛ اما رئائاً آن را آيه ديگر مطرح مي‌كند.


[1] . الصحيفة السجاديه، دعاي 24.
[2] . سورهٴ حديد، آيات 23 و 24.
[3] . سورهٴ توبه، آيهٴ 67.
[4] . سورهٴ لقمان، آيهٴ 18.
[5] . سورهٴ حديد، آيهٴ 24.
[6] . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص416.
[7] . سورهٴ بقره، آيهٴ 268.
[8] . بحار الانوار، ج75، ص94.
[9] . بحار الانوار، ج105، ص15.
[10] . سورهٴ انفال، آيهٴ 49؛ سورهٴ احزاب، ايه 12 و.
[11] . بحار الانوار، ج10، ص353.
[12] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 180.
[13] . سورهٴ ضحي، آيهٴ 11.
[14] . نهج‌البلاغه، نامهٴ 69.
[15] . التفسير الكبير، ج10، ص78.
[16] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 157.
[17] . سورهٴ بقره، آيهٴ 146.
[18] . مصباح المتهجد، ص829.
[19] . سورهٴ احقاف، آيهٴ 20.
[20] . سورهٴ نساء، آيهٴ 56.
[21] . سورهٴ اعلي، آيهٴ 12.
[22] . سورهٴ واقعه، آيهٴ 94.
[23] . سورهٴ نساء، آيهٴ 56.
[24] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 192.
[25] . سورهٴ بقره، آيهٴ 206.
[26] . سورهٴ احقاف، آيهٴ 20.
[27] . بحار الانوار، ج4، ص43.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo