< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

72/03/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر سوره نسا/آیه58/

 

﴿إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ إِلي أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللّهَ كانَ سَميعًا بَصيرًا﴿58﴾

بيان سر فصل‌هاي مورد بحث در آيهٴ 58

اين آيه مباركه همان طوري كه ملاحظه فرموديد سه فصل داشت و دارد: فصل اول درباره وجوب رد امانت است؛ فصل دوم درباره وجوب قضا به عدل است؛ فصل سوم تعليل و هشدار دادن است به اينكه خداوند اگر اداي امانت كرده‌ايد مي‌بيند و قول حق داشتيد، در قضاي بين الناس آن را هم مي‌شنود.

اقسام امانت و احكام مربوطه به آن

اما فصل اول، بقيه مطالبي كه مربوط به آن است عبارت از اين است كه امانت دو قسم است: يك امانت عقدي و يك امانت شرعي، گرچه آن امانت عقدي هم شرعي است. امانت عقدي آن است كه طرفين با ايجاب و قبول حالا يا بالمطابقه يا بالالتزام چيزي را به عنوان امانت در اختيار ديگري قرار بدهند كه يد آن غير، بشود يد اماني؛ مثل عقد وديعه عقد عاريه عقد رهن عقد اجاره نسبت به عين، اين گونه از عقود يك ايجاب و قبولي دارد، حالا خواه عقدي خواه معاطاتي، يك ايجاب و قبولي دارد كه با انشاء اين فعل يا قول دست طرف مقابل نسبت به مال اين شخص، دستش يد اماني است. در وديعه، در آيه كه اين‌چنين است در اجاره گرچه تمليك منفعت است در مقابل اجرت ولي يد مستأجر، نسبت به عين مستأجره يد اماني است، اينها امانتهاي عقدي است.

قسم دوم امانتهاي شرعي است، مثل اينكه مال كسي اشتباهاً در دست كسي مانده است يا لقطه‌اي نصيب او شده است يا دو نفر شريك بودند، در محاسبه اشتباهي شده است؛ مقداري از مال يكي از دو شريك در دست او مانده است يا وجوه شرعيه‌اي بدهكار است و هنوز به صاحبش رد نكرد، اينها همه امانتهاي شرعي است، امانت عقدي نيست، اين يك مطلب.

بررسي آيات مربوط به رد امانات

مطلب ديگر اين است كه آيات قرآن كريم كه درباره رد امانت آمده است دو طايفه است: يك طايفه مربوط به آن امانتهاي عقدي است يك طايفه مطلق است. آنچه مربوط به امانتهاي عقدي است، نظير آيهٴ 283 سورهٴ «بقره» كه قبلاً بحث شد كه فرمود: ﴿فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ﴾ اين امانتهاي عقدي است يعني اگر كسي مالي را به ديگري به عنوان امانت سپرد، اين مؤتمن بايد به آن صاحب مال برگرداند ﴿فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ﴾؛ بر آن مؤتمن، واجب است كه امانت را رد كند. چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» آيه 75 هم ناظر به امانتهاي عقدي است.

در آيهٴ 75 سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» آمده است كه ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِمًا﴾ كه اين‌هم ناظر به امانت عقدي است يعني اگر مالتان را با وديعه و عاريه و مانند آن نزد آنها به امانت بگذاريد، آنها حاضر نيستند برگردانند. پس اين طايفه، دلالت دارد بر وجوب رد امانتهاي عقدي و آيهٴ محلّ بحث كه جمع محلّيٰ با الف و لام است اين مطلق است؛ شامل هر گونه امانتي مي‌شود خواه امانتهاي عقدي كه در وديعه و عاريه و مانند آن مطرح است، خواه امانتهاي شرعي و غير عقدي. مطلب بعدي آن است كه اصل امانت اين است كه صاحب مال، خود را در يك مأمني احساس مي‌كند در يك جاي امني پول را قرار مي‌دهد، از اين جهت به او مي‌گويند امانت. چون پول را و مال را در جاي ناامن قرار نمي‌دهند از اين جهت، به او مي‌گويند امانت. چه اينكه اسرار خود را هم نزد افراد اهل بازگو نمي‌كنند؛ اگر كسي اهل كتمان نباشد و رازدار نباشد كسي سرّ خود را نزد او فاش نمي‌كند، پس از اين جهت اين را گفتند امانت كه در جاي امني نهاده مي‌شود و باز مي‌شود.

تبيين امانات مربوط به فروع و اصول دين

مطلب بعدي آن است كه امانت گاهي مربوط به مسائل فقهي است كه گوشه‌هايي از آن اشاره شد كه حالا يا عقدي است يا شرعي كه گوشه‌هاي ديگر هم در روايات هست كه به بعضي از آنها اشاره مي‌شود. يا مربوط به اصول دين است نه فروع دين؛ مثل اينكه اصل دين، وحي و شريعت اينها امانتهاي الهي است و از ملائكه(سلام الله عليهم) به عنوان امناء الله ياد مي‌شود[1] و اصل دين، از آن جهت كه امانت الهي است و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) صاحب اين شريعت است و نگهدار و نگهبان اين شريعت است، به عنوان امين‌الله ملقب است[2] ؛ او امين خداست كه بهترين لقب براي اين ذوات مقدسه، همان امانت است كه اينها امين وحي الهي‌اند. خب، پس اصل دين، امانت است و فرشتگان امين الهي‌اند و معصومين امين الهي‌اند و اصل دين را ذات اقدس الهي به دست امناي خود داد. بعد از آنها يعني بعد از معصومين(عليهم السلام) عالمان عادل كه جانشينان آنها هستند اينها هم امين‌اند[3] ؛ هم درباره امت امين‌اند و بايد باشند، هم درباره امانتهاي الهي.

نحوه اداي امانات واجب

مطلب ديگر آن است كه اين اداي امانت كه واجب است، نظير واجبهاي موقت نيست كه مطلق باشد؛ مثل اينكه همين كه اول ظهر شد نماز بر آدم واجب باشد، اين‌چنين نيست [بلكه] اينها يك واجبهاي مشروط است. اگر صاحب مال طلب كرده است ردّش واجب است وگرنه اين‌چنين نيست كه ادا واجب باشد ولو او نخواسته باشد، هر وقت او خواست واجب است، پس وجوبش اين‌چنين است: ﴿إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ إِلي أَهْلِها﴾.

بررسي برخي از روايات نهج البلاغه در خصوص امانت

قبل از اينكه به فصل دوم برسيم يعني به مسئله قضا و عدل در قضا برسيم بعضي از رواياتي كه مربوط به امانت است و در خصوص نهج‌البلاغه حضرت امير(سلام الله عليه) آمده است آنها را اشاره كنيم، چون بابي در جوامع روايي ما هست به عنوان وجوب اداي امانت[4] ، بعضي از اين روايات به مناسبتهايي در همان ذيل آيهٴ 75 سورهٴ «آل عمران» يا آيهٴ 283 سورهٴ «بقره» قبلاً گذشت، روايتي كه از حضرت سجاد(سلام الله عليه) بود كه اگر كسي با آن شمشيري كه پدرم را شهيد كرد آن شمشير را به من امانت بسپارد من خيانت نمي‌كنم.

دسته بندي امانات در نهج البلاغه

حالا در نهج‌البلاغه امانتها را به چند قسم تقسيم مي‌كند و روي امانت هم خيلي حساسيت نشان مي‌دهد. حفظ امانت و اداي عهد و رعايت امانت واجب است؛ نه تنها امانت به عهدي كه بين انسان و خداي انسان است و نه تنها عهد و امانتي كه بين انسان و ساير مسلمانهاست، بلكه عهد و امانتي كه بين انسان و ساير انسانهاست ولو كافر هم باشند واجب است، اداي امانت و همچنين حفظ عهد و رعايت ميثاق ولو نسبت به كافر هم واجب است، مادامي‌كه آنها خيانت نكرده‌اند.

تفسير ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَ ...﴾ با توسل به نهج البلاغه

در نهج‌البلاغه در خطبه 199 كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) اصحاب خود را وصيت مي‌كند مسئله نماز را، مسئله زكات را اينها را بازگو مي‌كند، بعد مي‌فرمايد مسئله امانت. از اين جمله‌اي كه حضرت در خطبه 199 نهج‌البلاغه بيان مي‌كند معلوم مي‌شود كه آيه سورهٴ «احزاب» كه فرمود: ﴿إِنّا عَرَضْنَا اْلأَمانَةَ عَلَي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا اْلإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُومًا جَهُولاً﴾[5] ، گرچه مصاديقي براي آن امانت ذكر كرده‌اند؛ اما اصل معناي آيه اين است كه ما حفظ امانت را به آسمانها داديم اينها نتوانستند اين تكليف را بپذيرند. اصل حفظ امانت را، نه اينكه آن امانت منظور، دين باشد يا ولايت باشد يا معرفت باشد يا تكليف باشد. رواياتي كه به عنوان تطبيق وارد شده است يك مسئله است [و] روايتي كه به عنوان تفسير وارد شده است مطلب ديگر است. از آيهٴ سورهٴ «احزاب» اين‌چنين ـ برابر اين خطبه 199 نهج‌البلاغه ـ استفاده مي‌شود كه اصل حفظ امانت كار آسمانها و زمين نيست؛ آسمان نمي‌تواند بار امانت بكشد. حالا يك مقداري كه جلوتر رفتيم مي‌بينيم كه اين آيه مباركه چون سخن ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قيلاً﴾[6] است و حق محض است، هيچ گونه اغراقي در او نيست، تعارفي هم در او نيست و بسياري از ماها امتحان داديم و در امتحان رفوزه شديم. حالا بعد معلوم مي‌شود اداي امانت يعني چه؟

آيهٴ سورهٴ «احزاب»[7] مي‌گويد كه ما امانت را عرضه كرديم، آسمانها و زمينها و كوهها گفتند ما نمي‌توانيم تحمل بكنيم. انسان قبول كرده است. آيا اين امانت به معناي ولايت است به معناي معرفت است به معني قرآن است به معناي توحيد است، اينهاست يا نه، آنها همه مصاديق هستند، نه تطبيق‌اند، نه تفسير. اصل امانت اين است كه چيزي را كه انسان به كسي مي‌دهد او خيانت نكند. او را اگر مكلف كردند به توحيد، ولايت، معرفت، درك قرآن، خيانت نكند. مالي را هم به او دادند خيانت نكند. پست و مقامي هم به او دادند خيانت نكند. اصل الأمانه معيار است، نه اينكه آن خصوصيت امانت چيست. آن جمله نوراني كه در خطبه 199 آمده اين است كه حضرت، اصحاب خود را به اين امور سفارش مي‌كردند. بعد از اينكه فرمود زكات مانند نماز، قرباني است همان طوري كه «الصَّلاَةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ»[8] زكات هم قرباني است. قرباني يعني «ما يتقرب به العبد من المولي»؛ هر كاري كه مايه تقرب بنده است نسبت به خدا، اين قرباني اوست، اين اختصاصي به اضحيه روز دهم ندارد «الصَّلاَةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ» «الحج قربان كل تقي، الزكاة قربان كل تقي، الصوم قربان كل تقي» اصل‌اش شامل همه است. فرمود: «ثُمَّ إِنَّ الزَّكَاةَ جُعِلَتْ مَعَ الصَّلاَةِ قُرْبَاناً لِأَهْلِ الْإِسْلاَمِ» خب، اينها مايه تقرب است. بعد [پس از چند جمله] مي‌فرمايد: «ثُمَّ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ فَقَدْ خَابَ مَنْ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا إِنَّهَا عُرِضَتْ عَلَي السَّموَاتِ الْمَبْنِيَّةِ وَ الْأَرَضِينَ المَدْحُوَّةِ وَ الْجِبَالِ ذَاتِ الطُّولِ الْمَنْصُوبَةِ فَلاَ أَْطَولَ وَ لاَ أَعْرَضَ وَ لاَ أَعْلَي وَ لاَ أَعْظَمَ مِنْهَا»؛ بر آسمانها و زمين و كوهها و سلسله جبال سرافراشته عرضه شد، اينها نتوانستند تحمل بكنند «وَ لَوِ امْتَنَعَ شَيْ‌ءٌ بِطُولٍ أَوْ عَرْضٍ أَوْ قُوَّةٍ أَوْ عِزٍّ لاَمْتَنَعْنَ»؛ اگر با زور و بازو كسي مي‌توانست از عهده اين تكليف بربيايد خب، كوهها مي‌توانستند، آسمانها مي‌توانستند زمين هم مي‌توانست ‌«‌وَ لكِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ الْعُقُوبَةِ وَ عَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أضْعَفُ مِنْهُنَّ»؛ اينها اشفاق كردند. اباي اينها اباي اشفاقي است، نه اباي استكباري. اباي استكباري، مذموم است. مثل كاري كه شيطان كرده شيطان، مأمور به سجده شد ﴿أَبي وَ اسْتَكْبَرَ﴾[9] اين اباي او چون اباي استكباري است، مذمت و جهنم دارد. اما اباي سماوات و جبال، اباي اشفاقي است يعني نمي‌توانيم مي‌ترسيم ﴿فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها﴾[10] اين اباي اشفاقي مورد رحم خداست، كسي بگويد آقا من نمي‌توانم و عاجزم.

در يكي از حواميم سبعه، آنجا راجع به اراده تكويني، ذات اقدس الهي سخن گفت؛ فرمود همه آسمانها و زمين تابع هستند ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ﴾[11] ما از نظر اراده تكويني، تابع محض‌ايم؛ اما اين كار از ما برنمي‌آيد خب مقدورمان نيست، ذات اقدس الهي هم فرمود بسيار خب. ‌«‌وَ لكِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ الْعُقُوبَةِ وَ عَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أضْعَفُ مِنْهُنَّ َ هُوَ الْإِنْسَانُ»[12] ؛ چيزي را فهميدند كه انسان نمي‌فهمد. انسان دو قسم است: آنكه امين وحي خداست ـ يكي از زيارتهاي بسيار پر بركت همان زيارت ‌«امين الله‌» است ديگر ـ آن كه امين وحي خدا است، آن همان است كه از آسمانها بالاتر است از زمين بالاتر است از كوهها بالاتر است، زيرا كاري انجام داد و كاري انجام مي‌دهد كه آسمانها نمي‌توانند. اين خلاصه آيهٴ سورهٴ «احزاب»[13] خواهد بود؛ آن انساني كه واقعاً امين الله باشد كاري مي‌كند كه از آسمان و زمين ساخته نيست؛ اما ديگران كه اين معرفت و اين امانت را ندارند مي‌شوند آدم عادي، آدم عادي كه شدند يك طول و عرض و عمقي دارند، آن‌گاه ذات اقدس الهي در بخشهاي ديگر از قرآن مي‌فرمايد: ﴿ءَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّماءُ بَناها﴾[14] شما آن معرفت را بايد داشته باشيد كه نداريد، مي‌ماند همين هيكل، خب اين زمين از شما بالاتر است ديگر، آسمان از شما سنگين‌تر است ديگر، كوهها هم از شما بالاترند ديگر ﴿اِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ اْلأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً﴾[15] ؛ تو هر چه ستبر باشي بالأخره زمين شكاف كه نيستي، از كوهها هم كه بالاتر نيستي؛ اين كوه از تو بالاتر است اين زمين از تو محكم‌تر است، مي‌ماند آن جنبه معنوي؛ آن جنبه معنوي را هم كه نداري، لذا قرآن كريم در عين حال كه مي‌گويد از انسان كاري ساخته است كه از كوه ساخته نيست ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلي جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ﴾[16] و همين قرآن را ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمينُ عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ﴾[17] و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تحمل كرد، اين البته از آسمان و زمين بالاتر است. مي‌ماند آدمهاي عادي، آدمهاي عادي نه درك قرآن دارند نه بر فرض درك داشته باشند به او عمل مي‌كنند. نسبت به اينها فرمود آسمان از شما بالاتر است، زمين از شما محكم‌تر است، كوه از شما سنگين‌تر است همه اينها را گفته. مبادا كسي خيال بكند حالا چون حيوان ناطق است از آسمان يا كوهها بالاتر است، اين ‌طور نيست. فرمود: ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النّاسِ﴾ ﴿ءَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّماءُ بَناها﴾.

در ذيل اين خطبه 199 فرمود كه اين كوهها فهميدند چيزي را كه انسان از او جاهل است: «وَ لكِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ الْعُقُوبَةِ وَ عَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أضْعَفُ مِنْهُنَّ َ هُوَ الْإِنْسَانُ «إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً». خب اين لطيفه‌اي است در معناي آيهٴ سورهٴ «احزاب»[18] كه آنچه به عنوان تطبيق ياد شده است، كاري با تفسير آيه ندارد. تفسير آيه اين است كه اصل الامانه، تحملش مشكل است، شما به اكثري انسانها [كه] امانت داديد [آنها] پس ندادند. حالا بعد روشن خواهد شد كه ما خيال مي‌كنيم امانت فقط اين است كه كسي كتابش را به ما امانت مي‌دهد، مي‌رود حرم مشرف مي‌شود بعد ما كتاب را به او برمي‌گردانيم. اين مي‌شود اداي امانت. يا همسايه ما وقتي مسافرت مي‌كند مي‌گويد اين اجناس در منزل شما امانتاً باشد، تابستان كه تمام شد اول پاييز ما به او برمي‌گردانيم اين جارو و فرش او را ما برمي‌گردانيم، خيال مي‌كنيم اين شده امانت. حالا ببينيد اداي امانت چيست؟ يك مقداري اين جمله‌ها را بخوانيم.

امانت در نامه حضرت امير به اشعث بن قيس

در نامه پنجم نهج‌البلاغه كه براي اشعث بن قيس، فرماندار و استاندار و عامل آذربايجان مرقوم فرمود اين است كه «وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًي لِمَنْ فَوْقَكَ. لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ وَ لاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِيقَةٍ»؛ فرمود اين كار، يك لقمه چربي نيست ـ حالا يك سمتي كه گرفتيد ـ [بلكه] اين يك امانت است حالا شما در نظام اسلامي همه ما مبتلا هستيم ديگر، بوديم و هستيم ديگر. چند نفر را پيدا بكنيد كه قبل از پست و بعد از پست فرق نكرده باشد. همه‌مان فرق كرديم، حالا معلوم شد سنگين است يا نه؟ هر كسي از ما‌ها دستمان به يك سمتي رسيد، به يك لقمه چربي رسيد همه جورمون عوض شد. يك وقت مي‌خواهيم تعارف بكنيم يك وقت هم آيه را معنا كنيم. تعارف نكنيم، براي اينكه اين تعارف كردنها كم كم خودمان باورمان مي‌شود، بعد وقتي باورمان شد اين نماز و روزه‌اي كه انجام مي‌دهيم اين دعاها و ناله‌هايي كه مي‌كنيم كم مي‌شود، بعد هم خودمان را طلبكار مي‌دانيم بعد هم اين نمازهاي ما هم بي‌فروغ مي‌شود، فقط يك نمازي مي‌خوانيم؛ اما وقتي كه حساب بكنيم اهل حساب باشيم و بفهميم واقعاً بد كرديم و واقعاً گنه‌كاريم و واقعاً بدهكاريم آن وقت دو تا اشك هم مي‌ريزيم، لااقل اين نماز ما معنا پيدا مي‌كند آن وقت اين زيارت ما حرم ما، بالأخره مي‌فهميم بدهكاريم ديگر «وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ»[19] خب، اين براي اين.

بررسي امانت در نامهٴ 26 نهج البلاغه

مي‌رويم به سراغ مطلب ديگري كه در نامه بيست و ششم هست. در نامه بيست و ششم كه به مسئولين صدقات نامه مرقوم مي‌فرمايند اولش اين است كه «أَمَرَهُ بِتَقْوَي اللَّهِ فِي سَرَائِرِ أَمْرِهِ وَ خَفِيَّاتِ عَمَلِهِ حَيْثُ لاَ شَهِيدَ غَيْرُهُ وَ لاَ وَكِيلَ دُونَهُ»؛ فرمود يك‌جا كه هيچ‌كس نيست الا خدا بترس! بعد در ذيلش فرمود كه ‌«وَ إِنَّ لَكَ فِي هذِهِ الصَّدَقَةِ نَصِيباً مَفْرُوضاً وَ حَقًّا مَعْلُوماً»؛ تو يك حقوقي داري بالأخره از اين صدقات بيت المال ولي «وَ إِنَّ لَكَ فِي هذِهِ الصَّدَقَةِ نَصِيباً مَفْرُوضاً وَ حَقًّا مَعْلُوماً وَ شُرَكَاءَ أَهْلَ مَسْكَنَةٍ وَ ضُعَفَاءَ ذَوِي فَاقَةٍ وَ إِنَّا مُوَفُّوكَ حَقَّكَ فَوَفِّهِمْ حُقُوقَهُمْ وَ إِلاَّ تَفْعَلْ فَإِنَّكَ مِنْ أَكْثَرِ النَّاسِ خُصُوماً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ بُؤْساً لِمَنْ - خَصْمُهُ عِنْدَ اللَّهِ - الْفُقَرَاءُ وَالْمَسَاكِينُ وَالسَّائِلُونَ وَالْمَدْفُوعُونَ وَ الْغَارِمُونَ وَابْنُ السَّبِيلِ‌» اين يك صغري و كبراي شكل اول منطقي درآورده؛ فرمود تو يك حقي داري ديگران هم حقي دارند، اين محرومين و پابرهنه‌ها هم كه خب حقي دارند. و تو هم موظفي حقوق آنها را بدهي و اگر اين‌كار را نكردي، اين به صورت شكل اول صغري و كبري درست كرد، فرمود اگر حق آنها را ندادي، اينها يعني اين طبقه پابرهنه طلبكار تو هستند و بدا به حال كسي كه پابرهنه‌ها در قيامت، طلبكار آنها باشند، اين شكل اول منطقي است. پابرهنه‌ها طلبكار تو‌اند و هر كسي پابرهنه‌ها طلبكار او باشد، بدا به حال او در قيامت، پس بدا به حال تو. بعضيها هستند كه روي سؤال دارند بعضي روي سؤال ندارند، همه اينها طلبكارند. كدام يك از ماها مثل اينها زندگي كرديم؟ هيچ كدام، آن‌كه مرد است بگويد من زندگي كردم! حالا معلوم مي‌شود آسمان بار امانت نتوانست كشيد، اينها سخت است ديگر. ما خيال كرديم چون اينها كار روزانه ماست اينها را گذاشتيم كنار گفتيم ‌«الامانه هي المعرفة‌» مسائل فلسفي به او داديم مسائل عرفاني به او داديم نه، آنها مصداق است تطبيق است نه تفسير. تفسير همين است كه در خطبهٴ 199 آمده اداي امانت كار مشكلي است. هر كسي از ما دستش به هر جايي رسيد، ملك طلق او بود. آن وقت در همين نهج‌البلاغه آمده است كه خداوند بر ائمه مسلمين واجب كرده است، مثل ضعفه مسلمين زندگي كند[20] از آن طرف ما قائل به ولايت فقيه هستيم، از اين طرف مي‌گوييم ما با فقرا فرق مي‌كنيم اين هماهنگ درنمي‌آيد.

حالا زيد يك شغل آزادي دارد عمرو يك شغل آزادي دارد؛ كشاورز است پيشه‌ور است كاسب است خب اين زندگي مرفهي دارد، زندگي خوبي دارد. حالا بنده كه به عنوان يكي از مسئولين دارم زندگي مي‌كنم و در سفره اين نظام نشسته‌ام بر من واجب كرده است مثل پابرهنه‌ها زندگي كنم ديگر. بعد در همان نامه 26 فرمود: «وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِالْأَمَانَةِ وَ رَتَعَ فِي الْخِيَانَةِ»؛ بچرد در خيانت ديگر؛ خيانت برايش يك مرتعي باشد «وَ رَتَعَ فِي الْخِيَانَةِ وَ لَمْ يُنَزِّهْ نَفْسَهُ وَ دِينَهُ عَنْهَا فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَالْخِزْيَ فِي الدُّنْيَا وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ أَذَلُّ وَ أَخْزَي»؛ در دنيا رسواست در آخرت رسواتر، در دنيا ذليل در آخرت ذليل‌تر «وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِيَانَةِ خِيَانَةُ الْأُمَّةِ وَأَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّةِ»، اين يك مطلب.

نامه 41 و بررسي امانت در آن

در نامه 41 اين‌چنين آمده است فرمود: «اما بعد فإنّي كنتُ اشركْتُكَ في امانتي و جعلتُك شِعاري و بِطانتي» حالا شما بايد انگشت شمار يك شيخ انصاري پيدا كنيد، معلوم مي‌شود اداي امانت سخت است يا نه؟ به جِدّ سخت است. اين است كه نوع اين علما ناله‌ها دارند مي‌گويند خدايا! خيلي سخت است. جزع اينها مثل ثكلي است، براي اينكه مي‌فهمند چه خبر است ديگر. بر حسب ظاهر امر آدم مي‌گويد خب اينها شئوناتي دارند و حلال است؛ اما قدري انسان مي‌شكافد مي‌بيند نه، اين ‌هماهنگ درنمي‌آيد. يك شريعتي است يك طريقت؛ طريقت كه در قبال شريعت نيست، طريقت همين جلو رفته شريعت است، قدري كه دقيق بشويد قدري جلوتر برويد مي‌شود طريقت. قدري عميق‌تر بشويد مي‌شود حقيقت، و الاّ راه اگر دو تا باشد: يكي شريعت باشد يكي طريقت كه آن مي‌شود ضلالت. اينها مثل پله‌هاي نردبان است، حالا اگر نردباني سه پله داشت كسي روي پله دوم رفت و پله اول را منكر شد همان‌جا مي افتد ديگر، اصلاً پله دوم روي پله اول استوار است. يكي از بارزترين نمونه، خود امام(رضوان الله عليه) بود. امام قبل از انقلاب يك زندگي تقريباً مرفهي داشت، چون يك درآمد شخصي داشت و بعد از انقلاب واقع، زاهدانه زندگي كرد. خب هيچ جا را هم نگذاشت تعمير بكنند، آن زيلوي حسينيه جماران هم محفوظ ماند، مكرر خصوصي ما با اين بزرگوار بوديم ديگر.

خدا رحمت كند شيخنا الاستاد مرحوم علامه شعراني را ايشان مي‌فرمود كه مرحوم پدرم وسواس داشت؛ اما يك وسواس كم نظير. گفت ما طلبه‌ها يا علما را زياد ديديم كه اينها در طهارت و در نجاست در شستشو وسوسه دارند؛ اما در مسائل مالي وسوسه داشته باشند، گفت من نديدم. گفت پدرم اين گونه بود؛ مرجع امور مالي بود مالي كه مثلاً به عنوان مرافعه يا غير مرافعه پيش ايشان مي‌آوردند آن وقت كه بانك و امثال‌ذلك كه نبود، حساب جاري هم كه نبود در همين دستگاهش بود. خودش هم تدريس داشت، كتاب مي‌نوشت، مال شخصي هم داشت. در خيلي از موارد كه اشتباه مي‌كرد كه آيا اين مال شخصي خود اوست يا مال ديگران است اين هميشه وسوسه داشت و احتياط مي‌كرد در امور مالي احتياط داشت. هر وقت امر مشتبه مي‌شد كه آيا مال شخصي اوست يا مال مردم است، مي‌گفت مال مردم است. اين را مي‌گويند طريقت، نه اينكه ـ معاذ الله ـ شريعت يك سمت باشد طريقت يك سمت باشد، آن بيّن الغي است. طريقت، مرحله ثانيه همين است يعني با حفظ همه ظواهر شرعي، قدري آدم كه با احتياط باشد مي‌گويند طريقت است.

اين در همان بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه به كميل فرمود: «يا كميل اخوك دينك فَاحْتَط لِدينِك»[21] ‌«حائط‌» يعني ديوار يعني اين دينت، مثل يك باغ محصور باشد. آن باغي كه محصور نيست خب هر كسي از هر راه مي‌رسد خب مي‌چيند ديگر. حائط ندارد ‌«حائط‌» يعني ديوار، ديوار را حائط مي‌گويند چون ‌«يحوط بالبستان‌». فرمود اين دينت يك درخت پرثمري است خب دورش را ديوار بكش؛ هر كسي نيايد هر كسي نيايد از ميوه دينت بچيند؛ اين يكي خواهش كرد آن يكي تلفن كرد آن يكي توصيه كرد آن يكي سفارش كرد آن يكي درخواست كرد، اين يك باغي بي‌ديواري است. آدمي كه باغي بي‌ديوار دارد، آدم محتاط نيست. حضرت به كميل فرمود تو يك درخت پرثمري داري، دورش ديوار بكش: «اخوك دينُك فَاحْتَطْ لِدينِك»[22] يعني دور دينت را يك حائط بكش، ديوار بكش، آن وقت اين مي‌شود احتياط.

در نامه حضرت امير(سلام الله عليه) به مالك اشتر اين‌چنين آمده: «فَاِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَي اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَهِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ»[23] ؛ تو سري به كارگزارانت بزن واقعاً. اگر اين كار را زدي كردي آنها شديداً به ارباب رجوع احترام مي‌كنند، كارهايشان را زود انجام مي‌دهند تشويق مي‌شوند برانگيخته مي‌شوند و اينها. در همان نامه معروف حضرت امير(سلام الله عليه) به مالك فرمود امانت را كه من مي‌گويم رعايت كن تنها امانت بين العبد و المولي يعني بين عبد و ذات اقدس الهي نيست، امانت بين المسليمن بعضهم مع بعضٍ نيست [بلكه] بين انسان و انسان ديگر. اين اداي امانت، جزء حقوق بين المللي اسلام است، مثل نماز و روزه نيست. نماز و روزه جزء حقوق مخصوص حوزه اسلامي است؛ اگر كسي مسلمان شد بايد نماز بخواند، گرچه بر غير مسلمان هم واجب است؛ اما اين حكم در اين داخله اجرا مي‌شود. اداي امانت يك حكم بين المللي اسلام است، مثل احترام به پدر و مادر. حالا اگر پدري و مادري مسلمان نبود مگر عقوقش جايز است مگر بي‌ادبي‌اش جايز است؟ خب، حرام است ديگر. عاق والدين حرام است چه والد مسلمان باشد چه غير مسلمان، البته مادامي كه به اصل دين آسيب نرسد. اداي امانت واجب است، رعايت عهد واجب است چه نسبت به مسلمان چه نسبت به غير مسلمان. در همان عهدنامه مالك آمده است كه فرمود: «وَ إِنْ عَقَدْتَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ عَدُوِّكَ عُقْدَةً أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْكَ ذِمَّةً فَحُطْ عَهْدَكَ بِالْوَفَاءِ وَ ارْعَ ذِمَّتَكَ بِالْأَمَانَةِ وَاجْعَلْ نَفْسَكَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَيْتَ فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ شَيْ‌ءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَيْهِ اجْتَِماعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ»[24] ؛ فرمود اگر با كسي تعهد كردي به عهدت عمل بكن و امانت مردم را بده ولو با دشمنانت باشد. خب، حالا رعايت امانت در مسائل مالي كه ديديد كه محل ابتلا بود چقدر سخت است، در مسائل سياسي و اجتماعي هم سخت است، در مسائل پيمان مواثيق بين المللي هم سخت است. فرمود با دشمنت عهد بستي اين عهد را خيانت نكن، آن وقت اصل امانت مي‌شود مشكل. لذا ذات اقدس الهي هم امر مي‌كند هم مي‌فرمايد يك موعظه خوبي است. بسياري از موارد كه كلمه موعظه در قرآن كريم به كار رفت، همان موعظه لزومي و وجوبي است نه موعظه مستحبي باشد و اينها. حالا اگر اين بخش اول سخني در آن نباشد ـ ان‌شاء‌الله ـ وارد فصل دوم بحث مي‌شويم.


[1] . الكافي، ج1، ص281.
[2] . الكافي، ج4، ص552.
[3] . الكافي، ج1، ص33.
[4] . وسائل الشيعه، ج19، ص71.
[5] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 72.
[6] . سورهٴ نساء، آيهٴ 122.
[7] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 72.
[8] . الكافي، ج3، ص265؛ نهج‌البلاغه، حكمت 136.
[9] . سورهٴ بقره، آيهٴ 34.
[10] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 72.
[11] . سورهٴ فصلت، آيهٴ 11.
[12] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 199.
[13] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 72.
[14] . سورهٴ نازعات، آيهٴ 27.
[15] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 37.
[16] . سورهٴ حشر، آيهٴ 21.
[17] . سورهٴ شعراء، آيات 193 و 194.
[18] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 72.
[19] . نهج‌البلاغه، نامه 5.
[20] . ر . ك: نهج‌البلاغه، خطبهٴ 209.
[21] . الامالي (شيخ مفيد)، ص283.
[22] . الامالي (شيخ مفيد)، ص283.
[23] . نهج‌البلاغه، نامه 53.
[24] . نهج‌البلاغه، نامه 53.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo