< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

72/10/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر سوره نسا/آیه103و104/

 

﴿فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللّهَ قِيامًا وَ قُعُودًا وَ عَلي جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنينَ كِتابًا مَوْقُوتًا ﴿103﴾ وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ وَ كانَ اللّهُ عَليمًا حَكيمًا﴿104

 

بيان كيفيت نماز خوف در آيه

فرمود اگر خواستيد نماز را در حال خوف انجام بدهيد برابر حالتهاي گوناگون‌تان انجام بدهيد و اگر خوف برطرف شد به حالت اولي كه نماز را انجام مي‌داديد به همان حالت نماز را برگزار كنيد، چرا؟ چون ﴿إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنينَ كِتابًا مَوْقُوتًا﴾؛ نماز بر مؤمنين تثبيت شده است و براي هر نماز يك وقتي است كه از او تعدي نخواهد شد. اين ﴿إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنينَ كِتابًا مَوْقُوتًا﴾ علت است براي هر دو حكم [و] نشان مي‌دهد كه آن جمله اول هم درباره كيفيت نماز است نه درباره اذكار بعد از نماز و تعقيبات. فرمود: ﴿فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ﴾ يعني وقتي خواستيد نماز بخوانيد در حال خوف، ﴿فَاذْكُرُوا اللّهَ قِيامًا وَ قُعُودًا وَ عَلي جُنُوبِكُمْ﴾ اين قسمت اول.

﴿فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ﴾ يعني اگر حالت خوف برطرف شد؛ آن طمأنينه و آرامش برگشت ﴿فَأَقيمُوا الصَّلاةَ﴾ كه «الف» و «لام» آن «الف» و «لام» عهد است يعني همان نماز معهود را با همان كميت و كيفيت برگزار كنيد، آن‌گاه بعد از اين دو جمله و دو حكم، علت مشترك را ذكر كرد فرمود: ﴿إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنينَ كِتابًا مَوْقُوتًا﴾. همان طوري كه درباره روزه گفته شد: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ[1] درباره نماز هم اين تعبير هست كه نماز، كتاب است يعني مكتوب است مصدري است كه معناي مفعول را تفهيم مي‌كند ﴿إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنينَ كِتابًا مَوْقُوتًا﴾ گرچه براي هر مكلفي مكتوب است، اختصاصي به مؤمنين ندارد؛ اما چون مؤمنين از اين برنامه الهي بهره مي‌برند فرمود بر مؤمنين نوشته شده. نظير همان ﴿هُدًي لِلْمُتَّقينَ[2] ، گرچه قرآن ﴿هُدًي لِلنّاسِ[3] است ولي چون متقيان بهره مي‌برند فرمود: ﴿هُدًي لِلْمُتَّقينَ﴾. اينجا هم نماز بر همه واجب شده است [و] اختصاصي به مؤمنين ندارد ولي مؤمنين‌اند كه از نماز استفاده مي‌كنند از اين جهت فرمود: ﴿كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنينَ﴾.

عدم سقوط وجوب نماز در هيچ حالي

از اينكه فرمود: ﴿كِتابًا مَوْقُوتًا﴾ براي آن است كه بين نماز و روزه فرق است. درباره روزه كه فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ[4] آنجا فرمود: ﴿فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَريضًا أَوْ عَلي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيّامٍ أُخَرَ[5] ؛ آنجا فرمود اگر كسي مريض بود يا مسافر بود روزه نگيرد و در فرصت ديگر قضا به جا بياورد. ولي درباره نماز اين‌چنين نيست؛ بدل نماز مثل خود مبدل در همان وقت انجام مي‌گيرد. اين‌چنين نيست كه انسان اگر مريض بود يا مسافر بود نماز نخواند و بعداً نماز را قضا به جا بياورد، اين ‌طور نيست. در هر حالي كه باشد مكلف است به نماز مخصوص به آن حال و اگر آن را انجام داد ديگر قضا ندارد؛ اگر در حال نشسته است يا ايستاده يا با ايما و اشاره سر يا چشم و ابرو نماز مي‌خواند همان تكليف اوست و همان نماز صحيح است. فاقد طهورين هم اين‌چنين است ديگر بدل ندارد كه قضا داشته باشد؛ فاقد طهورين هم در حقيقت، نمازش را مي‌خواند يا مكلف نيست از اين دو حال بيرون نيست يا از آن «لا صلاةَ الا بطهورٍ»[6] رفع يد مي‌شود يا از اصل صلات رفع يد مي‌شود، اين‌چنين نيست كه حالا نماز نخواند بعد قضا به جا بياورد آن‌هم همان‌طور است در حقيقت، ممكن است از طهارت صرف نظر بشود. از اينكه فرمود: ﴿إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنينَ كِتابًا مَوْقُوتًا﴾ يعني با روزه فرق دارد. در همان جريان صفين و ليلة الهرير، در آن شب و در آن روز، وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) و همراهانشان با ايما و اشاره نماز خواندند نماز هر كسي برابر تكليف همان حالت است و همان اداست. از اينكه فرمود موقوتاً يعني نماز يك وقتي دارد كه بايد آن را در همان وقت انجام داد.

اين كلمه موقوت يعني وقت گذاشته شده و وقت تعيين شده، مشابه آن در سورهٴ مباركهٴ «مرسلات» است كه فرمود: ﴿وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ﴾ آيهٴ يازده سورهٴ «مرسلات»، ﴿أُقِّتَتْ﴾ يعني «وقتت» يعني وقت شهادت دادن مرسلين براي اُممشان مشخص شده است. چون در قيامت، انبيا و مرسلين(عليهم السلام) به عنوان شاهد امم حضور پيدا مي‌كنند و اين آيه هم چون درباره قيامت و اشراط قيامت است فرمود انبيا و مرسلين، موقت شدند يعني وقت شهادتشان را فهميدند كه بايد الآن درباره امتهاي خود به شهادت برخيزند يعني شاهد اعمالشان بودند، حالا ارائه كنند.

حكمت تشريع نمازهاي پنج‌گانه در شبانه‌روز

مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنينَ كِتابًا مَوْقُوتًا﴾ يعني براي نماز وقتي است. فخررازي يك جمع‌آوري كرده و بخشي از آنها در ساير كتابهاي تفسيري هم آمده و آن اين است كه نمازهاي پنج‌گانه را قرآن كريم به صورت ظريف تشريح كرد. نمازهاي پنج‌گانه كه جمعاً هفده ركعت است نفرمود يكجا بخوانيد؛ مثلاً اول روز يا آخر روز يا اول شب يا آخر شب، هفده ركعت نماز بخوانيد، بلكه اين را بر اين اوقات شبانه‌ روز تقسيم فرمود.

شواهدي بر تشريع نمازهاي پنج‌گانه در قرآن

آياتي كه در زمينه اوقات پنج‌گانه نماز هست و نماز واجب شبانه روز را پنج تا مي‌داند، هم در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هست هم در سورهٴ «اسراء» و هم در سورهٴ «روم» و هم در سورهٴ «طه». البته آن تشريح صريح و روشنش به وسيله روايات مشخص مي‌شود؛ اما شواهد قرآني هم او را تأييد مي‌كند كه در شبانه روز پنج نماز واجب است و اوقاتش هم صبح است و ظهر است و عصر است و مغرب پنجمي‌اش عشا است.

شاهد اول آيه 238 سوره بقره

اولين آيهٴ در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 238 است كه فرمود: ﴿حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتينَ﴾، اين﴿حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي﴾ طبق استنباط ايشان، ناظر به نمازهاي پنج‌گانه است براي اينكه حداقل صلوات كه جمع است سه نماز است ﴿حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ﴾ پس اين ناظر است به نمازهاي سه‌گانه‌اي كه واجب است، پس اين ﴿الصَّلَواتِ﴾ سه نماز را شامل مي‌شود. ﴿وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي﴾ نمي‌تواند يكي از اين نمازهاي سه‌گانه باشد، براي اينكه مي‌شود تكرار، پس لابد يك نماز ديگري است مي‌شود چهارمي و چون وُسطيٰ نشان مي‌دهد كه وسط دو طرف است و چهار تا نماز وُسطيٰ ندارد، پس معلوم مي‌شود كه آن صلواتي كه اول گفته شد، منظور سه تا نماز نيست [بلكه] چهار تا نماز است، براي اينكه با اين صلات وُسطيٰ بشود پنج تا، پنج تا نماز وسط دارد وگرنه چهار تا نماز كه وسط ندارد. اگر مي‌فرمود «والصلاة الاخري» صلات ديگري ما نمي‌توانستيم استفاده كنيم كه پنج تا نماز واجب است ولي نفرمود صلاة اُخري [بلكه] فرمود: ﴿وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي﴾؛ فرمود آن ديگري ميانه است يعني بين دو طرف قرار گرفته، خب آن كه ميانه است بايد دو طرفش معادل هم باشند يعني دوتا نماز آن طرف دو تا نماز اين طرف [و] يكي وسط كه بشود پنج تا نماز وگرنه چهار تا نماز وُسطيٰ ندارد شش تا نماز وُسطيٰ ندارد و هكذا. اين حداقل نمازهاي پنج‌گانه را از اين كريمه، با اين بيان مي‌شود استفاده كرد. بعد هم آيه بعدش فرمود: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُكْبانًا﴾ كه بحثش گذشت، اين در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود.

شاهد دوم آيه 78 سوره اسراء

در سورهٴ «اسراء» آيهٴ 78 اين است: ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلي غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُودًا﴾؛ از اينكه فرمود نماز را هنگام زوال آفتاب تا درون تاريكي شب برگزار كن، اين ناظر به چهار تا نماز است؛ از اول ظهر تا درون شب كه همان نصف شب باشد وقت ظهرين و مغربين است كه چهار نماز با اين جمله تفهيم شد ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ﴾ هنگام زوال آفتاب، ﴿إِلي غَسَقِ اللَّيْلِ﴾ كه وقت نماز عشا است. پس نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا كه چهار تاست با اين جمله بيان شد بعد ﴿وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ﴾ يعني «اقم قرآن الفجر» را كه منظور صلات صبح است كه از صلات صبح به عنوان قرآن فجر ياد شده است ﴿إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُودًا﴾. البته گفتند نماز صبح را و همچنين نماز عصر را روي خصوصيتهاي كه اين دو نماز دارند گرامي بداريد، چون ملائكه ليل و نهار در هنگام نماز صبح و هنگام نماز عصر با يكديگر برخورد مي‌كنند ملائكه ليل و ملائكه نهار، مرتب رفت و آمد دارند و حافظ و ضابط اعمال‌اند. موقع نماز صبح كه مي‌شود ملائكه شب توديع مي‌كنند و ملائكه روز پست را تحويل مي‌گيرند، موقع نماز عصر هم كه شد اين‌چنين است. به هر تقدير گفته شد ﴿إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُودًا﴾ يعني «مع مشهوداً لطائفتن من الملائكه»، اين در سورهٴ مباركهٴ «اسراء».

شاهد سوم آيه 130 سوره طه

در سورهٴ «طه» آيهٴ 130 اين است ﴿فَاصْبِرْ عَلي ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضي﴾ فرمود: ﴿وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ مي‌شود نماز صبح، ﴿وَ قَبْلَ غُرُوبِها﴾ مي‌شود نماز عصر، ﴿وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ﴾ كه «آناء» جمع اناء است يعني وقت، ناظر به نماز مغرب و عشاست ﴿وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ﴾ كه مي‌شود نماز ظهر، براي اينكه روز كه به دو قسم تقسيم مي‌شود اين وسط را يعني اين زوال را مي‌شود گفت اين طرف و آن طرف. اين روز كه تقسيم مي‌شود اين وسط را طرف مي‌گويند، چون كنار آن قسمت اول است يا كنار قسمت دوم؛ آخر قسمت اول است و اول قسمت دوم ﴿أَطْرافَ النَّهارِ﴾ اين است، چون به‌لحاظ مورد است ديگر، به اعتبار موارد است مثل ﴿آناءِ اللَّيْلِ﴾.

شاهد چهارم آيه 17 سوره روم

مشابه اين با يك تفاوت مختصري در سورهٴ «روم» آمده است ﴿فَسُبْحانَ اللّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ ٭ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حينَ تُظْهِرُونَ[7] در اينجا به چهار نماز اشاره شد: نماز عصر جداگانه طرح شد، فرمود: ﴿فَسُبْحانَ اللّهِ﴾ چون از نماز به تسبيح تعبير مي‌شود، قسمت مهم او را هم تسبيح تأمين مي‌كند گرچه تكبير هم در نماز فراوان است ﴿فَسُبْحانَ اللّهِ﴾ يعني تسبيح بكن تسبيح كردني خدا را ﴿حينَ تُمْسُونَ﴾؛ وقتي وارد شب مي‌شوي، اين راجع به نماز مغرب، ﴿وَ حينَ تُصْبِحُونَ﴾؛ وارد صبح مي‌شوي راجع به نماز صبح. اين جمله ﴿وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ يك جمله معترضه است براي اثبات اين مطلب كه تنها شما نيستيد كه به تسبيح و تحميد خدا مي‌پردازيد [بلكه] همه موجودات آسمان و زمين تسبيح و تحميدگوي اويند ﴿وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾، خب پس نماز مغرب و نماز صبح را با آن دو تعبير بيان فرمود. ﴿وَ عَشِيًّا﴾ كه نماز عشا را با اين تعبير بيان فرمودند ﴿وَ حينَ تُظْهِرُونَ﴾ يعني «تَدخلون في الظهر» كه اين را كه همان نماز ظهر است با اين جمله بيان فرمودند. پس نماز مغرب را با ﴿تُمْسُونَ﴾ و نماز صبح را با ﴿تُصْبِحُونَ﴾ و نماز عشا را با ﴿عَشِيًّا﴾ و نماز ظهر را با ﴿حينَ تُظْهِرُونَ﴾ كه ﴿حينَ تُظْهِرُونَ﴾ يعني «تدخلون في الظهر» بيان فرمودند، مي‌ماند نماز عصر. به گمان فخررازي نماز عصر يك فضيلت برتري كه دارد، جداگانه خدا او را ذكر كرد و آن در سورهٴ مباركهٴ «عصر» است كه ايشان خيال كردند كه منظور از اين عصر، همان نماز عصر است كه آن در سورهٴ مباركهٴ «عصر» است كه مشخص است: ﴿وَ الْعَصْرِ ٭ إِنَّ اْلإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ[8] . شايد منظور، آن نباشد به هر حال براي نماز عصر يك خصوصيتي هست كه ملائكه روز با ملائكه شب با يكديگر برخورد مي‌كنند، اين نشانه آن است كه ﴿إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنينَ كِتابًا مَوْقُوتًا﴾ كه هرگز فوت نمي‌شود.

عدم اختصاص حكم صلوة خوف به جنگ و سفر

و مسئله خوف اختصاصي به خوف در حال جنگ ندارد.

در ذيل اين مسئله كه آيا اين خوف، اختصاص دارد به جريان جنگ يا نه، چه اينكه گذشت در سورهٴ «بقره» كه ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُكْبانًا[9] آنجا روايات فراواني خوانده شد كه الآن آن روايات را نمي‌خوانيم فقط اشاره مي‌كنيم. آنجا مشخص شد كه منظور از اين خوف، اختصاصي به حال سفر ندارد، حالا در خصوص سفر اين آيه وارد شده است وگرنه اگر كسي از دزد يا از درنده‌اي ترسيد، همين حكم صلات خوف براي او هست. رواياتي كه در باب سوم از ابواب صلات خوف و مطارده [وسائل الشيعه] نقل شد، چون غالب اين روايات در بحث سورهٴ «بقره» خوانده شد چندين روايت است، حالا شما به اين رواياتي كه مراجعه بفرماييد مشخص مي‌شود كه صلات خوف، اختصاصي به جنگ ندارد.

روايت اولش هم اين است كه عبدالرحمن از امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌كند مي‌گويد من از امام صادق سؤال كردم ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُكْبانًا﴾ «كيف يصلي» اين شخص «و ما يقول» و چگونه نماز بخواند و چه بگويد؟ «إن خاف مِن سَبُع او لِصٍّ كيف يصلّي قال(عليه السلام) يُكَبِّرُ و يُؤْمِئُ برأسه ايماءً»[10] ؛ اين تكبير مي‌گويد و با سرش هم اشاره مي‌كند. و اگر آن درنده در قسمت جلو قرار گرفت او استقبال را ترك مي‌كند يعني نماز را كه همان ايما و اشاره است، ديگر پشت به قبله يا به طرف شرق و غرب مي‌خواند كه آنجا شرط استقبال فوت مي‌شود. چه اينكه در جريان صفين آنچه حضرت امير(سلام الله عليه) در ليلة الهرير انجام داده است آن را هم ذكر مي‌كنند، آن را هم منتها در باب بعد ذكر مي‌كنند. مي‌فرمايند كه روايت هشت باب بعد يعني باب چهارم از ابواب صلات خوف و مطارده [وسائل الشيعه] اين است كه: «فان اميرالمومنين(عليه السلام) ليلةُ الصفين و هي ليلة الهرير لم تكن صلاتُهم الظهرُ و العصرُ و المغربُ و العشاءُ عند وقت كل صلاةٍ الا بالتكبير و التهليل و التسبيح و التحميد و الدعاء فكانت تلك صلاتَهم و لم يأمرْهم باعادةِ الصلاة»[11] ؛ امام باقر(سلام الله عليه) در جريان صلات خوف مي‌فرمايد كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) سربازان را به همين مقدار دستور داد و آنها هم با ايما و اشاره فقط ذكر مي‌گفتند، تكبير و تسبيح و تحميد و تهليل داشتند و دعا داشتند و ديگر حضرت نفرمود نمازتان را اعاده كنيد. به هر تقدير خوف، اختصاصي به مسئله جنگ ندارد نه جنگ با سلاحهاي ديروز و نه جنگ با سلاحهاي امروز تا كسي بگويد عنوان مصايفه و جنگ تن به تن كه حالا‌ها وجود ندارد، اينها نيست [بلكه] عمده، خوف است حالا خواه به صورت جنگهاي سابق باشد يا جنگهاي كنوني يا به صورت خوف از درنده يا دزد و راهزن و مانند آن باشد.

تحليل عقلي مسئله جهاد در قرآن

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود در آيه بعد: ﴿وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ﴾ چون اصل بحث، درباره جهاد و دفاع از حدود اسلامي بود و براي اينكه نظام اسلامي، اساسش به همين عبادات است و ستون دين است و نماز براي حفظ اينهاست اين اصل، فراموش نشود مسئله حكم نماز در ميدان جبهه و جنگ را بيان فرمود. آن‌گاه به مؤمنين خطاب مي‌كند، مي‌فرمايد: ﴿وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾؛ شما در گرفتن و تعقيب كافران و مشركان به خود وهن و سستي راه ندهيد، احساس وهن نكنيد ضعيف نشويد در گرفتن و تعقيب كافران و مشركان، ﴿وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾. اين آيه هم از آن مواردي است كه با تحليل عقلي مسئله را حل مي‌كند نه با تعبد صرف. فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾؛ در طلب و تعقيب كافران وهن و سستي به خود راه ندهيد چرا؟ براي اينكه گاهي مي‌فرمايد شما غالب‌ايد گاهي مي‌فرمايد كه شما اميدواريد و همين اميد به شما غلبه مي‌دهد. در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» آنجا از يك راه ديگري آيه، دستور را ارائه مي‌كند؛ آيهٴ 139 سورهٴ «آل عمران» اين بود كه ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾؛ شما وهن و حزن به خود راه ندهيد نه اظهار ضعف كنيد نه اظهار اندوه، چرا؟ براي اينكه اگر مؤمن‌ايد شما برتريد. آنجا فرمود اگر شما مؤمن‌ايد، برتريد به اصل ريشه حكم اشاره فرمودند. آيهٴ بعد هم اين است كه ﴿إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ[12] اگر شما مقروح و مجروح شديد، آنها هم مقروح و مجروح شدند يعني كافران و دشمنان. حالا آن دو آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» در ذهن شريفتان باشد تا اين آيهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» آن را باز كند.

تبيين قرآن مبني بر برتري مسلمين

آيهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» اين است فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾؛ در تعقيب دشمنانتان، وهن و سستي نورزيد چرا؟ براي اينكه ﴿إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ﴾؛ اگر شما ألم و درد و رنج مي‌بريد و احساس درد مي‌كنيد، آنها هم احساس درد مي‌كنند، اين‌چنين نيست كه براي شما دشوار باشد براي آنها دشوار نباشد. پس چيزي آنها ندارند كه مايه وهن شما باشد؛ اگر زخم و جراحات است آنها هم دارند، اگر شما داريد آنها هم دارند ولي شما چيزي داريد كه آنها ندارند. آيه نمي‌فرمايد شما و آنها برابريد چه در سورهٴ «آل عمران» و چه در اين سوره مي‌فرمايد شما برتريد نه برابر، چرا برتريد؟ مي‌فرمايد عامل ضعف كه در هر دو هست ولي عامل قوت فقط در شما است. عامل ضعف كه آن زخم و رنج جنگ باشد اين مشترك است، براي اينكه ﴿إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ﴾؛ براي اينكه اگر شما الم و رنج داريد خب، آنها هم زخم و رنج دارند ﴿فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ﴾.

تاثير تكيه‌گاه ايمان مسلمين در موازنهٴ قوا با كفار

اما عامل قوت و قدرت در شما هست و در آنها نيست و آن اين است كه ﴿وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ﴾؛ شما يك تكيه‌گاه قوي داريد كه به او اميدواريد آنها اين را ندارند، آنها به چه كسي تكيه مي‌كنند؟ كمك غيبي به آنها مي‌رسد اين‌چنين نيست، به آينده خوب اميدوارند اين‌هم كه نيست، پس شما داراي نكته قوت و تكيه‌گاه قوت هستيد و آنها نيستند، بنابراين شما برتريد نه برابر، پس ﴿لا تَهِنُوا﴾. اين تحليل در سورهٴ «آل عمران» به اين صورت ياد شد ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾؛ اين ﴿إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾ وقتي باز بشود به اين صورت مشروح خواهد شد كه شما تكيه‌گاه امداد غيبي داريد آنها ندارند، به جايي اميدوار هستيد آنها نيستند، منتظر پاداش خوب هستيد آنها نيستند وهمه اينها جزء علل و عواملي است كه روحيه مي‌دهد به شما، پس ﴿لا تَهِنُوا﴾. در سورهٴ «آل عمران» بعد از اينكه فرمود: ﴿إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾، آن‌گاه آنجا هم همين را باز كرد فرمود: ﴿إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾؛ اگر قرح و جرحي به شما مي‌رسد خب، به آنها هم مي‌رسد؛ آنها هم مقروح و مجروح مي‌شوند ﴿وَ تِلْكَ اْلأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ﴾ اين روزگار و حكومتها دولت است. دولت را دولت گفتند، براي اينكه تداول مي‌شود؛ هر روزي دست كسي است.

فرمود گاهي آنها پيروزند گاهي شما پيروزيد تا معلوم بشود كه شما با براي چه چيزي داريد مي‌جنگيد. اگر آن اخلاص شما ثابت بشود، ديگر پيروزي به سود شماست: ﴿وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ وَ لِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرينَ[13] . در نهج‌البلاغه حضرت امير(سلام الله عليه) دارد كه ما در جنگها گاهي آنها پيروز مي‌شدند گاهي ما پيروز مي‌شديم گاهي ما كشته مي‌داديم گاهي آنها كشته مي‌دادند گاهي ما اسير مي‌گرفتيم گاهي آنها اسير مي‌گرفتند و اين نيروهاي ما تن به تن با هم مي‌جنگيدند تا اخلاص ما معلوم شد. وقتي اخلاص ما معلوم شد، خدا ما را پيروز كرد. آنجاست كه فرمود: «لو كنّا نأتي ما أتَيتُم ما قام للدين عمودٌ و لا اخْضَرَّ لِلْايمان عودٌ»[14] ؛ فرمود اگر آن روشي كه شما داشتيد ما مي‌داشتيم، هرگز درخت دين سبز نمي‌شد و يك شاخه‌اي از ايمان هم سبز نمي‌شد و دين ستونش استوار نمي‌شد. ما اگر ديديد پيروز شديم، براي اينكه چندين بار شكست خورديم شكست داديم كشتيم كشته داديم و تا معلوم شد كه حق با ماست يعني اخلاص ما معلوم شد، حالا كه اخلاص ما معلوم شد ديگر تمام امدادهاي غيبي به سمت ما آمد ما را خدا از راه غيب پيروز كرد اين برابر همان آيهٴ سورهٴ «آل عمران» است كه فرمود: ﴿وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ﴾، بعد ﴿وَ لِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا[15] ؛ تمحيص بكند يعني خالص را از ناخالص جدا بكند. آيهٴ محلّ بحث در سورهٴ «نساء» اين يك تحليل رواني است كه اگر شما تكيه گاه اميد داشته باشيد، دليل نداريد كه برابر باشيد يقيناً برتريد. فرمود پس ﴿وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾؛ تعقيب كنيد اينها را.

اشاره‌اي به شأن نزول آيه

گفتند اين در جريان بعد از احد نازل شده است[16] ، چون در جنگ احد عده‌اي زيادي از اين مسلمانها مجروح شدند. دستور رسيد كه شما بايد اينها را تعقيب كنيد و اينها را هر جا هم كه شد بگيريد با اينها بجنگيد، برويد به دنبال اينها. براي اينكه اگر زخمي داريد خب آنها هم زخمي دارند ولي شما به يك تكيه‌گاهي اميدواريد كه آنها نيستند، اين گفتند شأن نزولش بعد از جريان احد است ﴿وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ﴾؛ اگر شما متألّم مي‌شويد و دردي احساس مي‌كنيد، ﴿فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ﴾؛ آنها هم الم دارند درد دارند ﴿كَما تَأْلَمُونَ﴾؛ اما ﴿وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ﴾ يعني شما بين خوف و رجاييد، آنها فقط خوف دارند.

اين ﴿وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ﴾ گرچه ظاهرش جمله خبريه است ولي به داعي انشاء دارد القا مي‌شود، خودش دارد روح اميد اهدا مي‌كند و احيا مي‌كند يعني شما اميدوار باشيد، خدا شما را كمك مي‌كند، ﴿وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ﴾. آن مسئله ﴿إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ[17] هم همين طور است. اگر بر اساس تعليل باشد تعليل، معنايش اين است كه وقتي شما مؤمنيد به جايي اميدواريد، دليل ندارد بترسيد. اگر نه، بر اساس وعده باشد اين جمله ظاهرش خبر است باطنش انشاء يعني شما اميدوار باشيد و آنها اميدوار نيستند. مثل اينكه فرمودند خداوند مولاي مؤمنين است و براي كافرين مولايي نيست ﴿لا مَوْلى لَهُمْ[18] و شعار مسلمين هم در بعضي از جنگهاي اسلامي بود كه «الله مولانا و لا مولي لكم»[19] با اينكه خدا رب العالمين است؛ اما آن سرپرستي خاصي كه از طرف خدا نصيب مؤمنين مي‌شود هرگز بهره كافران نخواهد شد، از اين جهت فرمود: ﴿وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ﴾؛ آنها اميدوار نيستند، آنها به چيزي تكيه نمي‌كنند ﴿وَ كانَ اللّهُ عَليمًا حَكيمًا﴾؛ ذات اقدس الهي هم عليمانه و حكيمانه اين فضايل را بهره شما مي‌كند.


[1] - سورهٴ بقره، آيه 183.
[2] - سورهٴ بقره، آيه 2.
[3] - سورهٴ بقره، آيه 185.
[4] - سورهٴ بقره، آيه 183.
[5] - سورهٴ بقره، آيه 185.
[6] - من لا يحضره الفقيه، ج1، ص33.
[7] - سورهٴ روم، آيات 17 و 18.
[8] - (سورهٴ عصر، آيات 1 و 2) التفسير الكبير، ج11، ص208 و 209.
[9] - سورهٴ بقره، آيه 239.
[10] - وسائل الشيعه، ج8 ص439.
[11] - وسائل الشيعه، ج8، ص445.
[12] - سورهٴ آل عمران، آيه 140.
[13] - سورهٴ آل عمران، آيات 139- 141.
[14] - نهج‌البلاغه، خطبه 56.
[15] - سورهٴ آل عمران، آِيات 140 و 141.
[16] - مجمع البيان، ج2، ص843.
[17] - سورهٴ آل عمران، آيه 139.
[18] - سورهٴ محمد، آيه 11.
[19] - تفسير القرآن العظيم (ابن ابي حاتم)، ج3، ص772.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo