< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

88/08/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 58 تا 63 سوره مريم


﴿أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً﴾ ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾ ﴿إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ شَيْئاً﴾ ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيّاً﴾ ﴿لاَّ يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً إِلَّا سَلاَماً وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيّاً﴾ ﴿تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيّاً﴾

بعد از ذكر برخي از انبيا و سيره‌هاي آنها(عليهم الصلاة و عليهم السلام) سه گروه را نام مي‌برد عده‌اي جزء انبيايند، عده‌اي جزء اوليايند و عده‌اي جزء عُصات و طُغات و اهل دوزخ‌اند و عده‌اي جزء تائبان‌اند كه راه براي همه ي افرادي كه بخواهند توبه كنند باز است. انبيا كه اهل بهشت‌اند اوليا مِن الأنبياء محسوب مي‌شوند يعني از همين گروه‌اند اما تائبين مع‌ الأنبيايند نه مِن الأنبياء يا مِن الأولياء درباره ي گروه اول فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ﴾ يك، بعد ﴿وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا﴾ دو، درباره ي گروه دوم كه تبهكاران‌اند فرمود: ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ﴾ درباره ي گروه سوم فرمود: ﴿إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ گذشته ي تاريك را رها كند، آينده ي روشن را در پيش بگيرد آينده وقتي روشن است كه هم با حُسن فعلي همراه باشد هم با حُسن فاعلي، هم با حُسن فاعلي همراه باشد يعني ايمان بياورد اعتقاد داشته باشد موحّد خالص باشد، با حُسن فعلي همراه است بايد عمل صالح داشته باشد صِرف ايمان كافي نيست چه اينكه صِرف عمل صالح هم كافي نيست. درباره ي گروه سوم كه اينها بايد سه كار بكنند يكي اينكه آينده ي تاريك را ترك كنند، يكي اينكه آينده را با دو چراغ روشن نگه بدارند يكي حُسن فعلي ديگري حُسن فاعلي اينها مع الأنبياء هستند نه مِن الأنبياء، مع الأولياء هستند نه مِن الأولياء. در سوره ي مباركه ي «نساء» كه بحثش در ديروز اشاره شد آنجا آيه ي 69 به اين صورت بود فرمود: ﴿وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ﴾ اينها مع هؤلاء هستند نه مِن هؤلاء و ما هم در نماز حدّاكثر خواسته ي ما اين است كه ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾[1] كه بشويم «معهم» كه رفيق خوبي‌اند اينها ﴿حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾ نه «منهم»، «منهم» تلاش و كوشش فراواني دارد ما اهل قرآنيم ـ ان‌شاءالله ـ و قرآن مي‌خوانيم و ـ ان‌شاءالله ـ عمل مي‌كنيم اما طوري باشد كه «إذا تلي علينا القرآن» سجده كنيم و ناله و ضجّه بزنيم اين طور نيست وقتي اين طور نبود ديگر از آنها نيستيم با آنهاييم ـ ان‌شاءالله ـ آنهايي كه جزء انبيايند يا جزء اوليايند آنها كساني‌اند كه ﴿إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً﴾ ما حالا اين حال را نداريم تباكي‌اش را هم نداريم، تساجدش هم نداريم حدّاكثر اين است كه «معهم» باشيم نه «منهم».

 

پرسش: راه بقيه بسته است؟

پاسخ: نه، باز است منتها عَقبه ي كئود است يك بيان نوراني از امام رضا(سلام الله عليه) است كه حضرت وقتي سفره ي غذا را پهن مي‌كردند خب در هر سفره‌اي غذاي قسمت خوبي هم هست وجود مبارك حضرت قبل از اينكه تناول بكنند يك كاسه ي خالي، ظرف خالي طلب مي‌كردند از بهترين غذاهاي آن سفره در آن كاسه مي‌ريختند مي‌گفتند اين را براي فلان مستمند بدهيد بعد اين آيه را قرائت مي‌كردند ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ﴾ ﴿وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ﴾[2] عَقبه يعني گردنه و كُتَل فرمود اينها قدم مي‌زنند راه مي‌روند اما در دشت و بيابان و پارك قدم مي‌زنند آنجا كه عَقبه است، كُتل است، گردنه است چرا آنجا نمي‌روند بعد فرمودند خب لباس مُندرس را دست دوم و سوم را دادن به مستمند كه هنر نيست غذاهايي كه انسان بعد از مصرف خودش به مهمانهايش اضافه آمده به مستمند بدهد كه هنر نيست فرمود چرا اينها عَقبه ي كئود را نمي‌پيمايند آنهايي كه اهل عَقبه كئودند طي كردند كُتل و گرده‌اند آنها مِن الأوليايند آنهايي كه اهل اين كار نيستند لباسهاي مانده را مي‌دهند، غذاهاي مانده را مي‌دهند، بالأخره فقرا را در مي‌يابند اينها حدّاكثر مع الأولياء هستند نه مِن الأولياء خب پس سه گروه مشخص شد راه هم براي همه باز است اما رفتن سخت است عقبه ي كئود مي‌خواهد حضرت اين آيه را قرائت مي‌فرمود و غذاها را به مستمند مي‌داند خب آنها اوليايند با نبيّين‌اند شاگردان آنها با آنها هستند از آنها نيستند ﴿إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً﴾

 

پرسش: با توجه به آيه سوره ي «نساء» شهدا و صلحا با اطاعت خدا و پيغمبر به اين مقام رسيدند.

پاسخ: البته ديگر يعني آ‌نها عقبه ي كئود را طي كردند ديگر.

 

پرسش: چطور وصي انبيا شدند.

پاسخ: اينها عقبه ي كئود را طي كردند با انبيا محشور شدند براي اينكه كاملاً هر چه آنها فرمودند اينها اطاعت كردند اين «بذلوا مُهجهم دون الحسين(عليه السلام)»[3] اينها با آنها بودند هر كاري كه آنها فرمودند اينها اطاعت كردند لذا با آنها محشور شدند اما ديگران نه، اين‌چنين نيست.

پرسش: در اين آيه منظور از شهدا شهداي مقتول في سبيل الله‌اند.

پاسخ: ممكن است، در قرآن كريم اصطلاح شهدا غير از شهدا به اصطلاح فقهي است قَتيل در معركه را قرآن كريم دارد ﴿قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾[4] و مانند آن، تعبير شهيد نكرده تعبير شهيد در روايات هست و در لسان فقها از كساني كه در راه حفظ دين شربت شهادت مي‌نوشند معمولاً قرآن كريم دارد ﴿الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ»، «قَاتِلُوا» و«قُتِلُوا» اين‌گونه از تعبيرات دارد ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ﴾[5] تعبير شهيد در قرآن كريم به اصطلاح فقهي و اينها نيست البته بعضي از مشايخ(رضوان الله عليهم) احتمال دادند كه منظور از شهدا همان شهداي در صحنه ي قتال باشند مرحوم سيد حيدر آملي از كساني است كه احتمال مي‌دهد منظور از شهدا همان مقتولين در معركه ي قتال باشند.

 

كساني كه اهل اين آيه هستند وقتي كه سجده مي‌كنند حالا نه تنها آن چهار جايي كه سجده ي واجب دارد سجده مي‌كنند اين موارد هم كه سجده ي مستحب دارد سجده مي‌كنند و كيفيت سجود را هم از مضمون آيه ياد مي‌گيرند يك ذكر مخصوصي است به عنوان ذكر سجده ي تلاوت كه مشخص است كه همه ي ما مي‌دانيم ولي آن بزرگان در سجده ي هر آيه‌اي گذشته از اينكه آن ذكر رايج را مي‌خوانند مضمون آن آيه را در سجده ي زير آن آيه ذكر مي‌كنند در سجده ي اين آيه عرض مي‌كنند خدايا «اللهم اجعلني مِن عبادك المُنعم عليهم المهديين الساجدين لك الباكين عند تلاوة آياتك»[6] مضمون اين آيه را در سجده ي تلاوت اين آيه ذكر مي‌كنند خب اينها با افراد ديگر فرق مي‌كنند ديگر اينها گروه اول‌اند كه انبيا و اوليايند. اما گروه دوم فرمود: ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ﴾ كه فرق خَلَف با خَلْف نظير فرق وعد و وعيد است خَلَف به فتح لام به بازمانده‌هاي صالح مي‌گويند خَلْف به سكون لام به بازمانده‌هاي طالح و فاسد مي‌گويند ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ﴾ نه «خَلَفٌ» اينها طالح و فاسد بودند براي اينكه عمود دين را رعايت نكردند ﴿أَضَاعُوا الصَّلاَةَ﴾ نماز مي‌خواندند اضاعه ي صلات اما واجد شرايط نبود، واجد اجزا نبود، واجد اركان نبود، واجد مسائل ديگر نبود نماز را ضايع مي‌كردند و چون نماز ستون دين است وقتي ستون دين ضايع باشد ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[7] وقتي ستون ضايع شد نهي از فحشا نيست وقتي نهي از فحشا نبود پيروي فحشا و شهوات است لذا فرمود: ﴿وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ﴾ براي اينكه آن عامل بازدارنده ي شهوات كه نباشد خب اينها گرفتار شهوت مي‌شوند هم شيعه‌ها هم سنّيها اين بيان نوراني را از حضرت امير(سلام الله عليه) نقل كردند بعضي از مصاديق شهوات را كه بِناي رشيد است، لباس شهرت است و مانند آن را ذيل اين آيه از وجود مبارك حضرت امير نقل كردند هم در تفسير ما شيعه‌هاست هم تفسير برادران اهل سنّت از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود اينهايي كه ﴿أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾ اينها غَيّ را ملاقات مي‌كنند مستحضريد كه غوايت در كنار ضلالت براي بي‌هدفي است آن براي راه گُم كردن است يك وقت انسان هدفي دارد راهش را بلد نيست اين مي‌شود ضالّ، يك وقت اصلاً بي‌هدف است نمي‌داند كجا برود چه كار انجام بدهد اين مي‌شود غاوي، گاهي غوايت و ضلالت هر كدام در مورد ديگر به كار مي‌رود اما معناي اينها از هم جداست غوايت يعني بي‌هدفي، هدف گُم‌كرده، ضلالت يعني بيراهي راه‌ گُم‌كرده اينها چون بي‌هدف بودند بي‌جا كار مي‌كردند از آنها سؤال بكني خب اين كار را بكني براي چه اينها پوچ‌گرايند نمي‌دانند براي چه بيراهه مي‌روند اين مي‌شود غَيّ، غوايت و بي‌هدفي از لطيف‌ترين تعبيرات قرآن كريم اين است كه اينها كه بي‌هدف‌اند فردا بي‌هدفي را ملاقات مي‌كنند ﴿فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾ غوايت و بي‌هدفي را مي‌بينند حالا بي‌هدفي چيست، چطور ديده مي‌شود، اينكه مي‌گويند جزا عين عمل است از اين آيات به خوبي برمي‌آيد. آنها كه به اين نكات نمي‌پردازند مي‌گويند يا مضاف محذوف است يا جمله‌اي در تقدير است «فسوق يلقون جزاء غيّهم» اين طور مي‌گويند اما آنهايي كه مي‌گويند نه، متن عمل در قيامت حاضر است و حضور غوايت به همين است غوايت باطني دارد كه دوزخ است، ظاهري دارد كه ولنگاري است اين ولنگاري مستحضريد كه كلمه ي بسيط نيست مركّب است يعني كسي كه انگاره ي او، انگيزه ي او، وهم او وِل بودن است به او مي‌گويند ولنگار اين‌چنين نيست كه يك كلمه بسيط باشد كه يك وقت است نه، كسي انگاره‌اي دارد، انگيزه‌اي دارد، حساب و كتابي دارد كه بايد آزاد باشد نه رها، وِل نيست اين ولنگار نيست اما اگر كسي نه، انگيزه ي او اين است كه وِل باشد اين را مي‌گويند ولنگار آدمِ ولنگار در حقيقت ول‌بودن را، بي‌هدفي را فردا مي‌بيند اين بي‌هدفي در دنيا ول‌بودنِ اوست در آخرت شعله ي جهنم است اين همان است به آن صورت در آمده اينكه در بحث ديروز اشاره شده كه اخلاق اسلامي، حكمت عملي برهان‌پذير است براي اينكه به واقعيّت متّكي است چيزي كه به مِلاكات واقعي برابر اراده و علم ازلي خداي سبحان تكيه مي‌كند از نظر سابقه بعد به بهشت و جهنم تبديل مي‌شود از جهت لاحقه اين يك عمل اعتباريِ محض نيست كه برهان‌پذير نباشد ﴿فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾ غي را مي‌بينند در سوره ي مباركه ي «فرقان» مشابه اين آمده كه كساني كه بيراهه مي‌روند ﴿يَلْقَ أَثَاماً﴾[8] اينها معصيت را، اِثم را و گناه را آن روز ملاقات مي‌كنند آيه ي هيجده به بعد سوره ي مباركه ي «فرقان» اين است كه ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَلاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلاَ يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ﴾ يعني كسي كه خون‌ريزي كند، كسي كه حرام خدا را حلال كند، كسي كه غير از ذات اقدس الهي اله ديگر را بپذيرد ﴿وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثَاماً﴾[9] اثم را مي‌بيند خب ما حالا چقدر بگوييم مجاز است، چقدر بگوييم مضاف تقدير است، چقدر بگوييم جمله اسنادِ مجازي است اگر خودمان را بالا بياوريم مي‌بينيم درست است اِثم يك وجود دنيايي دارد يك وجود آخرتي اين است كه در بسياري از موارد حتي كلمه ي باء هم به كار نرفته نفرمود «جزاء بما كانوا يعملون» فرمود: ﴿هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ نه «بما كانوا» اين متنِ جزاست اگر چنين چيزي است شما اگر دل‌درد را از يك طبيب سؤال بكني مي‌گويد اين ناپرهيزي حركت مي‌كند، حركت مي‌كند به آن درد تبديل مي‌شود اين همان ناپرهيزي است ديگر چيز ديگر نيست كه اين كسي كه زخم اثني?‌عشر دارد يا دستگاه گوارش او آماده نيست اگر غذايي را كه نبايد بخورد خورد اين غذاي امروز زخمِ فرداست ديگر زخم از جاي ديگر كه نيامده كه اين همان است ديگر اگر بگويند كه اين همان است مسافري اگر از جايي به جاي ديگر حركت بكند بگويد اين همان است كه اين هماني كه دروغ نيست مجاز نيست خلاف نيست اين همان است ديگر فرمود: ﴿يَلْقَ أَثَاماً﴾ اِثم همان است. چنين حكمتي، چنين اخلاقي برهان‌پذير است. خب، ﴿وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثَاماً﴾ ﴿يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ﴾[10] از جاهايي كه «فيهي» خوانده مي‌شود همين‌جاست نه «فيه» ﴿وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَاناً﴾ ﴿إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً﴾[11] مشابه اين مضمون در همين سوره ي مباركه ي «فرقان» آيه ي 71 است كه باز به مناسبت ديگري كه در همين سوره ي مباركه ي «مريم» داريم بايد بخوانيم پس اگر كسي اين كار را كرد اين گروه دوم ﴿فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾ اين بيچاره‌ها هم راه را گُم كردند هم هدف را اصلاً نمي‌دانند كجا بايد بروند نمي‌دانند حالا بر فرض مي‌خواهند بروند كدام بخش از جهنم بايد بروند حالا بر فرض بدانند كه كدام بخش از جهنم بروند راهش هم بلد نيستند اين سه‌تا عذاب است يكي اينكه اهل جهنّم‌اند، يكي اينكه كدام بخش است جايشان كجاست هم بلد نيستند، سوم اين است كه راهش هم بلد نيستند اين عذاب فوق عذاب است. خب، ﴿إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ كه گذشته را اصلاح كند، ايمانِ واقعي بياورد و عمل صالح داشته باشد اين گروه ﴿فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ﴾ اينها اهل بهشت‌اند وارد بهشت مي‌شوند.

 

پرسش: حاج آقا ملائكه اينها را راهنمايي مي‌كند.

پاسخ: ملائكه بعد از اينكه سرگرداني‌شان را ديدند به اذن خداي سبحان هِي مي‌كنند اينها را كه ﴿يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً﴾[12] كه بحثش قبلاً گذشت اين دامدارها حيوان را از پشت چه كار مي‌كنند، هِي مي‌كنند ديگر يك وقت است كسي بدرقه مي‌كند مثل اينكه اهل بهشت را فرشته‌ها بدرقه مي‌كنند ﴿وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي جَهَنَّمَ زُمَراً﴾[13] فرشتگان اينها را بدرقه مي‌كنند با جلال و شكوه اينها وارد بهشت مي‌شوند اما همان ملائكه عذاب كفار را از پشت سر هِي مي‌كنند فرمود: ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً﴾[14] اگر امروز ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[15] فردا كسي آنها را بدرقه نمي‌كند كه اينها را با فشار با هِي كردن به دوزخ مي‌برند. خب، ﴿فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلاَ يُظْلَمُونَ شَيْئاً﴾ يعني اين جنّت رفتن پاداش آنهاست ما در جنّتي بودن آنها و فرستادن آنها به جنّت هيچ ستمي به اينها روا نداشتيم معلوم مي‌شود كه جزاي اينها همان بهشت است به دليل اينكه فرمود: ﴿وَلاَ يُظْلَمُونَ شَيْئاً﴾ خب بهشت رفتن كه ديگر مظلوم شدن نيست و ظلم كردن نيست اينكه فرمود اينها بهشت مي‌روند و به اينها ستم نمي‌شود يعني چه، يعني در جزا دادن حقّ اينها محفوظ است ديگر تنها يك جاي قرآن آمده ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[16] آن هم درباره ي دوزخيهاست وگرنه درباره ي مؤمنين كه جزاء وفاق ﴿نيست مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[17] است و مانند آن، اين‌چنين نيست كه جزا معادل عمل باشد كه جزا چندين برابر عمل است اين فقط درباره ي دوزخيان است كه فرمود: ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ اين ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ مفهومش يك‌جانبه است دوجانبه نيست يعني بيشتر از آن نيست نه اينكه كمتر نمي‌شود نه اينكه الاّ ولابد به همان اندازه كه اينها معيصت كردند ما اينها را كيفر مي‌دهيم خير، بيش از اين نمي‌دهيم ولو كمتر هم مي‌خواهيم بدهيم، خب.

 

پرسش: آيات مي‌فرمايد كه بنابر آنچه انجام دادند مجازات مي‌شوند معلوم مي‌شود كه كمتر نخواهد شد.

پاسخ: ظلم نمي‌كنيم كمتر يقيناً نيست بله، يعني نسبت به مؤمنين كمتر نيست اضافه ممكن است، نسبت به كفار بيشتر نيست كمتر ممكن است ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾[18] اين عفوي كه مي‌كند تخفيفي كه مي‌دهد يعني كمتر ممكن است.

 

پرسش: در قيامت كمتر انجام نمي‌شود چون مي‌گويد بدترين كاري كه انجام دادند در همان شكل در قيامت مجازات مي‌شوند.

پاسخ: بله خب عفو الهي شامل حال اينها مي‌شود ديگر اينها در اثر اعمال قبيح استحقاق عذاب الهي را به اشدّ انحا دارند اما خب رحمت الهي اگر شامل حال آنها شد تخفيف پيدا مي‌كنند ديگر، خب.

﴿فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ شَيْئاً﴾ اين ﴿وَلاَ يُظْلَمُونَ﴾ يعني ورود آنها به بهشت به عنوان پاداش است و در اين پاداش‌يابي هيچ ستمي به اينها نمي‌شود اين همان است كه ﴿لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ﴾[19] و مانند آن. آن‌گاه درباره ي بهشت و درجات بهشت و ارقام بهشت به طور كلي بحث مي‌كنند مي‌فرمايند: ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيّاً﴾ جنّتهاي فراواني در قيامت هست و ذات اقدس الهي بندگان خودش را وعده داد به يك امر غيبي براي اينكه جنّت محسوس اينها نيست با علوم تجربي هم حاصل نمي‌شود ايمان به غيب مي‌خواهد و اگر كسي چشمِ دل باز كرد نظير حارثةبن‌مالك و مانند آن گويا بهشت را مي‌بيند در آن خطبه ي نوراني حضرت امير در بحث متّقيان فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْرَآهَا»[20] و اگر از مقام «كأنّ» بالا آمد به مقام «أنّ» رسيد مثل وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «ما كنتُ أعبد ربّاً لم أره»[21] اين نسبت به مبدأ اين را فرمود نسبت به معاد هم فرمود: «لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا»[22] اين «لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا» ارشاد به نفي موضوع است يعني براي من غِطائي نيست نه اينكه بين من و جريان قيامت غِطائي هست ولي اين پرده اگر كنار برود براي من فرق نمي‌كند خب اگر غطاء هست يقيناً فرق مي‌كند اين ارشاد به نفي غطاست يعني براي من پرده‌اي نيست اين پرده‌اي كه براي عموم كشيده شده است روي چشم خيليهاست فقط در قيامت گرفته مي‌شود ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[23] براي من غطائي نيست. خب، براي توده ي مردم غيب است كساني كه ايمان به غيب دارند اين وعده ي الهي را مي‌پذيرند ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيّاً﴾ ذات اقدس الهي خُلف وعده نمي‌كند خُلف وعيد مخالف حكمت نيست يعني اگر تهديد كرده كسي را به فلان عذاب ممكن است عفو كند يا تخفيف ولي خُلف وعده مستحيل است عن الله سبحانه و تعالي نه علي الله وَعد او هم حتماً عملي خواهد شد ﴿لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ﴾[24] هست اينها ديگر جمله ي خبريه است اين ديگر وعده نيست جمله ي انشائيه نيست آنجاها كه وعده است جمله ي انشائي است اما اين جمله ي خبرثه است كه جمله ي انشائيه وفاپذير است تخلّف‌ناپذير است ﴿إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيّاً﴾ چون انسان به طرف موعِد الهي مي‌رود آن وعد هم به سراغ انسان مي‌آيد از هر دو طرف صحيح است كه بگوييم او آتِي است انسان مأتي، انسان آتي است او مأتي وَعدِ او مأتي است بايد گفته مي‌شد وعدِ او آتي است وعدش مي‌آيد اما ما كه به آن وعده مي‌رسيم آن مي‌شود مأتي پس اسناد مأتي به وعد صحيح مي‌تواند باشد، خب.

 

پرسش:...

پاسخ: ﴿إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيّاً﴾ در همين جا يك بار است ديگر.

 

پرسش:...

پاسخ: «إِنَّهُ» بله «إِنَّهُ» شأن است ديگر نه اينكه «إنّ وعده»، «إنّ شأن» ضمير ديگر به وعد برنمي‌گردد.

عمده تعبير «جَنَّاتِ» است كه بعد از مفرد، جمع آورده اين «جَنَّاتِ» فرقي بين جنّت و روضه طبق فرمايش مرحوم شيخ طوسي در تبيان هست كه اگر فضا سبز باشد درخت نداشته باشد روضه است و اگر درخت داشته باشد و پوشيده به درخت باشد جنّت است حالا اين فرقِ ادبي را اين بزرگوار نقل كردند. تعدّد جنّت اگر به لحاظ تعدّد مؤمنان اهل جنّت باشد اين يك راه ساده‌اي است كه چندين بهشت است، چندين باغ و بوستان است براي مؤمنين، اما ظاهر آيات قرآن اين است كه براي برخيها چندتا بهشت است ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾[25] اين دوتا بهشت دارد حالا ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾[26] آن دوتا بهشت هم براي همينهاست يا نه، حدّاقل و قدر متيقّن اين است كه ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ اين دوتا بهشت است اين دوتا بهشت ظاهرش اين است كه همه‌شان هر دو يك درجه نيستند بهشتي است كه جنّتي است كه ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[27] غُرف مبنيه در آن هست، حور و قِلمان و قصور در آن هست، نهر در آن هست و امثال ذلك كه اين جنّت حسّي است و جنّت جسمي، يك جنّةاللقاست كه ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي﴾ ﴿وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾[28] آنجا ديگر جاي درخت و حور و غِلمان نيست آن جنّةاللقاء سخن از مشاهده ي جمال الهي و جلال الهي در اسماي الهي و ظهورات الهي است نه ذات الهي و يا اوصاف ذات الهي، پس ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ اين دو تعبير دو جنّت كه براي مرداني كه خائف مقام الهي‌اند در سوره ي مباركه ي «قمر» به صورت شفاف‌ترين اين‌چنين بيان شده فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي﴾ بخش پاياني سوره ي مباركه ي «قمر» ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾[29] اين همان جنّت جسماني و حسّي كه همه ي ما مي‌فهميم ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[30] اين ديگر جنّت عقلي است جنّةاللقاست اينها هم در بهشتي‌اند كه درخت دارد و حور دارد و غِلمان دارد و آب دارد و ميوه دارد و مانند آن، هم جايي مي‌روند كه اينها خبري نيست نزد خدا مي‌روند ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ مي‌روند پس ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ نقطه ي مقابلش اين است كه ـ معاذ الله ـ اگر كسي گرفتار كفر و عناد و الحاد شد «ولمن طغي وعصي وكفر و ألحد ناران و جهنّمان» دوتا جهنّم دارد يك جهنّم جسمي و حسّي دارد كه در سوره ي مباركه ي «نساء» بيان كرده فرمود: ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾[31] يك جهنّمِ عقلي دارد كه ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ ﴿الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾[32] آن ديگر با سوخت و سوز جهنّم و امثال ذلك نيست كه مثالش در بحث ديروز گذشت آنكه در بحث ديروز گذشت درباره ي مثال بود مربوط به جهنّم ظاهري بود جهنّم جسماني و حسّي بود حالا در مثال گاهي ممكن است انسان چيزي را بخواهد آب بكند يا غذايي را طبخ بكند هيزمي مي‌آورد و وقودي مي‌آورد و بعد آب گرم مي‌كند يك وقت مي‌خواهد نه، فلزّي را گداخته كند آن را با بعضي از موارد اگر به خود فلز بزنند منفجر مي‌شود اينها ديگر مثالهاست آنكه در سوره ي مباركه ي «نساء» است براي عذابِ بدني است آنكه فرمود: ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ آن ديگر با هيزم و با وقود و اينها افروخته نمي‌شود اين نار الله است اين نار الله فقط از دل مي‌جوشد همين كفر و الحاد از دل مي‌جوشد لذا هر جا بخواهد فرار كند راه براي فرار نيست در پايان سوره ي مباركه ي «والفجر» كه فرمود طوري خدا عذاب مي‌كند كه ﴿لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾[33] براي همين است انسان در دنيا اگر خانه‌اش آتش گرفته فرار مي‌كند نجات مي‌كند، لباسش آتش گرفته در مي‌آورد راحت مي‌شود، بدنش آتش گرفته مي‌ميرد راحت مي‌شود بعد از مرگ كه ديگر سوخت و سوزي نيست اما اگر اين آتش رفته به عنوان ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ ﴿الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾ بميرد تازه اول عذابش است لذا فرمود: ﴿لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾، ﴿لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾ ﴿وَلاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾[34] پس بنابراين جنّات الهي متعدّد هست براي هر گروهي يك بهشت هست ولي براي بعضيها چندين بهشت است حدّاقل دو بهشت براي اينها خواهد بود ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيّاً﴾


[6] تفسير روح‌البيان، ج5، ص344.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo