< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

98/12/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره فجر/جلسه 6/

 

﴿کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ﴾ (17) ﴿وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی‌ طَعامِ الْمِسْکینِ﴾ (18) ﴿وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا﴾ (19) ﴿وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾ (20) ﴿کَلاَّ إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا﴾ (21) ﴿وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا﴾ (22) ﴿وَ جی‌ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْری﴾‌ (23) ﴿یَقُولُ یا لَیْتَنی‌ قَدَّمْتُ لِحَیاتی‌﴾ (24) ﴿فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ﴾ (25) ﴿وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ﴾ (26) ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ (27) ﴿ارْجِعی‌ إِلی‌ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ (28) ﴿فَادْخُلی‌ فی‌ عِبادی﴾ (29) ﴿وَ ادْخُلی‌ جَنَّتی﴾‌ (30).

بخش پایانی سوره مبارکه «فجر» درباره کسانی است که وارسته شدند از غیر خدا و وابسته شدند به خود خدا، نه به خود متّکی‌اند نه به غیر خدا. این گونه از افراد کسانی‌اند که در عقاید و اخلاق و حقوق و اعمال برابر شریعت عمل کردند و از نظر اعتقادی غیر خدا را باور ندارند و چون می‌دانند ذات اقدس الهی ﴿بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلیمٌ﴾[1] است و رحمان مطلق است و ﴿بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ﴾[2] است قلب آرامی دارند مطمئن می‌شوند.

اطمینان دو قسم است: یک اطمینان صادق است یک اطمینان کاذب؛ آن طمأنینه و آرامش صادق آن جایی است که به ذات اقدس الهی تکیه کند باور داشته باشد با او منادات کند با او مناجات کند، رسیدن به هر خیری را از او بداند نجات از هر شرّی را از او بداند و خود را عبد محض بداند و اراده خود را فانی در اراده الهی ببیند و مانند آن؛ این یک طمأنینه صادقی است و اگر کسی به غیر خدا تکیه کرد و مال خودش را که ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[3] زمینه خلود و دوام و جاودانگی او را فراهم کرد و به خیال باطل سخنان جاهلیت را تکرار کرد که می‌گفت: ﴿ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً﴾[4] وارد باغش شد گفت فکر نکنم که این باغ از بین برود! به اصطلاح جاهلی این یک مِلک نمیری است این اطمینان، اطمینان کاذب است زیرا تکیه‌گاه او به زمین است و به زمان است و مال است و جِرم است و ماده است که همه اینها در معرض زوال و از بین رفتنی است و اگر کسی مطمئن بود دارای این دو شاخص و نشانه است یکی اینکه از ذات اقدس الهی با همه اوامر و نواهی‌اش راضی است با همه قضا و قدر او راضی است، دوم اینکه او هم مورد رضای خدای سبحان است؛ چون در هر نفی و اثباتی، جز سخن خدا چیزی را نپذیرفت در هیچ فعل و ترکی جز دستور خدا را رعایت نمی‌کرد و مانند آن. پس یک اطمینان صادق داریم که در این بحث مطرح است یک اطمینان کاذب داریم بین متکاثران. متکاثر در اثر انبوه مال حساب می‌کند که ﴿أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ و اما آنهایی که طمأنینه صادق دارند و بنده خدا هستند و خود را به آن حصن «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی‌»[5] وارد کردند که همه خیرات از آنجاست و همه شرور از او دور است چنین شخصی دارای نفس مطمئنه است.

حالا اینکه ذات اقدس الهی نفس مطمئنه را خطاب می‌کند و می‌فرماید: ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعی﴾ آیا این همان زمان قبض روح است که دارد برمی‌گردد؟ یا از برزخ وارد ساهره قیامت بخواهد بشود یا از ساهره معاد و بررسی وارد بهشت شود؟ در هر جایی ذات اقدس الهی صلاح بداند به او می‌گوید که ﴿ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ﴾. مستحضرید که همه موجودات و همه انسان‌ها از خدا هستند و همه هم به سوی خدا برمی‌گردند: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‌﴾[6] اما معنای آن این نیست که هر کدام صادر بلاواسطه‌اند و منتهی بلاواسطه. همه از خدا هستند با حفظ ترتیب، همه به سوی خدا می‌روند با حفظ ترتیب. آن‌که صادر اول یا ظاهر اول است طبق روایات فرمودند: «اوّل مَا خَلَقَ الله نُورُ نَبِینَا(صلی الله علیه و آله و سلم)»[7] او اولین صادر است و مرجع او هم آخرین مرجع است. کسانی هم که در سلسله نزول، در قوس نزول، مراحل میانی یا پایینی را طی کردند در قوس صعود هم این چنین هستند؛ مراحل میانی یا ابتدایی را طی می‌کنند. این نفس که مطمئنّه شد دیگر نه مشکل تسویل را دارد که ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ﴾،[8] [9] نه مشکل امر به سوء را دارد که ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾[10] آنها قوای شرّانگیز و شرّخواه نفس‌اند وقتی کل نفس به حقیقت طمأنینه رسید و هر گونه تکاثری را ترک کرد و به هر که عامل کوثر شدن است رسید، این می‌شود نفس مطمئنه. در حرم امن نفس مطمئنه، نه نفس مسوّله در کار است نه نفس أماره بالسّوء در کار است و مانند آن بلکه همان نفس ملهمه است که ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[11] [12] این نفس ملهمه دو تا کار کرد: یکی اینکه آن میزبان و صاحبخانه را که دست‌پرورده الهی است و خدا عطا کرد و آن الهام فجور و تقوا است آن را کاملاً حفظ کرد و رشد داد؛ دیگر اینکه علمی که مهمان است و در حوزه و دانشگاه فراهم می‌شود علمی را تهیه کرد که با صاحبخانه بسازد. بنابراین نه جا برای نفس اماره است نه جا برای نفس مسوّله است فقط آن نفس ملهمه است که شکوفا شده با عقیده صائب و با عمل صالح.

اگر کسی با عقیده صائب و علم صائب کوشش کرد، با عمل صالح کوشش کرد، آن نفس ملهمه را که میزبان بود و در درون خانه نهادینه شده بود آن را شکوفا می‌کند به صورت نفس مطمئنه در می‌آورد و اگر ذات اقدس الهی در سوره «شمس» با فعل غایب درباره چنین نفسی سخن گفت، فرمود: ﴿فَأَلْهَمَها﴾، در اینجا به صورت حضوری خطاب می‌کند: ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾. خطاب‌های قرآن گاهی به صورت مردمی است ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾[13] [14] [15] [16] گاهی فخرآفرین است نسبت به مؤمنان ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾. اما این خطاب ویژه است همان طوری که به پیامبران می‌گوید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾،[17] ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾[18] درباره این افرادی هم که تابع نبی و رسول‌اند به اینها هم می‌فرماید: ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾؛ در حقیقت مخاطب اصلی روح است چون اعضا و جوارح در خدمت روح انجام وظیفه می‌کنند. آنچه می‌تواند با خدا مناجات کند نفس است و آنچه می‌تواند مخاطب خدای سبحان باشد آن هم نفس است؛ لذا فرمود: ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾؛ چون این مطمئن بود نه خلاف کرد و نه به خلاف گرایش داشت، ذات اقدس الهی می‌فرماید: ﴿ارْجِعی‌ إِلی‌ رَبِّکِ﴾؛ حالا این ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ اگر گوینده خود خدا باشد تعبیر به ﴿ارْجِعی‌ إِلی‌ رَبِّکِ﴾ این از باب وضع اسم ظاهر به جای ضمیر است؛ برای اینکه اگر خود مخاطِب، گوینده و متکلم خود خدا باشد، باید بفرماید: ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ «إرجعی إلیَّ»، نه ﴿ارْجِعی‌ إِلی‌ رَبِّکِ﴾!

حالا ممکن است از باب تفنّن در تعبیر باشد؛ اما اگر گوینده این ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ فرشته‌ای باشد، مَلکی، روحی از ارواح مجرد باشد آن وقت ﴿ارْجِعی‌ إِلی‌ رَبِّکِ﴾ معنای خاص خودش را دارد، از قبیل وضع اسم ظاهر به جای ضمیر نیست چون گوینده فرشته است، این فرشته می‌گوید: ﴿ارْجِعی‌ إِلی‌ رَبِّکِ﴾.

بنابراین این نفس که تمام حقیقت انسان است مثل اینکه ﴿مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ﴾[19] و مانند آن یعنی حقیقت و هویت هر شخصی. خدای سبحان فرمود اکنون که تو دارای طمأنینه هستی و در اثر آن طمأنینه که آرامش درون است این دو صفت ممتاز راضی و مرضی را داری، راضی هستی در بحث‌های کلامی به قضا و قدر الهی، در بحث‌های فقهی به حلال و حرام الهی و در بحث‌های حقوقی به عدل و ظلم الهی که هیچ ظلمی در آنجا نیست هر چه هست عدل است، اگر در بخش‌های یاد شده دارای اطمینان بودی، آن‌گاه درباره پاداشت می‌فرماید: ﴿ارْجِعی‌ إِلی‌ رَبِّکِ﴾، قبلاً هم در محضر خدای سبحان بودی، عمری را به ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾[20] به سر بردی، عمری را سجود و رکوع داشتی، عمری را اسلام به معنای انقیاد و طمأنینه و طاعت داشتی، عمری را به تسبیح و تحمید گذراندی، الآن به پاداشت برس.

نکته‌ای که در اینجا هست این است که اگر کسی این اضلاع سه‌گانه مثلث را تحصیل کرد، یعنی یک ضلع اساسی و بزرگ آن که نفس مطمئنه بود تأمین کرد، ضلع دیگرش راضی به قضای الهی و احکام و حکَم الهی باشد را تأمین کرد، ضلع سوم که مرضی خدا باشد یعنی عقیده او، اخلاق او، اعمال او، رفتار او، کردار او مورد رضای حق باشد، این شخص با این مثلث پربرکت هنوز در راه است؛ او از آن به بعد دادنی است نه گرفتنی؛ با تلاش و کوشش انسان بخواهد آن بقیه راه را طی کند مقدور نیست. دو نکته است: یکی اینکه هنوز در بین راه است به مقصد نرسید؛ دوم اینکه از آن به بعد کاری انجام نمی‌دهد که باعث وصول خودش به مقصد بشود چون در دنیا خدا به او نمی‌گوید ﴿ارْجِعی﴾. اگر در دنیا بفرماید چون دنیا دار عمل است دار پرهیز از منهیات است، انجام دادن وظایف مأمور است و مانند آن؛ می‌شود کاری کرد با تحکیم آن عقاید صائب و علوم صائب و با تحکیم این عمل صالح و رفتار و گفتار صالح می‌تواند بقیه راه را برود یا وسیله آن را فراهم کند؛ اما این خطاب بعد از مرگ است، چه از حین موت، چه در برزخ، چه در ساهره معاد. بعد از مرگ انسان کاری نمی‌کند که به وسیله آن کار به جای بالاتری برود، چون اگر بخواهد کاری بکند باید به دستور مکتب باشد، آن مکتب شریعت است و پیغمبر می‌خواهد و مانند آن و این می‌شود دنیا، چون بعد از مرگ شریعتی باشد پیغمبری باشد حلال و حرامی باشد نیست. امروز «عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل»،‌[21] بنابراین معلوم می‌شود که از آن به بعد، یک مقدار راه رفته است، یک؛ و خودش نمی‌تواند برود، دو؛ یعنی از راه عمل، تحصیل آن ممکن نیست و اذن خدا می‌خواهد، سه؛ خدا هم اذن داد، چهار. این ﴿ارْجِعی﴾ امر إذنی است؛ مثل اینکه مهمان وقتی وارد شد میزبان به صورت امر می‌گوید «آقا میل کنید»! «میل کن»! گرچه لفظ، لفظ امر است ولی این در حقیقت ترخیص و اجازه است. اینجا وقتی فرمود ﴿ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ﴾ یعنی اکنون که این اضلاع سه‌گانه مثلث را داری، نفس مطمئنه داری، نفس راضیه داری، نفس مرضیه داری که هر سه باعث کامل شدن این نفس است، بقیه راه را به تو اجازه می‌دهیم که برگردی. ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعی‌ إِلی‌ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً ٭ فَادْخُلی‌ فی‌ عِبادی ٭ وَ ادْخُلی‌ جَنَّتی﴾‌.

در جریان «مجئ» که در همین سوره مبارکه «فجر» قبلاً گذشت که ﴿وَ جی‌ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾[22] که خیلی‌ها این را با همان آیه سوره مبارکه ﴿وَ بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِلْغاوینَ﴾[23] تعبیر کردند! ولی این ﴿بُرِّزَتِ﴾ نمی‌تواند مفسر این ﴿جی‌ءَ﴾ باشد؛ گذشته از اینکه روایتی که در ذیل این آیه است که از حضرت سؤال کردند چگونه جهنّم را می‌آورند؟ حضرت فرمود: چندین فرشته با زنجیر آن را کشان کشان می‌آورند روی این حساب جهنم یک شیء منقول است نه غیر منقول؛ البته ممکن است جهنم غیر منقول، در بحث‌های خودش ثابت شده باشد آن «علی الرأس و العین»؛ اما از این آیات برمی‌آید که جهنم منقول است همان طوری که بارها ملاحظه فرمودید این جهنمی که قرآن ترسیم می‌کند جهات لازمه سه‌گانه‌ آن همه‌اش انسان‌اند در این سوخت و سوزها و کوره بلند کارخانه‌ها و دستگاه‌هایی است که آهن را آب می‌کنند و مواد دیگر را ذوب می‌کنند، سه عنصر در این کوره‌های بلند هست: یکی آن مواد اولی که مواد سوختنی است حالا یا ذغال سنگ است که سابق هیزم بود، یا نفت است هر چه هست این ماده اولی سوختنی است؛ بعد وقتی اینها را جمع کردند یک ماده تی‌ان‌تی و یک ماده انفجاری به آن می‌زنند این کوره گُر می‌گیرد وقتی این کوره گُر گرفت آن آهن یا چیزی دیگر را که باید ذوب بکنند یا تسطیح بکنند را وارد می‌کنند. پس کوره بزرگ مثل کوره‌های کوچک سه عنصر دارد: یکی مواد اولی که سوختنی است، یکی آن عاملی که این را شعله‌ور بکند، سوم آن آهن‌هایی که باید بریزند و ذوب بکنند. جهنم هم آن طوری که قرآن کریم تنظیم کرده که بارها ملاحظه فرمودید این اضلاع سه‌گانه مثلث را خود انسان می‌داند. هیزم که ماده اولیه است که آن روز غیر از هیزم، ماده دیگر کسی درک نمی‌کرد، در قرآن فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[24] قاسط یعنی ظالم که قِسط و سهم دیگران را می‌برد او هیزم جهنم است. وقتی این هیزم‌ها جمع شدند وقودی هست که «ما تُوقَدُ بِه النّار»[25] است که آتشگیره است یا آتشزنه است، آن را هم می‌فرماید: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾[26] حجاره هم ظاهراً آن سنگ‌هایی است که با آن بُت می‌ساختند. پس انسانی که رهبری کفر عده‌ای را دارد این وقود نار است افراد دیگر که زیر مجموعه این کافر ظالم‌اند هیزم هستند؛ بعد می‌فرماید وقتی که این کاملاً افروخته شد گداخته شد تبهکاران را به این جهنم می‌ریزند فرمود: ﴿فِی النَّارِ یُسْجَرُون‌﴾.[27] حالا انحای دیگر هست اقسام دیگر هست، جهنم غیر منقول هست، هر چه که کتاب و سنت فرموند «علی الرأس و العین»؛ ولی دلیلی ندارد اینجا که فرمود جهنم را می‌آورند و روایتی هم در ذیل این آمده، ما این را توجیه بکنیم جهنم را می‌آورند یعنی اینها به حضور جهنم می‌روند، یا جهنم را می‌آورند یعنی ﴿بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِلْغاوینَ﴾ نه! آن آیات سرجایش محفوظ است، این آیه هم سرجایش محفوظ است.

در سوره مبارکه «زمر» وقتی از جهنم نام می‌برد می‌فرماید: ﴿وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی‌ جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها﴾[28] وقتی اینها را نزدیک جهنم آوردند درهای جهنم را باز می‌کنند؛ این هم ممکن است، اینها مثبتین‌اند اگر مثبتین‌اند دلیل بر تخصیص آن عام یا تقیید آن مطلق نیست، هم این سرجایش هست هم آن سرجایش است.

خدای سبحان که می‌فرماید: ﴿فَادْخُلی‌ فی‌ عِبادی ٭ وَ ادْخُلی‌ جَنَّتی‌﴾ مثل اینکه در قسمت دیگر فرمود: ﴿لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحینَ﴾[29] ما اینها را در صالحین قرار می‌دهیم؛ از این به بعد که فرمود: ﴿ارْجِعی‌ إِلی‌ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً ٭ فَادْخُلی‌ فی‌ عِبادی﴾ بندگان خاص من، ﴿وَ ادْخُلی‌ جَنَّتی‌﴾؛ «جنة اللّقاء» همان است که در پایان سوره مبارکه «قمر» آمده که ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾[30] [31] «واو» عطف نیست، جدا نکرده دو چیز نگفته است؛ گفت اینها وارد بهشت می‌شوند؛ ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ﴾ در جایی می‌نشینند که نزدیک ملیک مقتدر است.

بنابراین آن می‌شود «جنة اللّقاء» که برای خواص است، در موارد دیگری دارد که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾[32] این برای اوساط از اهل ایمان است. فرمود: ﴿یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْری‌ ٭ یَقُولُ یا لَیْتَنی‌ قَدَّمْتُ لِحَیاتی﴾‌ آن وقت پاسخ می‌دهد: ﴿فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ ٭ وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ﴾ که در بحث‌های قبل در این زمینه بحث شد. و این جلسه نهایی تفسیر سوره مبارکه «فجر» است که فرمود: یا ﴿أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعی‌ إِلی‌ رَبِّکِ﴾ در حالتی که هم مطمئنه هستی هم راضی هستی هم خدا از تو راضی است چون مرضی خدا هستی. آن وقت وارد بندگان خاص من شو: ﴿فَادْخُلی‌ فی‌ عِبادی﴾ نظیر اینکه آنجا فرمود: ﴿لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحینَ﴾. ﴿وَ ادْخُلیجَنَّتی﴾ که این «جنة اللّقاء» است که فوق جنت‌های دیگر است.


[7] ر.ک: بحارالانوار، ج15، ص28؛ «فَأَوَّلُ‌ مَا خَلَقَ نُورُ حَبِیبِهِ مُحَمَّدٍ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) ... خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی نُورَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)».
[25] لسان العرب، ج3، ص466.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo