< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

98/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره لیل/جلسه 1/

 

﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی﴾ (1) ﴿وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی﴾ (2) ﴿وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی﴾ (3) ﴿إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی﴾ (4) ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطی‌ وَ اتَّقی﴾‌ (5) ﴿وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی﴾‌ (6) ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾‌ (7) ﴿وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی﴾‌ (8) ﴿وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی‌﴾ (9) ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری﴾‌ (10) ﴿وَ ما یُغْنی‌ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی﴾ (11) ﴿إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی‌﴾ (12) ﴿وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی﴾‌ (13) ﴿فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی﴾ (14) ﴿لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَی﴾ (15) ﴿الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی﴾ (16) ﴿وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی﴾ (17) ﴿الَّذی یُؤْتی‌ مالَهُ یَتَزَکَّی﴾ (18) ﴿وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی﴾‌ (19) ﴿إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی﴾‌ (20) ﴿وَ لَسَوْفَ یَرْضی﴾‌ (21).

سوره مبارکه‌ای که «علم بالغلبة» آن «اللّیل» است نه تسمیه آن مأثورِ در زمان پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یا ائمه(علیهم السلام) باشد البته اگر روایت معتبری در تسمیه این سوره مبارکه وارد شده باشد که متّبع است «بلا ریب». در این سوره مثل سوره‌های قبل و بعد، با سوگند شروع می‌شود. در بحث‌های قبل هم عنایت فرمودید که سوگند به چند امر عنایت دارد: یکی آن مقسم‌به را گرامی می‌دارند، یکی آن جواب قسم را محترم می‌شمارد، یکی تشویق می‌کند به اهتمام به آن امری که درباره آن سوگند یاد شد و درباره سوگند قرآن کریم هم بارها به عرض شما رسید که سوگند خدا در قرآن نظیر سوگند منکر در مقابل مدعی در محاکم قضایی نیست. سوگند در محاکم قضایی در مقابل بیّنه است ولی سوگند قرآنی به خود بیّنه است نه در قبال بیّنه؛ منتها این اصل کلی مصادیق شفاف و روشنی دارد و برخی از مصادیق دیگر که شفاف و روشن نیست نیازی به توجیه و تفهیم دارد. آن مصداق‌هایی که شفاف و روشن است؛ نظیر صدر سوره مبارکه «یس» که فرمود: ﴿یس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ٭ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾؛[1] [2] سوگند به این قرآن تو پیغمبر هستی! قرآن معجزه است دلیل نبوت است بهترین دلیل برای شناخت نبوت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن کریم است؛ مثل اینکه کسی در نیم‌روز به آفتاب سوگند یاد کند بگوید قسم به این آفتاب الآن روز است، او در قبال بینه سوگند یاد نکرد او به خود بینه سوگند یاد کرد.

سوگندی که در این سوره مبارکه‌ای که «علم بالغلبة» آن «اللیل» است حالا ظاهرش در مکه نازل شد ولی می‌تواند در مدینه هم نازل شده باشد یا مدنی باشد چون خطوط کلّی آن با مدینه هم سازگار است؛ محور مهمّ آن این است که افراد و جامعه به دو گروه تقسیم می‌شوند: عده‌ای سعی و کوشش آنها بجا است یک عده سعی و کوشش آنها نابجا است؛ آنها که نابجا است در روز سقوط هیچ پناهگاهی ندارند، آنهایی که سعیشان بجاست هم در دنیا مرفه هستند هم در آخرت سعادتمند هستند و مانند آن. سوگند ذات اقدس الهی اگر به روز است به طرفی روز نیست، به آن هنگام درخشندگی روز است؛ اگر به شب است به دو طرف شب نیست بلکه به آن درخشندگی شب است. شب آغازی دارد انجامی دارد که در آغاز و در انجامش آن چنان تاریک نیست وسطش تاریک است، روز آغازی دارد انجامی دارد در دو طرف روز هوا خیلی شفاف و روشن نیست وسط روز روشن است. آفتاب طلوعی دارد غروبی دارد وسطی دارد که در دو طرف طلوع و غروب، بامداد و شامگاه که غروب‌گاه است خیلی درخشندگی ندارد، در وسط روز نزدیک ضحا شفاف‌تر است. اگر به شمس سوگند یاد می‌کند: ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها﴾[3] مطرح است، اگر به قمر سوگند یاد می‌کند آن وقتی که در تلو آن است. در شب‌های هفتم به بعد مخصوصاً شب‌های چهارده و اینها وقتی آفتاب از آن طرف غروب کرد قمر از این طرف ظهور و طلوع آن برای ما مشخص می‌شود که تقریباً حال بدری است، گرچه موارد دیگر را هم می‌تواند ﴿وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾ شامل بشود؛ ولی قسمت مهم سوگند خدا به شمس به آن ضحای آن است که ﴿وَ ضُحاها﴾ فرمود، قسمت مهم سوگند قمر به آن وقتی است که در تلو شمس قرار بگیرد، قسمت مهم سوگند خدا به روز هنگام تجلی آن است، قسم به شب هنگامی که کاملاً فضا را تاریک کرده است. لذا در سوگند به لیل فرمود: ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی﴾؛ نه در آغاز لیل نه در انجام لیل؛ بلکه آن وقتی که کاملاً زمین را پوشاند، یک؛ اشیای زمینی را پوشاند، دو. گرچه در بعضی از آیات دارد که خدای سبحان ﴿یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ﴾ لیل را غاشیه و پرده روز قرار داد به استناد آن آیه، این ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی﴾ را مطابق آن معنا کرده‌اند؛ یعنی سوگند به شب آن وقتی که پرده‌اش را روی روز انداخت. اما براساس اینکه ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها﴾[4] یعنی به زمین و امور ارضی برمی‌گردد و زمین را تاریک می‌کند امور زمینی را تاریک می‌کند و در موارد دیگر هم این چنین آمده ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی﴾ با آن مناسب‌تر است.

﴿وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی﴾؛ سوگند به روز نه اول روز نه آخر روز، بلکه آن وقتی که کاملاً تجلّی کرده باشد و شفاف شده باشد. این سوگندها گرچه به لیل و نهار است، اما فرمود: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾؛[5] مثل اینکه انسان به صورت آینه سوگند یاد کند، این صورت آینه صاحب صورت را نشان می‌دهد؛ چیزی در صورت مرآتی وجود ندارد نه در آینه نه در بیرون آینه. آینه مثل سراب نیست که دروغ بگوید، آینه راست می‌گوید ولی از خود چیزی ندارد، صاحب خودش را نشان می‌دهد. ممکنات مرآت حق‌اند، این «مرائی» یا «مرایا» به این نسخه‌های مختلف در نهج البلاغه آمده است. [6] «مرایا» جمع مرآت است «مرائی» جمع «مرئی» است به هر حال صدر و ساقه عالم مرایای حق‌اند و مرائی حق‌اند، حق را نشان می‌دهند مرآت حق‌اند. اگر ذات اقدس الهی به این آینه سوگند یاد می‌کند در حقیقت به صاحب صورت یاد می‌کند چون چیزی در آینه نیست، نقشی در آینه نیست.

فرمود: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾؛ این ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی﴾ خود شب تاریک است نه اینکه شب چیزی است که دیگران را تاریک بکند دیگر اشیاء را تاریک بکند، روز را تاریک می‌کند؛ پرده تاریکی است پرده تاریکی هر جا بیفتد آنجا را تاریک می‌کند؛ نه اینکه شب خودش روشن است روز یا زمین یا امور ارضی را به أحد انحای ثلاثه تاریک می‌کند! شب تاریک است به تاریکی سوگند یاد می‌کند. می‌فرماید این تاریکی آینه روشن خداست، چه اینکه روز آینه روشن خداست. این نظم دقیق ریاضی که ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی‌ لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ﴾[7] روز وضعش منظم، شب وضعش منظم، شمس وضعش منظم، قمر وضعش منظم، هیچ کدام حق ندارند سریع‌تر یا کُندتر حرکت کنند، هیچ کدام حق ندارند سبقت بگیرند این نظم است.

قسم به آیت قسم به «ذی الآیة» است، قسم به نظم قسم به ناظم است؛ چون آیت و مرآت بودن هیچ وجودی ندارد مگر نشان دادن صاحب صورت؛ ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾. پس غرض این نیست غرض آن است که اگر فرمودند شب بپوشاند، معنایش این نیست که خود شب یک چیزی است روشن ولی چیز دیگری را می‌پوشاند، اصلاً شب پوشش است شب تاریکی است این تاریکی آیه روشن و شفاف الهی است این نظم دقیق ریاضی و نجومی شب، آیت حق است.

بنابراین سوگند به شب در حقیقت سوگند به شب‌آفرین است، سوگند به روز سوگند به روزآفرین است؛ زیرا ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ آیت از آن جهت که آیت است هیچ صبغه‌ای ندارد مگر نشان دادن «ذی الآیة».

﴿وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی﴾؛ اینجا به خود فاعل سوگند یاد کرد. ذات اقدس الهی برای نظم جامعه بشری مذکر و مؤنث آفرید که مذکر و مؤنث دو صنف از یک نوع‌اند نه دو نوع از یک جنس. البته در بحث‌های دقیق عقلی نتیجه می‌گیرند که انسان نوع اخیر نیست نوع متوسط است جنس سافل است، تحتش انواع دیگری است؛ حالا آن انواع چهارگانه‌ای که فرشته‌گویی است و شیطنت است و سبوعیت است و بهیمیت، این زن و مرد ندارد هر کدام از این دو صنف می‌توانند داخل در این اصناف چهارگانه باشند. آنکه مذکر و مؤنث را آفرید اختصاصی به آدم و حوّا ندارد اختصاصی به امثال دیگر ندارد جامعه به این شکل است و قسمت مهم هم در بحث‌های حقیقت زن روشن شد که انسانیت انسان به روح آنهاست، یک؛ و روح مجرد است، دو؛ و موجود مجرد نه مذکر است نه مؤنث، این سه؛ بدن یا این چنین آفریده شد یا آن چنان، این چهار؛ حتی بر مبنای «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» روح مذکر و مؤنث نخواهد بود، چرا؟ چون ذکورت و انوثت، چه در حکمت مشاء، چه در حکمت اشراق، چه در حکمت متعالیه در ماده است نه در صورت. ماده سکوی پرواز است بنا بر حکمت متعالیه که «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» است ماده بالا نمی‌آید؛ این ماده سکوی پرواز است، یک؛ صورتی که روی این ماده است اول مادی است، دو؛ در اثر سیر جوهری از مادیت می‌رهد به تجرد می‌رسد، سه؛ اینکه قبلاً نه مذکر بود نه مؤنث هم‌اکنون که مجرد شد نه مذکر است نه مؤنث؛ منتها با این بدن کار دارد بدن ابزار اوست وظیفه‌ها مختلف است متنوع است وظیفه زن مشخص است وظیفه مرد مشخص است. اما قرآن کریم فرمود چه مذکر چه مؤنث چه رجل چه مرأة چه مؤمن چه مؤمنه، اگر این دو عنصر محوری را داشته باشند از حیات طیّب برخودار هستند ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ﴾[8] حسن فاعلی داشته باشند مؤمن باشند، حسن فعلی داشته باشند مطیع پروردگار باشند عمل صالح داشته باشند، اینها به حیات طیّب می‌رسند.

بنابراین ذکورت و انوثت برمی‌گردد به ماده و بدن، یک؛ و اینها هم ابزار کار هستند و به ماده برمی‌گردند نه به صورت و نه به روح، دو؛ اینها به دو صنف برمی‌گردند نه به دو نوع، سه؛ روح حقیقت انسان را تشکیل می‌دهد. غرض این است که بنا بر «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء»، آن‌که مذکر و مؤنث است ماده است که صریح سخن بوعلی در شفاء این است صریح سخن بهمنیار این است صریح فرمایشات مرحوم صدر المتألهین این است. صدر المتألهین گرچه قائل است به اینکه روح «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» است؛ اما نمی‌گوید ماده همین ماده که اکنون جسم است می‌شود مجرد، می‌گوید انسان قبل از اینکه مجرد بشود ماده‌ای دارد و صورتی، این ذکورت و انوثت به ماده برمی‌گردد نه به صورت، این صورت سکوی پرش آن ماده است، ماده بالا نمی‌آید ماده سکوی پرواز پرنده است. این صورتی که هم‌اکنون مادی است و در ماده است و با ماده متحد است این صورت «جسمانیة الحدوث» است به برکت حرکت جوهری «روحانیة البقاء» می‌شود، نه اینکه این ماده «جسمانیة الحدوث» باشد و «روحانیة البقاء».

به هر تقدیر مذکر و مؤنث جامعه را می‌سازد و در بحث سوره مبارکه «شمس» هم اشاره شد که بازگشت آن یازده قَسَم به یک قَسَم است و آن خداست برای اینکه یا به خدا قسم خورده شد مثل ﴿وَ السَّماءِ وَ ما بَناها ٭ وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها ٭ وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾، یا به فعل خدا سوگند یاد شد فعل از آن جهت که فعل است آیت حق است. در بحث‌های قبل ملاحظه فرمودید آیت بودن برای موجود ممکن نظیر آیت بودن بنِر مشکی یا بنِر روشن که علامت جشن و سوگواری‌اند نیست که امر اعتباری باشد، بنِر بودن عرض مفارق نیست، بنِر بودن عرض لازم نیست، بنِر بودن ذاتی باب ماهیت نیست، بنِر بودن ذاتی باب هویت است؛ پنج یعنی پنج! ما پنج قسم محمول داریم حمل آیت بودن بر لیل و نهار از قسم پنجم است نه از اقسام‌ چهارگانه. ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ﴾ یعنی «اللیل آیة الله و الشمس آیة الله»، آیت بودن هم ذاتی باب هویت است نه ذاتی باب ماهیت، هیچ کدام از آن اقسام چهارگانه نیست و ذاتی باب هویت هم معنایش این است که لیل «بما أنه لیل» هیچ حیثیتی ندارد مگر نشانه خدا بودن.

خلقت هم همین طور است خلقت آیت خالق است خلقت از آن جهت که آیت خداست چیزی را نشان نمی‌دهد جز خدا را. پس بازگشت این سه سوگند به سوگند الهی است یک سوگند است.

بعد از اینکه سوگندها ذات اقدس الهی به آن امر اساسی تأکید می‌کند می‌گوید انسان در تلاش و کوشش است یا بجا یا بیجا! یا در راه باطل یا در راه حق! ﴿إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی﴾ این مَقسم است؛ کار دو گروه بیشتر نیست ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطی‌ وَ اتَّقی﴾ کسی که از راه حلال پیدا کرد، یک؛ در راه حلال خدمت کرد و جامعه را از هر نظر بی‌نیاز کرد، این دو؛ حالا یا خدمات ارائه کرد یا مال داد یا خدمت پزشکی ارائه کرد مثل الآن که در لحظه دردناک ویروس ناخوانده کرونا است که امیدواریم ذات اقدس الهی جهان بشریت را از این ویروس نجات بدهد ایران اسلامی را نجات بدهد، کشورهای دیگر را نجات بدهد؛ دارند خدماتی اراده می‌کنند خدمت‌گذاری می‌کنند یا مال می‌دهند یا اندیشه می‌دهند یا انگیزه می‌دهند یا راهنمایی می‌کنند خدماتی ارائه می‌کنند این اعطای در راه حق است. از راه حلال تهیه کردند در راه حلال صرف می‌کنند برای رضای خدا؛ فرمود این دو عنصر محوری خدمت بکند، یک؛ متقیانه باشد، دو؛ یعنی هم حسن فعلی که اعطاء است، هم حسن فاعلی که متقیانه است.

﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطی‌﴾ اما در یکی از دو امر اگر مشکل داشته باشد بیراهه رفته است؛ اگر کسی امساک بکند احتکار بکند خدمت نکند محروم است، خدمت بکند برای خود، برای اینکه خودش را نشان بدهد تظاهر بکند ریا بکند و مانند آن، حسن فاعلی ندارد، دو؛ اگر حسن فعلی یعنی إعطاء و حسن فاعلی یعنی تقوا، این دو بود ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطی‌ وَ اتَّقی﴾ در این إعطاء؛ از نظر عقیده هم گاهی ممکن است که کسی قصد ریا نداشته باشد اما آن حسن فاعلی محوری که اعتقاد به جهان‌بینی صحیح است اعتقاد به مبدأ و معاد و «ما بینهما» است آن را ندارد او هم مشکل دارد و به مقصد نمی‌رسد. حسن فاعلی به این معنا نیست که قصد ریا نداشته باشد، حسن فاعلی به این معنا نیست که جاه‌طلب نباشد قصد نام و نان نداشته باشد، حسن فاعلی این است که معتقد، عمل صالح؛ این عمل صالح به حسن فعلی برمی‌گردد آن اعتقاد کامل به حسن فاعلی برمی‌گردد.

لذا در تتمیم ﴿وَ اتَّقی﴾ فرمود: ﴿وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی﴾ با عاقبت حسنی عاقبت خیر مثل بهشت و اینها عقیده داشته باشد ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾.‌ خدای سبحان کاری را بی‌پاداش نمی‌گذارد، یک؛ پاداش گاهی در دنیا است گاهی در آخرت گاهی در «کلا الامرین» است، این دو؛ مسئله آخرت را اشاره می‌کنند، این سه؛ فرمود اگر کسی به میدان بیاید سعی کند باری را بر دوش جامعه نگذارد خودش ببرد، یک؛ بار به زمین مانده را انتخاب کند، دو؛ باری که بر دوش دیگران است از دوش دیگران بردارد آنها را آزاد کند که کار دیگر انجام بدهند، سه؛ بار از دوش جامعه بردارد چنین کسی ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾‌ ما وسیله خدمات او را، کار خوب کردن او، خوب کار کردن او را فراهم می‌کنیم، برای عاقبت یسری چه در دنیا چه در آخرت، چه در فضیلت‌های دنیا چه در فضیلت‌های آخرت او را آسان می‌کنیم نه کارهای او را. یعنی طرزی قدرت فکری، قدرت بدنی، قدرت تصمیم‌گیری، عزم صالح و صائب، توان بجا، سلامتی و تندرستی و صحت همه جوانب او را برای عاقبتی خوب آماده می‌کنیم نه کارهای او را میسر می‌کنیم، یعنی طرزی او را می‌پرورانیم که به آسانی منشأ کارهای مدیرانه خوب می‌شود ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾‌.

در سوره مبارکه «اسراء» آنجا فرمود ما برای آزمون به هر دو گروه کمک می‌کنیم کسی می‌خواهد بیراهه برود به او وسیله مال می‌دهیم، کسی بخواهد ربا بخورد به او مال می‌دهیم، کسی بخواهد کار خیر انجام بدهد به او مال می‌دهیم؛ اما همه اینها را انجام می‌دهیم ﴿کُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هؤُلاَءِ﴾[9] هر دو گروه را ما کمک می‌کنیم بعضی‌ها بیراهه می‌روند بعضی‌ها به راه هستند اینها را آزمایش می‌کنیم؛ اما اینجا فرمود کسی که به راه افتاده است ما گوهره هستی او را طرزی تأمین می‌کنیم که خوب می‌فهمد. در بحث‌های جزمی، تصورش، تصدیقش، استدلالش، برهان متقنش عالمانه و آگاهانه است؛ در بخش عزمی که هیچ ارتباطی بین دستگاه جزم که دستگاه عقل نظری و اندیشه است و دستگاه عزم که عقل عملی و انگیزه است نیست. آنکه رهبری می‌کند مدیریت می‌کند جمع‌بندی می‌کند نفس فائق است و اینها دو تا نیرو هستند برای نفس فائق. این می‌شود عقل نظر آن می‌شود عقل عمل.

اینکه اراده و تصمیم و محبت و خلوص و مانند آن را عهده‌دار است عقل عملی است که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»؛[10] هم او را در بخش اندیشه اندیشمند می‌کنیم، هم در بخش انگیزه صاحب عزم و تصمیم می‌کنیم که ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾[11] را او به عهده می‌گیرد؛ آن وقت این به خوبی کارهای خیر را انجام می‌دهد ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾ نه کارها را برای او آسان می‌کنیم. آن ﴿یَسِّرْ لی‌ أَمْری﴾[12] مطلبی دیگر است. درباره وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که ﴿وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری﴾[13] ما تو را برای کارهای خیر و کارهای مهم آسان می‌کنیم؛ یعنی چیزها را خوب می‌فهمی، خوب تصمیم می‌گیری، مانع علمی نداریم مانع عملی نداری، در دستگاه فکری تو، اندیشه تو، انگیزه تو جز حق و صفا و صمیمیت چیز دیگری نیست. اینجا هم همین طور است.

﴿وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ﴾ کسی که وظیفه مالی خود را انجام نداد، آن صدقات واجب و آن خیرات واجب را انجام نداد و خود را بی‌نیاز پنداشت، خیال کرد که این ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ﴾، یک؛ «عدَّد» مال خود را شماره کرد و ذخیره کرد و مانند آن، دو؛ یک چنین آدمی که بُخل ورزید و بُخل آن رذیلتی است که در درون پیله می‌کند که ﴿وَ أُحْضِرَتِ الأنْفُسُ الشُّحَّ﴾ شُح یعنی بُخل، اصلاً بُخل در درون دل لانه کرده است. ﴿وَ اسْتَغْنی﴾ خود را بی‌نیاز پنداشت که ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾.[14]

﴿وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی﴾، حسن فاعلی نداشت سوء فاعلی داشت با عاقبت حسنا معتقد نبود، به قیامت معتقد نبود به بهشت معتقد نبود، ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری﴾ این یکی از عقوبت‌های الهی است که ما او را برای انجام کار زشت آماده می‌کنیم؛ یعنی او کارهای زشت را، خیانت‌ها را، اختلاس‌ها را، نجومی‌ها را راه‌هایش را خوب بلد می‌شود، یک؛ خوب باور می‌کند، دو؛ خوب وسیله‌ آن را فراهم می‌کند، سه؛ خوب عملیاتی می‌کند، چهار؛ او به آسانی سرقت می‌کند به آسانی اختلاس می‌کند به آسانی تخلف می‌کند. این یک غده بدخیمی است که دامنگیر او شد و محصول کار خودش است و برای کار دشوار و عاقبت بد و روزی هم که سقوط کرد و به دام افتاد هیچ چیزی از او حمایت نمی‌کند، مال او، حیثیت او، شرف جعلی او، کرامت جعلی او، مقام جعلی او، پُست جعلی او هیچ کدام از آنها مشکل او را حل نمی‌کنند وقتی سقوط کرد کرد، این سقوط در فضای آزاد است، هیچ مانعی ندارد ﴿وَ ما یُغْنی‌ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی﴾ وقتی سقوط کرد چیزی مانع حفظ او نیست او پناهگاهی ندارد.

بنابراین در این قسمت‌ها ذات اقدس الهی اگر بخواهد سوگند یاد کند به آن بخش شفاف سوگند یاد می‌کند، چه درباره شمس چه درباره قمر، چه درباره شب چه درباره روز؛ اما اگر به فجر سوگند یاد کرد خصیصه فجر است نه چون پایان شب است، خود فجر و لیالی عشر خصیصه‌ای داشت که به او سوگند یاد کرد و گرنه به بخش تاریک شب سوگند یاد نمی‌کند فجر به عنوان فجر یک نام خاص و نهاد خاصی است برای آن حرمت قائل است و به آن سوگند یاد می‌کند.

آن وقت روشن می‌شود که قسم به بیّنه است، چون تمام کارها به دست ذات اقدس الهی است و اگر انسان ـ خدای ناکرده ـ سقوط کرد هیچ چیزی مانع عذاب الیم او نیست. بعد می‌فرماید: ﴿إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی﴾‌ بر ما است که ما جامعه را هدایت کنیم فرد را هدایت کنیم، از درون هدایت کنیم و کردیم ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾‌‌؛[15] از بیرون هدایت کردیم ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾[16] هیچ زمانی هیچ زمینی جامعه بشری بدون رهبران الهی یا «مع الواسطه» یا «بلا واسطه» یا خود پیغمبر یا ائمه یا علمایی که حرف‌های آنها را نقل می‌کردند نیست، کتاب هست مکتب هست منتها علما حرف‌های آنها را نقل می‌کنند، نه اینکه از خود چیزی داشته باشند ولی برخلاف انبیا و ائمه(علیهم السلام) که به هر حال انبیا در درجه اول و ائمه(علیهم السلام) به وسیله انبیاء پیام الهی را دریافت می‌کنند و به جامعه منتقل می‌کنند که امیدواریم ذات اقدس الهی این توفیق را به همه ما مرحمت کند که جزء بخش اول بشویم که ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطی‌ وَ اتَّقی‌ ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی‌ ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾ و از بخش دوم نجات پیدا کنیم که ﴿مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی‌ ٭ وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری﴾.

 

موضوع: تفسیر سوره لیل/جلسه 2/

﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی﴾ (1) ﴿وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی﴾ (2) ﴿وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی﴾ (3) ﴿إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی﴾ (4) ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطی‌ وَ اتَّقی﴾‌ (5) ﴿وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی﴾‌ (6) ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾‌ (7) ﴿وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی﴾‌ (8) ﴿وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی﴾‌ (9) ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری﴾‌ (10) ﴿وَ ما یُغْنی‌ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی﴾ (11) ﴿إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی﴾‌ (12) ﴿وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی﴾‌ (13) ﴿فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی﴾ (14) ﴿لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَی﴾ (15) ﴿الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی﴾ (16) ﴿وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی﴾ (17) ﴿الَّذی یُؤْتی‌ مالَهُ یَتَزَکَّی﴾ (18) ﴿وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی‌﴾ (19) ﴿إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی﴾‌ (20) ﴿وَ لَسَوْفَ یَرْضی﴾‌ (21)

سوره مبارکه‌ای که «علم بالغلبه» آن «اللیل» یا «و اللیل» است که در بعضی از تفاسیر به صورت «و اللیل» آمده،[17] در این سوره‌ها به صورت «اللیل»؛ گاهی سوره به نام «الفجر» است «البلد» است «الشمس» است و مانند آن؛ گاهی هم با حرف جر و مانند آن نقل می‌شود در این سور نوعاً بدون حرف جر هست.

سوگند گرچه آن چند نکته مطرح شده در بحث‌های قبلی هم‌چنان محفوظ است ولی گاهی نظم به این صورت است که ذات اقدس الهی روشنی را قبل از تاریکی ذکر می‌کند، گاهی تاریکی را قبل از روشنایی. در سوره «شمس» فرمود: ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها﴾[18] ﴿وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾،[19] که این روشنی است ﴿وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها﴾[20] تتمه روشنی است؛ اما ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها﴾ تاریکی بعد از روشنی ذکر می‌شود. در سوره «لیل»: ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی﴾ که تاریکی قبل ذکر شد ﴿وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی﴾ که روشنی بعد ذکر شد. در سوره «ضحی» که ـ بعداً به خواست خدا بحث می‌شود ـ باز روشنی قبل از تاریکی ذکر شد ﴿وَ الضُّحی﴾[21] ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی﴾.[22] سرّش آن است که وقتی شمس با این بخش از زمین روبه‌رو است اینجا روز است پشت آن شب. وقتی برگشت زمین این بخشی که ما به سر می‌بریم حرکت کرد پشتش رو به شمس شد و رو از شمس برگرداند آن سمت شب است لیل و نهار باهم‌اند. این بحث که آیا شب قبلاً خلق شد یا روز قبلاً خلق شد یک بحث ناتمامی است؛ زیرا براساس کرویت زمین همواره یک طرفش شب است یک طرف آن روز. اما آن بحثی که مأمور بود و آباد بود و بشرنشین بود آن ممکن است از این جهت بحث بشود که اول این قسمت بود بعد آن قسمت یا به عکس! وگرنه ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی‌ لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ﴾[23] اینها کنار هم‌اند با هم‌اند ملازم هم هستند، سبق و لحوق ندارند.

اما آن بحث اصلی خلقت که تاریکی اصل است یا روشنی؟ اگر به لحاظ مبدأ فاعلی سنجیده بشود او ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است أزلاً و أبداً و اگر از عالم سخن به میان بیاید اصلش ظلمت و تاریکی است چون معدوم بود و بعد از اینکه اصل زمین خلق شد قبل از اینکه شمسی پیدا بشود و مانند آن، تاریک بود بعد روشن شد. این بزرگوارهایی که می‌گویند شب یک پرده تاریکی است روی فضای روشن، آنها روز را اصل می‌پندارند؛ اما بزرگانی که از این کریمه سوره «یس» بهره لطیفی می‌برند که ﴿نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ﴾[24] می‌گویند روز یک پوست روشنی است روی فضای تاریک، این پوست را که بکَنیم بقیه تاریک‌اند؛ یعنی درون تاریک است اطراف تاریک است، صدر و ساقه این جهان تاریک است، یک پوست روشنی روی این جهان، روی این زمان، روی این حرکت روی این زمین و مانند آن می‌گذاریم این می‌شود روشن. ولی وقتی این جلد را بکَنیم ﴿نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ﴾. البته این بیان را گرچه بزرگانی از اهل معنا یاد کردند، آن هم قابل نقد هست که آیا آیه این را می‌گوید یا نه؟ ولی اصل مطلب درست است که اگر نسبت به مبدأ سنجیده بشود او ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[25] است، گرچه سمائی نیست ارضی نیست، ولی او نور محض است؛ منتها مستنیر ندارد و اگر نسبت به عالم سنجیده بشود چون عالم بدون عالم‌آفرین نیست عالم‌آفرین هم ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است عالم همواره روشن است؛ منتها بخشی ممکن است نسبت به بخش دیگر یک ظلمت و تاریکی و یا ظلّ نسبی داشته باشد.

«علی أیّ حال» این یک تفنّن ادبی می‌تواند باشد که گاهی در سوگند، شمس بر لیل مقدم است گاهی به عکس؛ گاهی لیل بر نهار مقدم است گاهی به عکس. در این سوره «لیل» لیل مقدم شد در سوره «ضحی» که در پیش است ـ به خواست خدا ـ ضحا مقدم است ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی ٭ وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی ٭ وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی﴾، قسم ثالثی به نام خنثی ظاهراً نیست که در حقیقتِ خلقت ما یک قسم ثالثی داشته باشیم بلکه او مشکل و مشتبه است برای دیگران وگرنه در واقع یا مذکر است یا مؤنث؛ وگرنه یک خلقت ثالثی باشد در ساختار خلقت که نه مذکر باشد و نه مؤنث آن ظاهراً در بیانات قرآنی استفاده نمی‌شود.

ذات اقدس الهی بعد از این سوگندها فرمود شما کارهایتان پراکنده است، این پراکندگی کار غیر از تنوع در کار است تصنّف در کار است تقسیم کار است، روشن است که کارها گوناگون است دامداری و کشاورزی و صنعت و تعلیم و تربیت و رشته‌های گوناگون همه آنها خوب است. پیام آیه آن نیست که کارهای شما پراکنده است یعنی هر کسی یک صنف خاصی کار دارد، نخیر! تمام اینها یا واجب عینی است یا واجب کفایی است اینها لازم است. کار هر چه می‌خواهد باشد که برای تأمین نیازهای جامعه است آن به هر حال یا واجب کفایی است یا مستحب است یا واجب عینی است. عمده آن است که کار از کارگری صادر می‌شود، یک؛ به مقصدی می‌رسد، دو؛ بین راهی دارد، سه؛ اگر آن صاحب‌کار به مبدأ و منتها، آغاز و انجام معتقد باشد که چه کسی آن را آفرید؟ برای چه آفرید؟ آن آیت خداست، آن آینه است، باید این آینه را شفاف نگه دارد، یک؛ به طرف محبوب نگه بدارد که اوصاف محبوب در آن بتابد، دو؛ آن را تیره نکند، یک؛ برنگرداند، دو؛ افراد از این جهت کارهای پراکنده دارند. برخی بیراهه می‌روند راه دیگران را می‌بندند، برخی بیراهه می‌روند ولی راه دیگران را نمی‌بندند؛ بعضی نه بیراهه می‌روند نه راه دیگران را می‌بندند راه خودشان را طی می‌کنند. برخی‌ها توفیقی دارند که راه خودشان را طی کنند راه کسی را نبندند راه دیگران را باز کنند به دیگران هم راه بدهند.

اگر راه‌سازی فضایل فراوانی دارد، صراط مستقیم را انسان تبیین کند عده‌ای را راهی این صراط مستقیم کند فضیلت برتری دارد این می‌شود سعی شتّی وگرنه آن تقسیم کار معیار نیست. توضیح آن در آیات بعد است ﴿إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی﴾، بعضی بخیل‌اند بعضی غنی. آن بُخل در درون جان انسان لانه دارد؛ چون انسان اگر علاقه به حفظ مال نداشته باشد نمی‌تواند زندگی آینده‌اش را تأمین کند لکن این باید تعدیل بشود. در بخشی از آیات قرآن کریم فرمود شُحّ و بخل در درون دل شما خانه کرده است و اصلاً دمِ دَر است: ﴿وَ أُحْضِرَتِ الأنْفُسُ الشُّحَّ﴾؛[26] یعنی این شحّ و بخل اصلاً دَمِ دَر است نمی‌گذارد کسی وارد بشود، باید مواظب باشید این دربان خود را مواظب باشید. لکن برخی‌ها کارشان حلال است، یک؛ سهم خودشان را، عائله خودشان را می‌برند: «ابدع بما تعول» هرگز عائله خودشان را سخت نمی‌گیرند، این دو؛ صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) این روایات نورانی را از اهل بیت(علیهم السلام) در باب أطعمه و أشربه و اینها ذکر کرد؛ البته اسراف و مانند آن منهی است، اما سختگیری بر عائله هرگز روا نیست ائمه(علیهم السلام) طبق این نقل ایشان فرمودند: اگر کسی خواست میوه‌ای برای اهل منزل تهیه کند سعی کرد آخر شب تهیه کند، میوه‌هایی که تقریباً آن رنگ و طعمشان را از دست دادند ارزان‌تر شدند یا ارزان شدند، آن میوه‌های مانده ارزان را برای عائله تهیه کنند فرشته‌هایی هستند که در حین خرید به او می‌گویند «لَا بَارَکَ اللَّهُ لَک‌»؛[27] خدا به زندگی تو برکت ندهد! عائله تو دست تو را نگاه می‌کنند، این چه میوه‌ای است که برای آنها می‌بری؟ ولی اگر سعی کند به مقدار وسع خود نه اسراف، نه از مال دیگران، نه به زحمت بیفتد، ولی بُخل نورزد خسیس نباشد، پست و کوتاه‌نظر نباشد، یک میوه متعارف خوبی برای عائله تهیه کند، فرشتگان می‌گویند: «بَارَکَ اللَّهُ لَک‌»؛ خدا به زندگی تو برکت بدهد؛ زیرا وقتی وارد منزل می‌شوی بچه‌های تو دست تو را نگاه می‌کنند تو را مظهر رازقیت ما می‌دانند، مجرای رازقیت ما می‌دانند، تو را از ناحیه ما می‌شناسند تو را فرستاده ما می‌بینند تو را مأمور ما می‌بینند، دست تو را نگاه می‌کنند چرا اینها را می‌رنجانید؟

این حفظ عائله، تأمین نیازهای عائله برابر مقدار وسع، این محمود و ممدوح است. این نحوه کار کردن، اینها قدم‌های اولی و ابتدایی دین است؛ اما آن بخش‌های اساسی که اگر کسی کارش حلال باشد کسب او حلال باشد، یک؛ نیاز جامعه را برطرف کند، دو؛ مصون از اسراف و تبذیر باشد، سه؛ تا مصرف داخلی هست به خارج نفروشد، چهار؛ مردم هم تا می‌توانند غیرت وطن‌دوستی داشته باشند از خارجی جنس نخرند، پنج؛ خود شخص هم سعی کند کالای اصلی را مواد اصلی را از داخل برای داخل تأمین کند و زائد بر آن مقدار زندگی را که بر او به عنوان خمس تعلق می‌گیرد آن را در راه خدای سبحان یک پنجم آن را مثلاً بدهد، یا اگر زکات است یک دهم که مشخص شده است بپردازد، این می‌شود: ﴿أَعْطی‌ وَ اتَّقی﴾ و چون معتقد به مبدأ و معاد است به خدا و اوصاف حسنای خدا و اسمای حسنا و صفات علیای خدا معتقد است و به قیامت باور دارد ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾؛ یعنی ساختار آفرینش او را در دو کار ما آسان می‌کنیم: یک؛ در دنیا دست به هر کاری بزند موفق می‌شود، کار حلال، مسیر حلال، فکرش را هدایت می‌کنیم، ﴿قَدَّرَ فَهَدی‌﴾؛ بشر این ابتکارات را به راهنمایی خدا انجام می‌دهد وگرنه ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾؛[28] معلمی می‌خواهد که ﴿قَدَّرَ فَهَدی‌﴾ به عهده او باشد. این الهامات این القائات این رهبری‌های فکری یک نحوه تیسیر است. بیرون از محدوده اندیشه و فکرورزی او، مقدمات را باید تهیه کند ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ﴾؛ نیروهای کاری و کارگری و کارفرمایی و پذیرش کار آسان می‌کند؛ این بخش دنیایی او.

در آخرت هم برای عاقبت حسنا به آسانی وارد بهشت می‌شود هیچ فشاری در مرگ ندارد اصلاً برای مؤمن در حال احتضار فشار مرگ نیست گرچه انسان می‌بیند او دست و پا می‌زند. خدا سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را غریق رحمت کند! می‌فرمود آن شهیدی که در میدان جنگ تیر خورده است دست و پا می‌زند ما خیال می‌کنیم این حال جان کَندن او سخت است، در حالی که او مثل تشنه‌ای است که در فضای گرم و هوای گرم وارد استخر شد دارد دست و پا می‌زند و شنا می‌کند دارد لذت می‌برد. هرگز مؤمن فشار جان دادن ندارد تلخی مرگ ندارد برای او مثل بو کردن یک شاخه گُل است این مربوط به طلیعه رحلت او.

بعد در برزخ راحت است در ساهره معاد راحت است، در بهشت هم که ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ﴾[29] این می‌شود «یسری»، آن هم می‌شود تیسیر یسری و جمع این دو می‌شود حسنه دنیا و حسنه آخرت که در سوره «بقره» بحث آن گذشت: ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾؛[30] حسنه دنیا به تیسیر آن امور چندگانه است، حسنه آخرت هم به تیسیر این موارد از جان دادن تا بهشت خُلد آرمیدن است این می‌شود تیسیر حسنه.

نازل‌تر از این یک وقت است که کار را برای انسان آسان می‌کند که بخشی از اینها ضمناً اشاره شد. یک وقت انسان را آن قدر کارآمد می‌کند که بر همه امور مسلط است که ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾، نه «نُیسّر له الامر». آن بخش ﴿وَ یَسِّرْ لی‌ أَمْری﴾[31] آن مرحله ابتدایی یا متوسط است؛ اما ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾ مرحله دیگر است. در تعبیرات کلیم الهی آمده که ﴿وَ یَسِّرْ لی‌ أَمْری﴾؛ اما در تعبیرات ذات اقدس الهی نسبت به وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) آمده است که ﴿أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ﴾[32] و بعد فرمود ما تیسیر کردیم ﴿وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری﴾،[33] تو را آن قدر مسلط کردیم که برای پایان یسرا آسان کار می‌کنی آسان پیش می‌بری، این کارها برای تو آسان است چون تو آسان پیش می‌بری، نه کار را برای تو آسان می‌کنیم.

به هر تقدیر اینها مراتب گوناگونی دارد. فرمود ما نسبت به این ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری﴾‌ برای اینکه این در آغاز در بین راه، در هدف، در حُسن فعلی، در حُسن فاعلی «جامع الأطراف» است.

﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطی‌ وَ اتَّقی ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾. ﴿وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ﴾، این بُخل گاهی در مال است، گاهی در انتخاب شغل است، گاهی در توزیع کالا است، گاهی در احتکار کردن است، گاهی در گران‌فروشی کردن است، گاهی در جابه‌جا کردن که در صورت ضرورت و لزوم داخلی به داخلی نفروشد به بیگانه بفروشد همه اینها بخل محسوب می‌شود. ﴿وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ﴾ و ـ معاذالله ـ احساس بی‌نیازی کند، هیچ کس مستغنی نخواهد بود؛ غنی که نخواهد شد؛ چون موجود یا فقیر است یا مستغنی است یا غنی. فقیر آن است که نیازمند باشد به اموری، یک؛ و چیزی که نیاز او را برطرف کند نداشته باشد، دو. مستغنی آن است که نیازمند باشد ولی چیزی که نیاز او را برطرف کند داشته باشد. غنی آن است که بی‌نیاز باشد و اصلاً نیاز نداشته باشد. براساس این توضیح، اصلاً غیر از ذات اقدس الهی احدی غنی نیست ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾[34] او غنی حمید است و اگر کسی مستغنی باشد یعنی ببیند که هر چه که نیاز دارد خودش تأمین می‌کند ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾[35] بعد طغیان می‌کند.

برخی‌ها خیال کردند که این ﴿اسْتَغْنَی﴾ یعنی «إستغنی عن الرّب» خود را از پروردگار بی‌نیاز ببیند. اگر خود را از جامعه و از لحاظ آینده زندگی بی‌نیاز ببیند این یک طغیان اجتماعی است و اگر خود را ـ معاذالله ـ بی‌نیاز از «الله» ببیند یک طغیان اعتقادی است. البته دومی به مراتب بدتر از اوّلی است. ﴿وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی ٭ وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی﴾‌ به عاقب حسنا تکذیب کند و باور نداشته باشد ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری﴾‌، هم در دنیا وسایل گناه او را فراهم می‌کنیم که در بخشی از سوره مبارکه «اسراء» قبلاً گذشت که ﴿کُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هؤُلاَءِ﴾[36] ما هم وسایل گناه تبهکاران را هم وسایل اطاعت پرهیزکاران را فراهم می‌کنیم ﴿کُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هؤُلاَءِ﴾؛ یا نه، ما به آسانی وارد جهنم می‌کنیم، گرچه او به سختی وارد جهنم می‌شود.

﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾؛‌ این هم در بخش سوره مبارکه «بقره» بیان شد در برابر ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ آمده است که اینها کسانی‌اند که دنیا می‌خواهند گرچه «ربّنا» را هم می‌گویند ولی دنیا می‌خواهند نمی‌گویند: ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً﴾، می‌گویند: ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾؛ لذا فرمود: ﴿وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ﴾[37] او بهره‌ای ندارد و اگر ـ معاذالله ـ از این سنخ بود که به مبدأ و معاد و آغاز و انجام باور نداشت اصلاً او را برای سوخت و سوز آماده می‌کنیم. می‌دانید که بعضی از هیزم‌ها برای سوخت و سوز آماده‌اند، بعضی از مواد سوختنی برای سوخت و سوز آماده‌اند، ما او را برای سوخت و سوز آماده می‌کنیم و در آن روز آنچه او به آنها تکیه می‌کرد وسیله غنای او بود استغنا داشت، کاری از آن پیش نمی‌برد: ﴿وَ ما یُغْنی‌ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی﴾؛ وقتی سقوط کرد از بالا پرت شد، در بین راه چیزی نیست که او را از سقوط نجات بدهد، نه مالی هست نه قبیله‌ای هست، نه فرزندی هست احدی نیست، وقتی سقوط پیدا کرد به جهنم می‌رود او را نجات بدهد ﴿وَ ما یُغْنی‌ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی﴾.

فرمود قسم یاد می‌کنم که شما این گونه هستید و اگر کسی این طور بود یا آن چنان می‌شود یا این چنین. بعد فرمود وظیفه ما هدایت است، وظیفه ما راهنمایی است عقل از درون به شما دادیم، نفس ملهمه به شما دادیم، میزبان به شما دادیم که فجور و تقوای شما را کاملاً به شما اعلام بکند. از بیرون رهبران الهی فرستادیم، انبیا فرستادیم، اینها دو تا کار می‌کنند: یکی «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[38] آن گنجینه‌های درونی را روشن می‌کنند به انسان نشان می‌دهند می‌گویند شناسنامه انسانیت این است و چیزهایی هم که از ناحیه پروردگار گرفتند پیام الهی را زائد بر آنچه در درون انسان دفینه است به انسان می‌فهماند، این دو. فرمود بر ما است که این کارها را بکنیم و می‌کنیم و کردیم؛ ﴿إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی﴾، ﴿وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی﴾‌ آغاز و انجام را ما آفریدیم سیر آغاز و انجام به دست ما است، رهبری مسافران آغاز و انجام به عهده ما است، مسافران و «ابن السبیل» وامانده در راه را ما جابه‌جا می‌کنیم ﴿وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی﴾. ما به شما گفتیم یک نار شعله‌وری شما را تهدید می‌کند: ﴿فَأَنْذَرْتُکُمْ﴾ هم تبشیر کردیم هم انذار کردیم، هم بشارت دادیم به بهشت برین هم انذار کردیم به نار سوزان و شعله داغ؛ ﴿فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی﴾ و این شعله‌ای که داغ است و گدازنده است و گزنده است و خاکسترکننده است هیچ کسی واردش نمی‌شود مگر أشقی. اگر کسی خیلی بیراهه می‌رود و راه کسی را می‌بندد طعمه این چنین آتشی می‌شود. آن اشقایی که گرفتار نار تلظی است، این است که ﴿کَذَّبَ وَ تَوَلَّی﴾، هم دروغ پنداشت از نظر اعتقادی، هم بیراهه رفت از نظر عملی، هم قبح فعلی دارد هم قبح فاعلی، هم معتقد نیست هم عامل نیست ﴿الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی﴾. اما ﴿وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی﴾؛ آن کسی که اهل تقوا و پرهیزکار است ما او را حفظ می‌کنیم، ما مجنِّب هستیم او مجنَّب است او را دور می‌داریم. اجتناب کردن، تجنُّب کردن یعنی در جانبی قرار گرفتن. وقتی می‌گویند فلان کس از گناه اجتناب می‌کند یعنی گناه در جانبی و او در جانب دیگر است. او تجنُّب دارد اجتناب دارد یعنی جانب او جداست موضع او جداست هرگز در طرف گناه آنجا جایش نیست پیدا نمی‌شود؛ او تجنُّب دارد یعنی در جانب دیگر است اجتناب دارد یعنی در جانب دیگر است. ما کسی که اهل تقوا است او را در جانب دیگر نگه می‌داریم او در جانب نار تلظی نیست. ما مجنِّب هستیم مأموران ما مجنِّب هستند او را دور می‌دارند ما او را حفظ می‌کنیم. ما همان طوری که ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾، اینجا هم «نجنّبه»؛ او را در یک جانب دیگر قرار می‌دهیم برای اینکه او در دنیا ﴿إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی﴾ را گوش داد، نه بیراهه رفت نه راه کسی را بست، هم در عمل انتخاب کرد هم در کیفیت پرورش فرزندها و خانه‌داری و اداره منزل، هم در جامعه. این شخص ﴿الَّذی یُؤْتی‌ مالَهُ یَتَزَکَّی﴾؛ آن دستورهای الهی را انجام می‌داد برای اینکه خودش را پاک کند. در سوره مبارکه «توبه» دارد که ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾[39] یا طبق بیان نورانی مرحوم شیخ طوسی[40] است که ضمیر این ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾، ضمیر مؤنث است و به صدقه برمی‌گردد به دلیل اینکه این جواب امر نیست و مجزوم نیست، جوابِ ﴿خُذْ﴾ نیست؛ ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً﴾ که این جمله ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ منصوب است تا صفت باشد برای صدقه؛ ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾؛ منتها تو عامل این کار هستی رهبر این کار هستی ﴿وَ تُزَکِّیهِمْ بِها﴾. اگر هم مجزوم باشد جواب ﴿خُذْ﴾ باشد، معنای آن این است که ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً﴾ که «تطهّرُ» تو به وسیله این صدقه آنها را. به هر حال اینها آلوده هستند و پاک می‌شوند می‌شود تزکیه و طهارت.

﴿وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی﴾ که این را برخی‌ها گفتند درباره غیر علی بن ابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) است «علی أیّ حال» اصل کلی‌ آن حق است، حالا در تطبیقش باید بر بعضی از مردان الهی تطبیق بشود که این به نوبت بعد واگذار می‌شود.


[6] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص269، خطبه 185. «وَ تَشْهَدُ لَهُ الْمَرَائِی‌».
[17] أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج‌5، ص317؛ الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج‌10، ص216.
[27] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج17، ص451، أبواب آداب التجارة، باب43، ح2، ط آل البيت. «فِی الْجَیِّدِ دَعْوَتَانِ وَ فِی الرَّدِی‌ءِ دَعْوَتَانِ یُقَالُ لِصَاحِبِ الْجَیِّدِ بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ وَ فِیمَنْ بَاعَکَ وَ یُقَالُ لِصَاحِبِ الرَّدِی‌ءِ لَا بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ وَ لَا فِیمَنْ بَاعَک‌».
[40] التبیان فی تفسیر القرآن، ج‌5، ص292و293.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo