< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

98/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره ضحی/جلسه 3/

 

﴿وَ الضُّحی﴾‌ (1) ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی﴾‌ (2) ﴿ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی﴾‌ (3) ﴿وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولی﴾‌ (4) ﴿وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی﴾‌ (5) ﴿أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی﴾‌ (6) ﴿وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی﴾‌ (7) ﴿وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی﴾‌ (8) ﴿فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ﴾ (9) ﴿وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ﴾ (10) ﴿وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ﴾ (11).

سوره مبارکه‌ای که «علم بالغلبة» آن «الضحی» است و گرچه صلاحیت نزول در مکه و مدینه را نقل کرده‌اند، ولی به مکی بودن آن أنسب است. تاکنون روشن شد که قسم‌های قرآن کریم هم به خود خداست و لاغیر و هم به بیّنه است از آن جهت که خدا «هو الشاهد» مطلق است؛ یعنی قسم در محاکم دنیا در مقابل بیّنه است که «الْبَیِّنَةُ عَلَی الْمُدَّعِی وَ الْیَمِینُ عَلَی مَنْ أَنْکَر»[1] و قسم‌های قرآنی به بیّنه است نه در قبال بیّنه؛ چون این سوگندها به خود خداست که او دلیل بر هر چیزی است و شاهد بر هر چیزی و نمونه سوگند به بیّنه همان آغاز سوره مبارکه «یس» است که فرمود: ﴿یس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ٭ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾؛[2] [3] سوگند به این قرآن تو پیغمبر هستی! چون معجزه نشان و دلیل نبوت حضرت است، به دلیل سوگند یاد کرد، به این دلیل قسم که آن مدلول حق است.

سوگندهای قرآن کریم این چنین است؛ گرچه قرآن هم به روز و ضحای آن و هم به شب و پوشش آن و تاریکی گسترده آن سوگند یاد کرده است، اما در خیلی از موارد به عظمت تاریکی شب ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی﴾‌ به بخش پایانی شب که همه آرام و خواب‌ هستند و هیچ مزاحمتی نیست فرمود: ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً﴾.[4] این نکته بارها به عرض شما رسید که اگر معراجی بود در شب بود و اگر نزول قرآن در لیله قدر بود نه در روز قدر و در ماه مبارک رمضان که انسان جزء «ضیوف الرحمن» است با اینکه روز روزه دارد اما نزول قرآن در شب بود که ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾؛[5] شب خصیصه‌ای دارد که سوگند الهی بخش مهمش به آن حالت آرامش و سکوت و بی‌مزاحمت شب است.

فرمود نه تودیعی در کار است نه قَلی. «تودیع»؛ یعنی وداع کردن که یا برای همیشه یا برای دراز مدت است. «قلی»؛ یعنی دشمنی. اگر در سوره مبارکه «شعراء» لوط(سلام الله علیه) فرمود: ﴿إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ﴾؛[6] یعنی من دشمن بدی هستم. انسان با خوبی پیمان مودّت دارد و با بدی ترک دوستی است بلکه اظهار دشمنی است. این پیامبر نه تنها در برابر آن پدیده زشت دشمن بود بلکه نسبت به هر گناهی، هر پیامبری قالی و دشمن است مخالف آن است؛ ﴿إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ﴾؛ «قَلی» هم یعنی دشمنی. فرمود نه تودیع کوتاه‌مدت و درازمدت است نه عداوت در کار است.

اما تودیع نیست برای همیشه با اوست مناجات‌گر اوست حبیب اوست مخاطب اوست گیرنده وحی اوست «آنَاءَ اللَّیْلِ وَ أَطْرَافَ النَّهَار». اما دشمن او نیست چون او حبیب اوست و ذات اقدس الهی وجود مبارک حضرت را محور محبت قرار داد. همان طوری که در عقل نظری اگر کسی خواست از مجهولی پی به معلوم ببرد یک حدّ وسط معرفتی لازم است، در عقل عملی و حکمت عملی اگر کسی خواست از مرحله‌ای به مرحله محبوب بودن برسد حدّ وسطی لازم است و آن وجود حبیب خداست. یک انسان کاملی که حبیب الله است می‌تواند مدار محبت و محور دوستی باشد فرمود: ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‌ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾.[7] محبّ اگر بخواهد به مقام محبوبیت برسد باید به وساطت حبیب الله باشد. یک موجود نیازمند اگر به خدا مهر بورزد و خدا را دوست داشته باشد خیلی هنر نیست، اما اگر کوشش بشود که حبیب خدا بشود محبوب خدا بشود هجرت کند و انتقال پیدا کند از محب بودن به محبوب بودن، حدّ وسط این عقل عملی و حکمت عملی و کار عملی حبیب الله است؛ ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‌ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾. آن انسان کاملی که حدّ وسط محبت جهانیان است چگونه ممکن است مورد تودیع، یک؛ قلی، دو؛ نسبت به ذات اقدس الهی قرار بگیرد اصلاً شدنی نیست. چه اینکه در مدار قُرب هم همین طور است که اگر مضطری بخواهد دعای تو را اجابت کند به سوی تو بیاید و دعا کند مرا، ﴿وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ﴾،[8] سائل به حضور تو می‌آید تو می‌شوی مسئول، محور پیوند سؤال است.

فرمود اگر سائلی آمد جریان مرا از تو پرسید جواب بده که من نزدیک هستم، تو وساطت این قرب را تأمین کردی؛ اگر تو واسطه قرب هستی، پس حتماً قریب هستی و اگر نزدیک خدا هستی نه تودیعی در کار است نه قلایی در کار است. مسئله سوم که غیر از محبت و قربت که حدّ وسط این دو تا دلیل‌اند مسئله أخذ صدقه است. از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) نقل شده است که هر وقت حضرت چیزی به سائل و مستمند می‌داد دستش را می‌بویید و می‌بوسید و از چهره سر و صورت پایین می‌آورد می‌گفت این دست قبل از اینکه به دست نیازمند برسد به دست الله رسیده است؛[9] زیرا خدا می‌فرماید: ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾.[10] توبه را با کلمه و واژه «عن» به کار برد ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ﴾ با اینکه قبول با «من» به کار برده می‌شود نه با «عن»، «قَبِل عنه» نیست «قَبِل منه»؛ لکن برای تضمین معنای تجاوز که اگر در توبه اینها نقصی و کمبودی باشد خدا با تجاوز از آن کمبودی و نقص قبول می‌کند؛ ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ﴾ نه «مِن عباده».

این درباره قبول توبه است ﴿وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾؛ خدا صدقات را می‌گیرد. همین خدایی که صدقات را می‌گیرد در سوره «توبه» به وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِم بِها﴾[11] که حالا در بحث‌های سوره مبارکه «توبه» اشاره شد که این ﴿صدقةً﴾ چون جواب امر نیست و مجزوم نیست، آن ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ در محل نصب است تا صفت باشد برای صدقه. ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً﴾ که «هی متّصفة بالتّطهیر» که ضمیر ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ به صدقه برمی‌گردد نه به «أنت» و گرنه مجزوم می‌شد چون جواب امر بود؛ گرچه ﴿وَ تُزَکِّیهِم﴾ ضمیر به «أنت» برمی‌گردد که بسط این سؤال و جواب به طور گسترده در بحث سوره مبارکه «توبه» گذشت.

پس فرمود تو صدقات را اخذ می‌کنی با اینکه صدقات را خدا اخذ می‌کند ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾. اخذ صدقه به خدا اسناد دارد به پیغمبرش هم. قرب کل شیء به خدا اسناد دارد به پیغمبرش هم. محبت کلّ شیء به ذات الهی بالاصالة ارتباط دارد به پیامبرش هم. اما این به دو مطلب وابسته است: یکی کار بلاواسطه خدا، یکی کار مع الواسطه. آن کار بلاواسطه مطلق است و ذاتی است و نامتناهی است او «مع کلّ شیء لا بالمقارنة» و مانند آن، چون او ﴿بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ مُحِیطٌ﴾[12] است در این مراحل سه‌گانه به سائل از مجیب نزدیک‌تر است، به مجیب از سائل نزدیک‌تر است، به مجیب از خود مجیب نزدیک‌تر است، به سائل از خود سائل نزدیک‌تر است، او قریب مطلق است.

در جریان محبت و در جریان اخذ صدقه هم این چنین است همین طور است. این درباره وصف ذاتی اقدس الهی است که در آن سمِت أحدی را راه نیست. در مقام فعل، وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت(علیهم السلام) اولیای معصوم اینها در مسئله قرب نوافل به بارگاهی بار یافته‌اند که در مقام فعل و نه در مقام ذات، ذات اقدس الهی، فعل او فعل اینهاست زبان اینهاست و چشم اینهاست و گوش اینهاست و دست اینهاست؛ «کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ».[13] اگر در مسئله قرب نوافل ذات اقدس الهی مجاری ادراکی و تحریکی، هم سمع و بصر ذکر شده، هم «وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا» ذکر شده فعل خدا و نه ذات او در مقام فعل که زائد بر ذات است و در قلمرو امکان است، این فعل هم دست انسان کامل است هم زبان اوست و هم چشم اوست.

اگر ذات اقدس الهی به حبیب خود این چنین سخن می‌گوید، به قریب خود این چنین سخن می‌گوید، به آخذ صدقاتش این چنین سخن می‌گوید که وقتی به قرب نوافل بار یافت «کُنْتُ سَمْعَهُ»، «کُنْتُ ... بَصَرَهُ»، «کُنْتُ ... لِسَانَهُ»، «کُنْتُ ... یَدَهُ»، «کُنْتُ ... رِجْلَهُ»[14] و مانند آن، نه جا برای تودیع است نه جا برای قلی؛ قهراً برای توجیه تبهکاران و بداندیشان دیگر است که فکر می‌کردند ـ معاذالله ـ ذات اقدس الهی نسبت به رسولش بی‌مهر شده است! پس ﴿ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ﴾، یک؛ ﴿وَ ما قَلی﴾، دو؛ با این بیان‌های گسترده نشان می‌دهد که رابطه هم‌چنان محفوظ و باقی است.

مطلب بعدی آن است که خدای سبحان وجود مبارک حضرت را رسول جهانی معرفی کرد چه اینکه در سه سوره از سور قرآن کریم مسئله ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾،[15] ﴿وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾،[16] ﴿وَ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً﴾.[17] اگر آن حضرت مکتبی آورد که جهان‌گیر است و خود آن حضرت هم ﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ﴾[18] است و اگر خود آن حضرت هم ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾[19] است پس سعه جهانی دارد. این سعه جهانی اگر بخواهد در علم سیراب بشود باید آنچه در جهان است بداند، بخواهد مهر بورزد باید آنچه در جهان است مورد مهر او قرار بگیرد اگر صالح باشند؛ لذا در آن جمله بعد که فرمود: ﴿وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی﴾ بعد از اینکه گشایشِ هستیِ رسول خود را جهانی معرفی کرد ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ معرفی کرد، ﴿کَافَّةً لِلنَّاسِ﴾ معرفی کرد اگر او بخواهد راضی بشود هیچ فردی از افراد امت خود را که در اثر سهو و در اثر نسیان بیراهه رفتند یا راه کسی را بستند غفلتی کردند گرفتار لممی شدند که ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾[20] احیاناً گرفتار تباهی و تبهکاری دیگری شدند که قابل عفو و اغماض است، ذات مقدسش تا آنها بخشوده نشوند راضی نخواهد شد.

سعه رضوان آن حضرت به سعه صدر اوست و صدر او رحمت جهانی است تفکر جهانی است ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ سلطه بر همه مکتب‌های شرق و غرب عالم است. یک چنین انسان کاملی که از نظر مکتبی ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ است و از نظر مردمی ﴿کَافَّةً لِلنَّاسِ﴾ است و از نظر اخلاقی ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است، در بخش چهارم اگر بخواهد به مقام رضوان بار یابد و راضی بشود باید به آن سه بخش یاد شده هماهنگ باشد؛ یعنی چه در شرق عالم و چه در غرب عالم اگر کسی بخواهد مورد رنج قرار بگیرد و مورد لطف و محبت آن حضرت است حتماً مورد عفو قرار می‌گیرد.

مطلب بعدی آن است که کمک به فقرا یک وقت برای سکون است یک وقت برای سکوت. یک وقت انسان نیازمند را طرزی تأمین می‌کند که دیگر حرفی نزند این خیلی پسندیده نیست. یک وقت به او آن قدر می‌رسد که آرامش پیدا کند ساکن بشود نه ساکت، این مورد رضای خدا و پیغمبر و اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) خواهد بود.

در جریان سائل فرمود سائل را نرنجان و طرد نکن به او پاسخ مثبت بده! اما تعبیر لطیفی که در این زمینه دارد همان تعبیر لطیف و دلپذیری را که درباره اعضای خانواده دارد. درباره اعضای خانواده فرمود اگر پدرت سالمند شد مادرت سالمند شد ﴿إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً﴾؛[21] اگر پدر سالمند شد مادر سالمند شد پذیرایی آنها به عهده شماست نه تنها به آنها اُف نگویید ﴿فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ﴾؛ اینها را نهر نکنید یعنی بی‌مهری نکنید، با بی‌مهری آنها را نرانید و طرد نکنید. این تعبیر لطیف و ظریف ﴿لا تَنْهَرْهُما﴾ که به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره احترام به پدر و مادر ذکر کرد که سکینت‌آور است نه سکوت‌ساز، همان تعبیر لطیف را درباره سائلین دارد که فرمود: ﴿وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ﴾ نهرش نکن بی‌مهری نکن طرد نکن. اگر هم مقدور شما نیست جواب سکون‌آور عطا کن نه سکوت‌آور، یک؛ یا رنج‌آور، دو. اینکه نسبت به پدر و مادرت ﴿وَ لا تَنْهَرْهُما﴾ دارد، نسبت به سائل هم ﴿وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ﴾ دارد، نشانه آن است که این ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ دارد کار می‌کند. همان طوری که ذات اقدس الهی یک رحمت جهانی دارد، یک رحمت رحیمیه؛ وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که مظهر این دو نام از اسمای حسنای الهی است، هم رحمت رحمانیه دارد نسبت به جهان، چه مسلمان چه مسیحی چه کلیمی چه زرتشت مجوس و چه رهبران دیگر و هم نسبت به بخش سوم که ملحد و مشرک و امثال آنها هستند نسبت به اینها رحمت رحمانیه دارد و هم رحمت رحیمیه دارد که نسبت به مؤمنین است ﴿بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ﴾[22] در بخش پایانی سوره مبارکه «توبه» این بود که ﴿جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ﴾[23] آنچه شما در رنج هستید سبب دشواری و رنجوری آن حضرت است. اگر شما مسلمان‌ها راحت باشید او راحت است، اگر در زحمت و رنج باشید برای آن حضرت گران تمام می‌شود در رنج است. این رسولی که با رنجِ امتش رنجور می‌شود او رحمت رحیمیه دارد نسبت به امت اسلامی و خواص. رحمت رحمانیه دارد نسبت به جهان. این رسول که هم مظهر ذات اقدس الهی است، هم در رحمت رحمانیه، هم در رحمت رحیمیه، مأمور شد که سائلی را نهر نکند؛ اگر آن سائل در بخش رحمت رحیمیه بود گذشته از نهی از نهر، اعمال رحمت رحیمیه لازم است و اگر در بخش رحمت رحمانیه بود گذشته از نهی از نهر، رحمت رحمانیه لازم است.

این رسول اگر بخواهد راضی بشود آن و اگر بخواهد نهر نکند این، به سعه رسالت او و هستی او امر و نهی الهی ظهور می‌کند. اما در همه موارد ذات اقدس الهی هم به رسول از خود رسول نزدیک‌تر است، هم به سائل از خود سائل نزدیک‌تر است هم پیوند سائل و رسول از هر دو نزدیک‌تر است. رسول وقتی با این خصیصه‌ها تربیت شد آن‌گاه همان خدایی که به آفتاب و ضحای آن، به لیل در گسترش تاریکی آن، به آسمان و زمین و مانند آنها سوگند یاد می‌کند، به عمر پربرکت و حیات سازنده پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم سوگند یاد می‌کند فرمود: ﴿لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی‌ سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾[24] این همان سوگند به بیّنه است. فرمود قسم به حیات شما دیگران مستانه می‌روند چرا؟ چون تو عاقلانه زندگی می‌کنی، چه در بخش نظر خوب می‌فهمی، چه در بخش عمل خوب کار می‌کنی، چه در جمع‌بندی نظر و عمل، نفس کامل داری، من به حیات تو سوگند یاد می‌کنم ﴿لَعَمْرُ﴾ این «عُمر» است منتها چون در سوگند تکرار می‌شود و ضمّه ثقیل است به فتحه تبدیل شد ﴿لَعَمْرُکَ﴾؛ یعنی سوگند به عُمر تو اینها بیراهه می‌روند غافل‌اند ساهی‌اند ناسی‌اند ﴿لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی‌ سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾.

بنابراین چنین شخصی که عمر او مثل شمس است که خدا به او سوگند یاد می‌کند، مثل سَحر است که به او سوگند یاد می‌کند، مثل آسمان و زمین است که منشأ برکت‌اند و بالاتر از همه اینها که به او سوگند یاد می‌کنند، این رسول خدا نه مورد تودیع خدا قرار می‌گیرد نه مورد قَلی.

بنابراین گاهی اگر چند لحظه‌ای وحی فاصله می‌گیرد این نه مصداق تودیع است نه مصداق دشمنی ـ معاذالله ـ. در پایان هم فرمود: ﴿وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ﴾. قیام و قعود آن حضرت تحدیث نعمت خداست. ما درباره وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) سلامی که عرض می‌کنیم، همین سلام و صلوات‌ها درباره وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم صادق است. ما به حضرت سلام عرض می‌کنیم؛ سلام وقتی که برمی‌خیزی سلام وقتی که می‌نشینی سلام وقتی که قرائت می‌کنی: «اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْعُدُ السَّلَامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقُومُ»، «اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْرَأُ وَ تُبَیِّنُ».[25] اگر وجود مبارک حضرت یعنی رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) تمام عمرش حیات نورانی است که خدا به او سوگند یاد می‌کند، این در آن زمانی که جمله‌های ﴿ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی﴾ هم صادق است، نه اینکه این از آن مقطع به بعد قسم یاد کند، عمر حضرت، حیات حضرت مورد سوگند ذات اقدس الهی است آن زمان را هم شامل می‌شود.

بنابراین چون این چنین است این سلام و صلواتی که بر وجود مبارک حضرت ولیّ عصر(ارواحنا فداه) است که جمیع حالاتش را می‌گیرد «اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْعُدُ السَّلَامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقُومُ»، «اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْرَأُ وَ تُبَیِّنُ» «السلام علیک کذا و کذا و کذا»؛ چون وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) محدّث نعمت خدا است، سخنگوی نعمت خداست در جمیع حالات و شئون نعمت الهی را دارد بازگو می‌کند و پاس می‌دارد می‌توان بر تمام شئون اینها هم صلوات و سلام اهدا کرد. نتیجه آنکه نه تودیعی در کار است نه قَلایی در کار است، بلکه او دائم الفیض و لطف است نسبت به وجود مبارک حضرت، هم «دائم الرحمانیة» است چون او مظهر رحمانیت مطلقه است که ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ هم «دائم الرحیمیة» است چون ﴿بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ﴾.

امیدواریم فیض و فوز آن حضرت نصیب امت اسلامی بیش از گذشته بشود.


[1] عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‌1، ص244.
[14] ر. ک: صحیح البخاری، باب التواضع، ج8، ص105، ح6502: «حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ کَرَامَةَ حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ بِلاَلٍ حَدَّثَنِی شَرِیکُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی نَمِرٍ عَنْ عَطَاءٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ: إِنَّ اللَّهَ قَالَ مَنْ عَادَی لِی وَلِیًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالحَرْبِ وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدِی بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ مَا یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّی أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا وَ رِجْلَهُ الَّتِی یَمْشِی بِهَا وَ إِنْ سَأَلَنِی لَأُعْطِیَنَّهُ وَ لَئِنِ اسْتَعَاذَنِی لَأُعِیذَنَّهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ تَرَدُّدِی عَنْ نَفْسِ المُؤْمِنِ یَکْرَهُ المَوْتَ وَ أَنَا أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ‌».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo