< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

1401/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام غسل و کفن و صلاة و دفن میت/غسل های واجب/غسل ها/کتاب الطهارة

 

بحث ما در احکام غسل و کفن و صلاة و دفن میت وارد شد.

وجوب کفایی غسل، کفن، نماز و دفن میت مؤمن

مسألة ۵۴ لا ریب في وجوب الغسل و الکفن و الصلاة و دفن المیت المؤمن علی سبیل الکفایة. و المراد من المؤمن الإمامي الإثني عشري و یلحق به سائر المسلمین علی الأحوط وجوباً و یسقط بفعل البعض عن الآخرین.

شکی نیست که اینها درباره مومن واجب است. مومن کیست؟ مراد از مؤمن، شیعه امامی اثنی عشری است. سایر مسلمین، طبقات مختلفی هستند و مثلا علی الأحوط واجب است که تجهیزات اهل سنت را هم را به جا بیاوریم. حالا بعد دلیلش را هم می خوانیم. گفتیم که این وجوب، وجوب کفایی است. لهذا اگر مسلمانی پیدا شد که این را انجام دهد، از گردن بقیه ساقط می شود‌؛ چون واجب کفایی است.

حالا مقداری استدلال هایشان را هم می خوانیم. گفتیم که در غیر شیعیان مثلا اهل سنت، احتیاط واجب است؛ به دلیل سیره امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) در زمان حکومتشان یا غیر آن که مبسوط الید بودند، کسانی را که از دنیا می رفتند و مسلمان بودند، تشییع جنازه می کرد. در همان ابتدا، هنوز بسیاری از اینها عارف به امامت ائمه(ع) نبودند. مثلا در جنگ صفین، بیش از صد هزار نفر بودند و بسیاری از آنها عارف به امامت امیرالمؤمنین(ع) نبودند؛ اما ارادت هم داشتند و حضرت(ع) را خلیفه می دانستند و قبولش داشتند و آمده بودند که در رکابش بجنگند. اما آنها به امامتی که ما می گوییم هنوز عارف نبودند. البته بعضی ها مثل عمار یاسر و مالک اشتر، عارف بودند. اما اینها کم بودند و اکثرا عارف نبودند. ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، مقید بود که احکام اموات را برای اینها جاری می کرد. اینها از دنیا می رفتند و حضرت اینها را تشییع جنازه می کرد. بعد اینها را غسل می داد و کفن و دفن می کرد. لهذا بنا به سیره امیرالمؤمنین(ع) چنین است. ائمه اطهار(ع) هم نسبت به کسانی که با آنها محشور بودند و عارف به امامتشان نبودند، همین طور بودند و اگر فوت می کردند، تجهیزات را درباره شان انجام می دادند. دلیل الحاق همین هاست. پس به همین دلیل حداقل این است که آن مومنی که در روایت هست ... . مؤمن ناظر به شیعه است؛ یعنی کسی که به امامت ائمه اثناعشر(عليهم السلام) معتقد باشد. اما اینها هم به دلیل این سیره ای که عرض کردیم، ملحق می شوند.

عدم وجوب مشارکت در تجهیز میت در فرض اشتغال بعضی به آن

مسألة ۵۴ إن اشتغل بالواجب بعض لم یجب علی الآخرین مشارکته في ذلک. و لکن إن بقي العمل ناقصاً وجب علی الآخرین إتمامه.

اگر کسی برای این کارها از جمله غسل دادن میت پیش قدم شده، آیا ما هم باید برویم با او شریک شویم؟ خیر لازم نیست؛ چون او مسلمان است و فعل مسلم، بر صحت حمل می شود. یعنی این که کارش صحیح است و لذا خودش انجام دهد، کافی است و به خاطر حمل بر صحت یا اصالة الصحة، از گردن ما ساقط می شود. اما اگر علم پیدا کردیم که عمل را ناقص و غلط انجام داده، دیگر نمی توانیم اکتفا کنیم و باید خودمان انجام دهیم. پس این مطلبی که گفتیم، در صورت شک است که اگر انجام داده و ما نمی دانیم آیا صحیح یا غلط انجام داده، می گوییم ان شاء الله صحیح است.

عدم وجوب اقدام به تجهیز میت در صورت یقین به اقدام غیر بر آن

مسألة ۵۴۴. اذا تیقّن المکلّف بإقدام غیره علی أداء الواجب، فلا یجب علیه الإقدام؛ و أمّا إذا شکّ فیه أو ظنّ به، وجب عليه الإقدام.

مسأله دیگر این است که اگر یقین داریم کسی اقدام کرده و واجبات را انجام داده، دیگر از ما ساقط است. اما اگر ظن یا شکی داشتیم، چطور می شود؟ شک و ظن دو جور است. در مسأله قبلی گفتیم در صورتی که می دانیم شخصی عمل را انجام داده، ولی نمی دانیم صحیح یا غلط است، اصالة الصحة جاری می کنیم و دیگر از ما ساقط است. اما اگر نمی دانیم که اصلا انجام داد یا نداد، اینجا دیگر جای اصالة الصحة نیست و از گردن ما ساقط نمی شود و باید برویم و انجام بدهیم. چه ظن و چه شک باشد، فرقی ندارد. شک که معلوم است. ظن هم به واسطه عدم حجیت، ملحق به شک است؛ برای اینکه ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا﴾[1] . ظن هم حجیتی ندارد و مثل شک است. پس دو صورت شد. یک صورت این است که نمی دانیم آیا انجام داد یا نداد و صورت دیگر این است که یقینا انجام داده؛ ولی نمی دانیم صحیح یا باطل بوده است. اینها فرق می کنند. صورت دوم، جای اصالة الصحة است؛ ولی صورت اول، جای اصالة الصحة نیست.

وجوب اقدام به تجهیز در فرض علم به نقص فعل دیگری

مسألة ۵۴۵. إن علم المکلَّف بأنَّ الغير، لم یؤدِّ الواجب صحیحا وجب عليه الإقدام. و لکن إن ظنّ به أو شکّ فیه لم یجب.

اين را خواندیم و تکراری است.

وجوب استیذان از ولیّ در غسل و کفن و دفن میت و نماز بر او

مسألة ۵۴۶. یجب الاستیذان من الولي في غسل المیّت و کفنه و الصلاة علیه و دفنه.

در رابطه با تجهیز میت، اعم از غسل، کفن، دفن میت و نماز بر او، باید از ولی او اجازه بگیریم؛ چون که مکلف بالأصالة، خود ولی است. لهذا از غیاث ابن ابراهیم که ثقه بوده، روایتی هست که چنین می فرماید:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الرِّزَامِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ قَالَ: یُغَسِّلُ الْمَیِّتَ أَوْلَی النَّاسِ بِهِ.[2]

چه کسی باید غسلش بدهد؟ اولی الناس به؛ یعنی ولی او.

در روایت دیگر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمده است:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یُغَسِّلُ الْمَیِّتَ أَوْلَی النَّاسِ بِهِ أَوْ مَنْ یَأْمُرُهُ الْوَلِیُّ بِذَلِکَ.[3]

یا خود ولیّ انجام دهد یا کسی که ولی به او امر کرده است.

پس امر ولیّ لازم است. لهذا وقتی می خواهیم نماز بخوانیم یا غسل به جا آوریم، باید از ولی میت اجازه بگیریم. بدون اجازه نمی شود.

 

سوال: آیا ولیّ، پسر بزرگ است؟

جواب: حالا بعدا می گوییم که ولیّ کیست. خودش بحثی دارد.

 

روایت دیگری از امیرالمؤمنین(ع) داریم که موثقه سکونی است. می فرماید:

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِذَا حَضَرَ سُلْطَانٌ مِنْ سُلْطَانِ اللَّهِ جِنَازَةً فَهُوَ أَحَقُّ بِالصَّلَاةِ عَلَیْهَا إِنْ قَدَّمَهُ وَلِیُّ الْمَیِّتِ وَ إِلَّا فَهُوَ غَاصِبٌ.[4]

یعنی اگر خلیفه یا والی ای که مقامی دارد، سر جنازه حضور پیدا کرد، اگر ولی به او اجازه داد، او می تواند نماز بخواند و اولی است. اما اگر ولی اجازه نداد، حق ندارد نماز را بخواند یا کار دیگری بکند. به صرف اینکه سلطان است، کفایت نمی کند.

 

سوال: این نمی رساند که اینها بر ولی، واجب عینی هستند؟

جواب: بله؛ بر او واجب عینی است که یا خودش انجام دهد یا دستور دهد که انجام دهند.

 

سوال و جواب: آن در صورتی است که ولی نباشد. واجب کفایی است؛ اگر ولی بود جلو می رود و اگر ولی نبود یا به او دسترسی نبود ... . راجع به وجوب کفایی عرض می کنم. در صورتی که ولی باشد، بر او واجب و با خود ولی است. حق به جانب شماست. اگر ولی باشد، دیگر واجب کفایی بر دیگران معنا ندارد؛ چون بر خود ولی متعین است. پس آن، در صورتی است که ولی نباشد. یا اگر ولی هم بخواهد اجازه دهد، می تواند. تفویض می کند و از گردن بقیه، ساقط است.

 

سوال: روایت قبلی مرسله صدوق(ره) بود؛ شما مرسلات را قبول دارید؟ منظور، روایت دوم است که امیرالمؤمنین فرمود: "یُغَسِّلُ الْمَیِّتَ أَوْلَی النَّاسِ بِهِ أَوْ مَنْ یَأْمُرُهُ الْوَلِیُّ بِذَلِکَ".

جواب: مرسله صدوق(ره) است؛ چون دارد قال امیرالمؤمنین(ع). فرق می کند با اینکه بگوید «روی...» چون موقعی که می گوید «قال» به امیرالمؤمنین(ع) نسبت داده است؛ لهذا [آن را معتبر می دانیم.

 

سوال: می شود درباره همه بزرگان بگوییم که هر وقت گفتند قال المعصوم ... ؟

جواب: بزرگان باهم فرق می کنند. حالا در مورد صدوق(ره) که این را می گویند. در مورد بقیه مختلف اند. این قضیه نکاتی دارد که ان شاء الله بعدا باید بحث کنیم. مختلف اند و بینشان فرق هست.

 

ولیّ زن در امر تجهیز میت

مسألة ۵۴۷. ولیّ المرأة زوجها و من بعده أولی بمیراثها من الرجال. و أمّا النساء فلا ولایة لهنَّ.

اولا که زن ها ولایت ندارند. این هم بالاجماع است. ولایت در قضیه اموات، مال مردان است. این در همه چیز نیست؛ در قضیه اموات این طور است. حال اگر زنی از دنیا رفته، ولی او شوهرش است. اگر شوهری ندارد، اولی بالارث یعنی هر کسی که از لحاظ ارث، به او نزدیکتر است. تا اینجا فرموده اند.

 

سوال: حتی اگر کسی که نزدیک به او باشد، زنی باشد؟

جواب: زن ها مطلقا ولایت ندارند. اجماع مسلّم است که زن ها در امور مربوط به فوت و موت، ولایت ندارند. شاید هم جهتش این باشد که دلشان نازک است و عاطفی اند و گریه می کنند. فلهذا در این قضایا، مداخله آن چنانی پیدا نمی کنند.

 

سوال: اگر در طبقه نزدیکش فقط زن بود، در طبقات بعدی می رود که مرد هست.

جواب: بله.

 

ولیّ کیست؟

حالا ببینیم که ولی کیست؟ مشهور این طور معنا کرده اند که ولی، اولی بالمیراث است.

بیان محقق خویی(ره)

محقق خویی(ره) در اینجا مناقشه کرده و فرموده است که در روایات، اولی بالمیراث نیامده و اولی بالمیّت آمده است. این عنوان میراث از کجا در آمده است؟ بعد می فرماید این یک امر عرفی است که وقتی کسی از دنیا رفت، چه کسی به طور متعارف، معزّی یعنی صاحب مصیبت است؟ بالاخره قوم و خویشانش جمعیتی دارند. اما آنکه صاحب مصیبت اصلی حساب می شود، او میزان است. او اولی بالمیت است. لهذا اگر کسی از دنیا رفت که هم بچه و هم پدر دارد، پدرش صاحب مصیبت است و مردم به پدرش تسلیت می گویند و به اولاد، به تبع تسلیت می گویند. اینها اعتباری ندارند. عمده، پدر است. اگر پدر نباشد، جد است. پس محقق خویی(ره) می فرماید که در این مسأله، اولی بالمیراث را قبول نداریم؛ بلکه اولی بالمیت از لحاظ عرفی میزان است؛ لهذا اگر بخواهند تسلیت بگویند، به او تسلیت می گویند. مثلا بچه و پدر، از لحاظ ارث، در یک رتبه هستند؛ اما مع ذلک پدر اولویت دارد. برای اینکه پدر، در نظر عرف، صاحب مصیبت حساب می شود. او در نظر عرف، اولی به میت است و به میراث کاری نداریم.[5]

 

سوال: درنظر آقای خویی بین شوهر و پدر، کدام اولی می شود؟

جواب: شوهر، اولی است. اجماعی است که اگر زن، شوهری داشت، شوهرش ولیّ اوست. حتی به قول شما اگر پدر و بچه هم داشته باشد باز هم شوهرش میزان است. آن اجماعی است.

محقق خویی(ره) این طور فرموده است؛ يعنی این مطلبی را که مشهور عند الفقهاست و گفته اند که اولی بالمیراث، ولیّ اوست را قبول ندارد.

 

سوال: اگر در روایات، اولی بالارث نیامده است ...

جواب: اولی بالارث نیامده و اولی بالمیت آمده است.

الآن عبارتش را بخوانیم.

و اما الروایات فمضافا الی ضعفها سنداً قد ذکر فيها اولی الناس بالمیت و هو امر عرفی و لم یقیّد بالأولویة في المیراث.

اين را محقق خویی(ره) می فرماید.[6] همین بود که عرض کردم. حالا حرف مشهور را بگیریم؟ موارد نقضی دارد؛ مثلا فرض کنید که میت، اولاد و پدری دارد؛ هر دو از نظر ارث، در یک مرتبه هستند؛ اما چطور می گویید که پدر، اولی است. همه هم فتوا داده اند که پدر ولیّ است. این از بابت چیست؟ محقق خویی(ره) به این استناد می کند که اگر از بابت میراث باشد، اینها در یک رتبه هستند. پس اینکه مشهور هم گفته اند که پدر، مناط است، به خاطر نظر عرفی است که آن را صاحب مصیبت و اولی به میت می دانند. می گویند که رأس امر مصیبت و عزاداری و اینها، پدر است. لهذا ایشان این طور می فرمایند.

 

سوال: آقای خویی(ره) می فرمایند روایات ضعیفند یا اصلا روایت نداریم؟

جواب: ظاهرا روایات، ضعیفند؛ ولی از ضعفشان صرف نظر می کند و با این استدلال جواب می دهد که کلمه میراث، نیامده است و معنای اولی بالمیت، اولویت عرفیه است. هر که اولویت عرفی دارد، [ولی است]؛ چه از نظر میراث اولویت داشته باشد و چه نداشته باشد.

 

سوال: اگر روایت، ضعیف باشد، دیگر نوبت به این بحث ها نمی رسد.

جواب: به ضعفشان کاری نداریم. ما علی الفرض داریم بحث می کنیم. به فرض تنزّل. می گویند "ولو تنزَّلنا عن ذلک" یا "ولو سلَّمنا". این طوری هم هست.

حالا این هم نظر محقق خویی(ره) است.

 

رای حق در محل بحث

ما ظاهرا [در کتابمان] نوشته ایم که فرمایش محقق خویی(ره) هم خوب است؛ لکن چون که مشهور به ضرس قاطع آن طور فتوا داده اند، مخالفتشان مشکل است؛ از این جهت احتیاط اقتضا می کند که جمع کنیم؛ یعنی اگر می خواهیم اجازه بگیریم، هم از اولی بالمیراث و هم از اولی بالمیت اجازه بگیریم. اینها معمولا یکی هستند. اگر اولی بالمیراثی وجود داشت و یک نفرِ مشخص بود، معمولا خود او رتبه متقدمه را دارد. منتهی ثمره اش، مقداری در همین قضیه پدر و فرزند، ظاهر می شود. پدر و فرزند، هردو اولی بالمیراث اند؛ چون در یک رتبه هستند. اما پدر، از نظر عرفی مقدم است. لذا به نظر محقق خویی(ره)، پدر در ولایت، میزان است. لهذا به نظرم اگر احتیاط کنیم، بد نباشد؛ چون آقای خویی(ره) مطلب خوبی فرموده و کلمه میراث هم در روایات نیامده است.

 

سوال: اگر پسرهای بزرگی دارد که خیلی نسبت به پدرش قوی ترند ... . یعنی خیلی هم کلیت ندارد.

جواب: نه؛ ممکن است کلیت هم نداشته باشد. اگر پسرها اعتبار دارند و بین مردم مطرحند، در این صورت باید احتیاط کرد و هم از پدر و هم از پسر اجازه گرفت. موارد شبهه داریم. در موارد شبهه باید احتیاط کنیم.

 

سوال: بعضی موارد هست که خیلی ها پدر را نمی شناسند ...

جواب: اگر آن طور شد، طبق نظر محقق خویی(ره)، بچه ها مناط هستند. بله؛ زیاد اتفاق می افتد.

بنابراین نتیجه ای که گرفتیم، احتیاط است. احتیاط به جمع، کار مشکلی نیست. از هر دو اجازه می گیریم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo