< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

1400/01/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسح القدمین/احکام وضو/وضو/کتاب الطهارة؛

گفتیم که ادله دلالت دارند و فقهای امامیه هم متفقند بر اینکه کعبین که در آیه شریفه ﴿وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ﴾[1] آمده، به معنی قبة القدم است. قبة القدم استخوانی است که روی پا برآمدگی دارد. این به نظر ما مسلم شد و جزء متفردات امامیه است که سید مرتضی، شیخ طوسی، شیخ مفید و بقیه علما به آن صریح کرده اند و اقوالشان را هم ذکر کرديم و در آخر قول علامه طبرسی در مجمع البیان را بیان کردیم که این قول را به امامیه نسبت داده بود و فقط از زبان خودش نفرموده است.

نظر علامه(ره) و ردهایی بر آن

اما علامه(ره) در کتاب مختلف و نه در همه کتبش با این قول، مخالفت نموده است.[2] ایشان به روایت زراره و برادرش بکیر استشهاد نموده است که از امام(ع) سوال می کنند که کعبین کجا هستند؟ حضرت(ع) با دست مبارکش اشاره نمود و فرمود اینجاست. بعدش در ادامه روایت دارد که: "یعنی المفصل دون عظم الساق"[3] یعنی مفصلی که پایین ساق پاست. لکن در ذیل روایت دارد که بکیر و زراره سوال می کنند که این دو استخوان چه هستند و به قوزک پا اشاره می کنند. قوزک پا، یک برآمدگی از طرف راست و یک برآمدگی کوچکتری از طرف چپ دارد. این را در زبان فارسی، قوزک پا و در اصطلاح عربی فصیح، "ظنبوب" می گویند. لکن انصاف مطلب این است که در خود روایت، تهافتی هست؛ برای اینکه حضرت(ع) قوزک پا را رد کرد و فرمود که کعبین، کمی پایین تر از قوزک پاست. قوزک پا با مفصل، موازی است؛ یعنی اگر خطی از مفصل از طرف راست و چپ به سمت پایین بکشیم، دقیقا به قوزک می رسیم؛ حال آنکه حضرت(ع) در روایت، تصریح نموده که کعبین از قوزک پا، پایین تر و به سمت انگشت های پا هستند؛ یعنی به انگشتان پا نزدیک تر و از مفصل دورترند. بنابراین معلوم می شود که کعبین، قوزک پاک نیستند. پس چطور این مطلب را با صدر روایت جور کنیم؟ حضرت(ع) در صدر روایت، مفصل را معین کرده است و در ذیل روایت، تصریح نموده است که کعبین به انگشتان پا نزدیک ترند. پس در صدر و ذیل روایت، تهافتی وجود دارد. اشکال دیگری که در روایت هست، این است که نمی توانیم بگوییم که امام(ع) به عنوان متکلم، کلمه ای بگوید و بعد تفسیرش کند؛ این به احتمال زیاد، تفسیری بوده که زراره فرموده است. یعنی وقتی از کعبین سوال کردند، حضرت(ع) اشاره کرد و فرمود اینجاست. اما چه کسی گفت: "یعنی المفصل"؟ ما می گوییم که خیلی بعيد است که آدم حرف مجملی بزند و بعد بگوید یعنی فلان. پس می خواهیم استنباط کنیم که به احتمال خیلی زیاد، تعبیر "یعنی المفصل"، در کلام امام(ع) نیامده است‌؛ بلکه در کلام زراره آمده است. لهذا امام(ع) در ذیل روایت، این مطلب را رد نموده و فرموده که قوزک پا فایده ندارد و کعبین از قوزک پا به انگشتان نزدیکتر یعنی پایین ترند.

دلیل دیگری که داریم و ردی بر علامه(ره) می شود این است که در کتاب مستمسک آمده که علامه(ره) بیانی فرموده که بقیه علما تخطئه کرده اند.[4] اولین کسی که علامه(ره) را تخطئه کرده، شهید(ره) بوده است.[5] معروفترین عالم بعد از علامه(ره)، فرزندش فخرالمحققین(ره) و بعد از ایشان، شاگردش، شهید اول(ره) است.

ایراد دیگری که به علامه(ره) گرفته ایم این است که در روایت صحیحه ای که همه از جمله خود علامه(ره) آن را قبول دارند، حضرت(ع) می فرماید که واجب نیست دستش را زیر بند نعلین قرار دهد.[6] جای این بند، روی پا، پایین تر از مفصل و مقداری پهن بوده است. حضرت(ع) می فرماید که استبطان، واجب نیست؛ یعنی واجب نیست که دستش را زیر بند چرمی قرار دهد تا پوست پایش را مسح کند. اگر این کار واجب نبود، این روایت، رد علامه می شود. وقتی علامه(ره) می فرماید که باید تا مفصل مسح کنیم، با این روایت چه می کند؟ این روایت می فرماید که لازم نیست تا مفصل مسح کنید؛ چون که بند کفش، پایین تر از مفصل است و فرموده که لازم نیست دستت را زیرش قرار دهی. اگر حرف علامه(ره) درست بود، واجب بود که دستمان را زیر بند قرار دهیم تا اینکه این قسمت را تا حد مفصل، مسح کنیم.

استدلال دیگری که داریم این است که وقتی معنای لغوی را در نظر می‌گیریم، می بینیم کعبین، منطبق با قبة القدم است؛ چون کلمه "کعبین" از"کعب" گرفته شده که به معنی ارتفاع است. کعبه را به این مناسبت، کعبه می گویند که در مرتفع‌ترین نقطه زمین قرار دارد. آیه شریفه هم می فرماید: ﴿وَكَوَاعِبَ أَتْرَابًا، وَكَأْسًا دِهَاقًا﴾[7] ؛ "کواعب" به این است که سینه های حورالعین ها، برآمدگی پیدا کرده و مرتفع شده‌اند. "اتراب" جمع ترب به معنی هم سن و سال است. یعنی نوجوان و هم سن و سال هستند. مقصود این است که همیشه کلمه کعب درلغت به معنی برآمدگی و ارتفاع است. قبة القدم، روی پا برآمدگی دارد و با تعبیر کعبین، هماهنگ است. ولی اگر بخواهیم که کعبین را به مفصل، معنا کنیم، معنای مفصل، اتصال دو استخوان به هم است و این ربطی به معنای لغوی کعب ندارد؛ چون که مفصل، برجستگی ای ندارد. بنابراین از بابت معنای لغوی هم به این نتیجه می رسیم.

یکی از مویدات ما، روایتی از محمد بن عبدالله بن هلال است.

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: ... قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ کَیْفَ یَقُومُ وَ قَدْ قُطِعَتْ رِجْلُهُ فَقَالَ إِنَّ الْقَطْعَ لَیْسَ مِنْ حَیْثُ رَأَیْتَ یُقْطَعُ إِنَّمَا یُقْطَعُ الرِّجْلُ مِنَ الْکَعْبِ وَ یُتْرَکُ مِنْ قَدَمِهِ مَا یَقُومُ عَلَیْهِ وَ یُصَلِّی وَ یَعْبُدُ اللَّهَ... .[8]

در آیه شریفع دارد که: "﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ﴾؛[9] راوی سوال کرد که اگر دست و پایش را قطع کردند، چطور می تواند عبادت خدا را انجام دهد و سر پا بایستد و نماز بخواند؟ حضرت(ع) فرمود که شما تصور کردید که پا را از مفصل، قطع می کنند و پایی برایش نمی ماند؛ این طور نیست؛ بلکه پا را از وسط قدم و از حد قبة القدم می برند و قسمتی از قدم، باقی می ماند که شخص می تواند روی آن بایستد و نماز بخواند و رکوع رود و قیام کند. پس این روایت شریفه هم نظریه ما را تایید می کند که مراد از کعب، قبة القدم است.

آخرین جواب ما این است که اگر فرض کنیم که صحیحه زراره و بکیر دلالت دارد که کعب همان مفصل القدم است، در این صورت، مجبوریم از آن صرف نظر کنیم؛ برای اینکه معرض عنه و اجماع فقهای امامیه بر خلاف آن است. بنابراین این روایت در مقام عمل، اعتباری ندارد.

با این همه دلایل واضحه، ما حق نداریم که شک کنیم. پس معنای صحیحه ای که می فرماید لازم نیست دست را زیر بند نعلین قرار دهی تا پایت را مسح کنی، چه می شود؟ اولا دلایل، زیادند. ثانیا اینکه روایت، معرض عنه است.

حالا ما اگر در اینجا شبهه را قوی گرفتیم و شک مختصری در دلمان باقی مانده باشد، جای اصالة البرائه است. البته طبق نظر آنهایی که می گویند این مورد از موارد شک در محصل است، اصالة البرائه جاری نمی شود؛ بلکه قاعده اشتغال، جاری می شود. اما طبق نظر صحیح که محقق خویی(ره) هم به آن قائل است، در اینجا شک در محصل وجود ندارد؛ بلکه شک در خود ماموربه جاری است؛ لذا اصالة البرائه در آن جریان پیدا می کند.

وجوب مسح قبه القدم:

اما مسح خود قبة القدم واجب است یا اینکه مسح، تا حد قبة القدم واجب است ولی مسح خود قبة القدم، واجب نیست؟ جواب این است که نزاع لفظی است‌؛ برای اینکه اگر مقصود این است که مسح همه قبة القدم تا آخر لازم است، ارتفاع قبة القدم که پایین نمی آید؛ بلکه بالا می رود تا اینکه به مفصل می رسد. ما این را یقینا رد کردیم و گفتیم که یقینا مراد از کعب، مفصل نیست. اما اگر مراد این است که از باب مقدمه علمیه، جزئی از قبة القدم داخل شود، این مطلب، درست است. پس نزاع، لفظی است.

همه این مطالبی که گفتیم راجع به طول مسح پا بود. مسح پا از رئوس انگشتان به طرف بالا یعنی قبة القدم است.

اندازه مسح پا از لحاظ پهنا

اما مسح پا از لحاظ پهنا، به اندازه ای کافی است که عرفا مسمای مسح پا صدق کند. گفته اند که مسح پا به اندازه پهنای یک انگشت سبابه دست که با آن مسح می کنیم، کفایت می کند.

دلیل این مطلب این است که در خود روایت آمده است: "اذا مسح بشیء"[10] و نفرموده "اذا مسحه"؛ اگر گفته باشد "اذا مسحه"، ظهور داشت در اینکه همه پشت پا را باید مسح کرد. ولی فرموده "مسح بشیء منه"‌؛ یعنی اگر جزئی از پا مسح شود، کفایت می کند.


[7] سوره نبأ، آیه های 33 و 34.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo