< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

1400/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام مسح/احکام وضو/وضو/کتاب الطهارة؛

اگر رطوبت دست، هنگام مسح، خشک شود

مساله ان تجففت رطوبة الید لدی المسح لا یجوز ترطیبه بالماء الخارجي بل ياخذ الرطوبة من اعضاء الوضوء و یمسح بها.

مع مراعات الترتيب الذی یاتی فی الفرض اللاحق.

اگر رطوبت دست شخصی، موقع مسح سر یا پایش خشک شد، نمی تواند دستش را از آب خارجی خیس کند و مسح حتما باید با رطوبت وضو باشد؛ برای اینکه در روایات آمده بود: "من بلة وضوئک"؛[1] یعنی با رطوبت وضو باید مسح بکشی. فتاوا در اینجا مختلف است؛ بعضی مثل مرحوم یزدی[2] و مرحوم امام[3] فرموده اند: اشکالی ندارد که شخص از عضوی از اعضای وضویش رطوبت بگیرد و مسح کند. در اینجا محقق خویی(ره) اشکال می کند و می فرماید که در بیشتر روایات باب 21 از ابواب وضو که به این قضیه اختصاص داده شده اند، این طور آمده که از ریشش رطوبت بگیرد و اگر مثلا زنی بود و ریش نداشت، در این صورت از پلکهای چشم و ابروهایش رطوبت بگیرد و اگر این رطوبت، کافی نبود، می تواند از هر جا از اعضای وضویش رطوبت بگیرد. [4]

حالا بحث بر سر این است که رعایت این ترتیب لازم است یا نه؟

اما اول، اصل بحث را می خوانیم. روایاتش در باب 21 از ابواب وضو در وسائل آمده است.

در صحیحه حلبی چنین آمده است:

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ (عَنْ أَبِیهِ) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ... وَ یَکْفِیکَ مِنْ مَسْحِ رَأْسِکَ أَنْ تَأْخُذَ مِنْ لِحْیَتِکَ بَلَلَهَا إِذَا نَسِیتَ أَنْ تَمْسَحَ رَأْسَکَ فَتَمْسَحَ بِهِ مُقَدَّمَ رَأْسِکَ.[5]

در این روایت دارد که اگر رطوبت دستت تمام شد، کافی است که از رطوبت ریشت بگیری و سر یا پایت را مسح کنی.

در صحیحه ابی بصیر نیز چنین آمده است:

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی رَجُلٍ نَسِیَ مَسْحَ رَأْسِهِ قَالَ فَلْیَمْسَحْ قَالَ لَمْ یَذْکُرْهُ حَتَّی دَخَلَ فِی الصَّلَاةِ قَالَ فَلْیَمْسَحْ رَأْسَهُ مِنْ بَلَلِ لِحْیَتِهِ.[6]

یعنی کسی یادش رفت که سرش را مسح کند و بعد یادش آمد؛ حضرت(ع) فرمود که حالا مسح کند. راوی عرض کرد که یادش نیامد تا اینکه وارد نماز شد؛ حضرت(ع) فرمود که سرش را از رطوبت ریشش، مسح کند. در روایت هشتم باب یعنی مرسله صدوق(ره) نیز همین طور آمده است.

بر همین اساس مرحوم محقق خویی، احتیاط واجب دارد که در درجه اول از ریشش رطوبت بگیرد و اگر ریشش رطوبت نداشت، از ابروها و پلک های چشمش رطوبت بگیرد؛ چون این دو مورد هم در روایت آمده اند. اگر از اینها هم نشد، از هر موضعی از مواضع وضویش می تواند رطوبت بگیرد؛ چون "ببلة وضوئک" صدق می کند. اصحاب هم به این قضیه فتوا داده اند.

خیلی از علما ریش و ابرو را مطرح نکرده اند و فرموده اند که از عضوی از اعضای وضو، رطوبت بگیرد. مرحوم محقق خویی این احتیاط را دارد؛ چون ریش در روایات، تعیین شده است و در یک روایت هم "من حاجبیه و اشفان عینه" یعنی پلک چشم و ابروها آمده بود.

بحثی پیرامون لزوم رعایت ترتیب در گرفتن رطوبت از اعضا هنگام خشک شدن دست برای مسح:

حالا بحث بر این است که رعایت این احتیاط لازم است که بگوییم در درجه اول از رطوبت ریش و اگر نشد از رطوبت موارد دیگر بگیرد یا لازم نیست؟ ما گفتیم که:

"و ان کان من المحتمل جدا ان یکون ذکر اللحیة لخصوصیة تکوینیة لان الماء یجتمع فیه و لا یجف بسرعة فهی آخر عضو یجف ماءه و یحتوی علی رطوبة کثیرة یکفی لمسح الراس و الرجل بخلاف سائر الاعضاء."

ما گفته ایم که ظاهرا ذکر ریش، منشا شرعی ندارد‌؛ بلکه منشا تکوینی دارد و آن این است که آبی که در ریش می ماند، رطوبت زیادی دارد که برای مسح سر یا پا می تواند کافی باشد و زود هم خشک نمی شود؛ به خلاف سائر اعضای بدن که زود خشک می شوند. بنابراین علت اینکه ریش، ذکر شده، موضوعیت شرعی نیست و این یک جریان تکوینی است و روایت، ناظر به این جهت است‌؛ چرا که رطوبت در ریش، زمان طولانی تری باقی ماند. مرحوم آقای خویی به این بیان قانع نمی شود و می فرماید که ما نمی دانیم؛ شاید ریش، موضوعیتی داشته باشد. ایشان در نهایت احتیاط واجب می کنند. این به ذوق آدم بستگی دارد. اما ظاهرا فتوای مشهور این است که ریش، موضوعیتی ندارد و لذا زن ها که نصف جمعیت مؤمنین هستند و ریش ندارند، تکلیفشان چه می شود؟ پس معلوم می شود که قضیه ریش، موضوعیت ندارد و ذکرش از بابت اثر تکوینی است. پس اقوی همان نظر مشهور است که گرفتن رطوبت از هر عضوی از اعضای بدن، اشکال ندارد. البته اشکالی ندارد که انسان احتیاط را رعایت کند و اگر ریش دارد از آن رطوبت بگیرد؛ چون که در چند روایت مثل صحیحه حلبی، صحیحه ابی بصیر و مرسله صدوق آمده که از ریشش رطوبت بگیرد.

اگر رطوبت کف دست، فقط برای مسح سر، کافی باشد

مساله ان کانت رطوبة الکف کافیة لمسح الراس وحده مسح راسه بها و اخذ الرطوبة من اعضاء وضوئه لمسح قدمیه.

اگر رطوبتی که در دست هست، برای مسح، کافی است، با آن مسح می کند. اما اگر کم بود به همان صورتی که گفتیم کمبودش را از اعضای وضویش با اولویت ریش، جبران کند. اگر ریش دارد، اولویتش را بپذیرد؛ چون که در چند صحیحه چنین آمده است.

بطلان مسح از روی جوراب و کفش

مساله المسح من وراء الجوراب او الحذاء باطل و لکن ان لم یمکن نزعه لبرد او خوف من لص او سبع جاز المسح علیه. و ان کان نجسا وضع عليه خرقة طاهرة و مسح عليها.

مسح از روی جوراب یا کفش، باطل است‌؛ چون که اینها حاجبند و مسح عبارتست از "امرار الماسح علی الممسوح" یعنی کشاندن ماسح بر ممسوح؛ پس شرطش این است که حاجبی نباشد. اگر حاجبی بود، قطعا وضو باطل است.

حالا بحثی که پیش می آید این است که آدم گاهی نمی تواند جوراب یا کفشش را درآورد؛ مثلا در منطقه پر از برفی هست که اگر این کار را بکند، سرما می خورد یا اینکه تا بخواهد کفشش را درآورد، دزدی می آید یا درجنگ حضور دارد و فرصت نمی کند که کفشهایش را درآورد؛ در اینگونه موارد، مسح روی حاجب، چه کفش و چه جوراب، اشکالی ندارد.

دلیل حکم مساله

محقق(ره) در شرائع فرموده که "و لا يجوز المسح علی حائل من خف او غيره الا للتقیة او الضرورة"؛[7] یعنی مسح از روی حائل مثل کفش یا چیز دیگر جایز نیست‌؛ مگر اینکه تقیه یا ضرورتی در کار باشد. اما مثال ضرورت، همان مواردی بودند که ذکر کرديم. ولی علت تقیه این است که اهل سنت، مسح بر حائل را جایز می دانند؛ بنابراين درآوردن کفش برای مسح، خلاف تقیه است. محقق(ره) در شرائع فرموده که فرقی نمی کند؛ چه از بابت تقیه و چه از بابت ضرورت دیگر، جایز است که به این صورت مسح شود.

اما صاحب جواهر(ره) دو بحث کرده است؛ يک بحث، راجع به تقیه و بحث دیگر راجع به ضرورت های دیگر. در مورد تقیه فرموده که "بلا خلاف اجده بین اصحابنا بل فی صریح المختلف الاجماع عليه و کذا غیره نصا و ظاهرا"؛[8] یعنی در موردی که منشاش تقیه باشد، هیچ اختلافی در اصحاب، مشاهده نمی شود و همه قائل به جواز هستند. بلکه علامه(ره) در مختلف، بر جواز، ادعای اجماع کرده است.[9] علمای دیگر غیر از علامه(ره) نیز چه به صورت صریح و چه به صورت ظاهر کلامشان، ادعای اجماع کرده اند. "نصا" یعنی به صورت صریح و "ظاهرا" یعنی به ظاهر کلامشان، ادعای اجماع کرده اند.

صاحب جواهر(ره) در ادامه می فرماید: "بل هو محصل علیه فضلا عن المنقول"؛[10] بلکه احتیاجی نداریم که کسی این اجماع را برای ما نقل کند و این اجماع، برای ما محصل است؛ یعنی خودمان فتاوای اصحاب را که بررسی کردیم، دیدیم که این قضیه مجمع علیه است. این را اجماع محصل می گویند. بعد می فرماید: "للاخبار التی کادت ان تکون متواترة"؛[11] منشا این فتوا، اخبار وجوب تقیه اند که قریب به تواترند. این اخبار همان اخباریند که بر این دلالت دارند که هر عملی را در تقیه انجام دهیم، اگر به خاطر تقیه واقع شد، صحیح است. پس اگر منشا اشکالی که وارد شده، تقیه باشد، عمل، صحیح است و باطل نیست.

بررسی روایات در محل بحث‌

ما در شرح نوشته ایم: "يدل علیه مضافا الی ما سمعت خصوص خبر ابی الورد":

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِی الْوَرْدِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع إِنَّ أَبَا ظَبْیَانَ حَدَّثَنِی أَنَّهُ رَأَی عَلِیّاً ع- أَرَاقَ الْمَاءَ ثُمَّ مَسَحَ عَلَی الْخُفَّیْنِ فَقَالَ کَذَبَ أَبُو ظَبْیَانَ- أَ مَا بَلَغَکَ قَوْلُ عَلِیٍّ ع فِیکُمْ سَبَقَ الْکِتَابُ الْخُفَّیْنِ فَقُلْتُ فَهَلْ فِیهِمَا (یعنی فی المسح علی الخفین) رُخْصَةٌ فَقَالَ لَا إِلَّا مِنْ عَدُوٍّ تَتَّقِیهِ أَوْ ثَلْجٍ تَخَافُ عَلَی رِجْلَیْکَ.[12]

راوی سوال می کند که در مسح روی کفش ها رخصت هست یا نه؟ حضرت(ع) فرمود: نه‌؛ باید روی خود پا مسح کنید؛ مگر از بابت دشمنی که از او تقیه می کنی یا از بابت برف که به خاطر آن مریض می شوی.

حالا اینجا گفته ایم که حضرت(ع) فرموده: "إِلَّا مِنْ عَدُوٍّ تَتَّقِیهِ" و این اطلاقی دارد؛ ممکن است مراد از عدو، عدو در مذهب باشد که در این صورت معنای کلمه "تتقیه"، تقیه می شود و ممکن است که مراد از عدو، عدو در مذهب نباشد و مثلا دزدی است که می خواهد ما را بکشد که این هم "عَدُوٍّ تَتَّقِیه" است. "تتقیه" یعنی از آن می ترسی. پس اطلاق روایت، شامل هر دو صورت می شود. مسح علی الخفین هم مسح بدلی می شود.

از نظر تکلیفی بحثی نیست که تقیه کردن، واجب است‌؛ اما بحث بر سر این است که اگر چنانچه شخصی تقیه کرد و عمل را انجام داد، آیا مجزی است یا اینکه وقتی مورد تقیه، برطرف شد، باید در خانه اش، عمل را اعاده کند و عمل قبلی، مجزی نیست.

اولا خود روایت ابی الورد صحیحه نیست‌؛ چون توثیق نشده است. اما اینکه او از رخصت سوال می کند و حضرت(ع) می فرماید که رخصت داری که روی خفین، مسح بکشی، منظور از این رخصت چیست؟ مسح الخفین یقینا عمل حرامی نیست و احتمال نمی رود که مثل شراب خوردن، حرام باشد. می خواهیم بگوییم که سوال و جواب راجع به تکلیف نیست. اگر کسی بخواهد عمل باطلی را انجام دهد، حرام نیست و احتمال حرمتش هم نمی رود. پس همان رخصتی که در روایت، در این دو مورد آمده است، محتمل نیست که در مورد حکم تکلیفی باشد و مسلما ناظر به حکم وضعی است. چون از اول، محتمل نیست که عمل، عمل حرامی باشد‌؛ فوقش این است که عمل، عمل لغوی است.

حالا از این واضحتر صحیحه ابی الصباح کنانی است که از بزرگان اصحاب ائمه بوده است و می توان بر اجزاء در فرض تقیه، به این صحیحه، استدلال کرد:

وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ قَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ قَالَ لِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع إِنَّ اللَّهَ عَلَّمَ نَبِیَّهُ التَّنْزِیلَ وَ التَّأْوِیلَ فَعَلَّمَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِیّاً ع- قَالَ وَ عَلَّمَنَا وَ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ مَا صَنَعْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ أَوْ حَلَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ یَمِینٍ فِی تَقِیَّةٍ فَأَنْتُمْ مِنْهُ فِی سَعَةٍ.[13]

یعنی هر کاری که در حال تقیه انجام دهید و حتی اگر قسمی بخورید که از روی تقیه بوده، شما در سعه هستید‌؛ یعنی رعایتش لازم نیست. اگر کاری در حال تقیه انجام دادید، وضعا در سعه هستید. اجزاء از این روایت، استفاده می شود.

حالا ما در اینجا اضافه کردیم و گفتیم که اگر واجب می بود که قضای عمل را به جا آوریم یا اعاده اش کنیم، صدق نمی کرد که ما در سعه و آزادی هستیم و این خودش ضیق و دارای تبعات است.

بحث تقیه بحث مفصل و طولانی ای است و ما در بعضی از مباحث، خیلی خیلی مفصل تر، متعرضش شده ایم و شاید در اینجا مقداری بیشتر طولش دهیم. از جاهایی که این قضیه در آنجا، محل بحث است، قضیه تبعیت از عامه در وقوفین است. آنها مثلا می گویند که امروز روز عرفه یا روز عید است و حال آنکه به نظر ما فردا روز عرفه و روز بعدش روز عید است. حالا تکلیف چه می شود؟

مورد دیگر در مورد ماه مبارک رمضان است. اگر در مکه هستیم و مردم روزه شان را می خورند، یقینا جایز است که ما روزه مان را بخوریم. اما بحث بر سر این است که قضای آن روز واجب است یا نه؟ برای امام صادق(ع) اتفاق افتاد که منصور دوانیقی دستور داد که غذا بیاورند و به امام(ع) تعارف کرد و حضرت(ع) شیرینی برداشت و میل کرد. بعد فرمود: "لان افطر یوم و اقضیه احب الی من ان یضرب عنقی؛ اکلت و انی اعلم یوم من شهر رمضان"؛[14] یعنی اینکه یک روز از ماه رمضان را بخورم و بعدا آن را قضا کنم، برای من بهتر است تا اینکه کشته شود‌؛ خوردم با اینکه می دانستم که این روز، روزی از روزهای ماه رمضان است. در این روایت، در مورد روزه، قضا کردن آمده است. این را تقیه می گویند. این بحث، کمی طولانی است و بحث روایت ابی الجارود را هم داریم. در موثقه ابی الجارود چنین آمده است:

"فَقَالَ الْفِطْرُ یَوْمُ یُفْطِرُ النَّاسُ وَ الْأَضْحَی یَوْمُ یُضَحِّی النَّاسُ وَ الصَّوْمُ یَوْمُ یَصُومُ النَّاسُ"؛[15] یعنی عید قربان روزی است که مردم قربانی می کنند و ماه رمضان روزی است که مردم روزه می‌گیرند؛ یعنی از مردم تبعیت کنید. اینجا جای خوبی است که این بحث را ادامه بدهیم و روایت متعددی دارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo