< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

99/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث ولایت فقیه/تقلید در فروع دین/کتاب الاجتهاد و التقلید؛

بحث ولایت فقیه

در انتهای مباحث اجتهاد و تقلید به بحث از ولایت فقیه می‌رسیم که بسیاری از فقها متعرض آن شده‌اند. ظاهراً مرحوم سیدکاظم یزدی در عروه و مرحوم امام در تحریر و شاید آقای خویی در منهاج الصالحين، این بحث را مطرح نموده‌اند.

مدتی پیش کتابی از آقای مومن(ره) به دست ما رسید که از اختصارش خیلی خوشمان آمد. کلام ایشان ناظر به استدلالات آقای خویی(ره) بود. آیت الله مومن(ره) چهار روایت را ذکر کرده که به نظر ایشان نه سندا و نه دلالتاً ایرادی ندارند. ان شاء الله از ادله ایشان، استفاده خواهیم کرد.

همچنین روایات دیگری هست که ایشان اشاره نکرده و ما خواهیم آورد. قبل از ایراد بحث ایشان در روایات، ما در دلالت آیه مبارکه‌ای بر ولایت فقیه بحث کرده‌ایم. این آیه در کلمات مرحوم امام یا مرحوم آقای بروجردی نیامده است. اما بعضی دیگر از افاضل به دلالت این آیه استدلال نموده‌ که ما هم این استدلال را می‌پسندیم.

ما در عبارت خود گفته‌ایم: "مساله28. متن البحث ما الفه الشیخ الجليل العالم البارع الشیخ محمد علی المومن القمی دام تاییده و تسديده (ایشان درآن زمان در قید حیات بودند) لاتقانه (انتخاب این متن به خاطر استحکام استدلالاتش بود) و اختصاره (مختصر است که مطابق مذاق ما هم هست) مع ما یصل الی نظری القاصر (مطالبی که به ذهن قاصر می‌رسد، بیان می‌کنیم) و قبل الخوض فی ما افاد ینبغی تقدیم الاستدلال علیها فی الکتاب العزیز." (قبل از طرح مباحث، بهتر این است که از آیات قرآن استفاده کنیم.)

استدلال به آیه شریفه بر محل بحث

و من الآیات قوله تعالی فی سورة المائدة ﴿إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾[1] . می‌فرماید: ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور بود. نوری که می تواند مسیر زندگی برای مردم روشن کند. این نور نور باطنی است. بعد می‌گوید: به این آیات نورانی، پیامبرانی که اسلام آوردند حکم می کنند. مثل حضرت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و دیگران، همه اهل اسلام بودند.

اسلام چیزی سوای از ادیان الهی نیست. پیامبران و ربانیین یعنی علمای عارف بالله و احبار یعنی علما بر یهودیان با تورات حکم می‌کردند. ربانیین بالاتر از مؤمنین هستند. ربانیین مثل ملاصدرا (ره)، علامه طباطبایی(ره)، امام خمینی (ره) و آقای بهجت(ره) هستند که اهل معرفت الله بودند. امیرالمؤمنین(ع) در حدیث کمیل می فرماید: "یا کمیل، الناس ثلاثة عالم رباني ومتعلم على سبيل نجاة وهمج رعاع أتباع كل ناعق يميلون مع كل ريح لم يستضيئوا بنور العلم ولم يلجؤوا إلى ركن وثيق."[2] نعوذ بالله از این دسته سوم.

قرآن کریم هم مردم را به سه دسته تقسیم می‌کند. در سوره واقعه می‌فرماید: ﴿و السابقون السابقون، اولئک المقربون﴾[3] ؛ بعد می‌فرماید: ﴿و اصحاب اليمين ما اصحاب الیمین فی سدر مخضود و طلح منضود﴾[4] سپس می‌گوید: ﴿و اصحاب الشمال ما اصحاب الشمال فی سموم و حمیم﴾.[5] در آیه دیگری هم آورده ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ﴾[6] .

علم کتاب را به بندگانی که آن‌ها را برگزیده ایم، داده ایم. بعد می‌فرماید بندگان ما سه دسته‌اند؛ یک دسته ظالم لنفسه هستند. دسته دیگر سابق الی الخیراتند که مقامی عالی دارند. دسته سوم حد وسط هستند و در میدان فضائل، خیلی پیشتاز نیستند؛ اما عقب هم نیفتاده‌اند تا "ظالم لنفسه" محسوب شوند. در آیات، بیش‌تر از این سه دسته نام برده شده است.

می‌فرماید: ما به نبیون، ربانیون و احبار اجازه دادیم با آیات تورات -واقعی نه این توراتی که الآن موجود است- حکم کنند. در ادامه می‌گوید: ﴿بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن كِتَابِ اللَّهِ﴾؛ دلیل این‌ مسئولیت ایشان، این است که به اذن الهی امر حفظ و نگهداری این کتاب به آنها تعلق گرفته است. وقتی مسئولیت حفظ کتاب الله بر عهده آن‌هاست، باید احکام آن را در جامعه بیان کنند تا این کتاب، در سطح جامعه محفوظ بماند. این‌ها شهدای بر کتاب هستند؛ یعنی خداوند، مقام نظارت نسبت به عمل به این کتاب را به ایشان عنایت کرده است.

"﴿فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ﴾" پس از مردم نترسید و از من بترسید.

﴿وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾؛ ممکن است تعدادی سرمایه‌گذار پیش شما بیایند و مبلغی به شما بدهند تا سکوت کنید و آیه را طور دیگری تفسیر کنید. خدا نهی می‌کند از این‌که قرآن با آن عظمت را با مال دنیا معامله کنید. مال دنیا ارزشی ندارد. ای احبار و رهبان و دیگران‌؛ اگر به آن‌چه خدا نازل کرده حکم نکنید، کافر می‌شوید و تمام مقامات معنویتان را ازدست خواهید داد.

دلالت این آیه بر ولایت فقیه، واضح است. تصریح دارد که خداوند اختیار این کتاب الله را در دست انبیاء، ربانیون و احبار و ناظر بر حفظ آن قرار داده است. ولایت فقیه به معنای مسئولیت اجرای احکام الهی‌ست. این آیه ناظر به ولایت عامه است؛ یعنی همه کسانی که صلاحیت چنین ولایتی را دارند.

اشکال به آیه در محل بحث

اشکالی که در این‌جا وارد است که این آیه راجع به شریعت حضرت موسی(ع) است و ما در شریعت حضرت محمد (ص) هستیم؛ لذا ربطی به شریعت محمدی پیدا نمی‌کند.

اما جواب این است که ما موظفیم به آیاتی که در مورد شرایع سابقه تا زمان اثبات نسخ آن‌ها عمل کنیم. اول به دلیل اجماع، دوم به اصالة عدم النسخ و سوم به دلیل این‌که در آیه شریفه آمده که این دینی که به شما امت حضرت محمد مصطفی(ص) داده‌ایم، همان دینی است که به نوح، ابراهیم، موسی و عیسی (علیهم السلام) داده بودیم؛ پس تفرق نکنید؛ دین خدا یکی است. پس همه احکام تا زمانی که نسخی ثابت نشده، سرجای خودشان هستند. اما در مورد تعبیر "اسلموا" که در آیه آمده، می‌گوییم: اسلام جامعی است که همه ادیان با همه نسخ هایشان را شامل است و این به دلیل اشتراک در اصول و مقدار زیادی از فروع است. این امر با نسخ هم منافاتی ندارد.

در محل بحث نیز اگر شک در نسخ به وجود آمد، اصالة عدم النسخ جاری می‌شود. آیه شریفه نکته خاص دیگری ندارد. بحث در تمسک به این آیه به اتمام رسید.

بیان مرحوم آقای مومن

اما از اینجا مرحوم آقای مومن وارد بحث شده است.

می‌فرماید: "و اما مقبولة عمر بن حنظلة و ان نوقش فیها"؛ نظرشان بر تشکیک محقق خویی در سند این مقبوله عمر بن حنظله است.[7] عمر بن حنظله توثیق ندارد و الا بهترین دلیل از نظر دلالت بر ولایت فقیه، این مقبوله است. منتهی مشهور علما این روایت را قبول کرده‌اند. لهذا نامش را مقبوله عمر بن حنظله گذاشته‌اند. به هر حال حجیت این روایت، محل بحث است. آقای مومن می‌فرماید: ما از این روایت صرف نظر کرده و به چهار روایتی که تام السند و الدلالة هستند، استناد می‌کنیم. یکی از این روایت، معتبره علی بن ابی حمزه بطائنی‌ست، دیگری ذیل خطبه شقشقیه است و سومی خبر تحف العقول از امام حسین(ع)، روایت چهارم هم توقیعی که از امام زمان(عج) است.

بعد ایشان بحثی ثبوتی راجع به ولایت فقیه نموده که چون طولانی‌ست و ثمره عملی ندارد، مطرح نکردیم.

ایشان در باب روایات می‌فرماید: اما معتبره علی بن حمزه،"محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن علي بن أبي حمزة قال: سمعت أبا الحسن موسى بن جعفر عليه السلام يقول: إذا مات المؤمن بكت عليه الملائكة و بقاع الأرض التي كان يعبد الله عليها، وأبواب السماء التي كان يصعد فيها بأعماله، وثلم في الإسلام ثلمة لا يسدها شئ لأن المؤمنين الفقهاء حصون الإسلام كحصن سور المدينة لها."[8] استشهاد ایشان به جمله اخیر است. حضرت(ع) در مورد مومنین فقهاء فرموده: ایشان دژهای اسلامند. فقها نسبت به اسلام مثل دیواری هستند که دور شهر و حافظ آن‌ست. دلالت این روایت بر مطلب واضح است.

بحثی درباره وثاقت علی بن ابی حمزه بطائنی

اما مناقشه در سند و از بابت علی بن ابی حمزه -که از سران واقفیه بوده- است. بنا بر مشهور ایشان ضعیف است. لکن روایت ابن محبوب که از اصحاب اجماع است، ضعف را از او دفع می‌کند. شیخ(ره) در عده تاکید کرده که طائفه، به روایات علی‌بن‌ابی‌حمزه، عمل کرده‌اند.

ابن غضائری درباره حسن بن علی بن ابی حمزة گفته: پدرش از او اوثق است.[9] معلوم می‌شود که ایشان خودِ علی بن حمزه را هم ثقه می‌دانسته.

ما هر جا نکته اضافه‌ای داشتیم با تعبیر أقول بيان کرده‌ایم.

"اقول: وروده فی اسناد تفسیر علی بن ابراهیم القمی" "و کان المحقق خویی یعتمد علیه لتوثیق القمی صاحب التفسیر کل رجال الکتاب فی الدیباجة."

مرحوم قمی در دیباچه، همه رجال کتاب را تایید کرده است و علی بن حمزه جزئشان است.[10] پس مورد تایید است. البته بعداً اشکالی پیش آمده که روایات کتاب با روایات شخص دیگری مخلوط شده‌اند. ولی از خود روایات، تفکیکشان معلوم است. بعضی از فضلا هم دو لیست درست کرده اند؛ یک لیست، روایات خود علی بن ابراهیم و لیست دوم، روایات آن دیگری.

دلیل دیگر توثیق، ورود نام ایشان در اسناد نوادر الحکمه است. بعضی از افاضل، این را تحقیق کرده‌اند. ابن الولید، استاد صدوق، می‌فرماید: هر چه اسناد، در کتاب نوادر الحکمه آمده، همه به غیر از 25 نفر، مورد تاییدند. این 25 نفر را هم ذکر کرده که علی بن حمزه، از آن‌ها نیست.

صدوق(ره) که اعتماد زیادی به ابن الوليد داشته، می‌گوید: هر چه که استادم ابن الوليد تایید کرده، من هم قبول دارم و هر چه رد کرده، من هم رد می کنم. صدوق(ره) با این‌که محدث بزرگی‌ست و در رجال هم تبحر زیادی دارد، این‌گونه به ابن الوليد ارادت نشان می‌دهد.

بیان محقق خویی(ره) در مورد ابن ابی حمزه

لکن محقق خویی(ره) در معجم الرجال، علی بن ابی حمزه را تضعیف نموده است. ایشان بعد از ذکر همه دلايل قوت، آن‌ها را رد می‌کند.[11] بعد می‌فرماید: اگر همه این حرف‌ها درست باشد، نهایتاً با دلیل ضعف، معارضه می‌کنند.

دلیل ضعف چنین است: "عن الکشی عن محمد بن مسعود قال قال ابوالحسن علی بن فضال: علی بن ابی حمزه کذاب متهم."[12] به سند صحيح از علی بن فضال نقل شده که راجع به این ملعون گفته که کذاب و متهم است.

"ایضا روی ابن شهر آشوب سالت علی بن الحسن يقول ان ابن ابی حمزة کذاب ملعون قد رویت عنه احادیث کثیره و کتبت تفسیر القرآن من اوله الی آخره الا انی لا استحلّ ان اروی عنه حدیثا واحدا."[13] بر خودم حلال نمی‌دانم حتی یک حدیث هم از او نقل کنم. این طور ملعون بوده است.

اشکال به استدلال آقای مومن در مورد وثاقت ابن ابی حمزه

استدلال آقای مومن به ابن الغضائری بود و ما ایرادی به استدلال به بیان ابن الغضائری گرفتیم. ابن الغضائری گفته: "ابوه اوثق منه". ما هم عرض کردیم که "و هذا کما تری لیس شهادة واضحة علی وثاقة علی بن ابی حمزة لان صدق افعل التفضيل یتوقف علی ثبوت المادة فی المفضل علیه و مع عدمه فلاستعمال مجازی و منه ما نحن فیه اذ المفروض ان المفضل عليه و هو الحسن لیس له وثاقة اصلا بل فیه ضد الوثاقة و هو الضعف."

به آقای مومن می‌گوییم: ابن الغضائری گفته که پدرش از خودش اوثق است. حال آن‌که درباره پسر ضعف وارد شده است. هیچ احد الناسی، حسن بن علی بن ابی حمزه را توثیق نکرده است. بلکه او را تضعیف نموده‌اند. پس اگر ابن الغضائری بگوید: پدرش چنین است، چون خود پسر، وثاقتی نداشته است، برای پدر نیز چیزی نمی‌ماند. مثل این‌که بگویند: فلان غذا از سرکه شیرین‌تر است. وقتی سرکه اساساً شیرینی ندارد، برای آن غذا دیگر نیز شیرینی ثابت نمی‌شود.

"و بالجملة فرق بین الاوثقیة من الثقة فیدل الوثاقة و الاوثقیة من الضعیف فلا تدل علیها. و اما ما افاده من المعارضة..."

اما این‌که اصحاب اجماع نقل کرده‌اند، اعتبار و دلیل درستی ندارد. مستند ایشان، عبارت کشی‌ست که دلالتش بر این مطلب واضح نیست. از عبارت کشی این طور فهمیده‌اند که اصحاب اجماع از هر که نقل کنند، او ثقه است؛ حال آن‌که دلالتی بر این مطلب ندارد.

در نتیجه استدلالات آقای مومن برای تصحیح سند این روایت، تمام نیست.

جواب به بیان محقق خویی(ره)

اما منشا رد آقای خویی(ره)، معارضه بین ادله تایید و عبارات ابن فضال است که گفته کذاب و متهم یا ملعون است.

لکن به نظر ما توثیق شیخ(ره) در عده، بر این‌ها حکومت دارد. توثیق شیخ(ره) به این صورت است که علما بررسی کرده‌ و به روایات این چند نفر عمل نموده‌اند. این به معنای اجماع بر عمل به روایات ابی حمزه است. این را شیخ طوسی(ره) نقل می‌کند.

می‌خواهیم بگوییم: زمان شیخ(ره) بعد از بیان اصحاب اجماع و ابن فضال است. زمان شیخ(ره)، زمانی است که هم بیان جهات ضعف و هم جهات قوت تمام شده و ایشان نسبت به این مطالب عالم بوده است. پس این وجوه ضعف و قوت بر تمام علما پوشیده نبوده و با بررسی به روایات این افراد عمل نموده‌اند. شیخ(ره) نیز بعد تمام این موارد می‌فرماید: "عملت الطائفة بروایاته". این نشان می‌دهد که ایشان میان جهات ضعف و قوت جمع‌بندی کرده و بعد تصمیم به عمل به این روایات گرفته است. البته توصیف به کذاب و ملعون نیز مطلق و ضد وثاقت است و قابل توجیه نیست.

در هرصورت نمی‌شود حرف شیخ(ره) را طرف معارضه قرار داد؛ زیرا ایشان اجماعی را از علما نقل کرده که بعد از بررسی جهات ضعف و قوت توسط آن‌ها شکل گرفته. ایشان با این حال تصمیم به عمل بر اساس روایت ابن ابی حمزه گرفته‌اند. پس این نقل را نباید در عرض آن تضعیف‌ها قرار دارد. بیان شیخ و اجماع اصحاب متاخر و حاکم بر آن‌هاست. این ایراد ما به سیدنا الاستاذ(ره) بود.

بیان شیخ(ره) در عده که فرمود: طایفه، به روایات ابن ابی حمزه عمل کرده‌اند، بیانی محکم و قابل توجه است. خصوصا با توجیهی که بیان شد، اهمیت مطلب بیش‌تر می‌شود.

در آخر گفته‌ایم: "و الاقوی اعتبار روایاته عملا بما قاله الشیخ و ان کان فی النفس تامل بالنظر الی شدة قبته و عناده للامام المفترض الطاعة." وقتی ابی حمزه بطائنی به امام رضا(ع) رجوع نکرد، سرسختانه معاند و خبیث شد. این امر از بابت حب مال دنیا بود. چون اموال سهم امام(ع)، نزد او جمع شده بود و او نمی‌خواست این اموال را به امام رضا(ع) بدهد. آن اموال دهها هزار درهم و دینار بود. ما در آخر، قدری راجع به وضعیتش شرح داده‌ایم. باشد برای جلسه آینده.

 


[3] سوره واقعه، آیه های 10 و 11.
[4] سوره واقعه، آیه های 27 تا 29.
[5] سوره واقعه، آیه های 41 و 42.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo