< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

99/10/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چند مساله/نجاسات/احکام آب‌ها/کتاب الطهارة؛

حکم ملاقات روغن یا شیره با نجاست

مساله ان لاقی الدهن او الدبس المایع النجاسة فان لاقی موضع منه النجاسة تنجس کله. و ان کان جامدا تنجس موضع الملاقاة مع حواشیه القريبة منه.

روغن یا شیره خرمایی که در سردی زمستان سفت شده، اگر با نجاست ملاقات کند، فقط محل ملاقات و اطراف نزدیکش نجس می‌شود.

اما در فصل تابستان که مایع است، در برخورد با نجاست، تمامش نجس می‌شود.

دو استدلال داریم که یکی از آن‌ها به روایات و دیگری استدلال به قاعده فقهی است.

حاکم در باب تنجس، سرایت عرفيه است و ضابطه‌ ما مورد در تشخیص مورد، سرایت عرفيه از ملاقا به ملاقی است؛ یعنی عرف به حصول سرایت حکم کند.

حضرت امام صادق در صحیحه زراره چنین فرموده: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا وَقَعَتِ الْفَأْرَةُ فِی السَّمْنِ فَمَاتَتْ فَإِنْ کَانَ جَامِداً فَأَلْقِهَا وَ مَا یَلِیهَا وَ کُلْ مَا بَقِیَ وَ إِنْ کَانَ ذَائِباً فَلَا تَأْکُلْهُ وَ اسْتَصْبِحْ بِهِ وَ الزَّیْتُ مِثْلُ ذَلِکَ.[1]

می‌فرماید: وقتی موشی در روغن بیفتد و بمرد، اگر روغن جامد و سفت بود، فقط موضع ملاقات را بیرون بینداز. اما اگر روغن، ذوب شده بود، اصلا نباید از این روغن بخوری. با آن، چراغ روشن کن. روغن زیتون هم همین حال را دارد. باید ببینیم که جامد یا مایع است.

در موارد مشکوک، می‌توان در تشخیص مورد از دیگران کمک گرفت.

طهارت مگسی که بر نجاست نشسته است

مساله اذا وقع الذباب علی نجاسة ثم لاقی طاهرا فان علم انه حامل لعین النجس او المتنجس تنجس به و الا فلا.

اگر به چشم خود دیدم، مگسی که روی نجاست نشسته و بعد روی غذای ما نشست، غذا ما نجس نمی‌شود‌؛ زیرا اگر عین نجاست، بر بدن حیوان نباشد، پاک است. زوال عین نجاست نسبت به بدن حیوان، مطهر بوده و لازم نیست جایش را آب کشی کنیم. همه حیوانات اینگونه هستند. پشه هم جزء حیوانات است. اما اگر بدانیم که مقداری از نجاست با آن آمده و در غذا واقع شده، غذا نجس خواهد بود. اما در صورت شک باید، اصالة الطهارة جاری کنیم. بدن حیوان به صرف ملاقات، نجس نمی‌شود‌؛ بلکه تابع این است که عین نجاست روی بدن آن باشد.

تنجس عرق بدن

مساله ان تنجس عرق البدن فان جری الی موضع آخر من البدن تنجس به و ان لم یجر الیه فهو طاهر.

اگر عرق بدن، نجس شد، ولی در حدی نبود که جریان پیدا کند، حتی اگر کل بدن با عرق، خیس باشد، تنها همان نقطه ملاقی نجس خواهد بود. اگر این عرق از نقطه‌ای به نقطه دیگر جریان پیدا کرد، آن نقطه دیگر هم نجس می‌شود.

خلط سر یا سینه در صورت برخورد با نجاست

مساله مخاط الانف و نخاعة الصدر ان خرجا من الباطن و وصلا الی ظاهر البدن و کان فیهما دم، فموضع الدم و حواشیه نجس و الباقی منه طاهر و ظاهر البدن ان لاقی النجس تنجس به.

اگر هنگام سرفه، خلطی از سینه یا بینی بیرون آید، در صورتی که مایع و رقیق باشد، با نجاست یک نقطه، همه آن نجس می‌شود. اما اگر سفت بود، نجاست به همه آن سرایت نمی‌کند. این تابع همان حکمی‌ست که قبلا گفتیم.

حکم آفتابه ای که از پایین به نجاست، متصل است

مساله ان کان ابریق موضوعا فی محل النجس و کان اسفله مثقوبا او مشقوقا فجری منه الماء و اجتمع فی المحل النجس، فان کان ذلک الماء متحدا فی نظر العرف مع ما فی الابریق کان المجموع نجسا و اما ان جری الماء منه علی الارض النجسة و لم يبق منه شیء متحد مع ما فی الابریق، فما فی الابریق طاهر.

اگر آفتابه‌ای که کف آن سوراخ است را روی زمین نجسی گذاشتیم، در صورتی که زمین نجس به صورت شنی باشد و آب درون آن فرو می‌رود و چیزی جمع نمی‌شود، آب آفتابه هم نجس نمی‌شود. اما اگر این زمین، سیمانی است و آبی که خارج می شود، روی موضع نجس جمع می‌شود و به وسیله آن سوراخ، اتصال آب بالا و پایین برقرار شده و آب آفتابه هم نجس می‌شود. وجه این حکم، سرایت عرفیه است.

اما این‌که آب بالا با نجاست آب پایین نجس نمی‌شود، در صورت وجود جریان است. اما وقتی آب ایستاده باشد، نجساست سرایت می‌کند.

طهارت یا نجاست چیزی که در بدن داخل و از آن خارج شده است

مساله اذا دخل شیء کالابرة فی جوف البدن و وصل الی النجاسة فان خرج نقیا فهو طاهر و ان خرج متلطخا بها فهو نج

اگر سوزن درازی مثلا در رگ بدن، داخل شود، ولی بعد از بیرون آوردن سوزن، خونی در آن پیدا نباشد، سوزن پاک است. اما اگر روی سوزن، خون بود، نجس است. نجاسات در ظاهر بدن نجسند؛ ولی تا زمانی که در باطن بدن هستند، محکوم به نجاست نمی‌شوند. دلیلش این است که دلیلی بر نجاست آن‌چه که در باطن بدن است، مثل عذره، ادرار و خون، نداریم و بعد از بروز به بیرون است که دلیل بر نجاست دلالت دارد.

حکم نجس کردن خط و ورق قرآن

مساله تنجیس خط القرآن و ورقه حرام و لو تنجس وجب تطهیره فورا.

قدر متیقن است که تنجیس خطوط قرآن حرام است و اگر دیدیم که نجس شدند، تطهیرشان واجب است. دلیل بر این مطلب این وجوب احترام کتاب الله و اینکه تنجیسش از مصادیق هتک حرمت است. کتاب خدا مثل مسجد، از مقدسات است.

وظیفه بعد از تنجس قرآن

مساله اذا تنجس جلد القرآن وجب تطهیره ان کان خلاف حرمة القرآن.

اگر جلد قرآن نجس شد، علی الاحوط، حکم مساله قبلی را دارد. احتیاط به این دلیل است که احترام جلد، مقداری از خطوط آن کم‌تر است.

حرمت قراردادن قرآن بر عین نجس

مساله یحرم وضع القرآن علی عین النجس و رفعه عنه واجب.

دلیل این حکم این است که این کار، هتک احترام مقدسات است.

حرمت کتابت قرآن با مرکب نجس

مساله کتابة القرآن بالمرکب النجس حرام و ان کتب یجب تطهیره او محوه بشکل مناسب.

کتابت قرآن با مرکب نجس، حرام است. این کار مصداق هتک است. اگر این کار انجام شد، واجب است به صورت محترمانه محو شود.

عدم جواز دادن قرآن به کافر

مساله الاحوط وجوبا عدم تسلیم القرآن الی الکافر ولو کان بيده اخذ منه.

کافر نجس العین است؛ پس نمی‌توان قرآن را به دست کافر داد. اما در مورد کافر اهل کتاب که به طهارتش حکم شده، دادن قرآن به او از این بابت، اشکال ندارد. ولی بعضی فرموده‌اند: از باب علو الکافر بر اسلام، جایز نیست که قرآن در دست کافر باشد.

روایت می فرماید: "الاسلام یعلو و لا یعلی عليه"؛[2] البته صدق این مطلب یر این مورد مشکوک است. گاهی از اوقات اگر اهل کتاب، قرآن را بخوانند، در معرض هدایت قرار می‌گیرند و به این سبب، جذب قرآن و چه بسا هدایت شوند. اگر این طور باشد، دادن قرآن به او اشکال ندارد. کما اینکه نامه‌ای از دختر کارتر که مسلمان شده بود، برای موسسه‌ای که قرآن را به انگلیسی ترجمه و تفسیر کرده بودند، آمد که از این موسسه تشکر کرده بود. آقای سید کمال الدین فقیه ایمانی در اصفهان که مسئول موسسه بود، این مورد را برای من تعریف کرد. این جریان بعد از ریاست جمهوری کارتر اتفاق افتاده بود.

وظیفه ما بعد از افتادن قرآن و مقدسات مانند آن در بالوعه

مساله اذا وقع ورق القرآن او غیره من المقدسات فی البالوعة وجب إخراجه ولو بصرف مال و ان لم یمکن اخراجه وجب ترک التخلی فیه حتی يعلم بزواله و استهلاکه.

اگر قرآن و مانند آن در بالوعه افتاد چه باید کرد؟ بالوعه در زمان حاضر وجود ندارد؛ مستراح‌ها یک انباری داشتند که کثافات در آن می‌رفت. به آن بالوعه می‌گفتند. شغلی به نام کناسی بود که این بالوعه را تخلیه ‌کرده و از کثافات آن برای درست کردن کود استفاده می کردند. کود، در این صورت پاک است؛ چون استحاله شده است.

واضح است که وقتی قرآن در بالوعه افتاد، بلافاصه خارج کردنش لازم است. اما اگر اخراج آن ممکن نشد، باید در آن را ببندند و دیگر کسی حق تخلی در آن‌جا را ندارد؛ زیرا زیادة التنجیس محسوب می‌شود که بازهم حرام است.

حرمت خوردن و آشامیدن نجس و اطعام آنها به کودک

مساله اکل النجس و شربه حرام و کذلک اطعام عین النجاسة للطفل ان کان مضرا له و الاحوط وجوبا ان لا یطعمه النجس مطلقا و لکن اطعام الطفل المتنجسات، فلا باس به.

خوردن نجس و آشامیدنش حرام است. دلیل بر حرمت خوردن نجساست، روایات متعددی در باب اطعمه محرمه کتاب وسائل است. این روایات در باب 43 و 44 از ابواب اطعمه محرمه آمده‌اند.

صحیحه زراره از امام باقر(ع) چنین می‌فرماید: وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا وَقَعَتِ الْفَأْرَةُ فِی السَّمْنِ فَمَاتَتْ فِیهِ فَإِنْ کَانَ جَامِداً فَأَلْقِهَا وَ مَا یَلِیهَا وَ کُلْ مَا بَقِیَ وَ إِنْ کَانَ ذَائِباً فَلَا تَأْکُلْهُ وَ اسْتَصْبِحْ بِهِ وَ الزَّیْتُ مِثْلُ ذَلِکَ.[3]

حضرت(ع) در مورد موشی در روغن افتاده و مرده، فرمود: اگر روغن جامد باشد، موش و مقداری از روغن که با آن ملاقات کرده هم بیرون بینداز. اما اگر این روغن، مایع است، به درد خوردن نمی‌خورد و با آن چراغ، روشن کن.

همچنین در صحیحه حلبی نیز آمده است؛ وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْفَأْرَةِ وَ الدَّابَّةِ تَقَعُ فِی الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ فَتَمُوتُ فِیهِ فَقَالَ إِنْ کَانَ سَمْناً أَوْ عَسَلًا أَوْ زَیْتاً فَإِنَّهُ رُبَّمَا یَکُونُ بَعْضَ هَذَا فَإِنْ کَانَ الشِّتَاءُ فَانْزِعْ مَا حَوْلَهُ وَ کُلْهُ (اگر فصل زمستان است که این‌ها سفت هستند، می‌توانی موش و مقداری از مواد را که با آن ملاقات کرده بیرون بیندازی و باقیمانده را بخوری) وَ إِنْ کَانَ الصَّیْفُ فَارْفَعْهُ حَتَّی تُسْرِجَ بِهِ (اما اگر تابستان است و آن روغن یا عسل مایعند، قابل خوردن نیستند. لذا باید با آن، چراغی را روشن کنی. هم مصباح و هم سراج به معنای چراغند. بنابراین هم اسراج و هم استصباح معنای چراغ روشن کردن می‌دهند.) وَ إِنْ کَانَ ثَرْداً فَاطْرَحِ الَّذِی کَانَ عَلَیْهِ وَ لَا تَتْرُکْ طَعَامَکَ مِنْ أَجَلِ دَابَّةٍ مَاتَتْ عَلَیْهِ.[4]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo