< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

99/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چند مساله/مطهرات/احکام آبها/کتاب الطهارة؛

تطهیر متنجس به عین نجاست با زوال عین و عدم مانعیت بقاء اثر آن

مساله 164. المتنجس بعین النجاسة لا یطهر الا بعد زوال عین النجاسة منه، ولکن لا مانع من بقاء اثره کلونه او طعمه او ریحه فلو تنجس ثوب بالدم و ازیل عین الدم عنه و غسل بالماء یطهر بذلک و لو کان لون الدم باقیا فیه و لکن ان کان بقاء الاثر کاشفا عن بقاء العین کان محکوما بالنجاسة.

واضح است که تا عین نجاست در چیزی باشد، آن چیز پاک نمی شود. اما این مقدمه مساله دیگر است که اگر عین نجاست برطرف شد، ولی آثار آن مثل رنگ و بو باقی ماند، اشکالی ندارد.

دلیل این حکم، صحیحه عبدالله بن مغیره از ابی الحسن (ع) است. ابی الحسن (ع) در اینجا ابی الحسن الثالث، یعنی امام هادی(ع) است؛ به دلیل اینکه عبدالله بن مغیره از متاخرین و اصحاب اجماع است.

یک دسته از اصحاب اجماع، مثل زراره، محمد بن مسلم، ابوبصیر، برید عجلی و فضیل بن یسار، از اصحاب امام صادق(ع) و امام باقر(ع) بودند. دسته دیگری از اصحاب اجماع از اصحاب امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) تا امام رضا(ع) بودند. سومین دسته، از اصحاب امام رضا(ع) تا امام عسکری(ع) بودند. اصحاب اجماع، سه دسته شش نفری هستند و جمعشان 18 نفر می شود که مرحوم بحرالعلوم درباره آنها چنین فرموده است:

"فالستة الاولی (که به حسب زمان متقدم بودند) اولوالامجاد؛ اربعة منهم من الاوتاد‌؛ زرارة ثم برید (برید بن معاویه عجلی) قد اتی؛ ثم محمد (محمد بن مسلم) و لیث (لیث مرادی که همان ابوبصیر است) یا فتی؛ ثم فضیل (فضیل بن یسار) بعده معروف؛ (معروف بن خربوذ) و هو الذی ما بيننا معروف.

اینها شش نفر اولی هستند. اما شش نفر دوم در بیان مرحوم بحرالعلوم چنین هستند:

"و الستة الوسطی اولو الفضائل؛ رتبتهم ادنی من الأوائل‌؛ جمیل الجمیل مع ابان؛ و العبدلان (عبدالله بن مسکان و عبدالله بن بکیر) ثم حمادان (حماد بن عیسی و حماد بن عثمان).

اما شش نفر آخر در بیان ایشان چنین هستند:

"و الستة الاخری هم صفوان (صفوان بن یحیی)؛ و یونس (یونس بن عبدالرحمن) علیهما الرضوان؛ ثم ابن محبوب (حسن بن محبوب) کذا محمد (محمد بن ابی عمیر)؛ کذاک عبدالله (عبدالله بن مغیره) ثم احمد (احمد بن محمد ابن ابی نصر بزنطی).

منشا قرار دادن این بزرگواران در اصحاب اجماع، فرمایش کشی است که فرمود: "اجمعت العصابة علی تصديق هؤلاء و الاقرار لهم بالفقه".

صحیحه عبدالله بن مغیره چنين می فرماید:

مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ لِلِاسْتِنْجَاءِ حَدٌّ (استنجاء حدی دارد؟) قَالَ لَا. یُنَقَّی مَا ثَمَّةَ (فرمود نه؛ باید آنچه را که در آنجا هست، پاک کند) قُلْتُ فَإِنَّهُ یُنَقَّی مَا ثَمَّةَ وَ یَبْقَی الرِّیحُ قَالَ الرِّیحُ لَا یُنْظَرُ إِلَیْهَا.[1] (سوال کرد که زوال عین کرده است اما بوی نجاست باقی هنوز باقی است؛ حضرت (ع) فرمود: بو اهمیت ندارد.)

پس به استناد این روایت می گوییم که آثار، مهم نیستند؛ بلکه جرم عین نجاست، مهم است.

همچنین به روایاتی که در مورد متنجس به خون داریم، می توانیم استدلال کنیم. موقعی که خونی را آب می کشیم، هر چه عینش را زائل کنیم، بازهم رنگ عین، باقی می ماند؛ چون رنگ خون، ثابت است و برطرف نمی شود. روایت می فرماید که بقاء رنگ در خون مثل خون حیض، نفاس و استحاضه اشکالی ندارد. حتی در روایت دارد که برای اینکه معلوم نباشد که این آثار از بقایای خون است، حضرت(ع) رنگی را معرفی نمود که با این رنگ، لباس را رنگ کنند تا مردم نفهمند که این اثر از خون حیض است.

طهارت بدن از نجاست با غسله اولی

مساله اذا زالت عین النجاسة عن البدن فی الغسلة الاولی فی الکر او الجاری یطهر بذلک و لا یجب الخروج ثم الدخول فی الماء.

غسله مزیله عین نجاست، لازم نیست که از غسله مطهر تفکیک شود؛ پس اگر شیء متنجس را در آب گذاشت و پاکش کرد، به طوری که عین از بین رفت و بعد قدری گذاشتن در آب را ادامه داد، کافی است. چون میزان این است که بعد از زوال عین نجاست، احاطه آب به متنجس انجام شود؛ چه متنجس را از آب بیرون بیاورد و دوباره بگذارد و چه گذاشتنش در آب را بعد از زوال عین نجاست، ادامه دهد.

نحوه تطهیر غذای نجس باقی مانده در میان دندان ها

مساله ان بقی شیء من الطعام خلال الأسنان یطهر بادخال الماء فی فمه و یتمضمض حتی یصل الماء الی کل ما فی فمه‌؛ فانها تطهر بذلک.

اگر کسی از غذای نجس خورده است و ذره هایی از آن در لابه لای دندانهایش باقی مانده، اگر دهانش را پر از آب کند و دوباره خالی کند، آن غذا تطهیر می شود؛ به شرط اینکه آب به اجزای آن برسد. این همان تطهیر به آب قلیل است.

اما اگر چیز نجس، چسبیده باشد و آب به همه اجزای آن نمی رسد، برای تطهیرش، کافی نیست. اما اگر مضمضه کند و آب را به اجزای نجاست برساند، پاک می شود؛ ولی باید آب را تخلیه کند.

نحوه تطهیر ریش یا موی سر با آب قلیل

مسأله ان غسل لحیته او شعر راسه بالماء القلیل وجب عصره لإخراج غسالته.

ما نوشته ایم: "و عندی لا یجب ذلک".

اگر شخصی ریش بزرگی دارد که نجس شود و بخواهد با آب قلیل آبش بکشد، مرحوم امام می فرماید که برای تطهیر ریش، لازم است که آن را بفشارد تا غساله اش خارج شود. همان طوری که لباس را باید بفشارد. ولی ما به تبع مرحوم سید کاظم یزدی می گوییم که ریش با لباس فرق دارد.[2] وقتی روی ریش آب بریزم هر چه اقتضای جریان دارد، جاری می شود و این چیزی که می ماند، بعد از جریان آب و خارج شدن آب غساله است و این عرفا با لباس، قابل قیاس نیست؛ لباس، آب را در خودش نگه می دارد؛ اما ریش حتی نزد عرف، اینگونه نیست و بین موها فاصله است و به جز مقدار کمی از آب، چنین اقتضایی ندارد که آن را در خودش نگه بدارد و آن مقداری از آب که در ریش باقی می ماند، اشکالی ندارد. اما کسی که ریش کوچکی دارد، برای پاک کردنش، بازهم فشردن نمی خواهد.

البته در آب کشیدن با آب کر هم بحث داریم؛ چون فرموده اند که در لزوم فشردن، بین آب کر و قلیل فرقی نیست.

حکم رطوبت واصله به اطراف موضع نجس هنگام تطهیر

مساله اذا غسل بالماء القلیل موضعا نجسا من اللباس او البدن، فالرطوبة الواصلة الی اطراف الموضع تطهر بطهارة نفس الموض و هکذا لو وضع النجس فی جنب الطاهر و صب الماء علی کلیهما بحیث وصل الماء النجس قبل اکمال الغسل الی ما کان طاهرا فاذا تم غسل النجس و طهر یطهر ما کان معه ایضا.

این مسأله، مسأله مهمی است. اگر نجاست را آب کشی کنیم و محلش در اثر رطوبت وسعت پیدا کند، به غیر از مقدار اولیه نجاست، آنها رطوبتی که وسعت پیدا کرده، نجس حساب نمی شود.

دلیل این مطلب، چند وجه است. اما اگر مثل صاحب جواهر(ره) قائل شویم که غساله، مطلقا طاهر است،[3] در محل بحث اشکالی وجود ندارد.

اما اگر این موردی که محل بحث ماست، غساله متعقبه به طهارت محل باشد و ما به طهارت این غساله قائل باشیم، در محل بحث، بازهم مشکلی نداریم و این غساله پاک است. مثال این غسله، غسله دوم در چیزی است که به بول نجس شده است.

اما اگر محل بحث، غساله اولی باشد که متعقبه به نجاست محل است، مشهور بین معاصرین این است که این غساله، نجس است و رطوبت حاصل از آن، به حسب قاعده، باید نجس باشد.

دلیل محدودیت نجاست به موضع نجاست

پس چرا می گوییم که نجاست منحصر در مقدار مختصری است که از اول بوده و شامل رطوبتی که در اثر شستن در اطراف آن به وجود آمده، نمی شود؟

چند وجه به نظر می رسد‌؛ وجهی که اقوی است این است که فرموده اند: همان غساله اولی که نجس است، زمانی محکوم به نجاست است که منفصل باشد. هنگام انفصال از شیء مغسول، نجاستش متنفذ می شود. یعنی تا زمانی که نجاست روی عبا بود و داشت پخش می شد، هنوز منفصل نشده و محکوم به طهارت بود و بعد از انفصال، محکوم به نجاست می شود و کاری به آن نداریم. ما به زمان اتصالش کار داریم که محکوم به طهارت بوده است. این بیان یا به این خاطر است که صدق غساله، بعد از انفصال است و یا از بابت این است که بگوییم این مورد از موارد طهارت بالتبعیة است؛ یعنی وقتی که آب در لباس پهن شد، کلش محکوم به نجاست است؛ ولی بعد از آنکه در مرتبه دوم محل نجاست را آب کشی کردیم، چون خود محل نجاست، پاک می شود، با تبعیت، همه حواشی آن هم پاک می شود‌. یا اینکه بگوییم که ما منشا این حکم را نمی دانیم؛ آنچه که متسالم بین اصحاب است و شکی در آن نیست، این است که نجاست محدود به نجاست اولیه است و به اطراف توسعه پیدا نمی کند؛ ولی منشاش را نمی دانیم. در این صورت، نوبت به اطلاق مقامی می رسد و اطلاق مقامی یعنی اینکه به روایات، رجوع می کنیم و می‌بینیم که روایات از اول، نجاست محل اولیه را بیان کرده اند؛ بعد فرموده‌اند که محل اولیه را آب بکش و متعرض نشده اند که نجاست گسترده می شود. به خاطر سکوت روایات از این مطلب و حال آنکه در مقام بیان هم بوده اند، می فهمیم که آب کشیدن اطراف محل لازم نبوده است؛ چون اگر لازم بود، بیان می شد و این از چیزهایی است که احتیاج به بیان دارد. در نتیجه می فهمیم که اطراف محل، خود به خود پاک است. به این، اطلاق مقامی می گویند.

این چند وجه را گفتیم و شما مخیر به انتخاب بین این چند وجه هستید.

نتیجه اینکه نوشتیم:

"و کیف کان فما ذکر مورد تسالم الفقهاء فلا اشکال فیه."

یعنی اصل مطلب مسلم است و باید هر طور که صلاح می دانید، توجیهش کنید. اما نظر ما بر توجیه اول است؛ یعنی استظهار ما از کلمات فقها این است که نجاست غساله، هنگام انفصال است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo