< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

99/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چند مساله در مطهریت آفتاب و استحاله/مطهرات/احکام آبها/کتاب الطهارة؛

تطهیر حصیر و درخت و علف با تابش آفتاب

مساله الشمس تطهر الحصیر و الاشجار و الاعشاب بالاشراق علیها اذا کانت نجسة رطبة فتجففت باشراقها.

علف، درخت و حصیر نجس و خیس، اگر با تابش آفتاب، خشک شوند، پاک می شوند. این مطلب، طبق روایاتی که قبلا خواندیم، معلوم است. همه چیزهای ثابت، مثل بناء و ساختمان، با تابش آفتاب، پاک می شوند و این موارد که در اینجا ذکر شده هم جزء آنها هستند. اما بر حصیر که چیز ثابتی بر زمین نیست، بحث هست. ادله ذکر شده، حصیر را نمی گیرند‌؛ ولی به احتمال زیاد، مستند پاک شدن حصیر با تابش آفتاب، صحیحه علی بن جعفر است که در خصوص حصیر، وارد شده است.

استدلال به صحیحه علی بن جعفر و بحثی در مورد آن

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْعَمْرَکِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع فِی حَدِیثٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْبَوَارِیِّ یُصِیبُهَا الْبَوْلُ هَلْ تَصْلُحُ الصَّلَاةُ عَلَیْهَا إِذَا جَفَّتْ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُغْسَلَ قَالَ نَعَمْ لَا بَأْسَ.[1]

حضرت(ع) در این روایت فرمود: بله پاک می شوند.

بواری جمع باریة است. ما در سابق به آن بوریا می گفتیم. بوریاها شکل مخصوصی دارند و از نی درست می شوند؛ نی ها را می کوبند و با آنها بوریا درست می کنند. اما حصیر را از برگ نخل، درست می کنند. بنابراین حصیر و بوریا از یک خانواده هستند.

اشکال استدلال به این روایت این است که خشک شدن با تابش آفتاب را فرض ننموده است و فقط فرموده که خشک شد. اگر مقصود از روایت، مطلق خشک شدن است، این خلاف اجماع است؛ بنابراین نمی توانیم به آن عمل کنیم؛ برای اینکه غالبا خشک شدن حصیری که زیر آسمان پهن است، با آفتاب است؛ ولی احتمالی هم هست که باد هم در خشک شدن، دخالت داشته باشد. آن آقایانی که مشارکت باد را در خشک شدن، مضر می دانستند، در اینجا نمی توانند قائل به طهارت شوند؛ ولی ما که گفتیم مشارکت باد، اشکالی ندارد، می توانیم در اینجا قائل به طهارت شویم. خشک شدن حصیر غالبا با تابیدن آفتاب و کمک باد است؛ در نتیجه ما در اینجا اشکال نمی کنیم. همچنین خشک شدن با چیزهای دیگر مثل آتش، خلاف متعارف است؛ پس ذهن، خود به خود به جفاف با آفتاب ولو با مشارکت باد، منصرف می شود. بنابراین طهارت حصیر با تابش آفتاب را هم قبول داریم. فتوای امام(ره) هم چنین است.[2] البته قائل شدن به این نظریه برای امام(ره) مقداری مشکل است‌؛ چون ایشان مشارکت باد را قبول ندارند.

اما اگر اشکال شود که روایت از این مورد ساکت است، جواب می دهیم که اولا معمولا در زمان ائمه(ع) مهری در کار نبوده و بر روی حصیر یا بوریا یا زمین، نماز می خواندند و موضع سجده، همان ها بوده است که باید پاک باشند و روایت در این مورد ظهور دارد. ثانیا اینکه دست انسان در بسیاری از مواقع خیس یا نمناک است و اگر حصیر نجس باشد، نماز، باطل می شود. اگر آدم، مُهرش را داشته باشد و بدنش هم خشک باشد، علی بن جعفر برای چه این سوال را کرده است؟ یعنی علی بن جعفر که فقیه بوده، نمی دانست که نجاست محل، فی نفسه ضرری برای نماز ندارد؟ لابد به همین مناسبت از امام(ع) این سوال کرده‌است. حتی اگر شخصی مثل علی بن جعفر هم نبود و شخص پایین تری هم بود، خود به خود، این سوال، ناظر به این است که این محل، طاهر یا نجس است.

اما اگر بخواهیم فرض خشک شدن حصیر در اتاق را در نظر بگیریم، باید بگوییم که خشک شدن حصیر در اتاق بسیار طول می کشد و تعبیر "جفّت" به معنی این است که حصیر، بلافاصله خشک شود؛ حصیر اگر در هوای آزاد و زیر آفتاب باشد، بلافاصله خشک می شود. پس همه فروض دیگر غیر متعارف است و فرض روایت، منصرف به همین صورت متعارفی است که گفته شد.

تابش آفتاب بر موضع نجس و شک در وجود شرایط تطهیر

مساله لو اشرقت الشمس علی موضع نجس ثم شک الإنسان فی انه حین اشراقها کان رطبا او جافا او شک فی ان عین النجاسة هل زالت منه او هی باقیة بعد او شک فی انه هل حجب الشمس حین اشراقها شی‌ء ام لا فلا یحکم بمطهریتها.

اگر موضع نجسی بود و آفتاب به آن تابید و خشک شد، ولی ما در ما در تحقق شرایط، شک داشتیم؛ مثلا نمی دانیم خیس بود يا از اول خشک بود یا اینکه نمی دانیم عین نجاست برطرف شد یا نه‌، در هر شرطی از شرایط شک کردیم، استحصاب نجاست جاری می شود.

عدم طهارت طرف دوم دیوار در صورت تابیدن آفتاب به طرف اول آن

مساله اذا اشرقت الشمس علی جانب من الجدار فالجانب الذی ورائه لا یطهّر الا اذا کانت ضخامة الجدار قلیلة جدا بحیث یتجفف الجانبان بالاشراق علی احدهما.

اگر دو طرف دیواری، نجس شده و آفتاب به یک طرفش تابید و دو طرف دیوار، خشک شدند، آیا طرف دیگر پاک می شود یا نه؟

در مورد باطن، قبول کردیم که با اشراق شمس پاک می شود؛ چون باطن، تابع ظاهر است؛ وقتی ظاهر با تابش آفتاب پاک می شود، باطن هم به تبع ظاهر، پاک می شود.

اما دو طرف دیوار، عرفا متعدد حساب می شوند و اشراق شمس، برای طهارت، باید به هر دو طرف صورت بپذیرد و اگر به یک طرف باشد، کافی نیست. البته اگر ضخامت دیوار خیلی کم، مثلا نیم یا یک وجب باشد، با تابش آفتاب به یک طرف دیوار، طرف دیگر پاک می شود. اما اگر نجاست، به روی دیگر دیوار نرسيده است، نجاست آن با تابش آفتاب، پاک می شود.

اما عبور نور خورشید از شیشه برای طهارت، محل اشکال است. تعبیر "اشرقت الشمس"، ظهور در اشراق مستقیم دارد و هیچ واسطه ای نباید در کار باشد.

تطهیر به واسطه استحاله

مساله لو تبدل ماهیة النجس اما بالاحراق کما اذا صار الخشب رمادا او بغیره کالکلب المیت الواقع فی المملحة فصار ملحا یطهر و یسمی ذلک بالاستحالة. و لکن لو لم يتبدل ذاته و حقیقته لم یطهر و ان تبدل حالته و صفته کالحنطة بعد صیرورته طحینا او عجینا او خبزا.

یکی از مطهرات، استحاله است. معنای استحاله این است که بر نجس، اتفاقی بیافتد که ماهیتش، عوض شود. مثلا سگی که در نمکزار بیافتد و نمک شود، این نمک ها پاک می شوند. مثال دیگر چوبی است که در آتش بیافتد و خاکستر شود که در این صورت پاک می شود. اما اگر زغال شد، گفته شده که در صدق استحاله در مورد زغال، اشکال هست؛ چون که استحاله در این مورد، ثابت نیست. نظرات در این زمینه، مختلف و اشکال، صغروی است.

اما دلیل این حکم، این است که گفته شده که نجاست، بر عنوان اول، قائم بود؛ بعد از اینکه خاکستر شد، صدقِ آن عینِ نجاست را نمی کند و وجهی برای نجاستش نیست؛ فلهذا پاک است.

نجاست کوزه پخته شده از گل نجس و زغال گرفته شده از چوب نجس

مسأله الکوز المطبوخ من الطین النجس و الفحم الماخوذ من الخشب النجس نجسان.

اگر گل نجسی داشته باشیم و با آن کوزه ای ساختیم و آن را در کوره گذاشتیم تا اینکه خشک و به سفال تبدیل شد، پاک نمی شود؛ چون گفته شده که این مقدار پخته شدن، مغیر ماهیت نیست و این فقط تبدل حالات است.

مثال دیگر در مورد زغالی است که از چوب نجس گرفته شده است؛ زغال در اینجا نجس است؛ چون زغال شدن، تغییر حالات است نه تبدل ماهیت؛ فلذا استحاله نیست. به نظر ما قائل شدن به اینکه ماهیت زغال، همان ماهیت چوب باشد، قدری مشکوک و مشکل است. اما آقایان به صدق استحاله، در اینجا اشکال کرده اند.

عدم صدق استحاله در صورت شک در آن

مساله ما لم يعلم استحالة النجس فهو باق علی نجاسته.

اگر تغیری در نجس پبدا شد، ولی نمی دانیم در حد استحاله و تبدل ماهیت است یا فقط تبدل حالت، صورت گرفته است، یعنی شک مفهومی داریم و نمی دانیم سعه و ضیق دایره مفهوم، چقدر است، گفته اند که استصحاب در شبهات مفهومیه، جاری نیست. اما اگر شبهه مصداقيه باشد و نمی دانیم تبدل، حاصل شد یا نه، استصحاب نجاست یا استحصاب عنوان اولی، جاری است. مثلا اگر نمی دانیم که سگ با افتادن در نمکزاز از عنوان سگ بودن خارج شده یا نه، چون خود سگ باقی نمانده، با استصحاب اجزای سگ، کافی است که بگوییم همچنان نجس است؛ چون نمی دانیم از ماهیت سگ بودن خارج شد یا نه.

اما گفته شده که استحصاب در اینجا در صورت صورت نوعيه کلبیه است؛ به عبارت دیگر، فعلیت اشیاء به صورتشان است و شما می خواهید خود صورت را استصحاب کنید؛ ولی مستصحب باید موضوعی داشته باشد؛ در اینجا موضوعمان چیست؟ می گوییم که در اینجا موضوع داریم و آن ذات ماده مشترکه بین تمام صورت هاست که همان هیولاست. هیولا در ضمن این صورت وجود داشت؛ ولی نمی دانیم صورتش، خلع شد و صورت دیگری گرفت یا اینکه بر صورت اولیه اش باقی مانده‌ است. پس اشکالی از این بابت نیست؛ فلذا استصحاب، جاری می شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo