< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

99/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مطهریت اسلام/مطهرات/احکام آبها/کتاب الطهارة؛

مطهریت اسلام

مسأله 200. اذا قال الکافر: "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله" – و هی ما یسمی بالشهادتین- یصیر مسلما و طاهرا. فیطهر بذلک بدنه و بصاقه و مخاطه (آب بینی) و عرق بدنه؛ و لکن ان کان عین النجس علی بدنه وجب رفعه و تطهیر موضعه. (اگر عین نجاستی از نجاسات معروفه، روی بدنش باشد، باید آنها را برطرف کند) و لکن ان زال عنه عین النجاسة قبل اسلامه کفی فی طهارته الاسلام و لا یحتاج الی الغسل. (اگر عین نجاست، قبل از مسلمان شدن، برطرف شده و آب کشی نشده و موضع، نجس مانده، همین که شهادتین گفته شد، آن موضع، پاک می شود‌؛ چون عین نجاستی وجود ندارد و اسلام، مطهر بدن می شود و نجاسات سابقه اعتباری ندارند.)

دلایل حکم مساله:

یکی از دلایل، روایت سماعة است که می فرماید:

محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن جميل بن صالح، عن سماعة قال: قلت لأبي عبد الله (عليه السلام): أخبرني عن الاسلام والايمان أهما مختلفان؟ فقال: إن الايمان يشارك الاسلام والاسلام لا يشارك الايمان (بین آنها عموم و خصوص مطلق هست؛ هر مومنی مسلمان است؛ ولی هر مسلمانی ممکن است مومن نباشد)، فقلت: فصفهما لي (گفتم: برای من شرح بدهید)، فقال: الاسلام شهادة أن لا إله إلا الله والتصديق برسول الله (صلى الله عليه وآله)، به حقنت الدماء وعليه جرت المناكح (زن گرفتن) والمواريث(ارث دادن) وعلى ظاهره جماعة الناس (اجتماع مردم بر همین ظاهر است)، والايمان الهدى (ایمان، هدایت است) وما يثبت في القلوب من صفة الاسلام(هر وقت اسلام به قلب رسوخ کرد، ایمان، حاصل می شود) وما ظهر من العمل به (بعدش باید اعمال اسلامی ظاهر شوند) والايمان أرفع من الاسلام بدرجة(مقام ایمان، بالاتر است)، إن الايمان يشارك الاسلام في الظاهر والاسلام لا يشارك الايمان في الباطن وإن اجتمعا في القول والصفة.[1]

آن چیزی که موجب طهارت بدن است و مناکح و مواریث بر آن جاری شده است، اسلام است نه ایمان.

طهارت لباسی که هنگام اسلام آوردن بر بدن کافر هست

مساله لباس الکافر الذی کان علی بدنه حین الاسلام یکون طاهرا و ان کان الأحوط الاجتناب عنه کسائر ملابسه.

لباسی که هنگام مسلمان شدن بر بدن کافر هست، به تبعیت از بدنش پاک می شود. اما لباس هایی که در منزلش هستند و در حال کفر پوشیده است، نجس هستند.

دلیل حکم مساله

دلیل داریم که هر چه با نجس، ملاقات کند، متنجس می شود و این لباس ها هم که با بدن کافر، ملاقات کرده اند، نجس می شوند. این دلیل، منشا احتیاط است. اما دلیل حکم‌ عدم نجاست لباسی که بر بدن کافر هنگام اسلام آوردن هست، این است که در موارد تاریخ ندیدیم به کسانی که مسلمان و پاک شده اند، گفته باشند که لباس ها را در آورید و لباس دیگری بپوشید و لباسی که پوشیده اید، آب بکشید. بنابراین طهارت به تبعیت، معلوم است. یعنی لباس هایی که تازه مسلمان، هنگام اسلام آوردن بر تن دارد، احتیاج به تطهیر ندارند.

حاشیه ای بر بیان استاد و پاسخ آن

اما اخوی ما در حاشیه ای که در وصف اسلام سعد بن معاذ به دست مصعب بن عمیر بر مطلب ما زده، فرموده که: "ورد ان مصعب بن عمیر امره بالاغتسال من البئر و لبس ثوبین طاهرین و اظهار الشهادتین."

پیغمبر(ص) که در مکه بودند، دو نفر آمدند و با بررسی، ارادت پیدا کردند و مسلمان شدند؛ بعد به پیامبر(ص) عرض کردند که از جانب خودتان با ما مردی را بفرستید که به ما قرآن را بیاموزد و مردم را به امر شما دعوت کند. مصعب بن عمیر جوانی اشرافی زاده بود که از خانه پدر و تجملات فرار کرده بود و پدر و مادرش به خاطر اسلام آوردنش او را عاق کرده بودند. حتی او را لخت کردند. پیامبر(ص) لباسی برای او تهیه نمود. مصعب، صورتا و سیرتا جوانی جذاب و سنش هم ظاهرا 18 یا 20 سال و در خدمت پیامبر (ص) با سواد شده بود. پیامبر(ص) مصعب را با آنهایی که برای مدینه، نماینده در خواست کرده بودند، فرستاد. مدینه، شهر بزرگ و پر از شیوخ و عشایر بزرگی بود. در وسط شهر مدینه، میدانی بود که محل تجمع مردم بود. وسط میدان چاهی بود. مصعب بالای چاه می نشست و با آواز بلند، قرآن می خواند. طنین صدای قرآنش که به گوش مردم می رسید، جذب می شدند و نزدیک می آمدند تا اینکه دلشان نرم می شد و از او شرح آیات را می خواستند. اینها کم کم مسلمان می شدند. سعد بن معاذ از شیوخ بزرگ طایفه اوس و مستعد بود و بیشترین کسانی که مسلمان شدند، از طایفه او بودند. این قبل از هجرت بود. سعد بن معاذ هم مسلمان شد و با اسلامش همه طایفه مسلمان شدند. از خزرج هم تعدادی کمتر از طایفه اوس، مسلمان شدند. بعد از آن، ماجرای لیلة المبیت اتفاق افتاد و هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه، واقع شد.

اما در مورد اسلام سعد بن معاذ که به او گفته شد، غسل بکن، این غسل مستحب است. حتی اگر کسی بخواهد از گناهی توبه کند، مستحب است غسل بکند. پس این غسل، ربطی به مطلب ندارد. اما اینکه به او گفته شد، دو لباس طاهر بیاور یعنی چه؟ لباس های خودش که در زمان کفر، پوشیده، نجسند. آیا آوردن لباس به معنی این‌است که آنها را بیاور تا آب بکشيم و طاهر شوند؟ این خلاف ظاهر است. آن طهارت به معنی نظافت ظاهریه است؛ چون گفته شد که لباس های خودش را بیاورد و الا لباس های خودش، ملاقی بدنش و نجس بوده اند. بنابراین این روایت، خیلی نمی تواند دال بر مطلب باشد. به هر حال باید تامل و مقداری بیشتر، فحص کنیم.

اما تعبیر روایت نمی تواند امر به "غَسل" باشد؛ بلکه باید امر به "غُسل" باشد؛ چون که "غَسل" قبل از اسلام، فایده ندارد و نجاست از بابت شرب خمر و چیزهایی که در زمان کفر انجام شده، با آب کشی پاک نمی شود، چون کافر بوده است. تا شهادتین نگوید، نجس است و "غَسل" هم تاثیری ندارد.

بیان محقق خویی(ره) و رد آن:

اما آقای خویی می فرماید که از باب تدرج در احکام، دأبی نبوده که درباره کسی که تازه مسلمان شده، برای او تمام احکام را بگویند؛ از جمله اینکه خودت را طاهر کن.[2] این بیان در زمان پیامبر(ص) درست است؛ ولی در زمان ائمه(ع) چنین چیزی نبوده که به کسی که تازه مسلمان شده، بگویند خود و لباسهایتان را آب کشی کن. تدرج فقط در زمان پیامبر(ص) و در احکام اصل اسلام بوده و تا زمان امام صادق(ع) باقی نمانده است. بیان آقای خویی(ره) صرف احتمال است و دلیلی بر آن نداریم.

همچنین معقول نیست که بگوییم که این حکم تا انتهای زمان ائمه(ع) با وجود اینکه می توانسته بیان شود، بیان نشده و برای نجاست لباس ها فقط به "لا تنقض الیقین بالشک"[3] اکتفا شده است. اگر در زمان امام صادق(ع) این احکام، کم کم بیان می شد، مشکلی پیش نمی آمد. مگر اینکه تفحص کنیم و روایت معتبری پیدا کنیم بر اینکه تازه مسلمان باید لباسی بیاورد که جدیدا آب کشی شده باشد و الا لباس طاهر خودش، اعتباری ندارد. به هر حال باید بیشتر بررسی کنیم تا اینکه بتوانیم نظرمان را بگوییم.

حکم دو صورت در اظهار شهادتین توسط کافر

مسأله ان اظهر الکافر الشهادتین و لا یعلم انه معتقد به قلبا او لا فهو طاهر. و اما اذا علم بانه غیر معتقد به فالاحوط الاجتناب عنه.

بین آقایان معروف است که اگر کسی شهادتین را گفت و به آن اعتقاد داشت، درباره اسلامش بحثی نیست. اما اگر کسی شهادتین را گفت ولی شک داریم که آیا در دلش به آن معتقد است یا نه، بازهم اسلامش را قبول می کنیم و اگر کسی شهادتین را گفت و یقین داریم که به گفته اش اعتقادی ندارد، این شخص، کافر، باقی می ماند.

ما در اینجا نوشته ایم که ظاهر از اسلام پیامبر(ص) در قبول اسلام ابی سفیان و امثال او، حکم به اسلام به صورت مطلق است. بلکه صریح قرآن چنین می فرماید: ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[4] .

آیه شریفه می فرماید که شما اسلام بیاورید و شهادتین را بگویید؛ ولی ما می دانیم که اسلام در دل های شما داخل نشده است. این اسلام هم از آنها پذیرفته می شده است. این به معنی این است که شهادتین کافی است. پس بیانی که آقایان دارند، اجتهاد در مقابل نص است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo