< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

1400/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول عملیه/ اصاله البرائه/ تاریخچه اصاله البرائه

[از دیگر مقدمات قبل ورود در بررسی اصول عملیه توجه به تقسیم دیگری است که برای مباحث علم اصول از محقق اصفهانی(ره) بیان شده است.]

تقسیم قواعد اصولی از محقق اصفهانی و جایگاه اصول عملیه

محقق اصفهانی قواعد اصولیه را به چهار خانواده تقسیم کرده است.

اول: قواعدی که اگر آنها را بپذیریم قطع به حکم الله حاصل می شود، مانند ملازمات عقلیه که از مباحث علم اصول هستند و موجب علم وجدانی به حکم الله می‌شوند. مانند ملازمه بین وجوب مقدمه و وجوب ذی المقدمه، اگر بپذیریم که این ملازمه موجب وجوب شرعی مقدمه می شود. مانند ملازمه بین وجوب شیئ و حرمت ضد آن و غیر ذلک.

دوم و سوم : قواعدی که از آنها علم تعبدی به حکم الله حاصل می شود. یعنی یک ظن قوی که شرعا به منزلة العلم است و به آن علم تعبدی می گویند. اینها خود دو دسته اند، چرا که این قواعد گاهی صغری و گاهی کبری را درست می کنند، مثلا وقتی می گوییم «صلاه الجمعۀ واجبۀٌ [یا أقم الصلاة] » ظهور [امر أقم] در وجوب، یک بحث صغروی است و حجیت آن ظهور، یک بحث کبروی است؛ و البته همه مباحث صغروی و کبروی از مباحث اصولی هستند، مثلا ظهور نهی در حرمت یا ظهور ادوات عموم در عموم یا ظهور ادوات مفهوم در مفهوم که همه مباحث صغروی هستند. یعنی صغری را برای حجیت درست می کنند و خود حجیت، یک بحث کبروی است. وقتی حجیت ثابت شد، ما [فتوا می‌دهیم و] می گوییم «صلاه الجمعه واجبۀٌ» پس باید ظهور الامر در وجوب ثابت شود و همچنین خبر ثقه حجت باشد تا این امر حجیت داشته باشد تا ما به وجو.ب نماز جمعه برسیم، پس علم تعبدی به حکم الله مبتنی به هر دو پایه است و هم صغرای آن باید اثبات بشود و هم کبرای آن.

چهارم: آن قواعدی که نه علم وجدانی به حکم الله برای ما درست می کند و نه علم تعبدی، بلکه برای حالت شک در حکم واقعی، یک حکم ظاهری و وظیفه عملی برای ما درست می کنند. کسی که نه علم وجدانی دارد نه علم تعبدی و متحیّر مانده است، برای خروج او از تحیّر، این قواعد دسته چهارم، وضع شده اند که به آنها اصول عملیه می گویند.

این تقسیم به چهار دسته از محقق اصفهانی خیلی تقسیم خوبی است، دیگر علما هم حُسن آن را تایید کرده اند؛ لکن در عین حال [در بیان مطالب علم اصول] از این تقسیم تبعیّت نمی‌کنند. لذا معمولا دروس خارج مبتنی بر همان ترتیب صاحب کفایه است.

حال وارد می‌شویم در بررسی چهار اصل مذکور یعنی اصول عملیه‌ی برائت، احتیاط، استصحاب و تخییر.

اصاله البرائه

این بحث از محدث استرآبادی شروع شد که کتابی نوشت به نام الفوائد المدنیه و آنجا بیان کرد که در شبهات تحریمیه باید احتیاط نمود. بعد از ایشان هم افرادی مانند صاحب حدائق و دیگر اخباریین از ایشان پیروی کردند. برخی دیگر مانند علامه مجلسی هم اگرچه اخباری نبودند بلکه میانه بودند ولی متأثر از نظرات اخباریین بوده اند؛ لذا طرح این بحث لازم شد، تا بدانیم شک در تکلیف، مجرای چه اصلی است؟ تا بحث برائت خوب تبیین بشود. ما هم أبناء الدلیل هستیم و هر چه ادله بر آن دلالت بکنند از همان پیروی می کنیم.

تفاوت و جایگاه برائت عقلیه و برائت نقلیّه

برائت خود دو نوع است، یکی برائت عقلیه و دیگری برائت نقلیه.

برائت عقلیه یعنی برائتی که از حکم عقل استنتاج می شود و کاری با شرع نداریم، وقتی شک در تکلیف داریم و نمی دانیم در فلان موضوع معیّن آیا مولا حکم الزامی وضع کرده یا نه؟ ابتدا باید [از وجود بیان شرعی] فحص بشود. اگر بعد از فحص معلوم شد که بر ثبوت تکلیف یا انتفاء تکلیف بیانی داریم، خوب به همان بیان عمل می کنیم، اما اگر فحص کردیم و به بیانی از طرف شارع واقف نشدیم؛ عقل می گوید قاعده «قبح عقاب بلا بیان» جاری است، یعنی عقل حکم می کند که اگر مولی حکمش را بیان نکرده، عقاب بر آن عمل، بر مولی قبیح است. نمی تواند بگوید با اینکه بیان نکردم عقابت می کنم، این قبیح است و خداوند مرتکب قبیح نمی شود. پس قطع داریم که خداوند عقاب نمی کند، این همان برائت عقلیه است.

اما برائت نقلیه چیست؟ این است که ببینیم خداوند خودش چه فرموده است؟ وقتی ما فحص کردیم و به بیانی بر ثبوت یا انتفاء تکلیف و.اقف نشدیم خداوند فرموده «رُفع ما لا یعلمون» و «الناس فی سعۀ ما لا یعلمون» و «ما حجب الله علمه عن العباد فهو موضوعٌ عنهم» یعنی در موضوعی که بیانی به مکلف واصل نشد، خداوند عقاب نمی کند. این برائت نقلیه است.

بررسی اجمالی آیه شریفه «وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ»

ابتدا تبرکا للبحث آیه ای از قرآن ذکر بکنیم، سپس وارد بحث [تفصیلی] برائت عقلیه و نقلیه می شویم.

در این آیه «وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا»[1] بعث رسل، کنایه از اتمام حجت و بیان است. یعنی تا بیان برای عباد تمام نشود، آنها را عذاب نمی کنیم. این همان [مفاد] اصاله البرائه است.

بعضی به دلالت آیه ایراد گرفته اند و گفته اند «مَا كُنَّا» ماضی و مربوط به اقوام گذشته است. این خیلی توهم باطلی است؛ زیرا فعل ماضی در اینجا بر سیره دلالت می کند. یعنی سیره ما چنین است و ربطی به زمان گذشته و آینده ندارد. [به عبارت دیگر] «و ما کنّا» یعنی مناسب شأن ما نیست. کما اینکه داریم «وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا و أَهْلُهَا ظَالِمُونَ»[2] یعنی از شأن ما و دأب ما نیست یا مناسب مقام ما نیست. نه اینکه در گذشته اینگونه بوده ایم [یا نبوده‌ایم]. معنای عرفیه اش هم همین است.

ایراد دیگر یا توهم دیگر این است که گفته اند: اصاله البرائه نفی استحقاق عذاب است در حالی که آیه شریفه خبر از نفی فعلیت می دهد. یعنی وقتی فرموده «وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ» ممکن است طرف مستحق عذاب باشد، اما خداوند امتنانا عذاب را از او رفع بکند. پس این از بحث «برائت» بیگانه است.

جواب همان است، یعنی اینکه می گوییم: سیاق ««وَمَا كُنَّا» در مواردی به کار می رود که شأن خداوند این نباشد. در آیه شریفه چرا عذاب شأن خداوند نباشد؟ چون عذاب حق او نیست یعنی چون او مستحق عذاب نیست، عذابش بی مورد است و ما هم اهل این نیستیم که چنین کسی را عذاب بکنیم؛ لذا بالتبع، سیاق آیه دلالت بر نفی استحقاق هم می کند. و السلام علیکم و .....


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo