< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

99/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجج و امارات/ ظن/ خبر واحد/ آیه نفر

آیه نفر

﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾[1]

معنای آیه این است که همه مومنین نمی توانند نفر بکنند؛ اما لازم است که عده ای از ایشان برای طلب علم، نفر کنند. مراد از طایفه در این آیه، عشیره نیست؛ بلکه مانند آیه ﴿وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[2] است؛ درروایت آمده که یکی دو نفرهم برای دیدن مجازات، کافی است. این طایفه برای تعلیم و تفقه در دین، نفر بکنند؛ ﴿وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ تا اینکه بازگردند و قومشان را انذار کنند تا آنها نیز بترسند و بر حذر باشند.

در فهم معنی آیه، این معنایی که گفتیم معنای سر راست آیه است؛ لکن منافات با سیاق آیات قبل و بعد دارد؛ همه آیات قبل، در مورد جهاد هستند و کلمه «نفر» هم بیشتر برای جهاد استفاده می شود. لذا با توجه به سیاق ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً﴾، مراد از نفر، نفر الی الجهاد است‌؛ یعنی لازم نیست همه مومنین برای جهاد نفر بکنند. رفتن مسلمانان برای جنگ هایی مانند بدر و حنین، صدق نفر می کنند؛ اما جنگ هایی مثل احزاب، چون در نزدیکی مدینه بوده اند، صدق نفر نمی کنند.

﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ﴾ یعنی باید از هر فرقه طایفه ای برای جهاد بروند. در اینجا دو احتمال وجود دارد؛ یکی اینکه در آن جهاد، خود رسول الله صلّی الله علیه و آله هم بوده و لذا این مومنین، هم می توانند جهاد کنند و هم در طول مدت نفر، احکام دینشان را نیز یاد بگیرند؛ چون با رسول الله صلی الله علیه و آله همراه هستند. احتمال دوم اینکه مراد از جهاد، سریه هایی مانند تبوک و موته اند که رسول الله همراه مجاهدین نبوده است؛ در این صورت یک عده برای جهاد، نفر می کنند و آنها که مانده اند، احکامشان را از رسول الله یاد بگیرند. در این صورت مراد از ﴿لِّيَتَفَقَّهُواْ﴾، لِيَتَفَقَّهَ المُتخلِّفون است. به هر حال، هر کدام از این معانی را که بگیریم، تاثیری در استدلال به بحث حجیت خبر واحد، ندارد.

کیفیت استدلال به آیه برای حجیت خبر واحد

خطاب در آیه، عام استغراقی است. پس همه، وظیفه دارند؛ اما بر سبیل استغراق نه بر سبیل عام مجموعی. وقتی عام مجموعی نشد، خبر واحد می شود.

به بیان دیگر، «لولا» در آيه ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ﴾، لولای تحضیضیه است که ظهور خفیفی در وجوب دارد. اگر گفتیم که ظهور در وجوب دارد که مطلوب، حاصل است. اما اگر گفتیم که آیه، ظهور لفظی در وجوب ندارد، موضوع در اینجا تفقه است و تفقه در دین به حکم عقل واجب است. هم تعلُّم و هم تعلیم، واجب است و این از مسلّمات و مُجمَعٌ علیه است. لذا شاید «لولا» فی نفسه، ظهور در وجوب، نداشته باشد؛ اما در اینجا خود به خود، باید حمل بر وجوب شود. از طرف دیگر، لام در ﴿وَلِيُنذِرُواْ﴾، لام امر است که ظهور در وجوب دارد و تا تفقه، واجب نباشد، وجوب انذار، معنی ندارد. لذا این هم قرینه دیگری برای وجوب است.

تا اینجا این آیه، ربطی به حجیت خبر واحد ندارد؛ بلکه فقط بر وجوب تفقه در دین و وجوب تبلیغ، دلالت دارد. اما در ذیل آیه آمده: ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾؛ یعنی شاید متنبّه شوند. لعلّ برای ترجّی است و ترجی یعنی اظهار امیدواری به آینده. ترجی حقیقی در مورد خداوند، محال است؛ چون مستلزم جهل می شود. برای همین محقق خراسانی می فرماید[3] : ترجّی، انشائی است نه ترجی حقیقی؛ یعنی خداوند انشاء ترجی می کند؛ نه اینکه واقعا جاهل باشد و اظهار امیدواری کند. کما اینکه تمنّی انشائی هم داریم؛ مثل «یا لیت الشباب یعود یوما فاُخبره بما فعل الشیب» که این، تمنی حقیقی نیست؛ زیرا شباب، هیچ وقت باز نمی گردد؛ اما تمنّی انشائی به داعی محبوبیت است. در ترجّی هم همینطور است و خداوند، به داعی محبوبیت، انشاء ترجی می کند‌؛ یعنی خوب است که حذر کنند.

وجوب، از اینجا فهمیده می شود که اگر مقتضی برای حذر وجود نداشته باشد، اصلا حُسنی ندارد؛ چه برسد به اینکه واجب باشد. اگر واجب شد، معلوم می شود که مقتضی، برای حذر وجود دارد. إخبار اینها که تفقه کرده اند، یا حجت است یا نیست؛ اگر حجت نباشد، لغو است و حذر، حتی مستحب هم نیست و اگر حجت باشد، حذر، واجب می شود؛ چون حجت، قائم بر احکام شده است و اگر حذر و عمل نکنند، مستحق عقاب هستند. پس حذر در صورتی واجب است که إخبار این مُخبِرین، واجب باشد.

مراد از حذر هم حذرِ عملی است؛ یعنی هم در دلشان بترسند و هم مطابق آن عمل کنند. آیه، محبوبیتش را ثابت کرد، محبوب که شد معلوم می شود مقتضی آن را دارد و مقتضی حجیت است. حجیت که آمد، این محبوبیت، الزامی می شود؛ زیرا حجت را نمی شود بدون دلیل کنار زد. پس ولو اینکه « لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» اصل محبوبیّت را ثابت کرد، اما با این مقدمات، به حجیت خبر واحد می رسیم. این استدلال، استدلال بسیار روشنی است.

اشکالاتی بر دلالت آیه نفر

اشکال اول

گفته اند که ممکن است فرض کنیم که خبر، حجت نیست؛ اما عمل کردن به آن، مطابق احتیاط است و احتیاط هم به هر حالٍ حسن است. پس چه بسا این حُسن حذر، از بابت حجیت خبر نباشد؛ بلکه از این بابت باشد که وقتی این خبر به گوشش رسید، احتمال، در ذهنش به وجود می آید و از باب حُسن احتیاط، به آن احتمال، اعتنا کند و مطابق آن عمل کند.

و فیه

این احتیاط، خود به خود، احتیاط مستحبی می شود؛ زیرا اگر خبر، حجت نباشد اصاله البرائه جاری می شود. پس این احتیاط در ظرفی است که مکلف از بابت اصاله البرائه، قطع به عدم عقاب دارد و قطع به عدم عقاب، با اصطلاحاتی که در آیه به کار رفته، سازگار نیست. در آیه، هم از حذر و هم از إنذار، صحبت شده است. إنذار به معنای ترساندن و حذر به معنای ترسیدن است؛ وقتی مکلف، به عدم عقاب قطع دارد، چرا باید ترسیدن و ترساندن، مطلوب باشد؟ پس خود حذر و إنذار، این اشکال و احتمال در آیه را کنار می زند. خود به خود، به همان احتمال اول که مقتضی برای حذر و انذار وجود داشته باشد که آن مقتضی حجیت است، بر می گردیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo