< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

1400/01/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع/مقدمه واجب/ ضد/ ترتب/ مقدمات بروجردی

امام علی: إنَّ اللّه َسبحانَهُ جَعَلَ الطاعَةَ غَنيمَةَ الأكياسِ عندَ تَفرِيطِ الفَجَرة (العَجَزَةِ ).[1]

خداوند سبحان طاعت خود را غنیمت زیرکان قرار داده و هنگامی که افراد گنهکار و هوس باز کوتاهی می کنند آنها از فرصت برای کمالشان استفاده می کنند.

امام مقایسه بین مطیعان و فاجران دارند. گویی جهان صحنه جنگ است و در این جنگ دو صف قرار دارند، یکی هوشمندان هستند که مبارزه با لشکر شیطان و هوای نفس می کنند و در این مبارزه پیروز می شوند و غنیمتی نفیس را بدست می آورند و یکی هم گنهکاران هستند که در این مبارزه همه چیز را از دست میدهند. ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ﴾[2] ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾[3] این جمله در حقیقت تفسیر این سوره است. که «غَنيمَةَ الأكياس، الذین آمنوا و عملوا الصالحات» هستند و «تَفرِيطِ الفَجَرة» ، ان الانسان لفی خسر هست.

سخن پیرامون ترتب بود که بزرگان وارد شده بودند.ترتب میرزای شیرازی و فشارکی و نائینی ترتب طولی بود و ترتب عرضی را هم امام بیان کرده اند و فرمودند حتی اگر دو حکم در عرض هم بودند نیازی به ترتب طولی نداریم.

آقای بروجردی بر خلاف تقریب ترتب بر مبنای دیگران فرموده اند که ما تزاحمی نه در مقام جعل و تشریع می بینیم و نه در مقام فعلیت و نه در مقام امتثال و ترتب هم بر مبنای تزاحم است، اگر کسی این تزاحم را فرو ریخت می شود خانه از پای بست ویران است… (با این ادبیات:)

یک: تکلیف به محال بنفسه محال است به این دلیل که تکلیف حقیقی با این انگیزه از مولا صادر می شود که انبعاث در مکلف ایجاد کند و او را به کار وادارد (اگر تکلیف نباشد او راه نمی افتد) اگر نفس مکلف به محال باشد (مانند جمع بین سواد و بیاض یا صعود به آسمان بلاوسیلةٍ) اصلا انگیزه تکلیف کردن در آمر پیدا نمی شود و وقتی انگیزه ندارد تکلیف نمی کند.

(خلاصه اینکه تکلیف به محال بنفسه محال است و از مولای حکیم صادر نمی شود، اگر هم جایی صادر شود این به انگیزه بعث نیست بلکه به انگیزه تهدید یا تعجیز است، تکلیف به محال نه از این جهت که لا یطاق است و مکلف نمی تواند بلکه اصلا در مولای حکیم انگیزه ایجاد نمی شود که تکلیف به محال کند).

دو: نیز اگر تکلیفی باشد و هر دو تکلیف امر ممکن باشد ولی زمان، گنجایش یکی را دارد اینجا اصل تکلیف که محال نیست ولی در عین حال مولا امر نمی کند، نه از این جهت که این تکلیف محال است (زیرا فرض این است که هر کدام از اینها امر ممکن است، تکلیف هم جمع بین این دو مامور به نیست اما تزاحم دارند در مقام تاثیر و در مقام ایجاد داعی، چون هر کدام از دو ضد ولو امر ممکن است لکن قیام به این واجب و آن واجب در یک زمان مقدور نیست و امر غیر ممکن است. در چنین جایی آیا مولا امر می کند یا نمی کند؟

سخن این است که مولا می بیند که در یک زمان دو تایش انجام پذیر نیست، اینجا هم همانند تکلیف به محال امر نمی کند چون جمع بین هر دو امر محال است. (در اولی دو تکلیف نبود بلکه یک تکلیف بود که محال بود اینجا دو تکلیف هست ولی جمع بین هر دو محال است)

(می خواهیم بگوییم همانگونه که تکلیف به محال بنفسه محال است اینجا هم که دو تکلیف بما هو هو محال نیستند اما قرار دادنش فی زمانٍ واحدٍ مشک دارد محال است.)

سه: آنجا که دو بعث در مقام تاثیر متزاحم نیستند، ازل النجاسه عن المسجد و صلّ متزاحم نیستند، لکن تاثیر ازل وقتی است که صلّ اثر نداشته باشد، و الا ازل اثر ندارد، تاثیر صلّ وقتی است که ازل اثر نداشته باشد.

اینجا به طور طبیعی در نفس مولا دو طلب انقداح می شود، این دو طلب به این گونه اند:

می گوید ازل اگر نماز نخواندی، صلّ اگر ازاله نکردی. به دیگر عبارت مولا برای تکلیفش جا باز می کند، به این ترتیب آقای بروجردی برای صلاتی که ضد ازاله هست امر درست کرده.

به ایشان عرض می کنیم: این مطلب یا برمیگردد به ترتب طولی مرحوم نائینی یا برمیگردد به ترتب عرضی امام، با این تفاوت که در ترتب طولی نائینی به هنگام امر به مهم وقتی اهم را ترک کرد امر به اهم همچنان هست (به هنگام امر به اهم امر به مهم نیست اما به هنگام امر به مهم امر به اهم هست) در ترتب عرضی امام اصلا مولا به مصداق نظر ندارد، به صورت خطاب قانونی است ، اما در این تحلیل آقای بروجردی هیچ کدام از این دو صورت نیست، چراکه اولا آقای بروجردی مصداق را می بیند برخلاف آنچه را که امام می گفتند، ثانیاً آقای بروجردی به گونه ای تصویر می کند که دو امر متزاحم در کنار هم نباشند ، می گوید ازل اگر جا برایش باقی گذاشتی و اگر جا برایش باقی نگذاشتی صلّ.

(اشکال به کلام آقای بروجردی، ترتب یا باید طولی باشد یا باید عرضی باشد خارج از اینها چگونه میشود؟

پاسخ اینکه آقای بروجردی میگویند اینجا نه طولی هست و نه عرضی به این صورت که مولا بیرون را می بیند ، می بیند که این ظرف 5 دقیقه ای به مغرب این ظرف می تواند یکی از این دو مظروف را حمل کند ، می گوید ازل اگر اینجا را با نماز پر نکردی یا صلّ اگر اینجا را با ازاله پر نکردی. در حالی که در ترتب عرضی مولا اصلا به بیرون توجه ندارد)

در مجموع به نظر می رسد که ایشان هم ترتب درست کرده اما ترتبی که با آن محاذیر نبوده باشد و ایرادی هم تا اینجا بر فرمایش ایشان نیست.

وارد بحث فروع فقهیه ترتب می شویم.

حدود 15 فرع فقهی برای ترتب بیان شده که از عروه این فروع را بیان می کنیم:

عروه بخش طهارت فی احکام النجاساة فصل یشترط فی صحة الصلاة واجبةً کانت او مندوبةً ازالة النجاسة عن البدن ، ج1 ص 176، مسئله 4:

إذا رأى نجاسة في المسجد وقد دخل وقت الصلاة تجب المبادرة إلى إزالتها مقدماً على الصلاة مع سعة وقتها(اگر نماز وقتش وسیع است ابتدا برود سراغ ازاله)، ومع الضيق قدمها(اگر وقت نماز ضیق است نماز مقدم است)، ولو ترك الإزالة مع السعة واشتغل بالصلاة عصى لترك الإزالة، لكن في بطلان صلاته إشكال، والأقوى الصحة(اینجا مبنای ترتب را پذیرفتند)، هذا إذا أمكنه الإزالة (اگر ازاله ممکن باشد)، وأما مع عدم قدرته مطلقا أو في ذلك الوقت فلا إشكال في صحة صلاته (مثلا به تنهایی نمی تواند ازاله کند)، ولا فرق في الإشكال في الصورة الأولى بين أن يصلي في ذلك المسجد، أو في مسجد آخر (امام: او غیر المسجد، خویی: او فی مکانٍ آخر غیر المسجد، میلانی: ای فی مکان آخر)، وإذا اشتغل غيره بالإزالة (اگر نفر دیگری برای ازاله آمد) لا مانع من مبادرته إلى الصلاة قبل تحقق الإزالة. (امام : مع قدرته علیها بحیث لا یضر بالفوریة العرفیه ، اگر به تنهایی بتواند و اگر نتواند مانند صورت قبلی است فیجب علیه تشریک المساعی مقدماً علی الاشتغاله بالصلاة چون ملاک در اینجا هست)[4]

... إذا عارض استعمال الماء في الوضوء أو الغسل واجب أهم (مقداری آب دارم، یا می توانم لباس نجس را بشورم یا غسل کنم، اینجا ازالة الخبث اهم است) كما إذا كان بدنه أو ثوبه نجسا ولم يكن عنده من الماء إلا بقدر أحد الأمرين من رفع الحدث أو الخبث، ففي هذه الصورة يجب استعماله في رفع الخبث ويتيمم، لأن الوضوء له بدل وهو التيمم، بخلاف رفع الخبث، مع أنه منصوص في بعض صوره، والأولى أن يرفع الخبث أولا، ثم يتيمم ليتحقق كونه فاقدا للماء حال التيمم.[5]

وإذا توضأ أو اغتسل حينئذ بطل (اگر وضو یا غسل کرد باطل است، آقای گلپایگانی گفته اند مشکل، این مصداق بحث ترتب است، او باید با این آب ازاله خبث میکرد ولی وضو گرفت، به چه دلیل وضو یا غسلش باطل شود؟ امر به شی هم نهی از ضد خاص ندارد) لأنه مأمور بالتيمم ولا أمر بالوضوء أو الغسل، نعم لو لم يكن عنده ما يتيمم به أيضا يتعين صرفه في رفع الحدث(اگر خاک نداشته باشد مثلا برای تیمم)، لأن الأمر يدور بين الصلاة مع نجاسة البدن أو الثوب أو مع الحدث وفقد الطهورين، فمراعاة رفع الحدث أهم، مع أن الأقوى بطلان صلاة فاقد الطهورين فلا ينفعه رفع الخبث حينئذ.

من كانت وظيفته التيمم من جهة ضيق الوقت عن استعمال الماء إذا خالف وتوضأ أو اغتسل بطل لأنه ليس مأمورا بالوضوء لأجل تلك الصلاة، هذا إذا قصد الوضوء لأجل تلك الصلاة، وأما إذا توضأ بقصد غاية أخرى من غاياته أو بقصد الكون على الطهارة صح على ما هو الأقوى من أن الأمر بالشئ لا يقتضي النهي عن ضده. ولو كان جاهلا بالضيق وأن وظيفته التيمم فتوضأ فالظاهر أنه كذلك فيصح إن كان قاصدا لإحدى الغايات الأخر، ويبطل إن قصد الأمر المتوجه إليه من قبل تلك الصلاة .

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo