< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

1400/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع/مقدمه واجب/ ضد/ ترتب/ مقدمات بروجردی

امام علی: السُّلْطَانُ وَزَعَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ.[1]

سلطان عادل پاسدار الهی در زمین است.

منظور از سلطان در اینجا سلطان عادل است. همه روایات را باید با هم دید «پیامبر فرمودند: السُّلطانُ العادِلُ المُتَواضِعُ ظِلُّ اللّه ِ و رُمحُهُ في الأرضِ» آنچنان که آیات را باید با هم دید. آن روایتی که از پیامبر نقل شده (بحار72 ص 354) سلطان سایه خداوند در زمین است در زمان طاغوت برخی برای موجه جلوه دادن حکومت فاسد شاه به این روایت تمسک می کردند، این تحریف بود ،کسی که فاسق است و غرق در فسق و فجور بود که پاسدار الهی نمی شود. این جمله اخبار نیست بلکه انشاء است یعنی سلطان عادل باید قدرتش را باید در مسیر پاسداری از احکام الهی بکار بگیرد. امام خمینی فرمودند مجلس خبرگان تقویت رهبری است یعنی مجلس خبرگان باید تقویت رهبری باشد این انشاء است نه اخبار. حکومت دینی باید پاسدار احکام باشد و باید جاده بهشت را برای مردم صاف کند و اینکه برخی می گویند مردم را به زور نباید به بهشت برد مغلطه است بله بزور نباید برد اما باید جاده بهشت را برای مردم صاف کند این وظیفه حکومت است.

رسیدیم به خروجی های بحث ترتب: آنچه که در این مباحث مطرح است این است که ازالة النجاسة عن المسجد و بعدش صلّ. 15 مثال دیگر هم هست که بحث ترتب خودش را در مثالها نشان می دهد.

مورد دومش که مطرح شد، تزاحم بین ازاله خبث و ازاله حدث هست، گفته شد که چون ازالة الحدث بدل دارد و ازالة الخبث بدل ندارد، مالا بدل له اهم است از مما له البدل. اینجا اگر آب را صرف ازاله خبث کردیم دیگر آب برای وضو یا غسل نداریم، شارع گفته فتیمموا صعیداً طیبا.

این را سید یزدی در عروه مطرح کرده اند:

... إذا عارض (اگر زاحم می گفتند بهتر است زیرا اینجا سخن از تزاحم است نه تعارض ، تعارض معمولا در مقام جعل است و تزاحم است که برای مقام امتثال است) استعمال الماء في الوضوء أو الغسل واجب أهم كما إذا كان بدنه أو ثوبه نجسا ولم يكن عنده من الماء إلا بقَدَر أحد الأمرين من رفع الحدث أو الخبث(هم بدنش نجس است و هم باید وضو یا غسل بگیرد و این آب فقط برای یکی کفایت می کند)، ففي هذه الصورة يجب استعماله في رفع الخبث ويتيمم(باید برای رفع خبث استعمال کند چون اهم است)، لأن الوضوء له بدل وهو التيمم، بخلاف رفع الخبث، مع أنه منصوص في بعض صوره، والأولى(حتی احوط این است که ) أن يرفع الخبث أولا(اول رفع خبث کند بعد تیمم کند یعنی اینکه اینجا دو صورت می شود عمل کرد، یک صورت این است که حالا که می داند که باید تیمم کند اول تیمم کند بعد لباس یا بدنش را بشوید، این خلاف احتیاط است، چون الان آب دارد ، صدق فاقد الماء بر او نمی شود، زمانی صدق فاقد الماء بر او می کند که بیاید لباسش را بشوید )، ثم يتيمم ليتحقق كونه فاقدا للماء حال التيمم. (تا اینجا ربطی به بحث ما ندارد)

وإذا توضأ أو اغتسل حينئذ بطل لأنه مأمور بالتيمم ولا أمر بالوضوء أو الغسل (اگر در اینجا که وظیفه اش ازالة الخبث بود نه ازالة الحدث ، وضو بگیرد یا غسل کند باطل هست ، چون او مامور به تیمم است و امر به وضو و غسل ندارد)

اینجا از مصادیق بارز بحث ماست یعنی اینجا ازالة الخبث اهم است مانند ازاله نجاست از مسجد، شارع به او تکلیف کرده ازل نجاست را از لباست یا بدنت (اهم این بوده) و او هم این اهم را ترک کرده و به مهم پرداخته (که وضو و تیمم است) فلا امر لهذا الوضوء او الغسل و الوضوء و الغسل من العبادات و یحتاج الی الامر (این مبنای قول به بطلان است)[2]

در اینجا چند مبنا هست که باید آنها را دید:

    1. اینکه بگوییم این مسئله از مصادیق بحث ضد هست، هل الامر بالشیء یقتضی النهی عن ضده ام لا؟

اگر گفتیم یقتضی النهی عن ضده هذا الوضوء و هذا الغسل باطل، چون نهی به عبادت خورده و نهی در عبادت موجب بطلان است. (این مبنا را بزرگان ندارند چون امر به شیء نهی از ضد عام را بزرگان پذیرفته اند نهی از ترکش را اما نهی از ضد خاص را نپذیرفته اند، معنای اینکه ازل النجاسه از لباست یا بدنت ، دلالت بر این نمی کند که وضو نگیر یا غسل نکن. سید هم به این استدلال نکرده که امر به شیء نهی از ضد دارد، بلکه به این استدلال کرده که لانه مامور بالتیمم و لا امر له بالوضوء او الغسل. می توانست بگوید لانه مامور بازالة الخبث و هذا الامر ینهی عن ضده که ازالة الحدث باشد) پس ایشان این مبنا را که امر به شیء نهی از ضد می کند را قبول ندارد.

    1. اینکه در این صورت این وضو و غسل امر ندارد نه اینکه ضد واجب است … و الوضوء او الغسل عبادةٌ، یحتاج الی الامر. (این از مبنای دوم بطلان)

ولکن در اینجا می توان بر اساس برخی از مبانی این نماز را درست دانست.آنچنان که مرحوم خویی دارد که و للصحّة وجه حتّى على القول بوجوب صرف الماء في رفع الخبث. حتی اگر ما بگوییم باید آب را صرف در رفع خبث کرد، باز وجه برای صحت داریم.

مرعشی می گوید الاقوی صحة صلاته فی الوقت و الاحوط قضائها فی خارج الوقت.

(پس تا اینجا دو مبنای بطلان را فهمیدیم. اینکه امر به شی نهی از ضد کند و اینکه امر در مقام نباشد).

ولکن اینجا می توان حکم به صحت وضو یا صحت این غسل کرد با دو مبنای دیگر:

    1. مبنای ترتب است که تا الان بحث کردیم. چه ترتب طولی و چه ترتب عرضی: اینجا مکلف مامور به ازاله خبث هست و در عین حال ازاله نکرد و وضو و غسل کرد، او طبق مبنایی که نائینی داشت طولا موظف به ازاله حدث هست و تحصیل طهارت خبثیه (او موظف به تحصیل طهارت خبثیه هست) شارع به او گفته اگر عصیتَ این امر ازاله خبثیه را پس برو سراغ مهم ، (تحصیل طهارت حدثیه) بنابراین امر دارد منتها امر ترتبی.

طبق فتوای امام که ترتب عرضی قائل بود هم ازاله خبثیه اینجا امر دارد و هم ازاله حدثیه، بنابراین آن یکی اگر نشد این یکی جایگزین آن می شود و دلیلی ندارد که بگوییم اصلا امری در اینجا نیست بله اینجا می گوییم اگر او آب را صرف در طهارت خبثیه کرد دیگر آب ندارد برای طهارت مائیه پس ترتب برای ما در اینجا امر درست می کند برای وضو و غسل.

آقای خویی می گوید که ترتب احتیاج به دلیل دارد، و دلیل در جایی است که دو تا تکلیف نفسی باشد ، یکی اهم و دیگری مهم باشد. اینجا از اطلاق مهم به قدر ضرورت دست بر میداریم و می گوییم امر به ضدین نیست و این زمانی هست که اراده امتثال تکلیف به اهم کند اما اگر عصیان کرد او قادر به اتیان هست. اطلاق اقتضای وجوبش را دارد و محذور هم منحصر در این است که هر دو واجب باشد (نه طولا) اما اگر گفتیم که تکلیف یکی است و فرض کردیم که این یک تکلیف مقید به قید (طهارت خبثیه) است و مکلف این تکلیف را انجام نداد نمی توانیم وقتی قید ترک شده قید دیگر بیاوریم . (معنای فرمایش شما بزرگان که قائل به ترتب هستید این است که قید ازالة الخبث رفت چون انجامش ندادید و جایش ازالة الحدث می آید آقای خویی می گویند این به چه دلیل است، اینجا یک تکلیف است نه دو تکلیف ، بله اگر دو تا تکلیف بود با ترتب حلش می کردیم ولی اینجا یک تکلیف است و آن نماز با طهارت و بدن و یا لباست آلوده نباشد، این قید را من تحصیل نکردم و دلیلی نداریم که بگوییم شارع می گوید قید دیگر را بیاور، این احتیاج به دلیل دارد و دلیل نداریم بلکه مقتضای وقوعش با قید آخر من دون امر هست که این فساد است، پس اینجا جای ترتب نیست).

پس سید هم قائل به ترتب هست ولی اینجا مشکلش این است که اینجا جای ترتب نیست.

امام هم که قائل به ترتب است اینجا حاشیه نزده ، چون یک تکلیف دیده اند. گفته اند شما نماز بخوان با بدن یا لباس پاک. حال که من دارم بدون لباس پاک نماز می خوانم شما با کدام امر ترتبی درستش می کنید؟ امری نیست بلکه یک تکلیف است، این یک تکلیف هم انجام نگرفته.

    1. (دومین مبنای صحت) بیاییم این وضو را با ملاک درستش کنیم نه با ترتب، با این عبارت که:

وضو و غسل امر به او ساقط شد چون نمی شد هم ازالة الخبث کنیم و هم ازالة الحدث. اما فرض این است که ما در اینجا این کار (ازاله خبث) را نکردیم. به چه دلیل گفت وضو نگیر و یا غسل نکن؟ بخاطر اینکه آن تکلیف انجام شود و آن تکلیف هم انجام نشده، وقتی آن تکلیف انجام نشده چرا بگوییم وضو نگیر؟

اینجا وضو محبوبیت ذاتی وضو و غسل داشت اما این محبوبیت ذاتی بخاطر ازاله خبث رفت و فرض این است که او ازالة الخبث نکرد ، پس چه اشکالی دارد که آن محبوبیت برگردد.

بعد آقای خویی از راه سوم این وضو را درست می کند.[3] [4]

(اینجا بحث ترتب کارگاه استنباط است که آیا قابلیت پیاده شدن را دارد یا نه)


[3] تنقیح، ج9، ص463 .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo