< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

1400/02/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع/مقدمه واجب/ ضد/ ترتب

 

امام علی: ... مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ[1] ،… مومن بسیار ژرف اندیش و فکور هست (مغمور به کسی گفته می شود که غرق در چیزی بوده باشد) مدام اهل فکر و اندیشه است از عنصر فکر هم برای آینده زندگی (قبر و قیامت) و هم برای دنیایش استفاده می کند.

ضنین به معنای بخیل و خلة هم نیاز و حاجت است یک معنای این جمله این است که در اظهار حاجتش به دیگران بخیل است و تا امکان داشته باشد دست حاجت به سوی دیگران دراز نمی کند، دنیای مناعت طبع است. در برخی نسخه دارد که ضنین بخُلته، در انتخاب دوست بسیار سختگیر ژرف انگیز است و تا شایستگی های لازم را در کسی نبیند دست دوستی به سویش دراز نمی کند. یا این احتمال که دوستی را که انتخاب کرد برای حفظ دوستی اش می کوشد و در برابر از دست دادن آن بخیل و سخت گیر است.

بحث پیرامون فروع ترتب بود و فایده این فروع این بود که روی ازل النجاسه عن المسجد و صل متمرکز نمی شویم و می بینیم در جاهای مختلف ثمره دارد. از جمله در بحث اعتکاف (در بحث اعتکاف نیازی به توضیح نیست که در اعتکاف دو روزش مستحب است و روز سومش واجب هست)

فرع این است که اگر اعتکاف زوجه منافی با حق زوج بود یا اعتکاف مستاجر (اجیر کننده) منافی حق اجیر بود، اگر با اینکه منافات داشت مخالفت کرد و اعتکاف کرد و روزه گرفت. اینجا یک امر هست ، امر به اینکه حق زوجت را ادا کن، به مستاجر می گوید که حق اجیرت را بده، این امر به شیء نهی از ضد می کند (براساس آنها که امر به شیء را ناهی از ضد می کنند) معنایش این است که اگر منافات دارد اعتکاف نرو . اگر امر به شیء را نهی از ضد دیدیم این عبادت باطل می شود و یا اگر نهی از ضد ندیدیم و بنابر مبنای شیخ بهایی گفتیم که این عبادت امر ندارد ، اعتکاف می شود باطل، مگر از راه ترتب وارد بشویم و برایش امر درست کنیم یا از راه ملاک برایش امر درست کنیم.

پس ترتب در این عرصه هم دیدنی است.

در بحث اعتکاف شرایطی را بزرگان نقل می کنند و می گویند که ، (عروة بحث اعتکاف) ويشترط في صحته أمور:

الأول: الإيمان فلا يصح من غيره. ایمان شرط است

الثاني: العقل فلا يصح من المجنون ولو أدوارا في دوره (دوره جنونش) ولا من السكران وغيره من فاقدي العقل.

الثالث: نية القربة كما في غيره من العبادات ...

الرابع: الصوم فلا يصح بدونه وعلى هذا فلا يصح وقوعه من المسافر في غير المواضع التي يجوز له الصوم فيها ولا من الحائض والنفساء

الخامس: أن لا يكون أقل من ثلاثة أيام فلو نواه كذلك بطل

السادس: أن يكون في المسجد الجامع فلا يكفي في غير المسجد ولا في مسجد القبيلة والسوق ولو تعدد الجامع تخير بينها ولكن الأحوط مع الإمكان كونه في أحد المساجد الأربعة مسجد الحرام ومسجد النبي (صلى الله عليه وآله وسلم) ومسجد الكوفة ومسجد البصرة. (چون در این مساجد امیرالمومنین وارد آنها شدند و نماز خواندند)

آقا ضیاء: بل الأقوى جوازه في كل مسجد تتعبد فيه جماعة لإطلاق نصه وإن لم يكن جامع البلد.

امام: في غير المساجد الأربعة محل إشكال فلا يترك الاحتياط بإتيانه رجاء في غيرها.

حکیم: الذي تنعقد به الجماعة الصحيحة والأحوط كونه مسجد البلد.

آملی : بل فی کل مسجد تنعقد فیه الجماعه و الاحوط کونه مسجد البلد

مرعشی: در ذیل المساجد الاربعه : التی صلی فیه المعصوم

السابع: (که محل بحث ما اینجاست) إذن السيد بالنسبة إلى مملوكه سواء كان قِنّاً أو مدبرا أو أم ولد أو مكاتبا لم يتحرر منه شئ(قنّ عبدی که هیچ چیز از او آزاد نشده. مدبر: انت حرّ دبر وفاتی. ام ولد کنیزی که از اربابش بچه بیاورد را نمی شود فروخت تا از سهم ارث فرزندش آزاد شود) ولم يكن اعتكافه اكتسابا وأما إذا كان اكتسابا فلا مانع منه (اما اگر برود اعتکاف هدیه را می گیرد و می تواند خرج آزادی اش کند اما اگر در خانه بماند آن هدیه نصیبش نمی شود)كما أنه إذا كان مبعضا فيجوز منه في نوبته إذا هاياه مولاه من دون إذن بل مع المنع منه أيضا وكذا يعتبر إذن المستأجر بالنسبة إلى أجيره الخاص (اینجا بسیاری از بزرگان اشکال کردند و حق هم با ایشان است.که اگر منافی با حق اجیر باشد ولی اگر منافی با حق اجیر نباشد چه اشکالی دارد؟ مثلا در اعتکاف با همراهش اجرت اجیر را واریز میکند، اینجاست که محل کلام است جایی که منافی با حق اجیر باشد ) (اینجا فرض برای موردی است که اجیر معتکف شده نه جایی که مستاجر آمده و معتکف شده)

شارع می گوید آقای اجیر، مستاجر بر تو حق دارد و کار او را انجام بده و فرض این است که انجام کار او با اعتکاف نمی سازد . در این مورد اعتکاف میرود. اگر گفتیم امر به شی نهی از ضد می کند این اعتکافش لیست بعبادة، اگر گفتیم که امر به شیء نهی از ضد نمی کند لکن این عبادت امر ندارد، اینجا ترتب یا ملاک به دادمان می رسد. بگوییم چرا شارع گفته است که اعتکاف نکن تا او وظیفه اش را انجام بدهد و ملاکش روشن است و اگر وظیفه اش را انجام نداد مانع از بین می رود.

امام : إذا كانت الإجارة بحيث ملك منفعة الاعتكاف وإلا فغير معلومٍ

گلپایگانی: اذا کان بحیث لا یملک الاجیر عملَ نفسه و الا فمعصیته فی ترک الوفاء لا یوجب بطلان الاعتکاف غایة الامر یکون ضدّا للواجب.

میلانی: ای فی عمل لا یجتمع مع الاعتکاف لکن ذلک فی ما لا یملک عمل نفسه و الاصح اعتکافه و کان عاصیاً بترکه لمستوجر علیه.

سبزواری: ای الذی لا یملک عمل نفسه اصلا و الا فیقوّی الصحه و ان عسی فی صورة المنافاة للحق.

(اینجا هم می گوییم ثمره بحث ترتب ظاهر می شود)

وإذن الزوج بالنسبة إلى الزوجة إذا كان منافيا لحقه (اذن زوج بالنسبه به زوجه اگر منافی با حقش باشد، اگر منافی نباشد اذن نمی خواهد، اما اگر منافی باشد در خصوص دو روز اول، چون دو روز اول مستحب است و روز سوم نیست چون حق الله می شود، لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق،و این یک قاعده مقبوله هست ولو سندش ضعیف است. مثل اینکه شوهر بگوید حق نداری حجاب داشته باشی یا نماز بخوانی، زن نمی تواند اینجا تبعیت کند)

در رابطه با اذن زوج بالنسبه به زوجه چند سخن گفته شده:

یکی اینکه وقتی شوهر اجازه نمی دهد یجب علیها خروج از مسجد که منافی با امر به اعتکاف است.

جوابش این است که بالترتب درست می شود.

اما دلیل دیگر که در اینجا هست بخاطر روایات کثیره ای است که می گوید جایز نیست زن از خانه بدون اذن زوج خارج شود اگر منافی با حقش باشد، دون آنجایی که منافی با حقش نباشد. مثلا چند روز به زیارت می رود . اگر منافی با حق زوج باشد قطعا جایز نیست و مستفاد از این ادله به مقتضای فهم عرفی این است که محرّم خروج به معنای مصدری نیست یعنی همین که پایش را از خانه بیرون بگذارد بلکه محرم خروج از خانه و مکث در خارج از خانه است و او هم اگر سه روز نمی خواهد در خانه باشد مانع از کامروایی شوهر می شود.

در بحث بعد این روایات را می بینیم . روایاتی که می گویند جایز نیست زن از منزل بدون اذن زوج بیرون برود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo