< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

1400/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع/مقدمه واجب/ نسخ وجوب / احتمالات

امام علی: صَوَابُ الرَّأْي بِالدُّوَلِ؛ يُقْبِلُ بِإِقْبَالِهَا، وَيَذْهَبُ بِذَهَابِهَا.[1]

رای صائب همراه با حکومت و قدرت است ، با آن می آید و با آن می رود.

سه تفسیر برای این سخن مولا بیان شده است:

تفسیر اول که ظاهر است این است که وقتی افراد به قدرت می رسند هر نظری که اینها اظهار کنند از سوی اطرافیان متملق و چاپلوس نظری صحیح و صواب معرفی می شود.

شبیه این معنا در کلام دیگر امام آمده : الدَّولةُ تَرُدُّ خَطَأَ صاحِبِها صَوابا ، و صَوابَ ضِدِّهِ خَطاءً ، دولت و قدرت خطای صاحب آن را صواب جلوه می دهد و صواب و ضد آن را خطا می شمارد.

دو احتمال دیگر هم هست :

احتمال دوم اینکه تا انسان آراء صحیح و صائب نداشته باشد نمی تواند حکومت خوبی تشکیل بدهد.

عقل و دولت قرین یکدیگرند هرکه را عقل نیست دولت نیست

احتمال سوم اینکه ، رأی صائب به هنگام قدرت حاصل می شود چون افراد قوی و نیرومند برای حفظ قدرتشان تلاش می کنند صحیح ترین راه را انتخاب کنند در حالی که افراد معمولی آمادگی برای گرفتن تصمیم صحیح ندارند.

سخن این است که اگر واجب نسخ شد با نسخ آن آیا جواز می ماند یا جواز نمی ماند.

باید در دو مقام بحث شود: مقام اول دلالت ادله اجتهادیه و مقام دوم دلالت اصول عملیه است.

مقام اول: دلالت ادله اجتهادیه

یک: در مقام اول گفتیم دلیل حکم منسوخ، اکثر از اثبات وجوب را ندارد و فرض این است که او رفته و با رفتن او چه چیزی جایگزینش می شود، دلیل حکم منسوخ بر آن دلالت ندارد.

دو: حداکثر دلالت دلیل ناسخ این است که رفع حکم وجوب می کند و بر بیش از این دلالت ندارد، از دلش جواز در نمی آید.

سه: گفتند که از مجموع ناسخ و منسوخ جواز را در می آوریم. به این بیان که دلیل دال بر وجوب بر سه امر دلالت کرد (یک. اباحه، دو. رجحان، سه. الزام) دلیل ناسخ احتمال دارد که هر سه را ببرد (اباحه ، رجحان و الزام را) خروجی اش می شود حرمت. و احتمال دارد که خصوص الزام را برداشته باشد و خروجی اش می شود استحباب و احتمال هم دارد که الزام و رحجان را برداشته باشد که خروجی اش اباحه بالمعنی الاخص می شود. قدر متیقن از رفع ناسخ رفع الزام است. بنابراین چه اشکالی دارد که جواز بماند چه در ضمن استحباب و چه در ضمن اباحه .

نقد این سخن این است که :

اولا مدلول به دلالت التزامی در ثبوت و سقوط تابع دلالت مطابقی است. مدلول مطابقی در اینجا وجوب بود، مدلول التزامی اش رجحان و اباحه بود. بنابراین وقتی مدلول مطابقی رفت، مدلول التزامی هم همراهش می رود.(مدلول التزامی در ثبوت و سقوط تابع است و این امر عقلی است نه امر اعتباری).این از اولا

ثانیا اینکه احکام از سنخ جواهر و اعراض نیستند بلکه اعتبارات محض هستند. وقتی اعتبارات محض شدند آن هم اعتبارات بسیط که تباین بینشان هست (الاحکام متضاداتٌ بأسرها، همه آنها بسیط هستند وجوب کراهت و …)، بنابراین جایی برای ترکیب در اینجا نیست.

فعلی هذا نه دلیل ناسخ و نه دلیل منسوخ ، نه مجموع دلیل ناسخ و منسوخ نمی گویند اگر وجوب منسوخ رفت جوازش می ماند (این از دلیل اجتهادی)

مقام دوم: دلالت اصول عملیه (دلیل فقاهتی)

اما اصل عملیه و دلیل فقاهتی چه می گوید:

گفته شده که دلیل فقاهتی چنین می گوید:

قبل از نسخ وجوب ، وجوب بود و اباحه (جواز بالمعنی الاعم) ، الان وجوب رفته ، نمی دانیم آیا جوازی هم که ضمن وجوب بود رفت یا نرفت؟ استصحاب می کنیم آن جواز ضمن وجوب را.

(آخوند گفت این استصحاب کلی قسم ثالث است و این این نوع استصحاب حجت نیست)

استصحاب کلی بر سه قسم است.

یک استصحاب کلی داریم که شک در بقاء از جهت شک در بقاء فردی است که کلی متحقق در ضمن اوست. شک داریم در بقاء حیوان از جهت این که شک داریم آیا زیدی که حیوان در ضمن او تحقق یافته بود رفته یا نرفته. می گوییم این زید نرفته بنابراین حیوان ضمن او باقیست.

استصحاب کلی قسم دوم این است که شک ما در بقا کلی از جهت تردد فردی که آن کلی در ضمنش موجود شده آیا تحقق یافته در ضمن قصیر یا طویل. مثلا میدانیم که کلی حیوان در ضمن حیوان له خرطوم موجود شد، نمی دانیم آن حیوان پشه بوده یا فیل بوده.

در این مورد اختلاف است که استصحاب جاری هست یا نیست، گفته اند استصحاب کلی جاری می شود اما استصحاب فرد جاری نیست.

مثال فقهی. ما می دانیم کلی حدث حاصل شده، نمی دانیم این حدث ، حدث اکبر بوده تا غسل را لازم داشته باشیم یا حدث اصغر بوده تا با وضو برطرف شده باشد، اینجا گفته اند استصحاب کلی حدث جاری است یعنی نمی تواند وارد نماز خواندن شود و نمی تواند مس قرآن کند ، اما نمی توانیم که اثبات کنیم که حدث اکبر هست و احکام حدث اکبر را بر آن بار کنیم.

استصحاب کلی قسم سوم این است که شک در بقاء کلی از جهت این است که یقین داریم آن فردی که آن کلی در ضمنش موجود بود آن فرد رفت، شک ما این است که آیا فرد آخر مقارناً لارتفاع آن فردی که رفته موجود شد یا نشد.

یقین داشتیم بوجود حیوان در خانه در ضمن زید و علم بخروجش داریم و شک داریم که مقارن رفتن او عمرو آمد یا نیامد. گفته اند که این نوع استصحاب حجت نیست لتعدد قضیة المتیقنه و القضیة المشکوکه. از شرایط استصحاب این است که وحدت قضیه متیقنه و قضیه مشکوکه باشد.

ان قلت: یک جا اصولیون گفته اند که استصحاب کلی قسم ثالث جاری است، آنجا که حادث مشکوک از مراتب ضعیفه آن حادثی باشد که رفته است. مثل سواد قوی و سواد ضعیف. یقین داریم که سواد شدید رفت، شک داریم سواد ضعیف باقی مانده است یا رفته است. اینجا هم از این قبیل است، شما وجوب را سواد قوی و استحباب را سواد ضعیف فرض کنید ، بنابراین چه اشکالی دارد که استحباب را جاری بدانیم؟

پاسخ: بله اگر از مراتب ضعیف باشد می شود استصحابش کرد لکن شرطش این است که حادث مشکوک عین متیقن سابق باشد. یقین داریم که سواد شدید بوده و رفته و احتمال می دهیم بقاء مرتبه ضعیفش را. اینجا سواد ضعیف اگر بخواهد بماند امر مستمر است و این همان است اما در محل کلام ما اینچنین نیست، استحباب با وجوب متفاوت است (ان الاحکام متضادات بأسرها) ، وجوب یک چیز است و استحباب یک چیز دیگر، بنابر فرض بقاء این چیز دیگر است، بنابراین در استثنای استصحاب کلی قسم ثالث قرار نمی گیرد پس ما دلیلی بر بقاء جواز نداریم.

و هنا تتمةٌ. و آن این است که آیا نسخ (نسخ آیه ای به آیه ای دیگر) در قرآن راه دارد یا راه ندارد؟

اینجا سه نظریه است:

یک نظریه انکار نسخ می کند در قرآن و گفته اند مطلقا در قرآن نسخ راه ندارد.

نظریه دوم، حجم کبیری از آیات را گفته اند نسخ شده.

نظریه سوم ، این نظریه نه انکار نسخ کرده و نه اینکه گفته حجم بسیاری از آیات نسخ شده اند. آقای خویی در البیان مفصل بحث کرده اند و هر آیه ای را که گفته اند نسخ شده را آورده اند و نقد کرده اند، به نظر می رسد که سه آیه تقریباً مسلم است که نسخ شده:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[2] (اینکه در امم سابقه روزه بوده)

ظاهر این است که در روزه ای که بر امم سابق واجب بوده ، مباشرت نساء لیلاً هم جایز نبوده. آیه نازل شده که :

﴿أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَائِكُمْ ۚ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ ۗ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ ۖ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ﴾[3]

پاسخ این است که این آیه منسوخ نیست، چون آیه اصلش را می گوید نه اینکه بخواهد ریزه کاری ها را بگوید ( در امم سابقه روزه صمت هم بوده ) آیه می خواهد اصل وجوب روزه را بگوید نه ریزه کاری ها را .

به این ترتیب منسوخ در سنت وارد شده ، یعنی در آغاز امر از سنت فهمیده شد که شبها هم نباید مباشرت داشت، آیه ناسخ آنچه را که از سنت استفاده شده را نسخ کرده.

مجادله 12: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ ۚ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[4]

آیه می فرماید وقتی می خواهید با پیامبر خصوصی صحبت کنید باید صدقه بدهید و جایگاه پیامبر را حفظ کنید، و این آیه سبب شد که کسی جز امام علی محضر پیامبر نرود، و بعد این آیه نسخ شد.

﴿أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ ۚ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾[5]

ترسیدید از اینکه فقیر بشوید، ...

﴿وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ ۚ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ ۗ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[6]

وصیةً لازواجهم دلالت بر این می کند و بر بیشتر از این دلالت نمی کند که واجب است بر متوفی وصیت کند برای ازواجش که تا یک سال در این خانه سکونت گزینند و بیرونشان نکنند مگر اینکه خودشان بخواهند بیرون بروند. با این تفسیر این آیه ربطی به عده ندارد بلکه در صدد این است که وصیت کنند تا یک سال همسر را از خانه بیرون نیندازند.

تفسیر دوم این است که الحول هست. مراد حول معین هست ( حولٍ نیست) و آن حول معین عده وفات است. که عده وفات نزد عرب در عصر جاهلیت یک سال بود، آیه در صدد تغییر این سنت است.

در تفسیر عیاشی از امام صادق نقل شده که وقتی این آیه نازل شد خانم ها نزد پیامبر مخاصمه کردند و گفتند که ما چهارماه و ده روز صبر نمی کنیم ، پیامبر فرمودند بروید قدر بدانید،كانت إحداكن إذا مات زوجها أخذت بعرةً ، فألقتها خلفها في دويرها في خدرها ، ثمّ قعدت ، فإذا كان مثل ذلك اليوم من الحول أخذتها ففتتها ، ثمّ اكتحلت بها ، ثمّ تزوجت ، فوضع الله عنكن ثمّانية أشهر

در سابق اگر یکی از شما شوهرش را از دست می داد سرگین شتر را می گرفت آن را به پشت سر پرت می کرد و تا یک سال صبر می کرد و بعد خارج می شد و سرگین را می شکافت و در واقع خود را آزاد کرده و ازدواج می کرد. حال چطور شما چهار ماه و ده روز را نمی توانید صبر کنید؟ (خدا لطف کرده و 8 ماه به شما تخفیف داده، این چهارماه را هم نمی خواهید باشد؟)

علی ای حالٍ این آیه در حقیقت اگر قصه یک ساله عده باشد به سنة نسخ شده نه با آیه.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo