< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

1400/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع/مقدمه واجب/ اقسام واجب / تخییری

 

امام علی:الْغِنَى الاَْكْبَرُ الْيَأْسُ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ.[1]

برترین بی نیازی یأس و چشم پوشی از چیزی است که در دست مردم است.

این همان است که از آن تعبیر به مناعت طبع می کنیم، حاضر است گرسنگی را تحمل کند ولی به کسی رو نمی زند، در روایت دیگر هست که امام فرمود : نالَ الْغِنى مَنْ رَزَقَ الْيَأْسَ عَمّا فِي أيْدِي النَّاسَ، کسی که خداوند به او بی اعتنایی به آنچه در دست مردم است را عطا کرده باشد به حقیقت غنی رسیده است.

دو نکته در روایات هست:

یک: از مردم مأیوس باشید تمام امیدتان هم به خدا باشد و بس ، امام صادق علیه السلام فرمود:إِذَا أَرَادَ أَحَدُکمْ أَنْ لَا یسْأَلَ رَبَّهُ شَیئاً إِلَّا أَعْطَاهُ فَلْییأَسْ مِنَ النَّاسِ کلِّهِمْ وَ لَا یکونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلَّا عِنْدَ اللَّهِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِک مِنْ قَلْبِهِ لَمْ یسْأَلِ اللَّهَ شَیئاً إِلَّا أَعْطَاهُ.[2] هر گاه کسی از شما اراده می کند که چیزی از خدا نخواهد مگر اینکه خدا به او بدهد از آنچه در دست همه مردم است چشم پوشی کند ، امیدش تنها به خداوند باشد. اگر وقتی خدا چنین چیزی را از بنده اش دید هر آنچه را از خدا بخواهد به او عطا می کند.

سخن پیرامون واجب تخییری و مشکلی که در واجب تخییری بود هست، مشکل واجب تخییر مشکل اثباتی نبود، اینکه ما در بیرون واجب تخییری داریم که جای بحث نیست هم شرعا و هم عرفا داریم.

سخن این است که این چه واجبی است که می توانی ترکش کنی، می گویید عتق رقبه ، اطعام ستین، صوم ستین یوم… هر کدام از اینها را می توان انجام نداد و دیگری را انجام بدهی! این چه واجبی هست؟ و این یک معضل هست.

برای رفع معضل راه هایی بیان شد که سومین راه این بود که واجب در حقیقت آن جامع است البته در صورتی که ما بپذیریم غرض واحدی از وجوب این چند تا هست. وقتی غرض واحد است محصِّل این غرض هم یکی است، گرچه در ظاهر سه تا هست، شما باید دنبال آن یکی بگردید که اسمش جامع است.

این برگشت به تخییر عقلی می کند ، در تخییر عقلی می گوید اکرم العالم و این مصادیق زیادی دارد ، تخییری که در مصادیق هست تخییر عقلی است. اینجا هم در حقیقت آنی که واجب است آن جامع است که محصِّل غرض واحد است.

بعد آخوند رفته در قاعده الواحد (از واحد جز واحد صادر نمی شود) این غرض واحد محصّلش هم واحد است ، این امور (عتق، صوم، اطعام) در حقیقت افراد آن واحدند که آن واحد، جامع است.

اشکال کردیم که اصلا این قاعده مربوط به عالم تکوین است نه در عالم تشریع، و در عالم تکوین هم سخن از بسیط شخصی هست نه واحد نوعی و اغراض و مصالح از قبیل واحد نوعی هستند نه واحد شخصی لذا یصدر منه الکثیر. غرض مولا ایجاد حرارت است، حرارت واحد نوعی است، ممکن است محصلش نار باشد یا محصلش حرکت باشد یا محصلش برق یا گاز باشد … اینها هم واحد اند اما واحد نوعی هستند.

پس اولا موضوع بحث ما امر اعتباری هست و لیس بامرٍ تکوینی.

ثانیاً بسیط شخصی است، اما اینجا واحد نوعی است.

ثالثاً ما نمی پذیریم که اینجا واجب آن جامع باشد، به دلیل اینکه آنی را که مولا واجب می کند باید امکان القاء به مکلف را داشته باشد و عرف بفهمد. در باب صلاتی که جامع بین افراد طولی و عرضی هست این را عرف می فهمد که بر من مکلف این جامع لازم است که مرکب از مقولات مختلف است. (جامع در مقام قابل فهم عرف نیست، و نمی توانید شما به او اشاره کنید مگر به اثر و خواصش، بنابراین چگونه می توانید تکلیف و خطاب را به مکلف داشته باشید به اتیان چنین جامعی؟)

ما می خواهیم مقام ثبوت را تصویر و توجیه کنیم (در مقام اثبات بحثی نداریم) در کاری که مولا اثباتاً انجام داده و گفته اذا افطرت فاعتق، صم و اطعم. می خواهیم این را در یک چارچوب پذیرفتنی دربیاوریم. میگوییم این چارچوبی را که شما درست کردید (به نام جامع و تخییر شرعی را برگرداندید به تخییر عقلی) پذیرفتنی نیست زیرا: ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ﴾[3] ما داریم منطق فقه را مباحثه می کنیم و با این گونه مطالب غیر عرفی می خواهید منطق فقه را تدوین کنید؟ جامع در کلاس درسی که همه از خواص هستند به زحمت فهمیده می شود و نمی شود برای عموم این منطق را جا انداخت.

آیا عموم از واجب تخییری این را می فهمد؟ حتی در تخییر عرفی؟

مثلا پدر به فرزند می گوید سه راه پیش پای تو هست، یکی اینکه درس بخوانی و دانشگاه بروی، دو اینکه طلبه بشوی، سه اینکه یک شغل صنعتی و حرفه ای برای خودت دست و پا کنی. عرف این را به جامع تفسیر نمی کند.

اگر بگویید پدر از فرزند یک چیزی میخواهد که باید انجام داد می گوییم این یک چیز، جامع انتزاعی است و ما کاری به جامع انتزاعی نداریم و جامع باید جامع حقیقی باشد.

این حرف درستی هست، چرا که :

اولا ورود در قاعده الواحد در این عرصه ورود درستی نیست . (این قواعد برای امور تکوینی خارجیه است)

ثانیا چه کسی گفته مشرّع خداوند است ، بلکه معصومین مُشرّع هستند و خداوند تشریع را به آنها واگذار کرده است و اگر خداوند را هم شارع می گوییم از طریق پیامبر و ائمه هست.

ثالثا ما در اصول تنها بحثی از خداوند نداریم، مسائل عرفی را هم بحث می کنیم و اینجا هم از مسائل عرفی است، چون در مقام اثبات هم تخییر شرعی داریم و هم تخییر غیر شرعی داریم، عرف وقتی واجب تخییری دارند این جامعی که شما درست کردید را نمی بینند.

(این در صورتی است که ما در مقام، مصلحت واحده را ببینیم، غرض واحد را ببینیم)

اما اگر غرض واحد را ندیدیم، در این صورت چگونه این واجب تخییری را تصویر می کنیم؟

آخوند اینگونه تصویر کرده که :

الف: در مقام دو مصلحت مختلف داشته باشیم، که هر کدام از این مصالح به فعلٍ من الفعلین او من الافعال حاصل است. غرض واحد نیست بلکه غرضین و اغراض هست.

ب: آنگاه که مکلف یکی از اینها را انجام داد و یک مصلحت را استیفاء کرد دیگر مجالی برای استیفای دیگری باقی نمی ماند.

ج: در این صورت مکلف معاقب می شود به ترک جمیع، نه عتق رقبه و نه اطعام ستین مسکینا و نه صوم ستین یوما بکند، ممتثل به فعل واحد است.

د: (نتیجه گیری) مرجع این سه مطلب این است که هر کدام از اینها واجب مشروط به عدم اتیان آخر است، عتق رقبه واجبٌ به شرط اینکه شما اطعام ستین مسکینا نکنید ، اطعام ستین مسکینا واجبٌ به شرط اینکه شما صوم ستین یوما را نداشته باشید

پس اینگونه تصویر می کنیم که: اصلا سراغ جامع و قاعده الواحد نمی رویم و می گوییم عرف هم همین را می فهمد. مثلا اگر پسر تنبل بود و نه درس خواند و نه طلبه شد و نه کار صنعتی برای خود پیدا کرد، او معاقب است منتها اگر دانشجو شد و طلبه یا صنعتگر نشد اینجا در حقیقت واجب مشروط را آورده به شرط عدم اتیان آخر، اگر صنعتگر نشد باید دانشجو یا طلبه بشود، اگر دانشجو نشد باید یا طلبه یا صنعتگر بشود، پس بنابراین این تصویر واجب تخییری است عند الشرع و العرف.

صاحب این نظریه می گوید که هر کدام از اینها واجب مشروط است ، (واجب مشروط اول واجب مشروط دوم و واجب مشروط سوم) و او این واجب مشروط ها را ترک کرده، معاقب هست چون همه اینها را ترک کرده و اگر یکی را انجام میداد به تکلیف خودش عمل کرده بود.

(این از توجیه دوم آخوند)

لکن بر این توجیه هم نقد وارد است:

یک: واجب تخییری که اختصاصی به شرع که ندارد بلکه عرف هم واجب تخییری عرفی دارد. عرف وجداناً در این گونه موارد غرض واحد می بیند نه اغراض. می خواهد این بچه سربار جامعه نشود و روی پای خودش بایستد، اینکه شما اغراض می بینید اغراضی در اینجا نیست بلکه مولا غرض واحد دارد و آن این است که سربار جامعه نشود.

دو: این غرضین یا اغراض که شما میگویید اینها با هم دیگر تزاحم دارند یا تزاحم ندارند؟

ظاهرا این غرض های ملزم تزاحم خطابی ندارند، چه اشکالی دارد هم عتق رقبه باشد و هم صوم ستین و هم اطعام ستین باشد.

سه: ثالثا از شما می پرسیم که اگر مکلف دانشجو و طلبه شد ، اینجا چه می گویید؟ آیا می گویید که امتثال حاصل نشده و تکلیفش را اتیان نکرده؟ (چون تخییر معنایش این است) .

این خلاف وجدان است اتیان بواحد موجب به سقوط است اما اتیان به هر دو موجب سقوط نیست؟ (این را نمی توانید بگویید) یا اینکه بگویید احد الخطابین ساقط است و خطاب دیگری ساقط نیست! حا آن احد الخطابین کدام است این که ترجیح بلا مرجح است. پس نمی توانیم این را هم برگزینیم و یا بگوییم که هر دو ساقط هستند ، این را هم که نمی شود گفت، پس بنابراین این توجیهی هم که شما گفتید توجیه قانع کننده نیست.

میرسیم به اینکه توجیه قانع کننده کدام است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo