< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

1400/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع/مقدمه واجب/ اقسام واجب / تخییربین اقل و اکثر

امام علی: مِنَ الْعِصْمَةِ تَعَذُّرُ الْمَعَاصِي.[1]

عدم توانایی بر گناه نوعی عصمت است. عصمت معنای عام و معنای خاص و اصطلاحی دارد.

معنای اصطلاحی عصمت: کناره گیری از خطا و گناه است که اوجش در معصومین است، مرحله پایین ترش ملکه عدالت است، مرحله بعدش عبارت از این است که زمینه گناه فراهم نشود. این که زمینه گناه برای انسان فراهم نشود و گناه نکند لطف خداست. نابینا نامحرم را نمی بیند و این را باید لطف خدا دید. لذاست که گفته اند از محیط گناه بیرون بروید: ﴿أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا﴾[2] من از بازوی خود دارم بسی شکر که زور مردم آزاری ندارم.

 

گر دست رَسَت نیست به کاری که خطاست ... این نیز نشانه ای ز الطاف خداست

گر عاجزی از اینکه گناهی بکنی ...کن شکر که این عجز هم از نعمتهاست

 

چگونه شکر نعمت گذارم که زور مردم آزاری ندارم. سخن پیرامون این بود که آیا تخییر بین اقل و اکثر معنا دارد یا معنا ندارد؟ شبهه شد که وقتی که اقل را انجام دادید واجب را انجام داده اید، اکثر دیگر زائد بر واجب است.

آخوند جواب داد ، مغایرت هست بین اقل و اکثر. اکثر به شرط شیء است (زیاد) و اقل به شرط لاست (شرط عدم زیاده) به این ترتیب تخییر معنا پیدا می کند.

 

آخوند در اینجا ان قلتی مطرح کرده و آن این است:

همه موارد را نمی توان مصداق تخییر بین اقل و اکثر نامید بلکه بعضی موارد را می توان گفت و آن بعض موارد آنجایی است که اکثر دفعةً موجود بشود و اقل در ضمنش وجود مستقل نداشته باشد. مانند خط طویلی که یک مرتبه انسان بکشد. اینجا خط قصیر موجود در ضمنش وجودی ندارد (بله آنجا که اقل وجود علی حدّه دارد قبل از تحقق اکثر مانند تسبیحات اربعه اینجا یک مرتبه وجود مستقل دارد و سه مرتبه هم وجود اکثر است. اینجا وجوب تسبیحات ثلاث وجهی ندارد، چون اقل که آمده طبیعی است که مأمور به تحقق پیدا کرده و غرض حاصل شده) و به عبارة اخری تخییر بین اقل و اکثر تصور ندارد، چون در صورتی که اکثر دفعةً موجود بشود واجب همان اکثر است و اقل وجود مستقلی ندارد که بگوییم مخیری بین این و آن (یک مرتبه خط طویل کشیده شده و دیگر معنا ندارد بگوییم مخیری بین خط طویل و قصیر، آنی که واقع شده خط دو متری هست) و در صورت تدریجیت اقل واجب است، چون فرد مامور به است و غرض مولا را هم تامین می کند، مولای ما غرض و هدفی داشت و به تدریج این هدف تحقق پیدا کرد و یک مرتبه تسبیحات را گفت و غرض با این یک مرتبه حاصل شد ، فاین التخییر بین اقل و اکثر؟ (اگر اکثر دفعةً تحقق پیدا کرد واجب بر او منطبق می شود و دیگر اقلی در کار نیست و اگر واجب تدریجاً تحقق پیدا کرد واجب منطبق بر اقل می شود و دیگر جایی برای اکثر نیست) فعلی هذا شما خواستید با بشرط لا و بشرط شیء مشکل را حل کنید و این بشرط لا و بشرط شیء مشکلی را حل نکرد. در خارج یا اکثر تحقق پیدا کرده و یا اقل (دفعةً اگر باشد اکثر تحقق پیدا کرده و جایی برای اقل نیست، در نتیجه اینجا تخییر معنا ندارد و اگر هم به تدریج تحقق پیدا کرد دیگر جایی برای کثر نیست )

 

إن قلت : هَبهُ في مثل ما إذا كان للاكثر وجود واحد ، لم يكن للاقل في ضمنه وجود على حدة ، كالخط الطويل الذي رُسم دفعة بلا تخلل سكون في البين ، لكنه ممنوع فيما كان له في ضمنه وجود ، كتسبيحة في ضمن تسبيحات ثلاث ، أو خط طويل رسم مع تخلل العدم في رسمه (ما حرف شما را در آنجایی که این اکثر یک مرتبه به وجود آمده فرضا بپذیریم که اینجا اقل وجود مستقلی اصلا ندارد و اکثر موجود شده، اما اگر وجود مستقل داشته باشد)، فإن الأقلّ قد وجد بحدَّه ، وبه يحصل الغرض على الفرض ، ومعه لا محالة يكون الزائة عليه مما لا دَخلَ له في حصوله ، فيكون زائداً على الواجب ، لا من أجزائه.(در جایی که به تدریج است اینجا با بشرط لا و بشرط شیء نمی توانید جمعش کنید)

قلت : لا يكاد يختلف الحال بذاك ، فإنّه مع الفرض لا يكاد يترتب الغرض على الأقلّ في ضمن الأكثر ، وإنما يترتب عليه بشرط عدم الانضمام ، ومعه كان مترتباً على الأكثر بالتمام.

*؟؟ پاسخ آخوند: دفعیت وجود و تدریجیتش مناط در اتصاف اکثر به وجوب نیست، اگر مناط دفعیت و تدریجیت بود فرمایش شما درست بود، ولی مناط در اتصاف اکثر به وجوب و عدمش این نیست تا بگویید اکثر متصف به وجوب نمی شود الا آنجا که اقل وجود مستقل نداشته باشد. اینجا اگر اقل وجود مستقل نداشت این اکثر واجب می شود ، اما اگر اقل وجود مستقل داشت این ملاک نیست ، ملاک عبارت از این است که وقتی محصِّل غرض هست ، این محصل غرض بودن گاه به شرط شیء است (که اکثر است) و گاه به شرط لا هست (که اقل هست) فعلی هذا اگر ما ملاک را این قرار دادیم دیگر قصه دفعیت و تدریجیت نقش آفرین نخواهد شد بلکه آنچه نقش آفرین است همین ماهیت موجوده بشرط شیء و بشرط لاست.

می رویم سراغ محطّ نزاع (آنجا که اقل وجود مستقل ندارد و اکثر دفعة موجود شده) ، اگر ملاک دفعی و تدریجی بود بله اینجا فقط اکثر واجب است، اما اگر ملاک ما بشرط شیء و بشرط لا بود (این خط دو متری که اکثر است در آن یک متر هست یا نیست ولو تدریجا موجود شده باشد؟ این یک متر به شرط شیء است یا به شرط لاست؟ *؟ قابل تصور هست که به شرط لا باشد و می توانست که غرض حاصل شود.

مولای من به ما گفت یا خط یک متری یا خط دو متری. اگر من با کشیدن خط یک متری غرض مولا حاصل شده)

اگر ملاک را تدریجیت و دفعیت گرفتید اشکالتان وارد است (زیرا اینجا واجب یا اقل است و اکثر زائد است یا واجب اکثر است و اقل نیست)، اما اگر ملاک را بشرط شیء و بشرط لا گرفتید (در همین مثال اکثر، وقتی یک متر را کشید و دیگر ادامه نمی داد آیا غرض مولا حاصل شده بود یا نه؟ بله چون فرض این است که یک متر هم مورد نظر مولا هست ولی این خط را ادامه داد تا دو متر و این دو متر هم هدف مولا هست) فعلی هذا ما ملاک را در تدریجیت و دفعیت نباید ببینیم.

نکته: در اقل و اکثر ارتباطی کسی قائل به تخییر نیست زیرا در اقل و اکثر ارتباطی باید غرض مولا را تحصیل کنیم، در این صورت یا آن است که این جزئی را که شک داریم که آیا جزء ماهیت است یا نیست اگر یقین داریم که اتیانش واجب هم نباشد باعث ابطال نیست قاعده اصولیه می گوید اینجا جای احتیاط است (یعنی من نمی دانم که بدون این جلسه استراحت تکلیف مولا را ایتان کردم یا نکردم ، فرض این است که آوردن جلسه استراحت سبب بطلان صلاة نیست) و اگر احتمال بطلان دادم اینجا همانی است که در فقه مطرح می شود که آیا اجتناب از محرّم افضل است یا اتیان واجب، اجتناب السیئات اولی من اکتساب الحسنات. بنابراین تمرکز بحث ما روی اقل و اکثر استقلالی است نه اقل و اکثر ارتباطی.

عبارة امام در منهاج الاصول: أقول: «إنّ الأقلّ و الأكثر قد يكونان من التدريجيّات، و قد يكونان من الدفعيّات، و على أيّ تقدير قد يكون كلّ منهما محصّلا لغرض واحد، و قد يكون كلّ محصّلا لغرض غير الآخر، و على التقدير [الأخير] قد تكون بين الغرضين مزاحمة بحسب الوجود، و قد لا تكون.لا إشكال في امتناع التخيير بينهما في التدريجيّات، لأنّ الأقلّ يتحقّق دائما قبل الأكثر، فيستند إليه الأثر، و يسقط الوجوب بوجوده، و لا يعقل إيجاب الأكثر الّذي لا يمكن امتثاله إن قلت: التخيير ممكن إذا كان الأقلّ و الأكثر تحت طبيعة واحدة تكون بحسب الوجود مشكّكة، و يكون ما به الاشتراك بين الأفراد عين ما به الامتياز، كالخطّ القصير و الطويل، لأنّ تعيّن الخطّ لفرديّة الطبيعة إنّما يكون إذا صار محدودا، و أمّا ما دام الاستمرار التدريجيّ فلا يتعين للفرديّة، بل كأنّه مبهم قابل لكلّ تعيّن»[3]

امام قبول ندارند در آنجا که تدریجی بوجود می آید واجب تخییری باشد، چون وقتی یک بار تسبیحات اربعه را گفتیم آن غرض مولا حاصل شده، و انطبق غرض المولا علی هذا. در اینصورت دیگر بقیه اش می شود زائد علی الواجب.

آخوند پاسخ می دهد به امام که :

اینجا انطبق علی الواجب ، اما مولای ما دو تصویر کرده است، یک تصویر به شرط لا را دیده است (که اقل است) و یک تصویر هم به شرط شیء را دیده است و ماهیت بشرط لا که اقل است با ماهیت به شرط شیء که اکثر این متباینان است.

اینجا می شود به دفاع از امام برخاست:

فرمایش امام قابل دفاع است به این بیان: این تحلیلی که آخوند دارد تحلیلٌ ذهنی ، و ما سر و کارمان با تحلیل خارجی است. شما در ذهنتان می گویید اقل به شرط لا هست و اکثر به شرط شیء است (خارج را باید ببینید) وقتی اقل در خارج موجود شد و شما پذیرفتید که انطبق الغرض المولا علی الاقل دیگر به چه ملاک می گویید به عنوان واجب ادامه دهد (به عنوان مستحب ادامه دادن اشکالی ندارد) بنابراین تحلیل واقع بینانه بیرونی حمایت از بیان امام است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo