< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/06/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/مقدمة الواجب /مانع در اطلاق مقدمه به اجزاء داخلیه

حدیث

امام علی : سَلْ عَنِ الرَّفيقِ قَبلَ الطَّريقِ ، و عنِ الجارِ قَبلَ الدّار[1] ِ.

پیش از سفر ببین همسفرت کیست و پیش از انتخاب خانه ببین همسایه ات کیست. همسفر و همسایه نقش اساسی دارد در زندگی انسان. در روایتی هست که پیامبر فرمود کسی که همسایه خوبی نیست همسفر او نباشید. تستری در شرح خود بر نهج البلاغه می گوید محمدبن میمونه ابی حمزه ، همسایه ای داشت که بخاطر اوضاع بد مالی ، قصد فروش خانه اش را داشت به مبلغ 1000 دینار. همسایه گفت قیمت خانه ام 1000 دینار است ولی همسایه ای دارم که بقدری خوب است 1000 دینار ارزش دارد . محمدبن میمونه 4000 دینار به او داد و گفت این پول را بگیر و خانه ات را نفروش .

خلاصه جلسه قبل

سخن پیرامون مقدمه داخلیه و مقدمه خارجیه بود. مقدمه خارجیه چندان بحث گسترده ای ندارد ، چالشی هم نیست آنچه چالشی هست مقدمه داخلیه بالمعنی الاخص( یعنی اجزاء) است.

یک. اینکه به اجزاء می توان مقدمه گفت یا نه؟

دو. بر فرض که بتوان مقدمه گفت آیا ملاک وجوب غیری را دارد یا ندارد؟

سه. بر فرض که ملاک وجوب غیری را دارد هل یمنع منه مانعٌ ام لا؟

در بحث اول که مهم بود شیخ محمدتقی (صاحب هدایة المسترشدین) گفت نمی توان مقدمه اش نامید. مقدمه با ذی المقدمه باید دوئیت داشته باشد و قبل از ذی المقدمه باشد. مرحوم آخوند و شیخ ، آمدند یک دوئیت اعتباری درست کردند. شیخ دوئیتی را که درست کرد این بود که جزء را به شرط لای از انضمام می دید و می شد مقدمه و از آن سو جزء را لا بصورت لابشرط می دید و می شد ذی المقدمه.

مرحوم آخوند می گفت اجزاء به شرط شیء ذی المقدمه اند و لابشرط مقدمه اند.

منتها شیخ جزء می دید و مرحوم آخوند اجزاء می دید.

این صحبت بحث شد و نقدهایی که بر شیخ و مرحوم آخوند بود بیان شد. جان کلام در این عرصه این است که آیا تفاوتی بین اجزاء و جزء هست؟

بله ، تفاوت هست.

یک. اگر اجزاء دیدیم ، اجزاء یک مقدمه است. اگر جزء دیدیم مقدمات است. هرجزئی برای خودش یک مقدمه است.

دو . اگر اجزاء دیدیدم باید سراغ این تغایر اعتباری برویم. اما اگر جزء دیدیم تغایر، تغایر حقیقی است . ماهیت جزء با ماهیت ذی المقدمه بونٌ شاسع(فرق زیاد ، فاصله زیاد) ،هویت جزء یک چیز است و هویت ذی المقدمه که همه اجزاء را دارد یک چیز است.

نظر مرحوم امام خمینی و آقای بروجری و مرحوم آخوند

امام و آقای بروجردی اجزاء دیدند و سراغ تغایر اعتباری هم نیامدند و گفتند تغایر، تغایر حقیقی است.اگر ما اجزاء ندیدیم و جزء دیدیم دیگر نیازی به تغایر اعتباری نداریم تغایر، تغایر حقیقی است. ماهیت الجزء شی و ماهیة الاجزا شیٌ آخر.

به این ترتیب این سه بزرگ (شیخ. مرحوم آخوند . امام و بروجردی) تغایر را درست کردند.

استاد

عرض ما این است که حتی بر اساس نظر این بزرگان تغایر ، تغایر بیرونی نیست. و ما در علم اصول با حقایق سروکار داریم. اجزاء مجموعی اش یا به صورت پراکنده، بهرحال اینها چیزی جز این صلات نیستند. صلات همین اجزاء است و اجزاء همین صلات اند.

محقق اصفهانی واقعیت بیرونی را دیده و در واقعیت بیرونی دوئیت را نتوانستید درست کنید ، بله هویت اجزاء یک چیز است و هویت کل یک چیز است. سلمنا اما در بیرون قصه چیست؟ صلاه همین اجزاء است و اجزا هم همین صلات است. بنابراین دیگر ضرورت ندارد ما بیایم سراغ این مطلب که ملاک دارد یا ملاک ندارد . یا مانع دارد یا مانع ندارد. اما مرحوم آخوند که پذیرفته اجزاء داخلیه مقدمه باشند در پاورقی کفایه گفته ملاک وجوب غیری را ندارد،(همان وجوب نفسی کافی است. شارع مقدس جز این را نمی خواهد که ما رکو سجود. قرائت ... را بیاوریم و وجوب غیری برای همین هاهست ، وجوب نفسی خودبخود برای ما هست، نیازی نداریم ما به وجوب غیری. فلا ملاک للوجوب الغیری.

وجهه : إنّه لا يكون فيه أيضاً ملاك الوجوب الغيري (ملاک وجوب غیری هم در آن نیست) حيث إنّه لا وجود له غير وجوده في ضمن الكلّ (وجود اجزاء غیر وجود کل است؟) يتوقف على وجوده (اصلا وجودش همان وجود کل است)، وبدونه لا وجه لكونه مقدّمة ، كي يجب بوجوبه أصلاً ، كما لا يخفى. وبالجملة : لا يكاد يُجدي تعدَّد الاعتبار(به شرط لا و لا بشرط … اینها دردی را درمان نمی کند) الموجب للمغايرة بين الإِجزاء والكل في هذا الباب، وحصول ملاك وجوب الغيري المترشح من وجوب ذي المقدمة عليها ، لو قيل بوجوبها ، فافهم.[2]

پس مرحوم آخوند با اینکه در متن پذیرفته که مقدمه داخلیه یطلق علیه المقدمه، یطلق علی الاجزاءِ، المقدمه ولی ملاک را نپذیرفتند.

بحث بعدی: فرضا که ملاک هست آیامانع هم هست یا مانع نیست؟

در متن می گوید که مانع هست. آخوند می گوید اگر قرار باشد هم ملاک وجوب غیری باشد ، هم وجوب نفسی ، این اجتماع المثلین است . کما اینکه اجتماع الضدین نشاید اجتماع المثلین هم نشاید.

ثم لا يخفى إنّه ينبغي خروج الأجزاء عن محلّ النزاع ، كما صرح به بعضٍ وذلك لما عرفت من كون الإِجزاء بالأسر عين المأمور به ذاتاً ، وإنما كانت المغايرة بينهما اعتباراً ، فتكون واجبة بعين وجوبه (همان وجوب نفسی است)، ومبعوثاً إليها بنفس الأمر الباعث إليه(امر به مقدمه همان امر بذی المقدمه است) ، فلا تكاد تكون واجبة بوجوب آخر ، لامتناع اجتماع المثلين ، ولو قيل بكفاية تعدَّد الجهة ، وجواز اجتماع الأمر والنهي معه ، لعدم تعددها ها هنا[3] .

پس در بحث اول در مقابل شیخ محمدتقی ایستاده. و در بحث دوم و سوم واقع بینانه، می گوید بر فرض که اسم مقدمه هم باشد، شما برای این میخواهی که به این مقدمه وجوب غیری بدهی، وجوب غیری را هم برای این میخواهی که بوسیله آن ایجاد انگیزه کنی. غافل از این هستید که آن وجوب نفسی ایجاد انگیزه کرده است. نیازی به ایجاد انگیزه دیگر در این عرصه نیست.

نائینی

آقای نائینی در اجود التقریرات گفته چه اشکالی دارد که اینجا دو تا وجوب باشد . دو تا وجوبی که در هم ادغام می شود و اندکاک حاصل می شود. می گویند مثال می‌زنم. صلاه ظهر نسبت به صلاه عصر بما هو هو واجبٌ نفسی. (بما هو هو صلاه ظهر امر دارد) و بما هو مقدمه لصلاه العصر وجوب غیری دارد. اینجا چه می گوییم، می گوییم این وجوب غیری مندک در وجوب نفسی عصر است.

اگر کسی نذر کند که نوافل را در مسجد اتیان کند، اینجا یک وجوب است و یک استحباب هست و آن استحباب ادغام در این وجوب می شود، وجوبی که از ناحیه نذر آمده.

بنابراین نایینی ، اشکالی در مقدمه بودن اجزاء داخلیه نمی گیرد . اشکالی در وجود ملاک نمیگیرد. اشکال می گیرد در این بخش که مانع هست. که مانع اجتماع المثلین کما صرح به الاخوند،. نائینی می گوید این محذوری که در بخش سوم گفتید محذور نیست و اجتماع المثلین نیست بلکه اجتماع دو امری است که قابل ادغام در یکدیگر هستند.

نقد این سخن.

اولا شما باید اثبات کنید که وجوب غیری آمده و بعد بگویید ادغام می شود. اگر کسی نپذیرفت مانند مرحوم آخوند ، اصلا وجوب غیری برای اجزاء نیامده ، وجوبی که نیامده چه ادغامی می شود.

ثانیا در همان صلاه ظهر دو وجوب متغایر است. یکی اصل وجوب است و یکی تقدم الظهر علی العصر است. اینها دو وجوب است. اینجا می توانید اسمش را تغایر بگذارید ولی یکی نیستند، بخلاف محل کلام که یکی هستند. یا در همان نذر نوافل ، نذر وجوبش تعلق گرفته به وفا.این شیءٌ، و عنوان وفاء به نذر و اقامه نوافل به عنوان یک مستحب شیءٌ آخر.

تحصل مما ذکرنا

به این ترتیب مقدمه بحث مقدمات داخلیه را می بندیم که:

اولا به اجزاء داخلی مقدمه اطلاق نمی شود و آن تغایری که گفتند لایکفی.

ثانیا اینکه ملاک وجوب غیری در اجزاء داخلیه نیست.

ثالثا بر فرض که ملاکش باشد می شود اجتماع المثلین.

بعد میرسیم به مقدمه خارجیه که سبب، شرط ، عدم المانع و معد هستند. اینها مقدمات خارجیه اند و اینکه اینها واجب است یا واجب نیست ، مرحوم آخوند به اینها نپرداخته.

تقسیم دوم. مقدمه عقلیه عادیه و شرعیه است.که مطالعه شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo