< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/07/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/مقدمة الواجب /واجب مشروط- قید به هیئت یا ماده

 

حدیث

امام علی: مُقَارَبَةُ النَّاسِ فِي أَخْلَاقِهِمْ أَمْنٌ مِنْ غَوَائِلِهِمْ[1]

هماهنگی معقول با مردم در اخلاقشان سبب ایمنی از کینه توزی و دشمنی های آنان است. عبارت اخرای این جمله این است که مدارای با مردم یک ضرورت است. پیامبر فرمود خداوند همانگونه که مرا به ادای فرائض امر کرده اند به مدارای با مردم هم امر کردند.

مدارا و سازگاری دو نوع داریم: منفی: کوتاه آمدن از اصول. قل یا ایها الکافرون لا اعبد ما تعبدون. مثبت: در آن مسائلی که با همراهان می توان کنار آمد کنار بیاید. پیامبر در جمع اصحاب می نشستند و آنها شوخی یا مطلبی داشتند گوش میدادند ولی جلوی حرام می ایستادند.

قید به هیات میخورد-وجوب- به ماده میخورد-واجب-

بحث پیرامون این بود که:

در واجب مشروط، قید به هیات می خورد (قید وجوب است ) یا قید به ماده (واجب ) است؟

مناسب است که این طور بیان کنیم:

برخی از قیود را می دانیم که قید الواجب است ، قیودی که باید دنبالش برویم مانند طهارت بالنسبة الی الصلاه ، برخی از قیود هم هست که می دانیم که قید، قید وجوب است. مانند استطاعت نسبت به حج. و نصاب در زکات

بعد این بحث را مطرح می کنیم که اگر قیدی را ندانستیم که هل انّ هذا القید قید الوجوب ام قید الواجب؟

مثال فرضی: اگر گفت: اکرم العالم ان کان عادلا. سوال این است که آیا قید، قید وجوب است (یعنی من باید بنشینم اگر عالم عادل آمد اکرامش کنم و اگر نیامد تکلیفی بر عهده ام نیست، این قید می شود قید وجوب ) یا این قید، قید واجب است (یعنی من وظیفه ای بنام اکرام دارم و باید بروم متعلق این اکرام که عالم عادل هست را پیدا کنم. این قید می شود قید واجب).

استدلال سلبی و ایجابی

استدلال شیخ دو قسمت سلبی و ایجابی داشت. سلبی این بود که قید نمی تواند به هیات بخورد . ایجابی اش این بود که قید به ماده می خورد.

(چرا به هیات نمی خورد) زیرا هیات معنای حرفی است و معنای حرفی معنای جزیی است و معنای جزیی قابل تقیید نیست. تقیید برای جایی است که معنا فراگیر باشد.

پاسخ دادیم: معنای حرفی عموم افرادی ندارد اما عموم احوالی دارد .

آخوند پاسخ دیگر دارند:

اولا : ما در مبنا با شما متفاوت هستیم. شما معنای حرفی را از معنای اسمی جدا می کنید ما معنای حرفی را همان معنای اسمی می دانیم.

به این بیان: می گوییم که ، سرتُ من البصرة الی الکوفه ، بصره معنای مستقلی دارد. کوفه هم معنای مستقلی دارد. این مِن هم همان معنای مستقل را دارد(یعنی من همان نگاهی که به بصره و کوفه داشتم به مِن هم داشتم منتها تفاوت این است که معنای اسمی وُضع لیُستعمل فی المعنی استقلالی و معنای حرفی وُضع لیُستعمل فی المعنا غیر الاستقلالی. عینا مانند ساختمانی که می خواهیم بسازیم نیاز به تیرآهن ، آجر سیمان و… می خواهد، اما یک چیزهای دیگری را هم می خواهد که غیر استقلالی هست ولی باز می خواهد مانند جوش دادن تیرآهن ها به هم دیگر. جوش دادن مانند معنای حرفی است . یا ماسه و سیمان، کارش چسباندن آجرهاست . این مهندس هم تیر آهن را دیده و هم جوش دادن را . هم آجر را دیده و هم ماسه و سیمان را. نگاه به هر دو هم استقلالی بوده، منتها این تیرآهن را بعنوان مستقل و جوش را بعنوان غیرمستقل دیده در مقام کاربرد و استعمال.

آخوند می گوید من قبول ندارم که بنیانگذار حروف ، حروف را غیر اسماء دیده باشد و نگاهش از اول نگاه غیر استقلالی باشد، نه کسی که می خواهد ساختمان ببیند نگاهش به همه یکسان است منتها در مقام استعمال، معنای اسمی را گذاشته برای جایی که نیاز به معنای استقلالی است و معنای حرفی را گذاشته برای جاهایی مثل جوش دادن، پس اینکه شما می آیید و معنای حرفی را آنچنان معنا می کنید ما قبول نداریم. و قس علی ذلک هیات (اینکه می گویید هیات معنای حرفی دارد، نه هیات معنای حرفی غیر استقلالی ندارد) فکما اینکه جزیئت و کلیت در معنای استقلالی قابل تصور است در معنای غیر استقلالی هم قابل تصور است. به این ترتیب آخوند جواب می دهد. پس اینکه گفتید نمی شود ، نه ،می شود زیرا معنای حرفی با معنای اسمی همانند است. (آخوند می گوید آنی که ما با آن کار داریم وضع است و وضع قبل از استعمال است و من (معنای اسم و حرفی را ) با یک نگاه به همه نگاه کردم ؛ این ساختمان هم آهن و هم جوش و هم ماسه و سیمان می خواهد. منتها در مقام عمل دو جور کاربرد دارد)

عبارت آخوند: ولا يخفى ما فيه. امّا حديث عدم الإِطلاق في مُفاد الهيئة ، فقد حققناه سابقاً ، إن كلّ واحد من الموضوع له والمستعمل فيه في الحروف يكون عاماً كوضعها ، وإنما الخصوصية من قبل الاستعمال كالاسماء ، وإنما الفرق بينهما إنّها وضعت لتستعمل وقصد بها المعنى بما هوهو ، و (الحروف ) وضعت لتستعمل وقصد بما معانيها بما هي آلة وحالة لمعاني المتعلقات ، فلحاظ الآلية كلحاظ الاستقلالية ليس من طوارئ المعنى ، بل من مشخصات الاستعمال ، كما لا يخفى على أولي الدراية والنهى. فالطلب المفاد من الهيئة المستعملة فيه مطلق ، قابل لأن يقيد.[2]

(پس آنچه را که آخوند زد این بود که معنای حرفی که اساس است و معنای هیات که روبناست کسی نگفته جزیی است ، مطلق و کلی و قابل تقیید است. ثانیاً: سلمنا، که این حرف ها را پذیرفتم اما، ما دو جور تقیید داریم. اول اینکه بیاییم معنا را گسترده بگیریم و بعد کوچکش کنیم. دوم اینکه از همان اول معنا را کوچک بگیریم بعد انشائش بکنیم. مثال. ضیّق فم الرکیه برای اینجاست. یعنی از اول دهنه چاه را کوچک بگیر نه اینکه اول بزرگ بگیری بعد کوچکش کنی. آنچه محذور دارد این است که اول معنا را بزرگ ببینیم و بعد کوچکش کنیم، اما از اول کوچک گرفتن که محذور ندارد. ما دو جور می توانیم قصه حج را با استطاعت عجین کنیم: یک : قانون گذار اول حج را گسترده ببیند و امر به آن کند و بگوید حُجَّ و بعدش بگوید حُجَ ان استطعت. اینجا آن محذور شما با سلمنا پیش می آید . دو: اما اگر قانوگذار حج را با استطاعت باهم دید، به این بیان که گفت موضوع من حج مع الاستطاعت است و این حج را بیاورید این که محذوری ندارد. پس برفرض که ما در این عرصه مشکل داشته باشیم برای جایی است که اول اُنشئ الموضوع موسعاً ثم یصیر مقیداً. اما از همان اول مقیداً امضا کردن چه مشکلی دارد.)

مع إنّه لو سلّم إنّه فرد ، فانما يمنع عن التقيد لو اُنشىء أولاً غير مقيد (از همان اول گسترده بگیریمش)، لا ما إذا اُنشىء من الأوّل مقيداً ، غاية الأمر قد دلّ عليه بدالين ، وهو غير إنشائه أولاً ثم تقييده ثانياً ، فافهم.[3]

نقد آقای خویی و امام بر این سخن مطالعه شود .

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo