< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/مقدمة الواجب /قید هیئت ماده

 

حدیث

امام علی : مَنْ أَوْمَأَ إِلَى مُتَفَاوِتٍ خَذَلَتْهُ الْحِیَل[1]

کسی که به کارهای مختلف بپردازد نقشه هایش و تدبیرهایش به جایی نمی رسد.

اصلی بسیار مهم در مدیریت که کمتر به آن توجه می شود. مردی و کاری، اصل مهم در باب مدیریت است .

از شیخ بهایی نقل شده . غَلَبتُ كلَ ذي فُنونٍ وَ غَلَبَني ذُوفَنّ وٰاحِد، من بر هر ذی فنونی موفق شدم اما کسی که صاحب یک فن واحد بود بر من غلبه کرد.

نجاشی از علمای دوران شیخ طوسی بوده. که تمام عمرش را صرف فهرست کرده اند. الان اگر بخواهند قضاوت کنند بین حرف شیخ و حرف نجاشی حرف نجاشی را مقدم میدارند. متمرکز شدن سبب توفیق است .

در واجب مشروط قید به هیئت میخورد یا به ماده

سخن این است که آیا در واجب مشروط قید به هیات می خورد یا به ماده؟

شیخ انصاری مدعی بودند که قید به هیات نمی خورد و به ماده می خورد. بعبارت دیگر قید به وجوب نمی خورد بلکه قید به واجب می خورد. به هیات نمی خورد زیرا هیات معنای جزیی دارد و معنای جزیی قابل تقیید نیست.

4 جواب مطرح شد و این بخش پاسخ داده شد.

اینجا مرحوم نایینی گفته اند مشکل کلی بودن و جزیی بودن نیست ، سلمنا معنای حرف معنای کلی باشد. لکن معنای حرفی مشکل دیگری دارد و آن مشکل این است که : معنای حرفی معنای اندکاکی است (معنای ادغام شده وهضم شده در معنای دیگر است)، معنای استقلالی هست که قابل تقیید است. معنای اندکاکی و هضم شده در معنای دیگر قابل تقیید نیست.

معنای اندکاکی تابع متبوعش است. متبوعش هر معنایی که داشت این معنای اندکاکی هم دارد.

اما ما أجيب به عن ذلك من أن المعاني الحرفية معان كلية لا جزئية فهي قابلة للتقييد و الإطلاق (چون معانی کلیه هست قابل تقیید و اطلاق است) فهو غير صحيح (اینکه شما اثبات کردید چون کلی است و قابل تقیید است درست نیست) لأن المانع عن الإطلاق و التقييد ليس الجزئية كما توهمه المجيب (مانع از اطلاق و تقیید ، جزئیت نیست کما اینکه آخوند توهم کرده)(قده) بل المانع هو كون المعنى ملحوظاً آليا (مانع این است که معنا ملحوظ است آلیاً، اندکاکی است نه استقلالی) و هذا لا يرتفع بكون المعنى كلياً(این آلیت با اینکه شما گفتید معنا کلی است برطرف نمی شود)[2]

میگوید سرت من قم الی تهران. اینجا قم و تهرانی داریم و یک نسبت ابتداییه . ایشان می گوید این نسبت ابتداییه نسبةٌ لوحظ آلیاً. اصلا مغفول عنه است. آنچه را که ما دیده ایم قم هست و تهران . آنی که استقلالا دیدیم تهران و قم است. اما اینکه نسبت ابتداییه چیست و از کجا به کجاست ، مهم آن است که آغاز سفرم کجا بوده و پایان سفرم کجاست . اما این نسبت مستقلا مد نظر باشد نیست، به این لوحظ اندکاکیا و آلیاً گفته می شود، اصلا مغفول عنه است.

(ما فیه ینظر(لحاظ استقلالی) داریم و ما به ینظر(لحاظ آلی) . وقتی می رویم آینه بخریم نظر استقلالی به خود آینه است و اگر روی صورتمان لک باشد متوجه نمی شویم این نگاه را نگاه اندکاکی میگویند. ما به ینظر می شود لحاظ آلی. ما فیه ینظر می شود استقلالی.

(از همینجا میگوییم دنیا دو جور است . یکی دنیای هدف (همان که میخواهیم آینه بخریم) ویکی دنیایی که ابزار است. الدنیا مزرعة الاخره. دنیایی که هدف باشد محکوم است اما دنیایی که پل باشد و مزرعه آخرت باشد و متجر اولیاء الله باشد پسندیده است)

نایینی میگوید مشکل ما کلیت وجزئیت نیست، بلکه مشکل ما آلیت و استقلالیت است . سلمنا که کلی باشد اما معنای حرفی معنای ابزاری است که گره خورده به معنای استقلالی است ، لوحظ آلیاً نه استقلالیاً ، لذا قابل قید نیست.

چند پاسخ می دهیم:

مطلب اول: اینکه چه کسی گفته که معنای حرفی (نسبت) همه جا لوحظ آلیاً ، در برخی جاها لوحظ استقلالیا. ما میدانیم که پرنده ای وارد این خانه شده، نمی دانیم این پرنده در اتاق است یا این پرنده در پشت بام است. الطائر فی الدار او علی السطح، اینجا معنای استقلالی از آن طایر و دار است ولی مشکل ما طایر و دار نیست بلکه مشکل همین نسبت و همین معنای حرفی است . مشکل ما این است که این طایر کجاست؟! که می شود نسبت. تعبیر می کنیم ، الطائر فی الدار او علی السطح. پس این که شما می گویید همه جا معنای حرفی لوحظ آلیاً ، نسبت لوحظ آلیاً این نیست. ما هم زید را می شناسیم و هم قیام را. اما نمی دانیم این زید حلول کرده قیام در او یا نه. پس اینکه شما می گویید که معنایی که لوحظ معنای حرفی همه جا لوحظ آلیاً را نمی پذیریم چرا که بعضی جا ها همین معنای حرفی مقصد و مقصود است. (برخی جاها مقصد هست ولی همچنان لوحظ آلیا و ما هم دنبال همین معنای حرفی هستیم)

آری معنای آلی در خارج تابع معنای استقلالی است. ولی معنای این تابعیت مغفولیت نیست. چه بسا بیش از متبوع مد نظر هست.

مطلب دوم مسئله دو صورت دارد.

صورت اولش این است که اول معنا را غیر مقیدٍ انشاء می کنیم ، آنوقت قیدش می زنیم. اینجا به نایینی می گوییم سلمنا که معنای حرف ملحوظ آلیا، و چون آلیاً هست و استقلالی نیست قابل تقیید نیست.

اما صورت دوم ، این است که از همان اول معنا لوحظ مقیّداً ، اینکه محذوری ندارد. عین همین را در باب کلیاً گفته شد. در آنجا گفتیم آقای شیخ می پذیریم از شما که معنای حرف معنای جزیی است ولی اشکال برای آنجا بود که اول لوحظ کلیا و بعد بخواهیم جزیی اش کنیم. اما اشکال ندارد که از همان اول جزئی لحاظش کنیم، مثالش همان بود که دهانه چاه را از اول مضیق بگیر. فعلی هذا اینکه شما فرمودید قید به معنای حرفی نمی خورد و به هیات نمی خورد ، چه محذور ما جزییت معنای حرفی باشد و چه محذور ما آلیت معنای حرفی باشد هرکدام که باشد مشکلی ندارد و می شود که معنای حرفی در اینجا قید به آن بخورد ، وجوب قید بخورد و مشکل حل بشود. دیگر نیازی نداریم سراغ ماده برویم و قید را به ماده بزنیم.

(ما می گوییم مشکلتان جزئیت معنای حرفی است؟ نه، معنای حرفی کلی است. اگر مشکلتان آلیت است؟ نه ، همه جا معنای حرفی آلی نیست پس ما مشکل شما را حل کردیم و چه اشکالی دارد که قید را به معنای حرفی بزنیم)

یک شبهه دیگری که مطرح کرده اند و باید مطرح شود. قصه تفکیک انشاء از مُنشئ است. می گویند اگر شما قید را به هیات زدید تفکیک الانشاء از منشئ شکل میگیرد. این را آخوند با فان قلت مطرح کرده و به نقد این سخن می پردازیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo