< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/مقدمة الواجب /واجب نفسی و غیری

 

امام علی : لَا تَجْعَلَنَّ ذَرَبَ لِسَانِكَ عَلَى مَنْ أَنْطَقَكَ، وَ بَلَاغَةَ قَوْلِكَ عَلَى مَنْ سَدَّدَكَ. [1]

تند و تیزی زبانت را بر ضد کسی که سخن گفتن را به تو آموخته بکار نگیر و نیز بلاغت سخنت را بر ضد کسی که سخنوری به تو آموخته صرف مکن.

پیام صریح این کلام این است که حق شناس باش. کسی که خدمتی به شما کرده حریمش را نگه دار. استادی که به تو شیوه نوشتن و سخن گفتن یاد داده علیه او بکار نگیر.

فَيَا عَجَبًا لمن رَبَّيْتُ طِفْلاً، ألقَّمُهُ بأطْراَفِ الْبَنَانِ، أعلِّمهُ الرِّماَيَةَ كُلَّ يوَمٍ ، فَلَمَّا اسْتَدَّ ساَعِدُهُ رَمَاني ، أعلِّمهُ الْفُتُوَّةَ كُلَّ وَقْتٍ، فَلَمَّا طَرَّ شارِبُهُ جَفَاني، فَلَمَّا قَال قَافِيَةً هَجَاني

در شگفتم از کسی که در کودکی تربیتش کردم و با انگشتم لقمه در دهانش گذاشتم. هر روز تیراندازی یادش دادم اما وقتی دست و بازویش قوی شد من را نشانه گرفت و به سمت من تیر انداخت. من جوانمردی را به او آموختم ولی همینقدر که پشت لبانش سبز شد به من جفا کرد. چقدر نظم قافیه ها را بر او آموختم و وقتی قدرت بر شعر گفتن کرد من را با شعرهایش هجو کرد.

از شروح دیدنی از نهج البلاغه شرح تستری است (موضوعی هست)

سخن پیرامون تقسیمات واجب هست.

 

یکی واجب مطلق بود و واجب مشروط که بیان شد. یکی واجب منجز و واجب معلق بود (بنیانگذارش صاحب فصول بود)

واجب نفسی و غیری

سومین واجبی که مطرح می شود واجب نفسی است و واجب غیری:

واجب ها بر دو نوع است: برخی از واجب ها، واجب های اصلی است (متنی است) خودش هدف هست. مانند نماز، روزه. برخی از واجبات، مقصد اصلی نیست بلکه مقدمه است برای واجب دیگر، مانند وضو و غسل، اگر کسی بعد از نماز صبح جنب شده تا وقت وجوب واجبی که مشروط به طهارت است باید غسل کند و اگر نرسیده بر او واجب نیست.نماز را باید با طهارت بخواند. بنابراین برای نماز باید برود غسل کند و بعد نماز با طهارت بخواند.

این به نظر می رسد که واجب نفسی و غیری است و هیچ پیچیدگی هم ندارد.

اما همین مطلب ساده اگر بخواهیم به زبان فنی بیانش کنیم به گیر و اشکال می افتد. در فلسفه مفهوم وجود بدیهی ترین مفاهیم است . مَفهومُهُ مِنْ اَعّْرفِ الاشیاءِ وکُنْهُهُ فی غایةِ الخِفاءِ. همین مفهومی که اعرف اشیاء است را وقتی قرار است که بیاییم تعریفش کنیم به مشکل می خوریم. تعریف می شود دوری و …

اما تعریف اصطلاحی اش:

عبارت شیخ در (مطارح الانظار ج1 ص 330) چاپ مجمع الفکر:

أنه قد فُسّرَ في كلامِ غير واجد منهم الواجب النفسي بما أمر به لنفسه و الغيری بما أمر به لأجلغيره[2] ، واجب نفسی آن است که لنفسه به او امر شده و واجب غیری آنی است که لاجل غیره به او امر شده.( این از تعریف).

لکن به این تعریف اشکال شده ، که این تعریف جامع افراد نیست و مانع اغیار نیست.

(این پیش فرض را مسلم بگیریم که نماز و روزه از مصادیق واجبات نفسی هست.با این لحاظ این تعریف مشکل می شود). جامع افراد نیست. میگویید واجب نفسی ما امر به لنفسه(آن واجبی است که برای خودش به آن امر شده)

سوال: آیا برای نماز لنفسه امر شده؟ خیر ، زیرا معراج المومن است به آن اُمر شده. ما اُمر به چون قربان کل تقی است . پس با این تعریف شما ما اُمر به لنفسه ، صلاه لم یومر به لنفسه.

فلسفه صوم چیست؟ چرا مامور به صوم شدیم؟ لانه جُنةٌ من النار . روزه سپر از آتش ایجاد می کند، پس لم یومر بالصلاه لنفسه فهو لیس بواجبٍ نفسی. لم یومر بصوم لنفسه فهو لیس بواجب نفسی. پس این تعریف جامع افراد نیست.

بر اساس این تعریف واجب نفسی فقط معرفت الله است. خودش مقصد و مقصود است. ما ماموریم به معرفت الله فاعلم انه لا اله الا هو. اما ما دنبال معرفتیم . به چه دلیل؟ مصلحتی غیر از معرفت الله هست؟ (این از جامع افراد نبودن)

(معرفت الله هم با چه هدفی است؟ هل افعال الله معللةٌ بالاغراض؟

کنت کنزاً مخفیاً فاحبتُ ان اُعرَف. پس معرفت الله که باعث رشد بشر هست. معرفت الله هم با چه هدفی هست؟ هل افعال الله معللة بالاغراض؟ پاسخ می دهند که غرضی که برای خودش باشد نه ، اما غرضی که برای بندگان باشد هست . حتی معرفت الله هم معلل به غرض است و آن رشد بنده است. چطور شما می گویید نماز معلل به غرض چون قربان کل تقی … چرا نگوییم معرفت الله معلل به غرض است منتهی نه غرضی که بخدا برگردد به غرضی که به بنده برگردد. )

پس شیخ می گویند این تعریف جامع افراد نیست، صلات و روزه ای را که باید شامل بشود، شامل نمی شود.

(استاد: حتی معرفت الله را هم نمی گیرد زیرا هدف از معرفت الله رشد بنده است پس این تعریف که ما اُمر به لنفسه تقریبا می شود بی مصداق می شود. حداکثر مصداق ما امر به لنفسه معرفه الله است.سلمنا که از این اشکال دست برداریم صلاه و صوم بیرون می رود در حالی که همه قبول دارند که این دو واجب، واجب نفسی اند)

2. این تعریف غیری تعریف مانع اغیار نیست. زیرا گفتید واجب غیری ما امر به لغیره . صلاه را نباید را بگیرد زیرا واجب نفسی است در حالیکه این تعریف صلات را هم می گیرد. صلاه امر به لغیره قربان کل تقی ، صوم امر به لغیره ، جُنّةٌ من النار. زکات امربه لغیره ،خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها، حج امر لغیره، لیشهدوا منافع لهم. همه اینها واجب نفسی است در حالی که تعریف واجب غیری می گیردش. این واجبات غیری، واجب نفسی را که غیر است را میگیرد. پس واجب نفسی شما جامع افراد نیست، (بسیاری از واجبات نفسی را بیرون می برد) تعریف غیری شما مانع اغیار نیست (غیر معرفت الله همه واجبات نفسی را می گیرد و با اشکال ما حتی معرفت الله را هم می گیرد ) زیرا بسیاری از واجبات نفسی با این تعریف غیری می شود. (این اشکال شیخ.)

عبارت:يلزم أن يكون جميع الواجبات الشرعية أو أكثرها من الواجبات الغيرية إذ المطلوبُ النفسي قلّما يوجد في الأوامر(مطلوب نفسی در اوامر خیلی کم است) فإن (بل) جلها (اکثر) مطلوبات لأجل الغايات التي هي خارجةٌ عن حقيقتها (قربان کل تقی ، جنة من النار، لیشهدوا منافع لهم …) فيكونُ أحدهما غير منعكس (ما امر به لنفسه جامع افراد نیست) (از طرف دیگر) و يلزمه أن يكون الآخرُ غيرَ مطرد (لازمه اش این است که تعریف واجب غیری مانع اغیار نشود) لانتفاء الواسطة.[3]

این از اشکال خود شیخ. لکن بر می گردیم به نقدی که بر این فرمایش:

اینکه ما امر به لنفسه اینجا سخن از غایت نیست ، اینجا سخن از واجب دیگر است. دو مطلب داریم: مطلب اول اینکه واجبی برای هدفی، واجب می شود که اسم این را نه واجب نفسی می گذاریم و نه واجب غیری میگذاریم. واجب نفسی و غیری را جایی بکار می گیریم که آنجا که دو واجب باشد، یک واجب برای خودش واجب باشد و یک واجب، واجب می شود تا آن واجب دیگر را بتوانیم انجام بدهیم. پس ما امر به لنفسه یعنی لا بملاحظهِ واجب آخر و لا بملاحظه بعثٍ آخر. پس ما امر به لنفسه به معنای لغایه نفسه نیست واجب نفسی آن واجبی است که اُمر به لنفسه ، مقدمه برای باید دیگری نشده. این می شود واجب نفسی . ولو مقدمه شود که ما به هدف و مقصدی برسیم، این واجب نفسی است و زمانی واجب غیری است که این واجب سکوی واجب دیگری می شود، مانند وضو و غسل که وجب لواجب آخر. (پس ما اُمر به لنفسه یعنی لا لواجب آخر و ما امر به لغیره یعنی لواجب آخر) بنابراین غایت ها و غرض ها نقشی در این تقسیم ندارند. آنچه در این تقسیم نقش دارد سر و کارمان با واجب دیگر است. ما امر به لنفسه یعنی سکوی واجب دیگر نیست . صلاه غایت قربان کل تقی هست ، اما سکوی واجب دیگر نیست زیرا ما موظف به معراج شدنش نیستیم زیرا تحت قدرت ما نیست. پس این تقسیم به لحاظ واجب دیگر هست. نه به لحاظ هدف نه به لحاظ غایت که بگویید جامع افراد نیست و مانع اغیار نیست. باید واجب را نسبت به واجب دیگر بسنجیم.

بر این اساس شیخ رفته سراغ تعریف دیگر و آخوند هم همان تعریف دیگر شیخ را پسندیده است. با این توجیهی که بیان شد نیازی به تعریف دیگر نیست زیرا تعریف دیگر در حقیقت می شود توضیحی بر این تعریف.

فالأولى في تحديدهما أن يقال إن الواجب الغيري ما أمر به للتوصّل إلى واجب آخر(واجب غیری آن است که امر به آن شده تا به واجب دیگری برسیم یعنی این را گره به غایات و اهداف نزنیم. برخی واجبات سکوی واجبات دیگرند می شوند واجب غیری و برخی دیگر از واجبات سکوی واجب دیگر قرار نمی گیرند که می شوند واجب نفسی)

إن الواجب الغيري ما أمر به للتوصّل إلى واجب آخر و النفسي ما لم يكن كذلك فيتم العكسُ و الطردُ. جامع افراد بودن درست می شود، واجب غیری ما امر به لتوصل الی واجب آخر، نماز لم یومر به الی التوصل الی واجب آخر ، که بگویید مانع اغیار نیست، ما امر به لنفسه ، سکوی واجب دیگر هم نیست پس جامع افراد است. روزه ما وَجب لنفسه و سکوی واجب دیگر نیست. به این ترتیب هیچ اشکالی در این عرصه وارد نمی شود . شیخ هم این تعریف را پسندیده .

و منها: تقسيمه إلى النّفسيّ و الغيريّ، و حيث كان طلبُ شي‌ء و إيجابه لا يكاد يكون بلا داعٍ، فإن كان الداعي فيه هو التّوصّل به إلى واجب، لا يكاد [يمكن‌] التّوصّل بدونه إليه، لتوقّفه عليه، فالواجب غيريّ(برخی واجبات سکوی واجب دیگرند می شوند واجب غیری)، و إلا فهو نفسيّ(آنوقت این نفسی گاه محبوبیتش بنفسه هست مانند معرفت الله یا محبوبیتش بخاطر فایده ای است که بر او مترتب است مانند واجبات از عبادات و توصلیات.اینها مترتب بر مصالح است بر اساس عقیده ای که عدلیه دارند. این احکام شرعی ، بخاطر مصالحی است که در پی اینها هست ، چه عبادیات و چه توصلیات )، سواء كان الدّاعي محبوبيّة الواجب بنفسه، كالمعرفة باللّه، أو محبوبيّته بما له من فائدة مترتّبة عليه، كأكثر الواجبات من العبادات و التّوصّليّات

لكنّه لا يخفى … آخوند به این تعریف هم اشکال کرده. مطالعه شود

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo