< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/مقدمة الواجب /

 

امام حسن عسکری قال لشیعته:سفارش امام عسکری به شیعیانشان. بخش اول را در فقه بیان شد. بخش دومش الان

صَلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ وَ اِشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ فَإِنَّ اَلرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذَا وَرِعَ فِي دِينِهِ وَ صَدَقَ فِي حَدِيثِهِ وَ أَدَّى اَلْأَمَانَةَ وَ حَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ اَلنَّاسِ قِيلَ هَذَا شِيعِيٌّ فَيَسُرُّنِي ذَلِكَ اِتَّقُوا اَللَّهَ وَ كُونُوا زَيْناً وَ لاَ تَكُونُوا شَيْناً. زندگی شیعه معمولا با اهل سنت بوده . در عشائر آنها نماز بخوانید و به تشییع جنازه امواتشان بروید و به عیادت مرضایشان بروید و حقوق شهروندی شان را بپردازید و زندگی مسالمت آمیز با آنها داشته باشید. اگر یکی از شما ورع در دین و صدق حدیث داشته باشد ...، وقتی خوب عمل کردید این را در پرونده شیعه می نویسند و من خوشحال می شوم. تقوی داشته باشید و مایه زینت باشید و مایه ننگ و عارمان نباشید. (تحف العقول باب سخنان امام عسکری)

واجب نفسی و غیری

شیخ اعظم انصاری

سخن پیرامون واجب نفسی بود و واجب غیری. شیخ انصاری در مطارح الانظار که تقریرات درس ایشان است این تعریف را برای واجب نفسی و واجب غیری نقل و نقد کرد: النفسی ما امر به لنفسه و الغیر ما امر به لغیره.

اشکال

بعد این اشکال را مطرح کردند که تعریف نفسی جامع افراد نیست و تعریف غیری مانع اغیار نیست. جامع افراد نیست زیرا شاخص ترین واجبات نفسی را نمی گیرد (نماز و روزه و حج …) زیرا لم یومر بها لنفسه بل امر بها لمصالح فیها لان الصلاه قربان کل تقی و الصوم جُنة من النار و الحج لیشهدوا منافع لهم. پس این واجبات نفسی با این تعریف واجبات نفسی نیستند. تعریف غیری هم مانع اغیار نیست ، از مسلمات است که صلات و صوم وحج واجب غیری نیست در حالی که ما می دانیم که این تعریف ما امر به لغیره این غیر غریبه (صلاه و صوم و حج و زکات ) شامل او می شود زیرا اُمر بصلاه لانها قربان کل تقی ، اُمر بالصوم و الحج بخاطر مصالحی، پس این تعریف جامع افراد و مانع اغیار نیست پس گرفتنی نیست.

پاسخ

پاسخ دادیم که ما اُمر به لنفسه به معنای این است که سکوی واجب دیگر نیست ، نه به معنای این باشد که مصلحت در خودش است مانند معرفت الله. واجبات دو جورند برخی از آنها سکوی واجب دیگرند که به اینها واجبات غیریه می گوییم و بعضی از واجبات هستند که سکوی واجب دیگر نیستند به این واجبات می گوییم واجبات نفسیه. پس شما در این ما اُمر به لنفسه و غیره غایت ، و مصالح را لحاظ نکنید. ما اُمر به لنفسه یعنی سکوی واجب دیگر نیست(مانند نماز). و ما امر به لغیره یعنی سکوی واجب دیگر است (مانند غسل و وضو).

 

تعریف دیگر برای واجب نفسی و غیری

بر این اساس شیخ تعریف دیگر مطرح کرده اند و آخوند هم همان تعریف دیگر را بر گزیدند. آن تعریف این است :

و حيث كان طلبُ شي‌ء و إيجابه لا يكاد يكون بلا داعٍ، فإن كان الداعي فيه هو التّوصّل به إلى واجب، لا يكاد [يمكن‌] التّوصّل بدونه إليه، لتوقّفه عليه، فالواجب غيريّ و الا فهو نفسیٌ . سواء كان الدّاعي محبوبيّة الواجب بنفسه، كالمعرفة باللّه، أو محبوبيّته بما له من فائدة مترتّبة عليه، كأكثر الواجبات من العبادات و التّوصّليّات[1] (تکفین میت)

پس ایشان در واجب نفسی دو صورت تصویر کردند:

یک صورت آنجا که داعی محبوبیت واجب لنفسه باشد.

دو . آنجا که محبوبیت داعی بما له من فائدةٍ مترتبةٍ علیه باشد.

(این صورت دوم برای آخوند مشکل درست می کند. همان مشکلی که در ما امر به لنفسه و ما امر به لغیره درست شد.)

ما از شما پذیرفتیم که واجب غیری آن واجبی است که لتوصّل به لواجب آلاخر (سکوی واجب دیگر است) از شما هم پذیرفتیم که واجب نفسی گاهی داعی محبوبیت واجب لنفسه است مانند معرفت الله که خودش مقصد است (کنت کنزا مخفیا فاحببت ان یُعرف، فخلقت الخلق لیعرف... در تفسیر روح البیان آمده).پس در واجب غیری با شما حرف نداریم. در واجب نفسی که محبوبیت واجب لنفسه باشد هم با شما حرفی نداریم .

اما آنجا که داعی محبوبیت است بما له من فائدةٍ، از شما میپرسیم اگر آن فایده یا مصلحت نبود این نماز واجب می شد یا نمی شد؟ باید پاسخ بدهید واجب نمی شد. چون آن فایده را داشت واجب شد. بنابراین اگر آن مصلحت نبود این ذی المقدمه واجب نمی شد.( این صلاه واجب نمی شد). این تعریف شما مانند آن تعریف هست . پس وجبَ الصلاةُ لانها قربان کل التقی. وجب الصوم لانه جنة من النار، وجب الحج ليشهدوا منافع لهم. پس بنابراین وجب هذه الامور به خاطر این مناف پس بنابراین اینجا هم شد مثل آنجا که وجب لغیره. (باز هم واجب نفسی شد غیری)

پس این تعریف آن دو اشکال را حل کرد و واجب نفسی ، واجب غیری و واجب نفسي لنفسه را حل کرد ، اما واجب نفسی بما له بفایده را حل نکرد و شما را به همان چاله تعریف قبل انداخت و واجب نفسی شما هم شد واجب غیری.

پاسخ

(آخوند با فانقلت تلاش می کند تا از این چاله و اشکال بیرون بیاید) می فرماید ما می گوییم واجب نفسی آن واجبی است که برای واجب دیگر نیست (سکوی واجب دیگر نیست) واجب غیری سکوی واجب دیگر است، آنگاه بیان می کنیم که این مصالح (قربان کل تقی، جنه من النار.. )واجب هستند یا واجب نیستند؟ واجب نیستند زیرا دست ما نیست. این قربان کل تقی بودند دست خداست که بیاید این نماز را سبب تقرب قرار بدهد. معراج المومن… فلیس بواجبٍ. اگر اینها واجب بود اشکال شما وارد بود. اینها که واجب نیست، زیرا تحت قدرت ما نیست. بنابراین به این فوائد و مصالح وجوب تعلق نمی گیرد. بنابراین حد واجب غیری بر آن صدق نمی کند، زیرا واجب غیری واجبی است که واجب می شود به عنوان سکوی واجب دیگر. اینگونه فواید واجب نیستند تا سکوی آنها قرار بگیرد.

خلاصه کلام

(خلاصه این تلاش این بود که فوایدی که مترتب بر صلاه است (قربان کل تقی …) اینها واجب نیست ، چون تحت قدرت نیست. بنابراین لم یوجَب صلاه برای رسیدن به واجب دیگر.پس بنابراین وجب الصلاه لنفسه. لم یوجب صوم برای رسیدن واجب دیگر زیرا جُنه من النار دست من نیست فوجب الصوم لنفسه.) این تلاش آخوند برای اینکه تعریف خودش که واجب نفسی سکوی واجب دیگر نیست و واجب غیری سکوی واجب دیگر است را بر مسند بنشاند، به این ترتیب صلاه و صوم که مصداق شاخص واجب نفسی بودند بی مشکل شدند زیرا اینها بخاطر واجب دیگر واجب نشدند.

ولکن این تلاش ناکام است به این دلیل:

به این بیان: گفتید که این فواید مقدور نیست، پاسخ این است که این فواید مقدور مکلف است . مقدور مع الواسطه.

توضیح ذلک: آن چیزهایی که تحت قدرت ماست دو جور است . برخی از آنها که تحت قدرت ماست مباشری است، القاء فی النار، مباشری است ما قدرت داریم بر القاء فی النار مباشرةً ، ولی برخی از مقدورات ما تسبیبی است مانند احراقی که مترتب بر القاء فی النار می شود. (احراقی که مترتب بر القاء فی النار می شود این احراق مقدورٌ اما مقدورٌ تسبیباً، ما القایی را می توانیم که در پی آن احراق است). چه مقدور مباشری و چه مقدور تسبیبی هر دو مقدورٌ چطور شما می گویید قربان کل تقی مقدور نیست. قربان کل تقی از کانال این نماز می گذرد، چطور مقدور نیست، الصوم جنة من النار از کانال این روزه می گذرد، نمی توانیم به شما بگوییم احراق مقدور شما نیست زیرا کار القاء فی النار است ، این دقیقا مثل این است که کسی را از بلندی پرت کنیم و بگوییم من تقصیر ندارم و قوه جاذبه مقصر است.اگر جاذبه نبود او نمی مرد و من هیچکاره ام.( عقلا این استدلال واهی را نمی پذیرند) بنابراین اگر وجوب صلاه بخاطر این فواید است این فواید هم مقدور مکلف هست. وقتی مقدور مکلف شد بنابراین این سخن که می فرمایید که مقدور نیست کنار می رود در نتیجه آنچه که بر شما واجب می شود این واجب در حقیقت زمینه ساز آن نتیجه هست. بنابراین واجب نفسی شما شد واجب غیری چون اگر این فایده نبود واجب نمی شد پس وجب هذا الواجب لوجوب دیگر.

بعد آخوند ، یک جواب دیگر بر این جواب می دهد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo