< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/مقدمة الواجب /واجب نفسی و غیری

 

حدیث

امام علی: مَنْ صَبَرَ صَبْرَ الْأَحْرَارِ وَ إِلَّا سَلَا سُلُوَّ الْأَغْمَارِ[1] .

هرکس همچون آزادگان شکیبا باشد به اجر و پاداش صابران خواهد رسید و آرامش خواهد یافت . و الا همچون جاهلان خود را بغفلت می زند و بی نصیب می ماند.

معنای این کلام این است که دو برخورد در رابطه با مصائب هست. یک برخورد ، برخورد آزادگان هست، صبوری پیشه می کنند و جزع و فزع نمیکنند و می دانند دنیا همین است که آمیخته با رنج و درد و خوشی و ناخوشی هاست. راه دوم راهیست که جاهلان پیش می گیرند و برای فراموش کردن مصائب خودشان را بی خبری می زنند و به سرگرمی های ناسالم می پردازند و اینها نه اجر صابران را دارند و نه افتخارات آنها را. پس راه درست در مصائب همان شیوه احرار است. (صبوری پیشه کردن و اجر را از ذات مقدس ربوبی خواستن)

واجب نفسی و واجب غیری

بحث پیرامون واجب نفسی و واجب غیری بود، سرانجام آخوند گفتند که واجب نفسی حُسن ذاتی دارد و لحُسنه الذاتی اُمر به. واجب غیری حسنش غیری است و لحسنه الغیری اُمر به چه بسا حسن ذاتی هم داشته باشد. به این ترتیب ایشان پرونده واجب نفسی را بست.

محقق نایینی فرمود ما نفهمیدیم که معنای حسن ذاتی چیست؟ خواستید بگویید که مثلا روزه حسن ذاتی دارد. ما از شما می پرسیم که چه فرق از از اجتناب مفطرات در 29 شعبان یا در یک رمضان . جنس هر دو یکی است. بله ماه رمضان امر دارد به اجتناب از مفطرات و 29 شعبان امر ندارد و این اسمش حسن ذاتی نیست.

پاسخ می دهیم به محقق نایینی (البته می شود این سخن را به مرحوم نایینی به عنوان یک سوال مطرح کنیم) که بهرحال ماه رمضان یک خصوصیتی دارد، که این را ماه شعبان ندارد. و این خصوصیت چیست؟ دلیل ندارد که ما همه خصوصیات را بدانیم. قطعا خصوصیت دارد و ما هم نمی دانیم. خیلی از حقایق در این جهان هست که ما از آن بیخبریم. (این سخن در دفاع از آخوند هست که واجب نفسی حسن ذاتی دارد، حسن ذاتی ای که گاهی می فهمیم و گاهی نمی فهمیم. ولی وجوب غیری حسنش فقط لغیر است اگر غیر واجب نبود او واجب نمی شود. ) فی نهایة المعال سخن این است که ما هو الواجب النفسی و ما هو الواجب الغیری؟

استاد: آیا واجب نفسی و غیری در عرف داریم یا نداریم؟ بپذیریم که داریم. اوامری که موالی عادی دارند گاهی برخی اش اصلی است و متنی و برخی اش هم غیر متنی است. برای رسیدن به آن اصلی است. آن اصلی را اسمش را می گذارند واجب نفسی و آن غیر متنی را اسمش را واجب غیری میگذارند. بنابراین این تعریفی که امام از واجب نفسی و غیری دارند به نظر می رسد که تعریف عرفی است ، همان تعریفی است که آخوند ابتدا به آن اشاره کرده گرچه اشکال بارانش کرده.

و ان كان الاظهر تعريفَهما بان البعث اذا تعلق بشى لاجل التوصّل الى مبعوث اليه فوقه (اصل) فهو غيرى ،و ان تعلق به من غير ان يكون فوقه مبعوث اليه فهو نفسى.[2]

اگر بعث تعلق به چیزی قرار بگیرد برای رسیدن به آن واجب اصلی که فوقش هست(اگر واجبی ابزار شد برای رسیدن به آن واجب ) می شود غیری.

شک در واجب نفسی و غیری

وارد بحث دیگر می شویم.

پیش روی ما سه گزینه است:

گزینه اول: واجباتی که یقین داریم که آن واجبات، واجب نفسی، مانند صلاه ، صوم و الزکات و الحج (از تعبدیات) و وجوب تجهیز میت ، تغسیل المیت، تکفین المیت، تدفین المیت (از توصلیات). بایدِ شارع پشت این واجبات است و بحثی نیست.

گزینه دوم : برخی از واجبات را یقین داریم که واجبات غیری است مانند وجوب وضو و غسل و تیمم.

گزینه سوم: برخی از واجبات را هم شک داریم که واجب نفسی است یا واجب غیری، مانند : صلاة الطواف . این صلاه طواف واجبٌ نفساً یا شرط صحت طواف است که می شود واجب غیری.

در اینجا شک داریم که هل صلاه الطواف واجب نفسی ام واجب غیری؟ باید بیاوریم . تفاوتش این است که وجوب نفسی ویژگی های خودش را دارد و وجوب غیری شرایط خودش را دارد. اگر کسی چه در صلاه و چه در حج، قید کند که مکلف باید بداند که چه جزئی واجب است و چه جزئی واجب نیست. الحمدلله، در تشهد واجب است یا نیست. اگر کسی چنین شرط کرد باید بگوید مکلف باید بداند که چه واجبی واجب نفسی است و چه واجبی واجب غیری است.

مثال دوم که مورد شک است. در نماز جماعت ماموم باید متابعت کند از امام . (فی الافعال قطعا ، فی الاقوال علی قولٍ). این متابعت واجبٌ نفسیٌ ام واجبٌ غیریٌ؟ واجب غیریٌ یعنی واجب است شرط صحت اقتداء هست.اگر متابعت نکند اقتدا نکرده است. مانند آنکه اگر وضو نگیرد نماز نخوانده است.

برخی وجوب غسل میت و وجوب غسل جنابت را مورد شک در نفسی بودن و غیری بودن گرفته اند که ظاهراً جای شکی نیست. غسل میت واجب نفساً و غسل جنابت واجبٌ غیریاً. اگر کسی بعد از نماز صبح جنب شد تا ظهر نمی خواهد نماز بخواند بر او غسل واجب نیست زمانی غسل بر او واجب می شود زمانی که بخواهد نماز بخواند یا کاری کند که مشروط به طهارت است.

مقتضی اصل لفظی و اصل عملی ؟

اگر شک کرد فی واجبٍ هل انه واجبٌ نفسیٌ ام واجبٌ غیری، سوال این است که ما هو مقتضی الاصل اللفظی؟ و ما هو مقتضی الاصل العملی؟

اما الکلام فی المقام الاول: ما هو مقتضی الاصل اللفظی؟

اصل لفظی اینجا مقتضای اطلاق دلیل است . اطلاق دلیل چه می گوید؟ نفسیت یا غیریت را می گوید؟

اینجا باید بر اساس دو نظریه سخن گفت: یکی نظریه مشهور است که قید را به هیات می زند و وجوب و یکی هم نظریه شیخ است که قید را به ماده می زند و واجب. پس در دو مقام باید بحث کرد:

بر اساس نظریه مشهور مقتضای اطلاق دلیل وجوب نفسی است. وجوب غیری بودن احتیاج به مؤونه دارد .اگر مولا در مقام بیان باشد و قرینه ای اقامه نکند مقتضای اطلاق کلامش حکم به نفسیت است. یعنی اینکه این تکلیف واجب است (این صلات طواف واجب است) چه واجب دیگری باشد و چه واجب دیگری نباشد.

بحث را گسترده تر بیان می کنیم:

1.اذا شککنا فی واجب هل انه واجبٌ نفسیٌ ام غیریٌ.

2.اذا شککنا فی واجب هل انه اصلیٌ ام تبعیٌ.

3.اذا شککنا فی واجبٍ هل انه عینیٌ ام کفاییٌ.

4.اذا شککنا فی واجبٍ هل انه تعیینیٌ او تخییریٌ

 

مقتضای اطلاق لفظی چیست؟

مقتضای اطلاق لفظی این است که در شک بین نفسی و غیری ، نفسی اش بدانیم. بین اصلی و تبعی ، اصلی اش بدانیم. بین عینی و کفایی، عینی اش بدانیم. تعیینی و یا تخییری ، تعیینی اش بدانیم. این بحث در همه این موارد پاسخ گو هست. زیرا آنچه نیاز به مؤونه زائده ندارد آن مقتضای اطلاق است، نفسی بودن نیاز به مؤونه ندارد چراکه طبق قاعده است ، اصلی بودن نیاز به مؤونه ندارد زیرا طبق قاعده است. عینی بودن هم نیاز به مؤونه ندارد چراکه اصل این است که تکلیف بر عهده همه باشد عینیّاً، آنچه یحتاج الی بیان زائدٍ کفاییت است . تعیینی بودن واجب نیازی به بیان ندارد. همین را باید انجام داد. تخییری بودن است که احتیاج به بیان دارد. (عتق رقبه یا 60 روز روزه یا اطعام 60 فقیر ) این یا یا یا ها یحتاج الی البیان.

وقتی مقتضای اصل روشن شد ، آنچه را که نقطه مقابل اصل است ، بر مولا هست که تبیین کند. اگر مولا تبیین نکرد، پس معلوم می شود آن نقطه مقابل نیست(غیری نیست ، کفایی نیست، تبعی نیست ، تخییری نیست).

این بر اساس نظریه مشهور که هیات را تقیید می کردند.

و هنا نظریةٌ غیرُ مشهوره، و هی نظریة شیخ الانصاری. ایشان می گوید هیات قابل تقیید نیست، لانه جزئیٌ و جزیی اطلاق ندارد تا قابل تقیید باشد. هیات معنای حرفی دارد. معنای حرفی وضعش عام است و موضوع لهش خاص است، هیات هم همین است وضع عام و موضوع له خاص است. موضوع له که خاص شد اطلاق ندارد. اطلاق که نداشت تقیید هم نشاید.

بر اساس این نظریه اطلاق لفظی در این شک چیست؟

سخن این است که ، در این صورت میتوانیم تمسک به اطلاق کنیم یا نه و در نتیجه نفسیت را بر مسند بنشانیم یا نه؟

اینجا از دو راه با این مبنای شیخ می توانیم نفسیت را بر مسند بنشانیم.

یکی آن است که ما وجوب را مستفاد از جمله اسمیه بدانیم. مانند اینکه مولا بگوید غسل الجمعة فریضةٌ من فرائض الله. مقیدم که غسل الجُمُعه کنم. (نکته: جمعه یعنی هفته: افٍ لکل مسلم لا یتفرق فی کل جمعةٍ لتفقه فی امر دینه . نفرین بر مسلمانی که هفته ای یکبار برنامه دینی ندارد. )

اگر گفت غسل الجمعة فریضةٌ من فرائض الله، اینجا که دیگر معنای حرفی نیست. بلکه معنای اسمی است. استفاده این معنای اسمی اطلاقش انصراف به وجوب نفسی دارد. چون اگر این وجوب، وجوب غیری بود مولا باید نصب قرینه میکرد و چون نصب قرینه نکرده با اینکه در مقام بیان هست اطلاق اقتضای عدمش را دارد. (این براساس مبنای شیخ که قید را به ماده می زند)

براساس این مبنا هم ما می توانیم به اطلاق لفظی تمسک کنیم و بگوییم که این واجب ، واجب غیری نیست.

راه دیگری هم در اینجا هست که این راه را آقای خویی در ج 44 موسوعه ، محاضرات ج2 ص388 ، آن شیوه را فرموده و آن تمسک به اطلاق دلیل واجب است ،كدليل الصلاة أو نحوها لدفع ما يحتمل أن يكون قيداً له.

وقتی مولا در مقام بیان است و نصب قرینه بر تقیید واجب به قیدی نکرده اینجا اگر شک کردیم در تقییدش به شیئی، (شک کردیم در تقیید صلاه به وضو) می توان تمسک به اطلاق کرد و بگوییم که از آن صلّ می فهمیم که قید وضو نیست. بنابراین وضو واجب غیری نیست. (در اصول لفظیه لوازمش را هم اثبات می کند).

نکته: از مسلمات فقه است که نماز گره خورده به وضو و طهارت است. طهارةً مائیةً (مانند وضو و غسل) او طهارةً ترابیةً . حتی بر مبنای شیخ از این راه هم می توان وجوب نفسی را هم بر مسند نشاند.

کفایه مطالعه شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo