< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/09/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الفاظ/مقدمه واجب/نوع وجوب/ ادله

 

امام علی: مَا کَانَ اللهُ لِیَفْتَحَ عَلی عَبْدٍ بَابَ الْشُّکْرِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الزِّیَادَه... قصار 435

چنین نیست که خداوند در شکر را به روی بنده ای بگشاید و خداوند در فزونی نعمت را برویش ببندد. لان شکرتم لازیدنکم. شکر را معنا کردیم. که سه بعد دارد . یک بعدش این است که نعمت را از خدا بداند. بعد دوم این است که نعمت داده شده را در مسیر طاعت صرف کند. بعد سوم شکراً لله گفتن و بعد از نماز سر به سجده گذارد و شکراًلله گفتن است.

کسی که از نعمت الهی در مسیر اطاعت خدا استفاده می کند حق نعمت را ادا کرده. با زبان حالش می گوید من لایق این نعمتم. درست مانند باغبانی که باغ را آبیاری و … او وقتی می بیند رسیدگی این ثمر را دارد سبب می شود که مراقبت بیشتر کند چون درختان به زبان حالشان می گویند ما لایق این رسیدگی هستیم.

هل مقدمةُ الواجب واجبٌ شرعاً ام لیس بواجبٍ؟

معنای وجوبی که ما در پی آن هستیم وجوب مولوی غیری تبعی است. آیا چنین ملازمه ای بین ذی المقدمه و مقدمه هست یا چنین ملازمه ای نیست؟

آخوند استدلال کردند به وجدان که می گفت اقوی شاهد است. ما گفتیم وجدانی که شما می گویید دو طرفی است و طرف مقابل شما هم می تواند بگوید که دلیل وجدانی ما این است که آمر جز ذی المقدمه را نمی خواهد، اگر هم مقدمه را می گوید از باب ارشاد است و اگر جعاله ای هم برای دستورش قرار دهد (ادخل السوق و اشتری اللحم) این جعاله برای مقدمه و ذی المقدمه نیست که بگوید 50 تومان بخاطر وارد بازار شدن است و 50 تومان هم بخاطر خریدن گوشت است، نه فقط همان ذی المقدمه است.

آخوند یک دلیل دیگری را ذکر کرده و در حقیقت موید وجدان قرارش داده.

عبارت آخوند: ويؤيد الوجدان ، بل يكون من أوضح البرهان ، وجود الأوامر الغيرية في الشرعيات(وضو، غسل …) والعرفيات (ادخل السوق و …)، لوضوح إنّه لا يكاد يتعلق بمقدمة أمر غيري ، إلّا إذا كان فيها مناطه ، وإذا كان فيها كان في مثلها ، فيصحّ تعلقه به أيضاً ، لتحقق ملاكه ومناطه...

این یک دلیل مستقل است که ایشان تبعاً لسید الاساطین (میرزای بزرگ شیرازی است. تقریرات درس ایشان ج1 ص 395) (سبک میرزا سبک سامرایی و معروف است. سبک سامرایی این است که ایشان با شاگردان ملایشان می آمد فرعی را مطرح می کردند و گاه تا ظهر طول می کشید و به تعبیر امروزی کارگاه فقاهتی بود و تضارب آراء به معنای دقیق کلمه میشد)

میرزا گفته است:

یک. ما وجود اوامر غیریه را در شرعیات می بینیم، وضو، غسل، طهارت خَبَثیه برای صلات و طواف و…

دو. ما می بینیم در مواردی امر عرفی به بعض مقدمات است. ادخل السوق و اشتری اللحم.

سه. از آن مثال های شرعی و از این مثالهای عرفی در می یابیم که ملازمه هست بین وجوب واجب نفسی و وجوب مقدماتش. چون مناط واجب غیری رسیدن به ذی المقدمه است و این ملاک است و اختصاصی به این مثال ها (وضو، غسل ، طهارت از خبث ، اختصاصی به ادخل السوق) ندارد چون ملاکش رسیدن به واجب نفسی است. این موجودٌ فی کل مقدمه.

وقتی این ملاک در همه مقدمات هست ؛ (زیرا حکم الامثال در فی ما یجوز و فیما لا یجوز واحدٌ) نتیجه میگیریم از این اوامر غیریه که این اوامر غیریه واجب هست و در آن وجوب هست، ويؤيد الوِجدان ، بل يكون من أوضح البرهان ، همین وجود اوامر غیریه در شرعیات و عرفیات است.چون واضح است که إنّه لا يكاد يتعلق بمقدمة أمر غيري ، إلّا إذا كان فيها مناطه، بی حساب و کتاب که امر غیری نمی آید . چرا امر غیری سر وضو و غسل و … آمده؟ زیرا ما را به ذی المقدمه می رساند. ملاک این است و اگر این ملاک در اینها بود در دیگر مقدمات هم هست،إذا كان فيها كان في مثلها، بنابراین فیصح تعلقه به (صحیح است تعلق امر غیری به مثل)

از اینجا روشن می شود که چرا یوید و چرا اوضح البرهان است.

الف. بالبداهه می دانیم که امر غیری به اینها تعلق گرفته

ب. میدانیم این تعلق بی ملاک نبوده

ج. میدانیم که این ملاک رسیدن به ذی المقدمه است.

د. حال که ملاک را بدست آوردیم با این ملاک میرویم سایر سراغ مقدمات و سایر مقدمات را هم واجب می دانیم.

ه. پس ما دنبال وجوب شرعی مقدمه هستیم و این دلیل وجوب شرعی مقدمه را بر مسند نشاند، فیصح ایضاً لتحقق ملاکه و مناطه. این چند تا که یقیناً هست در آن موارد غیر اینها را می گوییم، آن ملاکی که در اینجا هست در جاهای دیگر هم هست، اگر به ما گفتند لا تشرب الخمر لانه مسکر ، لانه مسکر ما را به اینجا می رساند که فکل مسکر حرام. اینجا هم به ما می گوید یجب این مقدمه به ملاکی که شما را می رساند به ذی المقدمه. (بنابراین این شایسته یدل هست نه تنها یؤیده. چون ما هم در پی جا انداختن وجوب شرعی مقدمه هستیم).

نکته: بحث موصله و غیر موصله را مطرح کردیم و سرانجام به اینجا رسیدیم که آنچه که شایسته است که وجوب به آن تعلق بگیرد آن مقدمه ای است که قصد ایصال باشد. ما نپذیرفتیم وجوب مقدمه موصله را، اینجا هم دقیقا قصد ایصال است . وضو می گیرد تا نماز بخواند، غسل می کند تا اموری که مشروط به طهارت است را انجام بدهد، پس ما هم مقدمه موصله را واجب نمی دانیم ، مقدمه ای را واجب می دانیم که قصد ایصال را داشته باشد.

(نکته : شارع وضو را مقدمه برای صلاه دیده، اصلا کاری به ارشادی و مولویش ندارد و به واقع مقدمه که وضو و غسل است امر کرده. امر ارشادی ، امری است که اگر شارع نگفته بود عقل به تنهایی بفهمدش. اگر شارع نگفته بود که وضو مقدمه صلاه است عقل این را نمی فهمید، پس اینجا قطعا ملاک امر ارشادی را ندارد و ملاک امر مولوی را دارد)

(عمق حرف میرزا که آخوند نقل کرده این است: ما بالوضوح می بینیم که شارع به مقدمات امر کرده، ما بررسی می کنیم مثلا همین یک مورد را که شارع گفته انجام بده ، چرا گفته این مقدمه را انجام بده؟ ملاکش چیست؟

ملاکش رسیدن به ذی المقدمه است، دیگر مقدمات هم همانند این مقدمه است، مقدمه ای که ما را به ذی المقدمه برساند، بنابراین هرگاه ما ملاک را دیدیم ، آنچنان اینجا رفتیم جلو آنجا هم جلو می رویم چراکه العلةُ یُعمم و یُخصص. ملاک توصل به ذی المقدمه است، فکل مقدمةٍ که سکویی برای رسیدن به ذی المقدمه هست، و آن آمری که ذی المقدمه را واجب کرده مقدمه را هم واجب کرده)

تا الان این حرف ها بیان شد، ولی واقعش این است که ما از کدام مقدمه بحث می کنیم؟ از مقدمه خارجیه بحث می کنیم( ما اصلا مقدمه داخلیه را مقدمه ندیدیم) و این اوامر ارشاد به جزئیت است .(ارشادی که امام می گوید این است) ارشاد به جزئیت و ارشاد به شرطیت است و از محل بحث بیرون است.

به عبارت دیگر ما قبول داریم که در مواردی شارع امر کرده به اموری که در ظاهر استفاده می شود که اینها مقدمه است. ولی اینها ظاهر است واقع مطلب این است که اینگونه موارد ارشاد به جزئیت یا شرطیت است.

مثال برای شرطیت : (سوره طلاق 2):﴿فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ(وقتی دوره عده تمام شد) فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ(یا خوب زندگی کنید یا جدا بشوید) وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ﴾(اگر می خواهید جدا بشوید دو شاهد عدل بگیرید و شهود هم برای خدا شهادت بدهند) ... یجعل له مخرجا.

شاهد در وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ است. این وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ برای چیست؟ درست است اینجا ذی المقدمه طلاق است «فَارِقُوهُنَّ»، «وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ» نه از باب مقدمه است بلکه می خواهد بگوید شرط طلاق شهادت العدلین است.

آیا برای «فَأَمْسِكُوهُنَّ» هم دو شاهد عادل باید شهادت بدهند؟ مستحب است که دو شاهد عادل بیایند و شهادت بدهند که اینها بعد از مدت جدایی عقد خواندند و رفتند دنبال زندگیشان. ولی آنی که واجب است طلاق است که وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ .

پس اینجا امر به آن هست ولی این امر نه از باب مقدمه است بلکه همان ارشاد به شرطیت است.

آیه بعد (6 حجرات) : ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ.﴾

این آیه می گوید اگر می خواهید به خبر فاسق عمل کنید تبیّن کنید. یعنی یشترط فی جواز العمل بخبر الفاسق التبین. تبین هم یعنی تحقیق کنند که راست بوده یا دروغ بوده. (در ضمن این آیه اقوی شاهدی است که نظریه عدالت صحابه نظریه قابل قبولی نیست ، زیرا ولید که شان نزول این آیه است در رابطه با قضیه بنی مصطلق خبر دروغ آورد، و قرآن ولید را فاسق می داند ولی برخی ها تمام صحابه را عادل در حد عصمت می دانند)

پس بنابراین اولا: اوامر غیری در شریعت هست. یعنی زمینه ساز دستور دیگر هستند، اما این امر غیری لا بعنوان المقدمه هست، بلکه به عنوان این است که بگوید شرط عمل به خبر فاسق تبین است.

ثانیا : برخی از این اوامر غیری برای بیان کیفیت است . پس این که شما این اوامر غیری را دست گرفتید تا بایستید در مقابل کسانی که می گویند مقدمه واجب واجب نیست، درست نیست، اگر اینها بخاطر مقدمه بودن بود درست بود اما می بینیم اینها برای امر دیگر است و برای بیان شرطیت است یا برای بیان کیفیت است و این فرمایش شما درست نیست.

یک روز دیگر در مورد ادله قائلین به وجوب بحث می کنیم و بعد می رویم به سراغ ادله قائلین به عدم وجوب.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo