< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الفاظ/ضد/ ضدخاص /مقدمیت

 

امام علی : أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا . قصار 456

آیا آزاد مردی پیدا نمی شود که این ته مانده غذا را به اهلش واگذارد. بدانید وجود شما بهایی جز بهشت ندارد آن را به چیزی جز بهشت نفروشید.

این کلمه از غرر کلمات امام علی علیه السلام است. در تفسیر قرطبی این را از امام صادق با اعجاب نقل می کند که خودتان را ارزان نفروشید، آزادگی اقتضا میکند که انسان این گوهر را به قیمتش بفروشد، امام کاظم فرمود: إنَّ أعظَمَ الناسِ قَدْراً الذي لا يَرَى الدنيا لِنَفْسِهِ خَطراً . گرانقدر ترین مردم کسی است که دنیا را ارزشی برای وجود خود بحساب نمی آورد.أَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَيْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا، (کافی ج1 ص 19)

اگر به کمتر از بهشت خودتان را بفروشید ضرر کردید. غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زآنچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.

آنها که آزاد مردند دلبسته به این دنیا نمی شوند. آخرین باری که امام را به بیمارستان جماران می بردند فرمود یک روزی آمدیم و یک روز هم می رویم. امام مصداق آن آزادمرد هست.

سخن پیرامون این بود که آیا امر به شیء نهی از ضد خاص می کند یا نهی از ضد خاص نمی کند، دو مسلک بود برای اثبات این اقتضاء. یک مسلک مسلک مقدمیت بود(ترک ضد مهم مقدمه اتیان ضد اهم است) صغرویاً و کبرویاً آخوند این را نپذیرفت، فرمود که اینها در رتبه هم هستند، و وقتی دو چیز در رتبه هم هستند نمی شود گفت که این مقدمه آن است.

محقق خوانساری یک تفصیلی داده و آخوند با همان بیان تفصیل محقق خوانساری را نقد می کنند.

تفصیل محقق خوانساری دو بخش دارد: یک بخش ایجابی و یک بخش سلبی.

بخش ایجابی: عدم ضد موجود مقدمه هست برای وجود ضد معدوم، یعنی اگر جسم سیاه باشد وجود ضد معدوم (بیاض) متوقف بر این است که این سواد برود ، پس عدم ضد موجود مقدمه وجود ضد معدوم است و هذا اسمه الرفع، تا این سیاهی هست سفیدی نمی آید، دیو چو بیرون رود فرشته درآید) دلیلش این است که ضد(سواد) مانع بیاض است، و عدم المانع مقدمةٌ . به این ترتیب این بیاض بخواهد موجود شود باید آن سواد برود.

بخش سلبی: عدم ضد معدوم مقدمه وجود ضد آخر نیست، در فرض قبلی جسم سیاه بود آنجا گفتیم که بیاض یتوقف بر اینکه این سیاهی برود، اما در بخش سلبی استدلال می گوید اگر این جسم سیاه نبود بیاض موقوف بر عدم سواد نیست . این عدم سواد مقدمه بیاض نیست بلکه مقدمه بیاض مقدمات وجودی بیاض هست و عدم در اینجا نقشی ندارد) بیاض موقوف بر عدم سیاهی ندارد،

در بخش سلبی سخن این است که عدم ضد معدوم (عدم سواد) مقدمه وجود بیاض نیست و هذا اسمه الدفع.

(در قسمت رفع پذیرفتیم اما در قسمت دفع نپذیرفتیم)

دلیل بر این بخش نفی و سلبی این تفصیل چیست؟

دلیل اول بر این مبنا و بخش سلبی این است که: مقدمه باید بر ذی المقدمه تقدم زمانی داشته باشد، پس مقارن مقدمه نیست ولو ذی المقدمه بالذات به او احتیاج داشته باشد (ولی مقارن باشد) براین اساس جزء را از مقدمات نمی نامند. (در بحث اجزاء داخلیه این را گفتیم که اجزاء داخلیه را نمی توان جزء و مقدمه نامید)

دلیل دوم یعنی مبنا و مقدمه دوم این بخش سلبی این است که : عدم ضد مقدمه می شود از این حیث که عدم المانع مقدمه هست.عدم سواد(عدم ضد) مقدمه بیاض هست چون عدم المانع از مقدمات است. و با وجود این سواد، بیاض محقق نمی شود ولو مقتضی اش موجود باشد. پس عدم ضد آنگاه از مقدمات است که مقدمه وجودی باشد و غیر الموجود لیس بمانعٍ ، سوادی که نیست مانع بر او صدق نمی کند، وقتی مانع بر او صدق نکرد عدمش (عدم السواد) مقدمه بیاض نیست چون مانع نیست ، چون عدم هست.

(تصور کنیم که این جسم سیاه نیست، این به چه دلیل بیاض متوقف بر عدم سوادی باشد که موجود نیست؟ اصولا به چیزی مانع می گوییم که مقتضی موجود باشد وقتی به چیزی مانع می گوییم که وجود داشته باشد و در اینجا وجود ندارد. بنابراین اگر اینجا سوادی نیست تا رفعش مقدمه بیاض بشود معنا ندارد در اینجا که عدم السواد مقدمه این بیاض بشود بله اگر موجود شد رفع او در حقیقت عدم المانع است ولی اینجا که نیست)

فخلاصه الکلام اینکه وجود احد الضدین یتوقف بر عدم ضد موجود، عدم ضد معدوم مقدمه نیست.

عبارت محقق خوانساری: ومما ذكرنا ظهر(عدم مقدمیت احد الضدین لوجود الاخر) إنّه لا فرق بين الضد الموجود والمعدوم (فرقی بین ضد موجود و ضد معدوم نیست، اینکه بگوییم عدم ضد موجود مقدمه است لوجود ضد معدوم که بیاض باشد. بگوییم عدم ضد معدوم مقدمه وجود ضد آخر باشد )، في أن عدمه الملائم للشيء المناقض لوجوده المعاند لذاك ، لابد أن يجامع معه من غير مقتضٍ لسبقه (عدم ضد مطلقا ، عدم بیاض که ملائم با شیء است مانند وجود سواد که مناقض با عدم بیاض هست، لابد أن يجامع ،بایستی که این عدم جمع شود با شیء، یعنی این عدم السواد جمع شود با بیاض، المراد به وجود الضد، من غير مقتضٍ لسبقه، بدون اینکه مقتضی سبق احد الضدین بر وجود آخر باشد) ، بل قد عرفت ما يقتضي عدم سبقه (شما شناختی که اینها در یک رتبه هستند). فانقدح بذلك ما في تفصيل بعضٍ الأعلام (محقق خوانساری)، حيث قال بالتوقف على رفع الضد الموجود(گفته اگر سواد موجود باشد عدم السواد مقدمه وجود بیاض است) ، وعدم التوقف على عدم الضد المعدوم(ولی عدم سواد اگر سواد موجود نباشد بیاض متوقف بر این عدم سواد نیست) ، فتأمل في أطراف ما ذكرناه ، فإنّه دقيق وبذلك حقيق.

فردا حمایتی که محقق نائینی از محقق خوانساری کرده را مطرح می کنیم و بعد به مسلک ملازمه میپردازیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo