< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الفاظ/ضد/ضدخاص/مقدمیت

 

امام علی : مَنْهُومَانِ لاَ يَشْبَعَانِ: طَالِبُ عِلْم وَ طَالِبُ دُنْيَا . قصار 457

دو گرسنه هستند که هرگز سیر نمی شوند، یکی طالب علم است و یک طالب دنیا.

منهوم از ریشه نَهَم است به معنای سیری ناپذیری.

آن کسی که در پی علم هست، صفایش هم با علم است. گفته شد در آخرین لحظات عمر ابوریحان بیرونی فقیهی به عیادت ایشان رفت و ابوریحان در همان حال سوالی از این فقیه در باب زکات پرسید. فقیه پرسید در این حالت چه فایده ای دارد دانستن این حکم، ابوریحان گفت من بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم…

طالبان دنیا هم سیرایی نمی شوند. امام صادق فرمود : مَثَلُ الدُّنيا كَمَثَلِ ماءِ البَحرِ ؛ كُلَّما شَرِبَ مِنهُ العَطشانُ ازدادَ عَطَشا حَتّى يَقتُلَهُ. مثل دنیا مثل آب دریاست، تشنه هرچقدر از آن بنوشد تشنگی اش بیشتر می شود و تا آنجا آب می نوشد تا موجب قتلش می شود.(تحف العقول ص 396)

هفت اقلیم ار بگیرد پادشاه همچنان در بند اقلیم دگر. امام در 40حدیث می گویند حرص بشر بگونه ای است که اگر همه لذات یک شهر را در اختیارش قرار بدهند همچنان بیشتر می خواهد و حرصش تمامی ندارد. انشاء الله که حرص ما لله باشد و حریص باشیم در اینکه هر روزی که از عمرمان می گذرد دلبستگی ما به ذات مقدس ربوبی افزوده شود.

در پایان مسلک مقدمیت محقق خوانساری فرمودند که فرق است بین ضد موجود و ضد معدوم.

بله ضد موجود اگر باشد اینجا مقدمیت هست، اگر جسم مشغول به سواد باشد بیاض این جسم موقوف بر رفع سواد است. اگر دستور دادند به بیاض (یعنی مقتضی بیاض موجود شد) مقدمه تحقق این امر به بیاض این است که این ضد موجود از بین برود. اینجا باید مقدمیت را پذیرفت. اما ضد معدوم این چنین نیست، اگر اینجا این جسم سواد اصلا نداشته باشد (مشغول به سواد نباشد) اینجا بیاض موقوف بر عدم سواد نیست، اگر مولا امر کرد بر اینکه اینجا باید سفید باشد و فرض هم این است که اینجا سیاه نیست، اینجا نمی توان گفت عدم سیاهی مقدمه این سفیدی است (بلکه عدم المانع این سفیدی است)

نائینی در اجود التقریرات ج1 ص 259 به دفاع از محقق خوانساری پرداخته و گفته :

اگر محل مشغول به احد الضدین باشد (سیاه باشد مثلا) معلوم است که قابلیت سفید شدن ندارد مگر اینکه آن عدم برود. وجودش موقوف بر عدم ضد موجود است. ** پس این فرمایش محقق خوانساری که توقف دارد ضد اهم بر ارتفاع ضد مهم که ضد موجود است. اما اگر بر این جسم نه سواد و نه بیاض بر آن عارض نشده باشد ، اینجا هم قابلیت سواد را دارد و هم قابلیت بیاض.

اگر مقتضی موجود شد (قابلیت سواد) اینجا زمینه ساز وجود است بدون آنکه عدم سواد نقشی در این وجود داشته باشد.

نکته ای که مرحوم خوانساری و هم مرحوم نائینی پذیرفته اند این است که در آنجایی که سواد هست اگر امر به بیاض شود، امر به بیاض متوقف بر عدم ضد موجود است.

ان قلت به ایشان این است که عدم در اینجا چیزی نیست اینجا تزاحم بین وجودین است . پس وجود البیاض توقف بر عدم سواد ندارد. عدم چیزی نیست که متوقف علیه باشد ، تحلیل ذهن ماست که عدم را درست می کند و الا چیزی نیست عدم. آنچه که هست تزاحم بین وجودین هست اینجا از رفع تزاحم تعبیر می کنیم به عدم آخر ، فعلی هذا عدم چیزی نیست که موقوف علیه یا موقوف باشد ، فلا فرق بین الضد الموجود و الضد المعدوم.

بنابراین تا اینجا پرونده مسلک مقدمیت را می بندیم و می گوییم که امر به شیء نهی از ضد خاص را بالمقدمیة ندارد، لا صغرویاً و لا کبرویاً. (کبرویاً عدم المانع از مقدمات نیست. صغرویاً هم این امر به شیء در نهی از ضد در ردیف هم هستند و یکی مقدمه دیگری نیست).

محقق خوانساری خواست این مقدمیت را در ضد موجود بیان کند که نشد.

برخی از بزرگان معاصر در این مسلک مقدمیت یک تفصیلی قائل شدند و گفتند :

گاه ضدان دو فعلی هستند که قائم به شخص واحد هست. اینجا ترک یکی مقدمه وجود آخر نیست، بلکه اراده یکی ملازم با ترک دیگری است. مثلا حصول الجلوس متوقف بر ترک قیام نیست. (جلوس می آید همزمان قیام می رود فی عرضٍ واحد و فی رتبةٍ واحده ، آنچنان که تحقق نوم متوقف بر اعدام بیداری نیست،اینطور نیست که نوم توقف داشته باشد بر این که اول یقظه را اعدام کنید و بیدار کنید تا نوم بیاید. این دو همراه هم هستند وقتی نوم آمد یقظه خودبخود می رود. در نوم هم آنچه هست اخذ هست (لا تأخذوه سنة و لا نوم).

اما اگر ضدان دو فعلی بودند که قائم به دو شخص بودند اینجا مقدمیت هست. این هردوشان همزمان نیستند. اشغال محل خاصی از مسجد جز با ترک اشغال دیگری نمی شود . اینجا یقیناً یکی مقدمه هست و یکی ذی المقدمه است. اگر زید اینجا نشسته نمی تواند عمرو اینجا بنشیند مگر با ترک اشغال زید. در این عرصه مقدمیت هست.

یا دو فعلی که قائم به شخص واحد است و محل هم واحد است. اینجا هم باز مقدمیت هست. نمی شود یک لیوان همزمان هم آب در آن باشد و هم در آن شیر باشد. شیر بعد از اینکه آب خالی شد و آب بعد از اینکه شیر را خالی کردید می شود.

پس بنابراین این تفصیل می گوید کلی نگویید ترک احد الضدین مقدمه آخر نیست، بعضی جاها ترک احد الضدین مقدمه آخر هست (مانند آنجا که فعلین قائمین به شخصین باشد یا آنجا که فعلین قائمین به شخص واحد باشد، محل یکی باشد و موضوع خارجی یکی باشد یعنی دو ضد باشند).

اما بعضی جاها که فعلین قائمین به شخص واحد است ترک احدهما مقدمه برای دیگری نیست. جلوس مقدمه ترک قیام نیست اینها همزمان است .نوم مقدمه ترک یقظه نیست اینها همزمان است.

اینجا آن کبرایی که گفتیم نقد بر آن هست . عدم چیزی نیست که متوقف علیه باشد. بلکه آنچه که هست وجودین هست. تزاحم وجودی است . حتی در آنجا که شما می گویید فعلین قائمین به شخصین است . در تزاحم وجودین این بستگی به این دارد که کدام اهم است. شارع به اهم دستور می دهد و مهم را ترک می کند .

(بهرحال یک نظر در طریق اینکه امر به شیء نهی از ضد می کند مسلک مقدمیت بود).

مسلک دیگر که آخوند ذکر کرده مسلک ملازمه هست. در مسلک ملازمه سه پایه دارد:

پایه اول: اینکه مفروض این است که امر به شیء (ازاله) مستلزم نهی از ضد عامش هست (ضد عامش ترک ازاله است) . امر به ازاله این است که ازل النجاسه عن المسجد ، لازمه اش این است که اُترک ترک الازاله (یعنی وجودش را بیاور). پس پذیرفتیم که ازاله مستلزم نهی از ضد عام هست.

پایه دوم: اشتغال به هر فعل وجودی (صلاة، اکل) ملازم با ضد عام (ترک ازاله )است. من مامورم که ترک ازاله را ترک کنم. این ترک ازاله در زمین با این می شود که نماز بخوانم یا مشغول اکل بشوم. پس هر فعل وجودی ملازم با ضد عام است.

پایه سوم: متلازمان مساویان فی الحکم هستند. اگر ترک الازاله منهی عنه شد (که مقدمه اُولی باشد) ضد ملازم با این مقدمه اُولی مثل او هست.

اگر ترک منهی عنه شد ملازمش که صلاة است یا اکل می شود منهیٌ عنه.

ما در بحث نهی از ضد چیزی جز این را نمی خواهیم. همین را می خواهیم بگوییم که اگر شارع گفت ازل النجاسه عن المسجد یعنی نماز نخوان وقتی می بینی مسجد نجس است یا اکل نداشته باش (این مسلک تلازم است).

رد کردن مسلک تلازم:

برخی از بزرگان مقدمه (پایه) اول را رد می کنند که ما نمی پذیریم که امر به شیء نهی از ضد عام کند. ملازم از نهی از ضد عام باشد. به این دلیل که چه بسا امر می کند و اصلا توجه ندارد به ترکش تا بیاید و نهی از ترک کند.

آخوند میگوید دلیلی ندارد که بگوییم متلازمین یک حکم داشته باشند (شما فرمودید که ترک، ملازم است با صلاة، یا با اکل، بنابراین اگر ترک الازاله حرام شد ، ملازمش که صلاة یا اکل هم هست حرام می شود) .

آخوند می گوید : ما که عدلیه هستیم معتقدیم که احکام در واجبات تابع مصالح و در محرمات تابع مفاسد هست، مصلحت باشد وجوب هست، مفسده باشد حرمت هست.ما دلیلی نداریم که متلازمین مساوی در حکم باشند .(لازم نیست که اگر ترک ازاله حرام بود چون مفسده داشت بگوییم این صلاه هم حرام است چون مفسده دارد، خیر ممکن است آن مفسده داشته باشد ولی این مفسده نداشته باشد. نمی توان بی دلیل گفت مفسده هست یا مفسده نیست ، هرچیزی دلیل می خواهد) اینجا ترک ازاله حرام است ملاک هم دارد اما شما صلاه را ملازم با ترک ازاله دیدید، به چه دلیل ترک ازاله حرام باشد اما صلاة ملازمش هم حرام باشد. چه بسا ترک ازاله که حرام شده ملاک دارد اما ملازمش ملاک ندارد.

بله . ملازم نمی تواند حکم ضدش را داشته باشد ، یعنی اینکه بگوییم ترک ازاله حرام است ولی صلاتی که ضدش هست واجب است. مکلف چه کند هر کاری که بکند یا این می شود یا آن می شود. در مثال المتوسط فی الارض الغصبی (ظالمی که کسی را وسط ارض غصبی آورده) برخی گفته اند این فرد هم باید ترک کند ارض غصبی را و هم معاقب است.

بله، متلازمین لازم نیست که متساوی باشند اما نمی توانند دو حکم ضد داشته باشند. استقبال کعبه ملازم با استدبار جَدی است. یعنی کل من کان مستقبلاً للقبله یکون مستدبراً للجَدی. نمی شود استقبال قبله واجب باشد و استدبار جَدی حرام باشد. بنابراین آخوند می گویند متلازمین لازم نیست مساوی در حکم باشند بله نمی تواند یک طرف ضد باشد یعنی حکم متضاد داشته باشند.

و أما من جهة لزوم عدم اختلاف المتلازمين في الوجود ، في الحكم (ادعا کرده بودند که اگر ترک ازاله حرام بود این ترک ازاله ملازم با صلاة و اکل هست و این هم باید حرام باشد)، فغايته أن لا يكون أحدهما فعلاً محكوماً بغير ما حكم به الآخر (و نمی تواند حکم دیگری داشته باشد) ، لا أن يكون محكوماً بحكمه.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo