< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع : الفاظ/ضد /ثمرات/ترتب

 

امام علی : رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيه.قصار 116و 260 هم همین مضمون را دارد.

بسیارند کسانی که به سبب تعریف و تمجید دیگران فریب می خورند.

ثمره بحث ضد ما را به بحث ترتب کشاند. ما در ثمره دو صورت نقل کردیم، صورت اول اینکه واجبین مضیقین باشند، ثمره دوم این اینکه یک واجب مضیق و یک واجب موسع باشد (خورشید در حال باز شدن باشد در اول ظهر…)

اینک سخن این است که بحث ترتب زیر بنایش واجبین مضیقین هست یا واجب مضیق و موسع هم هست؟

پاسخ این است که بحث ترتب در هر دو جا هست ، در واجبین مضیقین (ده دقیقه به غروب هست و خورشید هم در حال باز شدن هست، فرض این است که تکلیف خواندن نماز ظهر و عصر هست و او به جای ظهرین نماز آیات را خواند، آیا می شود حکم به صحت این صلات کرد یا نمی شود؟)

یا در واجبی که یکیش مضیق است (خورشید در حال باز شدن است و ظهرین وقتش موسع است و او بجای آیات ظهرین را بخواند)

اگر ما از این دو راه یکی را برگزینیم :

اگر گفتیم امر به شیء مقتضی نهی از ضد است ، در صورت اول نماز آیات که خوانده باطل است و در صورت دوم هم خواندن ظهرین باطل است زیرا نهی در عبادت موجب فساد است.

ولی اگر مشکل ما این بود که در این دو مسئله مشکل ما امر است ( واجب مزاحم امر ندارد) و ما گفتیم که عبادتی که امر ندارد باطلٌ ، ترتب برای این آمده که این مشکل را حل کند و بگوید که شما در اینجا مشکل امر را ندارید و من با قاعده ترتب برای شما امر درست می کنم.

در واجبین مضیقین می گویم این صلاة آیات شما امر داشته . بر اساس قاعده ترتب و یا آنجا که یک واجب مضیق است (صلاة الکسوف) و یک واجب موسع است و شما نماز ظهرین را خواندی ، می گویم که این نماز امر دارد و از این جهت حکم به صحت این صلاة می کنم.

(قاعده ترتب نمی آید مشکل نهی را حل کند، اگر گفتیم امر به شیء مقتضی نهی از ضد هست هیچ چاره ای نیست جز حکم به بطلان مزاحم اما اگر امر به شیء را مقتضی نهی از ضد ندیدیم و مشکلمان این بود که این عبادت امر ندارد، قاعده ترتب این امر نداشتن را حل می کند و می گوید من بالترتب برای شما امر درست می کنم)

فیقع البحث عن الترتب:

ما در بحث ترتب کاری به لغت نداریم. اینکه لغت ترتب را بحث کنیم که لسان العرب و مقاییس و صحاح چه گفته اند، آنچه را که با آن کار داریم تعریف اصطلاحی ترتب است.

تعریف اصطلاحی ترتب:

تکلیف به مهم به شرط امتثال تکلیف به اهم، در

نتیجه تکلیف به اهم مطلق است از جهت امتثال تکلیف به مهم یا عدم امتثالش، اما تکلیف به مهم مشروط به عدم امتثال اهم یا مشروط به عصیان اهم است. بر این اساس تکلیف به مهم منوط به عصیان تکلیف به اهم است.

ما اینجا دو واجب داریم یکی اهم است و یکی هم مهم. در مثال دوم چون زمان کسوف مضیق است اهم است از صلاة ظهرین که واجب موسع است، در واجبین مضیقین هم ظهرین اهم است و صلاة کسوف مهم است. حال اگر ظهرین اهم را ترک کرد و کسوف مهم را آورد، مشکل ما در اینجا این است که آیا این کسوف در اینجا امر دارد یا ندارد، صاحبان نظریه ترتب می گویند ما این مشکل را حل می کنیم و برای آن امر درست می کنیم، به صورت امر مشروط، به این صورت که گفته است صل الصلوات الیومیه ، ولی اگر این صلوات یومیه را ترک کردی پس صلاة کسوف را بیاور (این قاعده ترتّب) ولی ترتبی که محقق ثانی درست و بر اساس آن عنوان محقق را گرفت این بود.

در ترتّب تکلیف به اهم (صلاة کسوف) مطلق است (یعنی باید این را بیاوری چه بخواهی ضد را بیاوری و چه نخواهی بیاوری)، اما تکلیف به مهم مشروط است (یعنی مولا می گوید صلاة کسوف را بیاور ، حال که صلاة کسوف را نیاوردی پس نماز ظهرین را بخوان).

شارع آنچه می خواهد ازاله نجاست از مسجد است، ازاله در نظر شارع اهم است و این را مطلق می خواهد اما صلاة را مشروط می خواهد یعنی می گوید چون شما اهم را ترک کردی ، این مهم را بیاور. در ترتب تکلیف به مهم، مشروط به ترک اهم است ، اما تکلیف به اهم مشروط به انجام ندادن مهم نیست، باید ازاله را انجام بدهی، اما یک امری در اینجا درست می کنیم مشروط که اگر آن را انجام ندادی این را انجام بده.

(این از تعریف)

بحث بعدی در اینجا مقدمات بحث ورود در ترتب است.

مقدمه اول : آیا بحث ترتب زیر مجموعه تعارض قرار می گیرد یا زیر مجموعه تزاحم قرار می گیرد؟

بحث در اینجا در چند مقام مطرح می شود:

المقام الاول: تشابه و همانندی تعارض و تزاحم است. (محل اجتماعشان کدام است)

المقام الثانی: ما هو التعارض و اقسامه

المقام الثالث: ما هو التزاحم و المرجحات فیه.

اما مقام اول: محل اجتماع تعارض و تزاحم این است که تنافی در آنها هست. نمی توانیم چه در متعارضان و چه در متزاحمان ما به هر دو دلیل عمل کنیم. برای ما مقدور نیست. اینکه یک دلیل بگوید (اکرم العلماء) و دلیل دوم بگوید (لا تکرم العلماء). یا یک دلیل بگوید ثمن العذرة سحتٌ و یک دلیل هم بگوید لا بأس ببیع العذره. (مربوط به تعارض است)

یا مثال ازل النجاسة عن المسجد یک طرف و طرف دیگر هم اقم الصلاة لدلوک الشمس الی قسق اللیل (مصداق تزاحم است) .

یا مثال عرفی : در آب هم پسر و هم عمو در حال غرق شدن است و در حال واحد امر داریم انقذ ابنک و انقض عمّک .

بنابراین محل اجتماع تزاحم و تعارض ، تنافی دلیلین است و نمی توانیم به هر دو دلیل عمل کنیم.

مقام دوم: ما هو التعارض و ما هو التزاحم.

تعارض برای مرحله جعل تکلیف است ، تزاحم برای مرحله امتثال است. در جعل مشکلی نیست، مشکلی نیست که هم انقذ ابنک و هم انقذ عمّک درست باشد ولی ما در امتثال توان دو انقاذ را نداریم.

لکن تعارض چیست؟ هل التعارض تنافی المدلولین است یا تنافی الدلیلین است؟ (توضیح مطلب: این دو مدلول در واقع جمع شدنی نیست، جمع شدنی نیست که هم مولا بگوید ثمن العذره سحت و هم بگوید لا باس ببیع العذره. اصلا قابل جمع نیست چه بگوید و چه نگوید، این می شود تنافی مدلولین. یا تنافی دلیلین است ، در مقام اثبات این دو دلیل در مقام ظاهر و ابراز قابل جمع نیستند گرچه تنافی دلیلین ریشه در تنافی مدلولین دارد اما سر و کار ما در بحث ادله با ظهور دلیل است. آخوند می گوید که تنافی الدلیلین فی مقام الدلالة و الاثبات).

تعارض در دو عرصه مطرح است یکی مدلول ها و یکی هم دلیل ها. ما سر و کارمان با دلیل هاست. هرگاه دو دلیل با هم متعارض شدند می گوییم تعارض در اینجا اتفاق افتاده، لکن التعارض علی اربعة اقسام:

قد یکون بنحو التناقض و قد یکون بنحو التضاد. هر کدام از اینها هم قد یکون بالذات و قد یکون بالعرض . فالتعارض علی اربعة اقسام.

اما القسم الاول: التناقض حقیقی: یجب اکرام العلما ، دلیل دیگر بگوید لا یجب اکرام العلماء. این دو تناقض تناقض حقیقی و بالذات است و قابل جمع نیست که هم به این و هم به آن عمل کنیم.

شما می توانید ثمن العذرة سحتٌ و لا باس ببیع العذره را هم برگردانید به تناقض . یعنی ثمن العذرة سحتٌ و دلیل دیگر کانّه می گوید که ثمن العذره لیس بسحتٍ.

قسم دوم: التناقض عَرَضاً. (تناقض بالذات نیست ولی بالعرض هست) یک دلیل می گوید یجب اکرام زید و دلیل دیگر می گوید لا یجب اکرام عمرو. اینها بالذات با هم مشکلی ندارند اما ما از بیرون می دانیم که یکی از اینها دروغ است. اگر یجب اکرام زیدٍ درست باشد لا یجب اکرام عمرو دروغ است و اگر لایجب اکرام عمروٍ درست باشد یجب اکرام زید دروغ است.

مثال شرعی: یجب صلاة الجمعه فی ظهر الجمعه و یجب صلاة الظهر فی یوم الجمعه. تعارض اینجا بالعرض است چون می دانیم ظهر جمعه یک تکلیف بیشتر نداریم.

بله این اشکال را می توان به این مثال وارد کرد که صلاة ظهر و جمعه متضادان هستند نه متناقضان، مگر اینکه اینچنین بگویید که یجب صلاة الجمعه و لا یجب صلاة الظهر.

قسم سوم: التضاد الحقیقی : تضاد حقیقی باشد مانند یجب اکرام زید و یحرم اکرام زید . (وجوب و حرمت امران وجودیان)

قسم چهارم: التضاد العَرَضی: یجب اکرام زیدٍ و یحرم اکرام عمروٍ و ما می دانیم که یکی از اینها دروغ است.

نکته: تعارض در جایی است که یتحیّر العرف فی العمل بهما. و عرف دیگرنمی داند چه کار کند چون وقتی دو تکلیف یجب و یحرم نسبت به یک فرد باشد طرف گیج می شود که چگونه عمل کند یا بالعرض باشد (یجب اکرام زید و یحرم اکرام عمرو و می داند که یکی از اینها دروغ است)

پس تعریف به تعارض به این است که عرف متحیر می شود بنابراین آنجا که وارد و مورد و حاکم و محکوم ، عام و خاص ، مطلق و مقید هست تعارض نیست.

بحث تعادل و تراجیح . ج 2 اصول الفقه مرحوم مظفر و اصطلاحات الاصول آقای مشکینی کلمه التعارض مطالعه شود.

نکته: مرجحات باب تعارض با مرجحات باب تزاحم متفاوت است.

جلسه نود و هشتم 27 بهمن 1399

امام علی : الدُّنْيَا خُلِقَتْ لِغَيْرِهَا، وَ لَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا. قصار

دنیا وسیله است نه هدف.

مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْهُ ، کسی که نگاه ابزاری به دنیا داشته باشد مایه بصیرتش می شود و اگر کسی به دنیا به دید هدف نگاه کند او را کور خواهد کرد. نگاه ما باید به دنیا نگاه ابزاری باشد و هر روز یک توشه ای برای آخرت برگیریم. انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا.

بحث پیرامون ترتّب بود، ترتب زیرمجموعه تعارض است یا تزاحم؟ لذاست که ما ناچاریم این دو واژه را در مقدمه بحث ترتب ذکر کنیم.

گفته شد تعارض تنافی دلیلین در مقام جعل است یعنی اینکه شارع مقدس این دو را جعل نکرده است. یکی از اینها را جعل کرده است.

تزاحم هم تنافی دلیلین در مقام امتثال است، در مقام جعل هیچ تنافی ندارند، انقذ اخاک ، انقذ عمّک. هم می توانم انقاذ کنم برادر را و هم عمو را (هیچ تنافی در مقام جعل نیست ولی در مقام امتثال نمی شود)

بین صلاة و ازاله نجاست در مقام جعل هیچ مشکلی نیست، تلائم کامل هست ، در مقام امتثال اگر وجوب ازاله کان وجوباً فوریاً در مقام امتثال هر دو را نمی شود امتثال کرد. ففرقٌ بین التعارض و التزاحم. فلذا بین مرجحاتشان هم فرق است. مرجحات باب تعارض و مرجحات باب تزاحم.

نکته: در باب تعارض فرض این است که هر دو دلیل حجت است، و الا کنارش میگذاشتیم، به عبارت دیگر تعارض بین حجت و لا حجت نیست، بلکه تعارض بین حجت و حجت است و اینکه به کدام اخذ کنیم با مرجحات منصوصه به آن میرسیم.

اما مرجحات باب تعارض : مرجحات منصوصه 5 تاست:

    1. الترجیح باحدثٍ تاریخاً. الاحدث تاریخا مقدم است. (کافی 1 ص 67) امام صادق فرمود أَ رَأَيْتَكَ لَوْ حَدَّثْتُكَ بِحَدِيثٍ الْعَامَ ثُمَّ جِئْتَنِي مِنْ قَابِلٍ فَحَدَّثْتُكَ بِخِلَافِهِ بِأَيِّهِمَا كُنْتَ تَأْخُذُ قَالَ كُنْتُ آخُذُ بِالْأَخِيرِ فَقَالَ لِي رَحِمَكَ اللَّهُ. استرحام دلیل بر تصویب رأیش هست.

    2. ترجیح به صفات.( کافی 1 ص )67) قال: الحکم ما حکم به أعدلهما و أفقههما و أصدقهما فی الحدیث و أورعهما، و لا یلتفت إلی ما یحکم به الآخر.

    3. ترجیح به شهرت روایی. ما دو شهرت داریم ، یکی شهرت عملی (اینکه فقها به روایتی عمل کرده باشند این مرجح نیست) و یکی هم شهرت روایی (خذ ما اشتهر بین اصحابک و دع الشاذّ النادر) است. البته در اینکه آیا اماره هست یا اماره نیست شهرت قدمایی در عمل به روایتی سبب تقویت روایت ضعیف می شود خلافا للمحقق الخویی.

    4. الترجیح بموافقة الکتاب. ما جائک عنا فَقِسهُ علی کتاب الله (عزوجل) و احادیثنا فان کان یشبههما فهو منّا و ان لم یکن یشبههما فلیس منّا. (آخوند می گوید این مرجح نیست بلکه ممیز است چرا که روایت مخالف کتاب زخرف و باطلٌ و لیس بشیءٍ )

    5. الترجیح بما خالف العامه . در مقبوله عمربن حنظله هست ، ما خالف العامه ففیه الرشاد.

اما مرجحات باب تزاحم یک مرجح است: تقدیم الاهم علی المهم

مقدمه دوم: ملاک اهم و ملاک مهم کدام است؟

    1. اگر یکی مقطوع الاهمیة یا محمتل الاهمیه باشد و آن دیگری این احتمال در موردش نباشد، مثل اینکه دو نفر در حال غرق شدن هستند یک عالم متقی و یک فاسق فاجر، اینجا اهم نجات مومن متقی است نه فاسق فاجر. هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون. انّ اکرمکم عند الله اتقاکم. فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما…

    2. اینکه در یک واجب قدرت شرعیه اخذ شده و در واجب دیگر این قدرت اخذ نشده ، مثلا یک دلیل می گوید ادّ دِینک و دلیل دیگر می گوید حُجّ اذا لم یکن علیک الدین . در این دلیل دوم قدرت شرعیه اخذ شده و در دلیل اول قدرت شرعیه اخذ نشده . پر واضح است آنی که در آن قدرت شرعیه اخذ نشده مقدم است بر دیگری (کسی که مدیون است مستطیع نیست)

    3. اینکه یکی بدل اختیاری دارد و دیگری بدل اختیاری ندارد ، مانند اینکه در یک طرف ازل النجاسة عن المسجد هست و واجب فوری است و در یک طرف هم صل هست ،اینجا للصلاة بدل اختیاریٌ ولکن ازاله بدل ندارد و تکلیف فوت می شود، اینجا آنکه بدل اختیاری ندارد او اهم است از آنی که بدل اختیاری دارد.

    4. اینکه یک واجب بدل اضطراری داشته باشد و واجب دیگر بدل اضطراری نداشته باشد. مثل اینکه ما هم بدنمان نجس هست و هم وضو یا غسل باید انجام بدهیم و این آبی که داریم به هر دو کار نمی رسد (یا باید ازاله نجاست کنیم یا ازاله حدث ، اینجا اهم آنی است که بدل اضطراری ندارد ، ازاله خبث بدل اضطراری ندارد ولی ازاله حدث له البدل الاضطراری ) اینجا آنی که بدل اضطراری ندارد اهم است و این اهم را ترجیح می دهیم بر مهم. بنابراین تکلیف از فاقد الطهورین ساقط است. اگر با یک آب نمی تواند هم ازاله حدث کند و هم ازاله خبث ، اینجا چون ازاله خبث بدل اضطراری ندارد لذا اهم است.

    5. اذا تزاحم الواجب العینی مع الواجب الکفایی ، مثلا ده دقیقه به مغرب باقی مانده و من هم نماز ظهرین را هم نخوانده ام و یک میتی هم هست که زود باید تجهیزش کنم. صلاة واجب عینیٌ و تجهیز المیت واجب کفاییٌ ، کدام اهم است؟ اهم واجب عینی است.

    6. اینکه ظرف امتثال یکی شان مقدم بر دیگری باشد. مثلا اگر کسی هر روز ماه رمضان را نمی تواند روزه بگیرد یا روز 17تا 21 را نمی تواند بگیرد. میگوید من صبر می کنم روزهای عزیز را روزه می گیرم 19 و 21 و 23 را میگیرد. این خلاف شرع است چون روز 17 ام را اگر می تواند بگیرد باید بگیرد … اگر 19ام نمی تواند باید بخورد… در صورت اول هم قضا و هم کفاره 60 روزه را بدهد اگر مسئله را می دانسته، (پس ظرف امتثال هر کدام که مقدم بود آن اهم است.

یا در نماز می داند که 4 رکعت را نمی تواند بایستد . نمی تواند بگوید رکعت آخر را می ایستم و سه رکعت قبلش را نشسته می خوانم . باید از اول آنجا که توان دارد ایستاده و اگر نمی تواند نشسته بخواند.

این شش ملاک غیر اهم و مهم نیست، در حقیقت مصداق اهم از مصداق مهم مشخص شد.

بحث ترتب چند مقدمه دیگر هم دارد که در روزهای دیگر بیان می شود و بعد وارد بحث ترتب می شویم.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo