< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:مقدمه واجب/ ترتب/امر اهم

امام علی: يَهْلِكُ فِيَّ رَجُلَانِ؛ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ، وَ بَاهِتٌ مُفْتَرٍ.قصار 469

قال الرضي و هذا مثل قوله (عليه السلام): هَلَكَ فِيَّ رَجُلَانِ؛ مُحِبٌّ غَالٍ، وَ مُبْغِضٌ قَالٍ. قصار ….

دو گروهند که در مورد من هلاک می شوند، محب افراطی که غلو می کند و مرا خدا می داند، و بهتان زننده ای که افترا می زند (ناصبی) .

غلات و نُصّاب در مورد من هلاک می شوند. در حکمت 117 دارد محب عال و مبغض قال . آنچه درست است مولا می فرماید النمط الاوسط ، آنها که روش میانه دارند و محب هستند اما افراطی نیستند و اعتدلال را در این عرصه رعایت می کنند لکن اعتدلال نه به این معنای که حقیقت را نبینند . اهل بیت هم بشرند اما نه بشر معمولی . در جهانی همه شور و همه شر ها علیٌ بشر کیف بشر.

در بحث ترتب مقدماتی را برای بیان کردیم.

(تعارض ، تزاحم بیان شد و گفته شد که بحث ترتب زیرمجموعه بحث تزاحم است که برای مقام امتثال است .

ترتب تعریف شد، گفته شد که مهم آوردن دلیل بر ترتب نیست آنچه مهم است این است که ما ممتنع بودنش را پاسخ بدهیم، به عبارت دیگر اگر عقل اصل ترتب را ممکن بداند همین کافی است. بزرگان اصولی که ترتب را پذیرفتند مانند محقق ثانی، میرزای شیرازی و سیدمحمد فشارکی و میرزای نائینی، هنرشان اثبات این است که معقول است و از سوی دیگر شیخ انصاری و آخوند که منکر ترتب هستند هنرشان این است که امتناع عقلی اش این ترتب را بر مسند بنشاند)

مقدمه آخر که می گوییم و وارد اساس بحث می شویم:

مقدمه ششم: همانگونه که امر به اهم فعلی است ، امر به مهم هم فعلی است. با این بیان:

امر به اهم مطلق اما امر به مهم مشروطٌ .

صورت مسئله این است که مکلف مواجه با دو تکلیف است، یک. تکلیف اهم (ازاله) و دو. تکلیف مهم (صلاه) ، در شرایطی که امر به مهم فعلی شده امر به اهم که امر مطلق است نرفته است و سرجای خودش باقی است.

واجب مطلق (امر به اهم) با دو چیز ساقط می شود . با امتثال (یعنی ازاله را بیاورد) و با عصیان

(فرض این است که دو تکلیف پیش روی من هست یا ازاله یا صلاة، الان هم قبل از اتیان صلاة است بنابراین تکلیف به اهم قبل از آوردن صلاة هنوز عصیان نشده و زمانی تکلیف به اهم عصیان می شود که من مشغول نماز بشوم. پس تکلیف به اهم همچنان هست و ساقط نشده) چون تکلیف به اهم با دو چیز (امتثال و اسقاط) ساقط می شود و هنوز نه امتثال آمده نه عصیان.

اگر اتی بالمهم فاُسقطَ الامر بالاهم بالعصیان، اینجا دیگر تزاحمی در کار نیست (دیگر تکلیف ازل نیست و فقط تکلیف صل هست) زیرا در این جا آنی که هست فقط امر به مهم است بخاطر اینکه امر به اهم عصیان شد.

فهنا ثلاثةُ امور:

یک. کون الامر بالاهم مشروطاً (مشروطاً به عصیان الامر بالاهم)

دو . کون الامر بالمهم فعلیاً

سه . اینکه مفروض مسئله ما این است که امر به تا قبل از آوردن به مهم ساقط نشده، فعند المکلف تکلیفان فعلیان.

صورت مسئله به این ترتیب چنین می شود

الف: عصیان امر اهم موضوع تکلیف مهم است.

ب: نحوه موضوعیتش این است که بنحو شرط متاخر است، یعنی به این نحو است که شارع می گوید صل ان لم تاتی الازاله.

ج: این شرط متاخر متقدمٌ لِحاظاً و متاخرٌ وجوداً، یعنی مولای ما دو تکلیف تصور کرده یکی تکلیف اهم و یکی هم تکلیف مهم. لکن تصور کرده که اگر این مکلف بعدا این اهم را نیاورد، یک تکلیف دیگر جایش می نشیند. (در لحاظش تصور کرده اما وجودا متاخر است)

د: تا قبل از اتیان به مهم دو تکلیف همچنان پیش رو هست، اما بعد از اینکه امر به اهم را عصیان کرد امر به اهم ساقط می شود وتنها امر به مهم باقی می ماند، فعلی هذا نتیجه گیری این چند مطلب این است که اگر ما تصور نکنیم فعلیت الامر بالاهم و فعلیت الامر بالمهم را این بحث ترتب از میدان بیرون می رود یعنی تضادی نیست که ما بخواهیم رفع تضاد کنیم. تضاد در جایی است که دو تکلیف پیش روی ما صف بکشد، وقتی صف کشید اینجا دو نظریه هست:

یک نظریه می گوید امر به شیء مقتضی نهی از ضد است و ضد هم منهی عنه است و النهی عن العبادة مفسدٌ له (با این نظریه ما کاری به ترتب نداریم و دردی از ما را دوا نمی کند زیرا فرض این است که این صلاة لا صلاه است و نهی به آن خورده و نهی در عبادت هم مفسد عمل است)

دو اینکه مبنایمان این باشد که امر به شیء مقتضی نهی از ضد نیست (شیخ بهایی می گوید اگر مقتضی نهی از ضد هم نباشد این نماز چون امر ندارد درست نیست) اینجا محقق ثانی می گوید من با ترتب امر درست می کنم و میرزای شیرازی این مبنا را تحکیم می کند و نائینی و فشارکی این بنا را مستحکم می کنند.

بعد از این 6 مقدمه وارد بحث ترتب می شویم.

(ملاک طلب ضدین چیست؟

آنجا که تکلیف به اهم است روشن است ولی آنجا که تکلیف به مهم هست آیا تکلیف به اهم هست یا نیست؟

اینجا آخوند می گوید مشکل این است که این مهم در مرتبه اهم نیست، اما در مرتبه مهم (فرض این است که هنوز نماز نخوانده ام) من مواجه با دو تکلیف هستم (ازل النجاسه، صل)

متعارضان و متزاحمان تنافی در وجود دارند و نمی شود در وجود در کنار هم قرار بگیرند. متعارضان برای مقام جعل است و متزاحمان برای مقام امتثال است.

اگر امر به ازاله را عصیان کرد و صل را آورد، ازل می رود و تنها صل می ماند . و اگر صل را اتیان کردم. در اینجا تحقق علیّ که موضوع مهم آمده (عصیان) و عصیان هم مسقط تکلیف است (یعنی با عصیان دیگر این ازاله مصلحت ندارد) بخاطر اینکه موضوع تکلیف دیگر پیدا شده. یعنی شارع می گوید من که شارع هستم می گویم ازل و اگر ازاله نکردی این تکلیف می رود پس صلاة را بجا بیاور (اگر امر به اهم را عصیان کردی من تکلیف دیگری را متوجهت می کنم) و من کاری با تو در رابطه با ازاله ندارم)

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo