< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع/مقدمه واجب/ ضد/ ترتب

امام علی: لَا خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَمَا أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ. قصار 471

خاموش ماندن از گفتار حکمت آمیز خیری ندارد (وگر بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است) همانگونه که سخن گفتن نابخردانه خیری ندارد.

به این ترتیب معلوم شد که کجاها سکوت مطلوب است و کجاها سکوت مطلوب نیست. باید با این روایت تمام روایات باب صمت را تفسیر کرد.

سخن پیرامون ترتب بود تفسیری که از ترتب شد این است که تکلیف به اهم است، اما اگر تکلیف به اهم عصیان شد به نحو شرط متأخر مهم مورد تکلیف است و به این ترتیب مهم امر دارد(مشکل امر را با ترتب حل کردیم)

سخن این است که آخوند این تحلیل را نپذیرفتند. به این بیان که آخوند می گوید فی مرتبة التکلیف بالاهم که تکلیف مهم نیست، اما فی مرتبة التکلیف بالمهم اهم هست، و این طلب الضدین است و طلب الضدین محال است.

پاسخ داده شده که اینجا دو مطلب است. یکی طلب الضدین است و یکی هم طلب الجمع بین الضدین است. آنی که محال است طلب جمع بین الضدین است و الا طلب الضدین در دو زمان اشکالی ندارد، جمع بین ضدین در یک زمان این اشکال دارد.

آخوند که طلب الضدین را پذیرفته 4 اشکال وارد کرده است.

اشکال اول : اگر طلب الضدین محال است باشد ، الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار . خودش خودش را با سوء الاختیار به سوی طلب محال انداخته نمی توان هم گفت که اینجا اختیار هم نیست اینجا چون امتناع بالاختیار هست اختیار هست. (این حرف عرفی است قبل از اینکه حرف فلسفی باشد)

می گویند جوهری مولف صحاح کتابش گل کرد ولی آخر عمری دیوانه شد، گفت می خواهم همانگونه که کتابم گل کرد مرگم هم نمونه باشد، و خودش را از بالای مناره نیشابور خودش را پرت کرد و مرد نمی توان گفت مرگش دست خودش نبود و جاذبه او را کشت ، این را نمی شود گفت. چون امتناعش (اینکه جاذبه او را گرفته ) با سوء اختیارش بوده و می توانست بالای مناره نرود و خودش را پرت نکند. اینجا هم آخوند اشکال می کند و می گوید این طلب الضدین محال نیست چون بسوء الاختیار است.

پاسخ می دهد که اینجا هم محال است. به این بیان محال است که محالیتش از ناحیه امر مولا می آید.مولای حکیم منقدح نمی شود در اراده اش ولو بسوء اختیار آمده باشد که بگوید که طِر الی السماء (این نشدنی است و در حق مولا منقدح نمی شود)محال است در امر مولا به کسی که توان ندارد هم بگوید ازل و هم بگوید که صلّ .

فهنا سوالٌ و جوابٌ:

اشکال: می گویید اینجا طلب الضدین است چون بسوء اختیارش بوده (ازاله را با اختیار خودش ترک کرد) سوء الاختیارش او را به طلب الضدین انداخته و الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار.

آخوند از این اشکال جواب داده به اینکه استحاله طلب الضدین تنها به این جهت نیست که شما گفتید مکلف قادر بر امتثالش نیست، بلکه استحاله طلب الضدین به این دلیل است که صدور نفس تکلیف به این نحو از حکیمی که می داند مکلف نمی تواند محال است ولو به سوء اختیارش باشد. به دیگر عبارت که اگر به سوء اختیارش نبود شما محال بودن را می پذیرفتید که مولای حکیم نمی تواند بگوید صل و ازل.

اصلا اینجا جمع بین ضدین به جمع بین نقیضین بر می گردد. وقتی می گوید ازل النجاسه یعنی لا تصلّ ، اگر قرار باشد امر به صلاة هم باشد اجتماع نقیضین می شود (لا تصل و صلّ) نفس چنین تکلیفی محال است.

(پس تا اینجا نفی ترتب بر مسند نشست. نفی ترتب بر این پایه استوار بود که طلب ضدین است )

لا يقال : نعم(لزوم اجتماع الضدین فی الترتب، قبول داریم که اجتماع طلب الضدین می شود) لكنه بسوء اختيار المكلف(این طلب الضدین به سو اختیار مکلف بوده) حيث يعصي فيما بعد بالاختيار(اینجا دیگر حیث یعصی معنا ندارد چون عصیان مخالفت تکلیف منجز است، و اینجا تکلیف منجز آمده ، او ازاله نجاست نکرد ولکن بسوء اختیاره بود) ، فلولاه (فلولا سوء اختیار المکلف) لما كان متوجهاً إليه إلّا الطلب بالأهم (اگر سوء اختیارش نبود یک تکیف ازاله نجاست از مسجد بود) ، ولا برهان على امتناع الاجتماع ، إذا كان بسوء الاختيار(اجتماع طلبین اگر از سوء اختیار عبد باشد برهانی بر امتناعش نیست، ممتنع توجه طلب ضدین بدون اختیار عبد است و این ممتنع است. بخلاف جایی که بسوء اختیار و قدرتش این کار را انتخاب کرد در حقیقت کاری اختیاری است و همه عقلا این کار را اختیاری می دانند چون الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار).

فإنّه يقال (من آخوند جواب می دهم که اینجا طلب الضدین مشکلش تنها این طرف نیست مشکل این است که در جان مکلِّف منقدح نمی شود) : استحالة طلب الضدين ، ليس إلّا لأجل استحالة طلب المحال ، واستحالة طلبه من الحكيمِ الملتفتِ إلى محاليته ، لا تختص بحال دون حال ، وإلاّ لصحّ فيما عُلِّق على أمر اختياري في عرض واحد (اگر مشکل از این سو و از این ناحیه نبود، و از سوی امتثال بود باید هر جا که محال متعلق به امر اختیاری هست جایز باشد، چون تا اینجا شما گره دادید مطلب را به امر اختیاری و غیر اختیار. گفتید چون غیر اختیاری است جایز است و اگر اختیاری باشد جایز نیست، مثال. اذا شتمتَ مومنا فازل و صل فی آن واحدٍ. شتم امر اختیاری است پس اگر امر، امرِ اختیاری شد آنوقت باید گفت که جایز است در حالی که مشکل ما قصه امتثال تنها نیست، مشکل ما قصه عدم انقداح چنین اراده ای در نفس مکلَّف است ، فی ارض واحدٍ بلا حاجة في تصحيحه إلى الترتب ، مع إنّه محال بلا ريب ولا إشكال.

(فعلی هذا تا اینجا سه حرف گفته شد:

یک: نعم استحاله طلب اجتماع ضدین هست.

دو: چون بسوء اختیارٍ هست طلب الضدین اشکال ندارد.

سه: اینجا مشکل، مشکل امتثال نیست بلکه مشکل عدم انقداح اراده در نفس مکلِّف هست ، نمی تواند و در ذهنش منقدح نمی شود که امر کند به دو چیزی که نشدنی است.

چهار: ما در حرف شماره یک اشکال داریم یعنی تسلیم نعم شما نمی شویم و آن را قبول نداریم. طلب الضدین محال نیست بلکه طلب اجتماع ضدین محال است. فلا محذور در اینکه مولا بگوید ازل النجاسه عن المسجد و اذا عصیت فصلّ . فرض این است که نمی شود هم ازاله نجاست باشد و هم صلاة باشد(اینها ضدین هستند) اما طلب می کند هر دو را در دو زمان. زمان اولش عدم العصیان است (در عدم العصیان وظیفه اش فقط ازاله است و اگر عصیان کردی نماز بخوان ) و چون در دو زمان است پس مشکلی در اینجا نیست، وقتی نعم آخوند که رد شد لایقال و فانه یقال آخوند هر دو فرو خواهند ریخت). (این از اشکال اولی که آخوند گرفتند)

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo