< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع/مقدمه واجب/ ضد/ ترتب

امام علی:مَا المُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّن قَدَرَ فَعَفَّ لَکَادَ العَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلاَئِکَةِ.قصار 474

مجاهد شهید در راه خدا اجر و پاداشش بیشتر از کسی نیست که قدرت برگناه دارد اما گناه نمی کند، عفیف نزدیک است که فرشته ای از فرشتگان خدا باشد.

این کلمه به انسانهای عفیف می گوید فرشته های زمینی و اجرشان هم از اجر شهدا هم بالاتر است. عفاف را هم نباید محدود به مسائل جنسی کرد. عفة البطن (از لقمه حرام) عفة الکلام (کلام ناروا نداشتن) عفة اللباس(چه در زنان و چه در مردان) هم هست . منظور از عفیف همه این موارد است.

سخن پیرامون ترتب بود، آخوند به عنوان منکر ترتب وارد میدان شود و گفته شد مشکل طلب الضدین حل نمی شود.

پاسخ داده شد که طلب الضدین محال نیست ، آنچه محال است طلب اجتماع ضدین هست.

مستشکلی گفت طلب الضدین باشد ولی چون بسوء الاختیار بوده، الامتناع الاختیار لا ینافی الاختیار، کسی که رفته بالای مناره و خودش را پرت کرده نمی شود بگویند بیچاره اختیاری نداشته و جاذبه گرفته اش، بلکه خودش مقصر بوده.

آخوند پاسخ می دهند که مشکل، مشکل امتثال نیست بلکه مشکل این است که چنین تکلیفی از مولای حکیم صادر نمی شود.

الان اشکال دیگری مطرح می شود بر آخوند:

اشکال دوم:

این طلب الضدین کجاست؟ (طلب ضدین آنجاست که دو چیز در عرض هم مطلوب باشند و ما توان جز آوردن یکی را نداشته باشیم. مثلا بگوید اذا ضربت زیداً فقم واقعد (وقتی زید را زدی هم بنشین و هم بلند شو) آنی که محال است طلب ضدین عرضیین است نه ضدین طولیین مثلا بگوید اذا ضربت زیداً فقم ولی اگر نتوانستی بایستی واقعد (این دیگر محال نیست، در این عرصه ها حَکَم عقل است و می گوید هیچ مشکلی ندارد)

پس جناب آخوند که می گویید اینجا ترتب طلب الضدین هست ، طلب الضدین باشد اما کدام طلب ضدین محال است؟

آن طلب ضدینی که در عرض باشند محال است (ما نمی توانیم هم قیام داشته باشیم و هم قعود، یک قدرت داریم یا باید صرف ازاله کنیم یا صرف صلاة و نمی شود به ما بگوید ازل و در همان حال هم صلّ) اما امر به ضدین طولیین نه تنها اشکال ندارد بلکه واقع هم شده، می گوید ازل النجاسه عن المسجد اگر ازاله نکردی صلّ. مانند ماه رجب می گویند روزه بگیر، نتوانستی چند قرص نان بده برای هر روزی که نتوانستی اگر آن را هم نتوانستی فلان ذکر را بگو. اینها در عرض هم نیست در طول هم هستند.

(خلاصه اینکه : آخوند گفت چون طلب الضدین است ترتب محال است. اشکال کرد و گفت محال امتناع به سوء اختیار است خوب باشد و پاسخ داد اصلا چنین دستوری از حکیم صادر نمی شود. اشکال دیگری بر خودش کرد که آنی که محال است اجتماع ضدین عرضیین است و طلب ضدین طولیین مشکلی ندارد)

پاسخ آخوند دو جواب است:

یک. بله آنجا که امر به اهم هست ، امر به مهم نیست. ازل النجاسه دیگر در کنار ازل النجاسه صل به شما نمی گویند. اما وقتی امر به مهم آمد و فرض این است که هنوز امر به اهم انجام نشده (بنا دارد اهم را انجام ندهد)، از شما سوال می کنیم که در این صورت آیا امر فعلی به مهم دارد یا ندارد؟ (امر به صل دارد یا ندارد؟ )

چون او بنا دارد اتیانش نکند ، به نحو شرط متاخر امر به اهم دارد.

(نکته: اینکه قید می کنیم هنوز مهم را انجام نداده بخاطر این است که اگر مهم را انجام داده باشد (فعل المهم) ظرف سقوط اهم است، ازاله دیگر کنار می رود، فقط تکلیف صلاه می ماند)

کجا ازاله کنار نمی رود؟ وقتی که مکلف ازاله را انجام نداده و امر به صل او هم فعلیت پیدا کرده.

از شما می پرسیم اینجا که امر به مهم دارد امر به اهم هم هست یا نیست؟

آخوند می گوید در اینجا که امر به ضدین هست، هم امر به صل هست و هم امر به ازل هست. با تصمیم اینکه بنا ندارد ازاله داشته باشد با این تصمیم که ازل ساقط نمی شود. پس صل و ازل النجاسه عن المسجد ، من هم اینجا یک قدرت بیشتر ندارم. به عبارت دیگر دو تمرکز در اینجا هست:

یک. تمرکز اول این است که اگر ازاله کردیم آیا در این صورت مطارده امر به صلاة هست یا نیست (فرض این است که یک قدرت داشتیم و آن را صرف در ازاله کردیم، پس ازل النجاسه نمی گوید صل) معترض(مستشکل) که عرضی و طولی اش کرد روی این متمرکز شده. اینجا که طلب الضدینی نیست، اگر هم طلب الضدین باشد طولی هست(اگر ازاله نکردی صل)

دو. مجیب (آخوند) که جواب می دهد تمرکز برای صورت عصیان امر است. می گوید که شما آن طرف قصه را گرفتی که امر را اتیان کرده، وقتی امر را اتیان کرده در این صورت مطارده ای در کار نیست . مجیب که آخوند است این طرف را گرفته و می گوید وقتی که او امر به اهم را عصیان(ترک) کرده و فرض این است که امر به مهم فعلیت پیدا کرده چون موضوع امر به مهم عصیان به امر به اهم است. امر به اهم رفته یا نرفته؟

جواب، سقوط یا بالاطاعه هست یا بالعصیان، بالاطاعه نشده (ازاله نکرده) بالعصیان(ترک) هم که هنوز تحقق پیدا نکرده بلکه بعدا بنحو شرط متاخر می خواهد محقق شود؛ بنابراین دو امر فعلی پیش روی ماست: یکی امر به مهم (صلاه) است. به ما گفته اند اذا عصیت یعنی وقتی بنا داری که انجام ندهیم. امر به اهم هم نرفته، پس در این صورت مطارده هست.

(می گوید یک قدرت داری ، امر فعلی به اهم می گوید این قدرت را صرف ازاله کن و امر فعلی به صلاة می گوید این قدرت را صرف من کن. نمی توانیم این قدرت را هم صرف ازاله کنیم و هم صرف صلاة ، پس اینکه شما طولی و عرضی درست کردید ، در صورت انجام ندادن اهم ، آن طولی شما می شود عرضی، و هم این را باید انجام بدهی و هم آن را و هر دو امر، فعلیت دارد).

فعلی هذا مستشکل می گوید وقتی که من ازاله کردم اینجا دیگر مطارده ای نیست.

مجیب می گوید تمام بحث ما جایی است که ازاله نکردی . در اینصورت دو امر طولی میشوند دو امر عرضی، یعنی هم امر صلی متوجه من هست چون موضوع (ترک الازاله) تحقق پیدا کرده و هم ازل چون هنوز می توانم ، هنوز مشغول نماز نشدم، قدرتم را صرف صلاه نکردم، این هر دو باهم تحقق پیدا کرده. ***؟ متن رو کم شده؟

عبارت آخوند: إن قلت : فرق بين الاجتماع في عرض واحد (الف و لام عوض از مضاف الیه محذوف است یعنی فرق است بین اجتماع ضدین در عرض واحد) والاجتماع كذلك (کذلک یعنی ترتب یا همان طولی) (فرق است بین اجتماع الضدین عرضی و اجتماع طولی که ترتب است)، فإنّ الطلب في كلّ منهما (من الضدین) في الأوّل يطارد الآخر (طلب در عرضی یطارد الاخر. اذا ضربت زیدا فقم واقعد. قم یطارد اقعد را و اقعد هم يطارد قم را)، بخلافه في الثّاني ، فإن الطلب بغير الأهم لا يطارد طلب الأهم (طلب به غیر اهم طرد نمی کند اهم را چون دو مقوله است. می گوید ازل النجاسه عن المسجد فان لم تُزِل فصلّ . این کجایش تضاد است؟ مثل روزه ماه رجب که مستحب است اگر نتوانستی قرص نان صدقه بده، اگر نتوانستی ذکر بگو، اینجا مطارده نیست، اینجا درعرض هم نیستند تا این آن را و آن این را طرد کند)، فإنّه يكون على تقدير عدم الإِتيان بالأهم ، فلا يكادُ يريدُ غيره على تقدير إتيإنّه ، وعدم عصيان أمره (نمی خواهدش . نمی گوید اگر معصیت هم نکردی بیاورش . مطارده وقتی است که اگر معصیت نکردی بیاوریش. مطارده جایی است که بگوید هر دو را در عرض هم بیاور. اینجا تمرکزش روی اتیان الامر بالاهم است قبل از عصیان است. چه تضادی در اینجا هست)

قلت : ليت شعري كيف لا يطارده الأمر بغير الأهم؟ (شما این یک صورت را بیان کردید ولی صورت دیگر را بیان نکردید، یعنی اگر معصیت کرد و ازاله نکرد ، اینجا فرض گرفتیم که امر به مهم فعلیت پیدا می کند و امر به اهم هم از فعلیت نیفتاده) وهل يكون طرده له إلّا من جهة فعليته ، ومضادة متعلقه للاهم؟ (هر دو فعلیت دارند، هم صل و هم ازل النجاسه فعلیت دارد) والمفروض فعليته ، ومضادة متعلقه له (مفروض این است که ازل فعلیت دارد و با صل در تضاد است) .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo