< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع/مقدمه واجب/ ضد/ ترتب

امام علی: الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ.

قناعت ثروتي است پايان ناپذير.در ذيل آيه مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً … در روايت هست كه حيات طيبه همان قناعت است (در مقابل قناعت حرص هست) قناعت يعني به آنچه كه انسان دارد اكتفا كند و دنبال بيشترش نباشد.

گر نبود خنگ مطلی لگام، زد بتوان بر قدم خویش گام    ور نبود مشربه از زر ناب،با دو کف دست، توان خورد آب

ور نبود بر سر خوان، آن و این، هم بتوان ساخت به نان جوین    ور نبود جامهٔ اطلس تو را، دلق کهن، ساتر تن بس تو را

شانهٔ عاج ار نبود بهر ریش، شانه توان کرد به انگشت خویش    جمله که بینی، همه دارد عوض،در عوضش، گشته میسر غرض

آنچه ندارد عوض، ای هوشیار، عمر عزیزیست، غنیمت شمار

با قناعت انسان به آرامش مي رسد ولي حرص تماميت ندارد. حرص مثل جهنم هل من مزيد می گوید.

بحث ترتب تصويرش بحث روشني است. تصويرش اينچنين است كه شما موظفيد به انجام اهم اگر نشد فالمهم.

آخوند با اين يك كلمه كه اين طلب الاهم ان لم يمكن فطلب المهم را اين چنين زده اند كه اين طلب الضدين است. بعد انقلت و قلت مطرح كردند.

اشکال سوم: ديگر انقلت ايشان اين است كه:

شماي آخوند اشكال كرديد به ترتب ، حرف اين است كه ترتب يك امر عرفي است (در بعضي از تعابير آمده بود كه فوق حد الاحصاء هست هم در شريعت و هم در عرف) مي گويد كه حُجَّ اما اگر حج نتوانستي انجام بدهي زيارت كربلا را برو. يا مثال مستحبش :كه در ماه رجب روزه بگير اگر نتوانستي يك قرص نان صدقه بده، اگر نتوانستي دعاي وارده را بخوان.

مثال واجب: اگر روزه خوردی 60 روز روزه بگیر. اگر نتوانستي 60 فقير را اطعام كن، اگر نشد هر مقداري كه مي تواني تا اينكه سرانجام ميرسد به استغفار.

(ان قلت: اشكال اين است كه اگر خود شارع ترتب را گفته از محل كلام ما بيرون است. ما داريم از ترتبي سخن مي گوييم كه شارع نگفته. دو تا امر از مولا صادر شده كه ما توان هر دو را نداريم در اينجا ما ترتب را استنباط مي كنيم ، بنابراين ترتب استنباطي غير ترتبي است كه شارع مي گويد!

پاسخ اين است : همان محذوري كه در ترتب استنباطي هست در ترتب مصرح هم هست. يعني در ترتب مصرح همان عتق رقبه ، روزه شصت روزه، اطعام شصت فقير… سخن اين است كه در عرض هم هستند يا در طول هم؟ اگر در طول هم هستند اگر در وسط شصت روز روزه شما توان عتق رقبه را داشتيد آيا عتق رقبه مي آيد يا نمي آيد؟ می خواهیم بگوییم همان محذور ترتب استنباطی بر ترتب مصرح هم هست که طلب الضدین هست)

آخوند دو جواب داده اند:

يك جواب اين است كه در اين گونه موارد مولايي كه ترتبي حرف مي زند، از اهم تجاوز مي كند در نتيجه في المقام فقط يك تكليف هست نه هم آن و هم اين.

جواب دوم اين است كه اين گونه موارد كه سخن از اهم و مهم هست در حقيقت يرشد مولا به اين كه مهم همچنان مطلوب من هست. اجتماع امرين مولويين نيست،بلكه اجتماع امرين احدهما مولوي و الثاني ارشاديٌ. اجتماع دو امري كه يكي مولوي است و ديگري ارشادي هست چه محذوري دارد؟ (شارع بايد طوري وقتي اهم را دارد بگويد درست است اهم براي من اين است اما اينطور نيست كه مهم براي من بي ارزش باشد)

(انقلت: ظاهر هر دو يكي است از كجا بفهميم كه يكي ارشادي و يكي مولوي است؟

از لسان مولا مي فهميم که کدام مولوی است و کدام ارشادی.

عبارة: إن قلت : فما الحيلة فيما وقع كذلك من طلب الضدين في العرفيات؟ (چگونه اوامر ترتبی که در عرف هست را توجیه می کنید، مثلا پدر به پسر می گوید درس بخوان اگر درس نمی خوانی دنبال یک حرفه و هنر برو. آیا می توان گفت که این پدر تناقض می گوید؟ در زندگی عرفی این اوامر بسیارند، این ترتبی را که در عرف هست را چگونه حل می کنید؟)

قلت : لا يخلو(دو توجيه داريم): امّا أن يكون الأمر بغير الأهم ، بعد التجاوز عن الأمر به وطلبه حقيقةً.(از امر اهم مي گذرد و مي گويد ديگر این امر اهم را نخواستم نمی خواهد که درس بخوانی، اما دلم می خواهد که دنبال حرفه ای بروی ، نه اينكه بگويد هم آن و هم اين)

نقد اين سخن بر آخوند: اينكه مي گوييد تجاوز كرده يعني چه؟ يعني نسخ كرده و امر به اهم را نمي خواهد؟ اين نيست يعني مولا همچنان مطلوبش آن هست پس نسخ نشده، يا مقصودتان اين است كه مايوس شده، نسخ نكرده از اينكه بنده اين اهم را انجام بدهد مايوس شده پس اين همان ترتب است. پس آقاي آخوند شما كه مي گوييد تجاوز کرده و از اهم گذشته و می گوید که حالا که اهم را انجام نمی دهی مهم را انجام بده اينجا نسخ كه نيست ، اما مايوس است، اين همان ترتب است.

وإما أن يكون الأمر به إرشاداً إلى محبوبيّته(محبوبیت غیر اهم) وبقائه على ما هو عليه من المصلحة والغرض لولا المزاحمة ، وأنّ الإِتيان به يوجب استحقاق المثوبة فيذهب بها بعضٍ ما استحقه من العقوبة على مخالفة الأمر بالأهم(شارع می گوید نماز بخوان و اتیان این امر باعث کم شدن عقوبت عصیان امر به اهم می شود، پس این هم ارشاد است به محبوبیت این امر به اهم و در اینجا دو امر مولوی با هم درگیر نیستند بلکه یکی امر مولوی است و یکی هم امر ارشادی) ، لا إنّه أمر مولوي فعلّي كالأمر به ، فافهم وتأملّ جيداً (دیگر به این سخن اشکال نکن).

حرف ديگر آخوند :

مدخل بحث:

برهاننا بالإنِّ واللِّم قُسِم     علمٌ من العلّه بالمعلول لِم

برهان بر دو قسم است يكي برهان اني و ديگري هم برهان لمي. برهان لمي از علت به معلول رسيدن است. برهان اني از معلول به علت رسيدن است. تا الان به برهان لم ترتب را باطل كردند. اينجا آخوند مي خواهد با برهان ان ترتب را باطل كند (از معلول به علت برسد) .

آخوند از شما ميرزاي شيرازي كه طرفدار ترتب هستيد مي پرسد ، اگر كسي هم تَرَكَ الازاله و هم تَرَكَ الصلاة دو عقاب مي شود يا يك عقاب؟

آخوند مي گويد دو عقاب بالبداهه باطل است چون فرض اين است كه من جز قدرت بر يكي ندارم (يا ازاله يا صلاة)، پس از آنجا كه تعدد العقابين بالبداهه باطل است فلسنا مکلفاً بتکلیفین، الاهم و المهم.

(فرض اين است كه ما قدرت هر دو را في زمان واحد نداريم و شارع بيايد ما را عقاب كند بر آنجا كه توان نداريم و دو عقاب براي ما تدارك ببيند. آخوند مي گويد من اين اشكال را به خود استاد گفتم (سيد محمدحسن شيرازي صاحب فتواي تنباكو) و ايشان پاسخي نداشت).

ثم إنّه لا أظن أن يلتزم القائل بالترتب ، بما هو لازمه من الاستحقاق في صورة مخالفة الأمرين لعقوبتين ، ضرورة قبح العقاب على ما لا يقدّر عليه العبد ، ولذا كان سيدنا الأستاذ (قدس‌سره) لا يلتزم به ـ على ما هو ببالي ـ وكنا نورد به على الترتب ، وكان بصدد تصحيحه.

اين اشكال، اشكال وارد كردن از راه برهان انّ است كه از معلول به علت رسيدن است. به استاد گفت با ترتبتان بايد در اينجا كه فرض اين است كه مكلف جز قدرت بر اهم في زمانٍ واحدٍ و مكانٍ واحدٍ ندارد شما اگر امر به صلاة را هم درست کنید ، اگر هر دو را ترك كرد بايد مستحق عقابين باشد در حالي كه بالبداهه عقابين نيست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo