< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع/مقدمه واجب/ ضد/ ترتب

امام علی:وَ قَالَ (عليه السلام) لِزِيَادِ ابْنِ أَبِيهِ وَ قَدِ اسْتَخْلَفَهُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَلَى فَارِسَ وَ أَعْمَالِهَا فِي كَلَامٍ طَوِيلٍ كَانَ بَيْنَهُمَا، نَهَاهُ فِيهِ عَنْ تَقَدُّمِ الْخَرَاجِ: اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ، وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَيْفَ؛ فَإِنَّ الْعَسْفَ يَعُودُ بِالْجَلَاءِ، وَ الْحَيْفَ يَدْعُو إِلَى السَّيْف. قصار 476

زیاد جانشین عبدالله بن عباس استاندار امام بر فارس (تمام بوشهر، کرمان تا مرز یزد) شد. (عمر زیاد را می توان به دو دوره تقسیم کرد: یکی دوره ای که با امام بوده و مدافع ایشان بوده و در بعضی از جنگها هم در رکاب حضرت بوده و یکی هم دوره ای که به معاویه پیوست. تا زمان امام حسن با امام علی بود و در زمان امام حسن معاویه او را جذب می کند و در هر دو دوره سفت عمل می کند. چون از خواص امام بود تمام ریزه کاری ها و اشخاص را می شناخت از تمام مخفیگاه ها شیعیان را پیدا میکرد و آنها را اعدام میکرد از جمله حجر بن عدی! (هم خودش و هم پسرش عبیدالله عقده نداشتن پدر و مادر سرشناس را داشتند)

امام به زیاد فرمود: با عدالت بر مردم حکم بران ، از خشونت و سختگیری و ستمگری بپرهیز، زیرا سختگیری سبب فرار مردم از منطقه می شود، ظلم و ستم هم مردم را به شورش مسلحانه دعوت می کند.

امام در این سخن بر این تاکید دارند که عدالت نه تنها بدرد قیامت می خورد که به درد این دنیای حاکمان هم می خورد. نباید قدرت مردم را نادیده گرفت و حاکمی می ماند که مردم را داشته باشد.

سخن پیرامون ترتب بود، آخوند از مخالفان ترتب است. به برهان لم گفت ترتب طلب الضدین است و طلب الضدین مثل طلب النقیضین محال است. هم من جهة الآمر و هم من جهة المامور، چون آمر حکیم چنین امری نمی کند در ذهنش منقدح نمی شود که چنین امری کند و مامور هم نمی تواند چنین چیزی را انجام بدهد.

و هم به برهان انّ (از معلول به علت رسیدن) لازمه فرمایش شما این است که تعدد العقابین باشد ، اگر مکلف هم تَرَکَ الاهم و هم ترک المهم، (آخوند می گوید در درس میرزای شیرازی هم این اشکال را کردم و جواب قانع کننده ای از ایشان نگرفتم).

به نظر می رسد که جواب قانع کننده آخوند این باشد که این بحث ، بحث مبنایی است. به این بیان که کجا یک عقاب هست و کجا دو عقاب هست. دو مبنا اینجا هست:

مبنای اول این است که تعدد عقاب و وحدت العقاب تابع تعدد قدرت و وحدة القدرت است. یعنی آنجا که من قدرت اتیان هر دو تکلیف را دارم، مواخذ هستم بر ترک هر دو و آنجا که قدرت بر اتیان هر دو ندارم مولای حکیم فقط بر یکی می تواند مرا مواخذه کند (نه بر دو تا) لذاست که آنجا که قدرت باشد مثل دو تکلیف عرضی قابل جمع، مثل اینکه امر میکند مرا به صلاة و صوم و مکلف ترک الصلاة و الصوم فیعاقب بعقابین اما آنجا که تکلیف طولی است و تنها قدرت بر احدهما هست اینجا عقل می گوید که جز بر یکی معاقب نیستی.

(این یک مبنا، لذا به آخوند می گوییم اگر در درس میرزا به شما اینگونه جواب می داد که مبنای شما در تعدد چیست؟

اگر مبنای شما در تعدد العقاب و وحدة العقاب قدرت بر هر دو است اگر قدرت بر هر دو باشد دو عقاب هست و اگر قدرت بر احدهما باشد یک عقاب است و اینجا چون طولی است بالبداهه می گوییم یک عقاب است. چون قدرت ندارد.

مبنای دوم این است که ملاک تعدد عقاب و وحدة العقاب تعدد تکلیف و وحدة التکلیف است.

توضیح ذلک: اینکه اگر دو نفر دارند غرق می شوند. هم انقذ غریق شماره یک را داریم و هم انقذ غریق شماره دو را داریم. من مکلف به دو تکلیف هستم و فرض این است که دو تا را نمی توانم انجام بدهم ، عقاب بر ترک هر دو هم خلاف عقل نیست، چون من به انقاذ غریق شماره یک می پردازم، مولا می گوید چرا انقاذ نکردی غریق شماره دو را، می گویم نتوانستم.

سوال این است که چرا انقاذ غریق شماره یک را انجام ندادی؟ و چرا انقاذ غریق شماره دو را انجام ندادی؟ (فرض این است که هر دو غریق را نجات ندادم) پس بنابراین یا پاسخ باید بدهید که عذر داشتم یا اینکه انقاذ است در یکی . در یکی هم عذر است. بنده مکلف به یکی از دو تکلیف بودم و هر دو را هم ترک کردم . هم انقاذ غریق شماره یک را و هم انقاذ غریق شماره دو را.

از طرف میرزا به آخوند می گوییم در صورت اول یک عقاب است و در این صورت دوم که ملاک تعدد تکلیف و وحدة التکلیف است دو عقاب است.در دومی باید عذر خواهی در یکی و در یکی هم انقاذ باشد و او هر دو را ترک کرده و او معاقب به عقابین است . بنابراین می توان ترتب را پذیرفت و به این تعدد عقاب تن نداد در صورتی که ملاک وحدة القدرة و تعدد القدرة باشد.

(خلاصه . اگر من ملاک را قدرت گرفتم (ملاک وحدت و ملاک تعدد تکلیف را ) قبول داریم که اینجا یک عقاب بیشتر نیست ، اما اگر ملاک را وحدت القدرة و تعدد القدرة نگرفتم ولو وحدت القدرة باشد اینجا شارع دو تکلیف کرده، من در حد توانم این بار را بر می دارم و غریق شماره یک را نجات می دهم و در صورت غرق شدن غریق دوم عذرم را به مولا می گویم. اما اگر هر دو را ترک کرد هم امر به انقاذ را ترک کرده و هم عذر ندارد، خلاف عدالت هم نیست چون خلاف عدالت این است که شارع بگوید چرا غریق شماره دو را هم نجات ندادی و من چون هر دو را ترک کردم دیگر عذری هم ندارم. پس در صورت دوم من در حقیقت دو تکلیف را ترک کردم. یکی تکلیف انقذ را و یکی هم تکلیف عذر را چون عذری نداشتم)

(پرونده اشکال آخوند بر ترتب را می بندیم.البته ترتب 5 تقریر دارد که یکی از آنها تقریر آخوند بود و جواب داد که من مکلف به اهم هستم منتها اگر من اهم را ترک کردم شارع مرا مکلف به مهم می کند.)

(آقای حائری موسس حوزه او هم اشکالی بر ترتب مطرح کرده منتهی جواب دادند)

اشکال محقق حائری یزدی بر ترتب:

    1. اینکه ضدین هر جا که بود امکان ایجادش در زمان واحد عقلا نیست، چون همانگونه که اجتماع نقیضین نشاید اجتماع ضدین هم نشاید. (این مقدمه مربوط به مکلف می شود و مقام امتثال) (طلب ضدین قابل امتثال نیست)

    2. مولای حکیم نمی تواند مرا مکلف به ضدین کند فی زمانٍ واحد، عقلا محال است . (این شبهه مربوط به مکلِّف (آمر) می شود) فرض این است که آمر حکیم است و من با یک دست دو کار نمی توانم انجام دهم.آنچنان که می داند انسان نمی تواند به آسمان بپرد به ذهنش هم خطور نمی کند که بگوید طِر الی السماء (مولای حکیم هم از من نمی خواهد)

    3. تکلیفی که من به این ضدین دارم یا هر دو مطلق است یا یکی مطلق است و یکی مشروط . مثال : هم امر ازل دارم وهم صلّ . سخن این است که آیا ازل و صل مطلق است؟( یعنی ازل چه بتوانی صلاة را بیاوری و چه نتوانی، من شارع کاری به آن ندارم، و صل چه بتوانی ازاله کنی و چه نتوانی). صورت دوم این است که ازل مطلق است اما صل مشروط است. (ازل چه بتوانی نماز بخوانی چه نتوانی، اما اگر نتوانستی ازاله کنی فصلّ)

آیا امر به ضدین مطلقا جایز است یا نه؟

بنابر مکتب اشاعره جایز است.اما بنابر مکتب عدلیه محال است که تکلیف به مالایطاق کند. بنابراین امر به ضدین بطور مطلق با این مبنا محال است.

می رویم سراغ مشروط: ازل (مطلق است چه بتوانی صلاة را بیاوری و چه نتوانی) اما وجوب صلاة مشروط است (یعنی اگر نتوانستی ازاله کنی)

در این صورت که یکی مطلق است و یکی مشروط می پرسیم که شرطش چیست؟ شرط صلاة اینجا چیست؟

اینجا اگر یکی مطلق است ویکی مشروط شرطش چیست؟

یکی. ترک خارجی اهم (عصیان خارجی اهم)

دو . اینکه عصیان خارجی اهم ملاک نیست، تصور المولا به اینکه اگر اهم آورده نشود.

(شرط مولا برای مهم عصیان خارجی اهم است یعنی مشغول نماز بشوم ، یا نه عصیان خارجی اهم ملاک نیست همین که تصور کرده ؟ ( ان عصیت فصل)

اگر شرط عصیان خارجی باشد بحث از ترتب بیرون می رود به این دلیل که با این عصیان خارجی امر به اهم اسقاط می شود. یعنی من هستم و یک تکلیف و آن هم تکلیف به مهم است. لان التکلیف یسقط بامرین، الامتثال و العصیان. بنابراین اینجا غرق شد اهم. (عالمی که اهم شد غرق شد) تکلیف به اهم ساقط است و من یک تکلیف را دارم و آن تکلیف به مهم است.

فالعصیان الخارجی لیس بشرط للمهم. یبقی الامر که شرط عزم علی العصیان یا عصیان به نحو شرط متاخر است. مولا نگوید ان عصیت ای صلّیت، مولا بگوید ان عصیت (ای عَزَمتَ علی الترک) یا ان عصیت ، اگر به نحو شرط متاخر بعد از عَزمَت عصیان آمد.

سوال این است که در این شرط که من مکلف هنوز نماز را نخوانده ام ولی عزم بر ترک ازاله دارم ، دو تکلیف پیش روی من هست یا نیست؟

(طبق نظر حائری که دارد اشکال می کند فرض این است که من نماز نخواندم ،اینجا دو تکلیف پیش روی من هست یا نیست؟ اینجا ازاله که انجام نداده ام و هنوز صلاة را هم انجام نداده ام . اینجاست که می گوییم امر از طولیت بیرون می آید و می شود دو تکلیف عرضی فی آن واحدٍ. هم ازل متوجه من است و هم صلّ متوجه من هست. پس بنابراین بر می گردد این به امر به ضدین مطلقین. پس دیدید که ترتب شما دردی را درمان نکرد.

کتاب درر الفوائد ، از ویژگی حائری کوتاه و گویا و گزیده نوشتن است. با حاشیه اراکی و گلپایگانی . بهترین چاپش انتشارات اسلامی جامعه ص حجة المانع [للترتب و جوابها]

: ان الضدين مما لا يمكن ايجادهما في زمان واحد عقلا، و جعلهما في زمان واحد متعلقين للطلب المطلق تكليف بما لا يطاق.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo