< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع/مقدمه واجب/ ضد/ ترتب/ مقدمات نائینی

امام علی: شَرُّ الْإِخْوَانِ، مَنْ تُكُلِّفَ لَهُ. قصار 479

بدترین برادران کسانی هستند که برای پذیرایی از آنها ناچار باشی که خود را به زحمت بیندازی.

نباید در هیچ عرصه ای (دوستی و …) تکلف باشد. بهترین مهمان و مهمانی آن است که هرچه داشتیم را با هم بخوریم نه آن مهمانی که خودت را برایش بزحمت بیندازی.

در بحث ضد مشکلی که پیش رو هست این است که بر فرض که امر به شیء نهی از ضد نکند ولی در عین حال آن ضد باطل است چون گیرم که نهی نداشته باشد ولی امر هم ندارد.

بزرگان وارد این عرصه شده اند که این امر را درست کنند. یک جریان در این عرصه، جریان ترتب است که بذرش را محقق ثانی نشانده و میرزای شیرازی پرورشش داده و شاگردهای میرزا آن را رشدش دادند و قله این رشد آن است که محقق نائینی بر مسند نشانده.

نائینی 5 مقدمه برای ترتب چیده:

مقدمه اول: اینکه سبب جمع بین الضدین، اطلاق الخطابین است نه اصل الخطابین، چون اگر اصل الخطابین باشد جایی برای ترتب نیست (تعارضا و تساقطا) آنچه که هست اطلاق الخطابین است (ازل چه صلاة بر تو واجب باشد و چه نباشد ، صل چه ازاله بر تو واجب باشد و چه نباشد، این جمع بین ضدین است).

ایشان اثبات می کند که سبب جمع اصل الخطابین نیست بلکه سبب جمع اطلاق الخطابین است.

مقدمه دوم: اینکه واجب مشروط بعد تحقق شرطه مطلق نمی شود و همچنان مشروط باقی می ماند، لان کل شرطٍ موضوعٌ و کل موضوعٍ شرطٌ.

نقد و اشکال اول بر این سخن بیان شد که : چه کسی گفته است که هر شرطی موضوع است (یعنی همه شرط ها به موضوع می خورد) نه ، یک: بعض الشروط به هیات و به وجوب می خورد؛ مثلا اذا نزل بک الضیف فاکرمه، اینجا این قید ، قید وجوب است یعنی اگر آمد اکرامش کن و اگر نیامد نیازی نیست که به دنبالش بروی.

دو: برخی از قیود قیود متعلق الحکم است مثل اینکه می گوید صل الصلاة الظهر فی المسجد.

سه: برخی از قیود هم به موضوع می خورد، یجب علی الانسان البالغ و العاقل کذا. (این از اولا).

اشکال دوم : اینکه می گویید واجب مشروط با تحقق شرطش لا ینقلب مطلقا در صورتی است که ما قائل به انحلال نشویم. اما اگر قائل به انحلال شدیم و گفتیم واجب مشروط در مورد جایی که شرطش تحقق پیدا کرده ینقلب مطلقا و الا یبقی مشروطاً. چنین بگوییم مثلا کسی که مستطیع نیست خطاب به او این است که ان استطعت فعلیک الحج و اگر مستطیع و غنی شد دیگر به او گفته نمی شود اگر غنی شدی بلکه به او گفته می شود حجَّ. پس این سخن شما سخن مبنایی است و اگر کسی این چنین بگوید اگر شرط تحقق پیدا نکرد یبقی علی مشروطیته و اگر پیدا کرد این حکم کلی انحلال پیدا می کند.

اشکال سوم: مشکل ما در بحث ترتب چیست؟

آیا مشکل ما این است که اگر واجب مشروط مطلق شد جمع بین الضدین می شود و اگر واجب مشروط مطلق نشد جمع بین الضدین نمی شود. یا ما باید بر یک محور دیگر تکیه کنیم و آن محور دیگر آن است که ببینیم آیا طلب جمع بین الضدین می شود یا نمی شود، اگر ما گفتیم که واجب مشروط بعد تحقق شرطه ینقلب مطلقا ، ولی در عین حال طلب جمع بین الضدین هست یا گفتیم نیست پس محور آن است که ببینیم آیا این تحقق پیدا می کند یا نه ، محور آن نیست که بحث کنیم که آیا واجب مشروط بعد تحقق شرطه ینقلب مطلقا یا یبقی مشروطا. فعلی هذا این مقدمه نایینی که گفته اند واجب مشروط بعد تحقق شرطه لا ینقلب مطلقا حلال مشکل نیست.

مرحوم نائینی بعد از شرط سوم وارد یک بحثی شده که واجب مضیق را بر دو قسم کرده و در پایان هم گفته این تقسیم بندی ربطی به بحث ترتب ندارد. آنچه که مهم است و در تحقق برج و باروی ترتب نقش دارد مقدمه سوم است.

مقدمه سوم:

یک: واجب مهم (صلاة) در طول واجب اهم قرار دارد نه در عرض واجب اهم. اگر در عرض واجب اهم قرار داشته باشد طلب جمع بین الضدین می شود و طلب جمع بین الضدین محال است.

سببی که برای خطاب هست اِما ان یکون مقیداً او مطلقا. (مقید است یعنی فی صورةٍ خاصه واجب است، مطلق است یعنی فی صورةٍ خاصة نیست بلکه فی کافة حالاته)

دو: اینکه ایشان می گویند اطلاق بر سه قسم است:

صورت اول: اطلاق و به تبعش تقیید لحاظی است (یعنی در ذهن شکل می گیرد) اطلاق لحاظی انقساماتی است که قبل تعلق الحکم لحاظ می شود. تقیید صلاة به وضوء یا اطلاقش بالنسبه الی جمیع الامکنه (این اطلاق لحاظی است و آن تقیید تقیید لحاظی است یعنی مولای ما قبل از اینکه بگوید صل لحاظ می کند صلاة با وضو را آنگاه می گوید صلّ. و گاه به هنگامی که می خواهد امر کند این را تصور می کند که نماز ممکن است در خانه باشد (مسجد المرئة بیته ) ممکن است در مسجد باشد و ممکن است در محل کار باشد، همه این حالات را در نظر می گیرد و میگوید صلّ (مثال قبلی تقیید لحاظی بود و مثال بعدی اطلاق لحاظی است)

صورت دوم : اطلاق و تقییدی که نتیجةُ الاطلاق یا نتیجةُ التقیید است؟

این انقساماتی است که بعد تعلق الحکم می آید (این نتیجه الاطلاق یا نتیجة التقیید است)

مثال نتیجه تقیید: مثل اینکه مولا می گوید صل صلاة الظهر اخفاتاً، صل صلاة المغرب و الصبح جهراً. این اطلاق دارد بنابراین اگر عالم بود و صلاة ظهر را جهراً خواند و صلاة مغرب را اخفاتاً خواند، نمازش باطل است اگر جاهل هم چنین کرد نمازش باطل است.

الف. این قید قید بعد التعلق الحکم است . بعد از اینکه می گوید صل صلاة دو جور است.صلاة جهری و صلاة اخفاتی

ب. به خودی خود مطلقٌ اما دلیلی از بیرون می آید و می گوید اگر جهلاً صلاة جهری را اخفاتاً خواندی قضا و اعاده لازم ندارد. این نتیجة التقیید است یعنی اگر او به هنگام جعل می گفت صلاة جهری برای مغرب یختص بالعالِمین می گفتید حکم مقید است الان هم که دلیل ثانی به شما گفته است که جاهل به قصر و اخفات نمازش صحیح است همان را افاده می کند که اگر مقیدا می گفت.

مثال نتیجه الاطلاق: خداوند احکامی را بر ما واجب کرده است، نمی دانیم این احکام یختصّ بالعالمین او یشترک بین العالم و الجاهل.

دلیل دومی می گوید که احکام الله لا یختص بالعالمین چون شبهه دور را دارد اگر احکام اختصاص به عالمین داشته باشد و برای جاهل نباشد، فاذا اراد ان یعلمَ یعلم به ماذا؟ فالحکم یتوقف علی العلم و العلم یتوقف علی الحکم. پس ما از این دلیل بیرونی آنچه را که می خواستیم از اطلاق بهره ببریم بهره بردیم.

(پس خلاصه اینکه : یک. اطلاق و تققید لحاظی و دو. نتیجه الاطلاق و التقیید ، آنگاه که اطلاق و تقیید را از خود دلیل بهره بردیم می گوییم اطلاق و تقیید و آنگاه که از دلیل دیگر بهره ببریم می شود نتیجه الاطلاق و نتیجة التقیید)

صورت سوم. اطلاق ذاتی: اینکه اطلاق جوشیده از ذات خطاب باشد، گره خورده با هویة الخطاب باشد . ازل النجاسه عن المسجد عام است، یشمل صورت امتثال را و یشمل صورت عصیان را. به عبارت دیگر مثل الانسان موجودٌ ، سوال این است که انسان بوصف وجود موجود است یا انسان بوصف عدم؟ هیچکدام. ذات الانسان موجودٌ اما اگر بوصف وجود باشد این نسبت می شود ضرورت، انسان منهای وصف وجود ممکنٌ (الانسان موجود بالامکان) اما اگر با وصف وجود باشد الانسان موجود موجودٌ بالضرورة و یا اگر بوصف عدم باشد باز آن وصف امکان می رود و می شود امتناع ، الانسان المعدوم ممتنع است که موجود باشد. پس موضوعش اطلاق ذاتی انسان است . انسان لا بوصف الوجود و لا بوصف العدم ، اینجا هم همین طور است ، ازل النجاسه عن المسجد این ازل النجاسه عن المسجد بقید الامتثال یا بقید عدم الامتثال؟ لا بقید الامتثال و لا بقید عدم الامتثال. (این را اصطلاحا اطلاق ذاتی می گویند).

در اهم این اطلاق ذاتی هست، یعنی ازل النجاسه عن المسجد (چه صلاتی بر شما واجب باشد و یا واجب نباشد) اما در جانب مهم این اطلاق نیست در جانب مهم مشروط است . می گوید اگر ازاله نجاست نکردی فصلّ در نتیجه مشکل اطلاق است و کمر اطلاق را شکستیم. موضوع برای مهم تحقق پیدا کرد و موضوع عصیان الاهم است. و به این ترتیب است که ترتب جان پیدا می کند . اگر آنچنان که در جانب اهم اطلاق بود در جانب مهم هم باشد می شود اجتماع الضدین ولی اگر در جنب اهم بود در جانب مهم نبود این اجتماع الضدین نمی شود و هذا امر عرفیٌ

یعرفه الکل . (فوائد ج1 ص 361)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo