< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/12/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع/مقدمه واجب/ ضد/ ترتب/ مقدمات امام

امام حسین:قالَ لَهُ (اَلْحُسَيْنِ عليه السلام) رَجُلٌ اِبْتِداءً: كَيْفَ اَنْتَ عافاكَ اللّهُ؟ فَقالَ: اَلسَّلامُ قَبْلَ اَلْكَلامِ عافاكَ اللّهُ، ثُمَّ قالَ عليه السلام: لاتَأْذِنُوا لاَِحَدٍ حَتّى يُسَلِّمَ. تحف العقول ص 246

کسی قبل از سلام به امام حسین گفت حالتان چطور است امام فرمود اول سلام بعدا کلام، بعد حضرت فرمود اجازه سخن به کسی ندهید تا سلام کند. سلام تحیت بهشتیان است و این سبک زندگی دینی را باید رواج بدهیم.

سیر بحث این بود، که آیا امر به شیء نهی از ضد می کند یا نمی کند. شیخ بهایی گفت اگر امر به شی نهی از ضد هم نکند این نمازی که در مقابل ازاله هست باطل است چون امر ندارد.

بزرگان در پی درست کردن امر برآمدند، میرزای شیرازی و سید فشارکی و نائینی ، مرحوم نائینی با مقدماتی امر طولی درست کرد. گفت اهمی داریم و مهمی. مهم در طول امر اهم هست به این بیان وقتی امر به اهم هست امر به مهم نیست ، وقتی امر به مهم آمد امر به اهم می رود. با این کلام که مشکل اجتماع الضدین بود و ما هم این اجتماع ضدین را برطرف کردیم.

مستشکلین به نائینی مچ نائینی را گرفته اند و می گویند با آمدن امر به مهم امر به اهم می رود یا نمی رود؟ نائیینی می گوید امر به اهم می رود ولی آنها می گویند امر به اهم مانده.

امام خمینی با هفت مقدمه ترتب را نه به صورت طولی که نائینی می گفت بلکه بصورت عرضی درست کرده اند بدون اینکه محذور اجتماع ضدین در بین باشد. (تهذیب ج1 ص 430 ولی گویاتر و روانتر از تهذیب جواهر الاصول ج3، ص 304 مطرح کرده اند)

امام یک اصول دست نویس دارند به نام مناهج الاصول که مباحث الفاظ است و انوار الهدایه و چهار تقریر دارند. اولین تقریر که تا پیروزی انقلاب تنها متن تقریر اصول امام بود تهذیب الاصول بود که سه تا چاپ داشته (دارالفکر، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، نشر آثار امام). تقریر دوم تنقیح الاصول (تقوی اشتهاردی، روان و مختصر نوشته، بعد از انقلاب چاپ شد) تقریر سوم جواهر الاصول ( 6جلدش تا استصحاب چاپ شد) چهارمین تقریر (تحریر الاصول آیت الله جوادی )

7مقدمه ای که امام مطرح می کنند در حقیقت ذی المقدمه و از مباحث کلان اصولی است.

هل الاوامر تتعلق بالطبایع ام الافراد؟ (اوامر متعلق به طبایع است یا متعلق به افراد است؟)

نکته اول: ما المراد من الطبیعه و ما المراد من الافراد؟

المراد من الطبیعه هی الماهیة (مراد از طبیعه ماهیت است ) و مراد از افراد مشخِصات ماهیت است (مانند زمان و مکان) نه مصادیق بیرونی(زید و بکر و...). وقتی می گوییم اوامر یتعلق بالطبایع یعنی منهای خصوصیات زمانی و مکانی اش و منهای خصوصیاتی که چسبیده به ماهیت است، نه مراد از آن مصادیق خارجیه مانند زید و بکر و… باشد. پس مراد از طبیعت ماهیت است و مراد از افراد خصوصیاتی است که با آن ماهیت تحقق پیدا می کند.

نکته دوم این است که اوامر و نواهی هر مولایی بر دو گونه است:

گاه مقیده هست و گاه مطلقه هست. اوامر مقیده مثل: اعتق رقبةً مومنةً سیدةً عابدةً . و گاه مطلق است اوامر مطلق یعنی هیچ قیدی ندارد مثلا نه قید ایمان و نه قید عبادت و نه قید سیادت را دارد.

(ما با اوامر مقیده کاری نداریم، سر و کارمان با اوامر مطلقه هست)

نکته سوم. اوامر مطلقه کدام است. اوامری که قید ندارد. (اطلاق چیست؟ آیا اطلاق رفض القیود است(اعتق رقبةً یعنی لا مومنةً و لا غیرمومنة، لا عابدةً و لا غیر عابدةٍ) یا جمع القیود است ؟ (اعتق رقبة یعنی سواءٌ کانت مومنةً او غیر مومنه، عابدةً او غیرعابدة…)

اوامر مطلقه به طبایع منهای خصوصیات تعلق می گیرد (خصوصیات زمانی یا خصوصیات مکانی)

الانسان حیوان ناطق را اینگونه معنا می کنیم؟ یعنی انسان مطلقا (چه حوزوی باشد چه غیر حوزوی، و چه مسلمان باشد و چه غیر مسلمان) نه انسانی که حوزوی ، شیعه … است.

نکته چهارم: اوامر یتعلق بالطبایع لا الافراد ای لا الخصوصیات. به این بیان: می دانیم قطعا که ماهیت بدون خصوصیت بوجود نمی آید .

در منطق تهذیب که شرحش حاشیه ملا عبدالله است می گوید الحق ان الکلیّ موجود بوجود افراده، وجود کلی وجودی جز وجود افراد ندارد اما این افراد و خصوصیات ماموربه نیست بلکه ماهیت ماموربه است به گونه ای که اگر بر فرض می شد که این طبیعت لیسده و عریان موجود شود امر به او متعلق می شد، معنای اینکه می گوییم اوامر و نواهی تتعلق به الطبایع ام الافراد این است.

نکته پنجم: چرا اوامر و نواهی تتعلق بالطبایع و لا تتعلق بالافراد؟

به این دلیل که اگر بخواهد تعلق بگیرد به افراد اما مادةً هست او هیئاةً . مادةً که دلالتی جز بر طبیعت نمی کند (مفروض ما این است) هیئتةً هم دلالت نمی کند چون هیأت برای اقراء است یعنی ما محترمانه به یکی اشاره می کنیم از این مجلس برو . اگر نرود می گوییم ارحل…(ارحل جای آن اشاره است)

هیأت جای اشاره اخرس است . اخرس با اشاره اش می گوید و انسان سالم با زبانش می گوید، پس لا الماده و لا الهیئه لا تدلان علی الافراد، فالاوامر و النواهی یتعلق بالطبای

نکته ششم: می رویم سراغ صلاة: الصلاة معراج المومن، الصلاة قربان کل تقی. این صلاتی که این احکام دارد طبیعة الصلاة است یا صلاة فی زمان خاصٍ و فی مکان خاصٍ هست؟

امام می گوید طبیعةُ الصلاة است. طبیعة الصلاة معراج کل مومن ، طبیعة الصلاة قربان کل تقی. یکون الصلاة- مثلًا- معراج المؤمن، أو قربان كلّ تقيّ. فكما لا تكون الأبيضية و الزنجية و غيرهما من الخصوصيات دخيلة في ماهية الإنسان، فكذلك لا تكون الخصوصيات دخيلة في معراجية الصلاة، فليست الصلاة منضمّةً إلى الخصوصيات متعلّقة للحكم، بل نفس الصلاة متعلّقةٌ للأمر يريد إيجادها.

این مهم ترین مقدمه از 7 مقدمه است.

پس نگاهمان باید در باب اوامر و نواهی نگاه به خصوصیات نباشد.

امام در نهایت می گوید اصلا مولا وقتی می گوید ازل النجاسه اصلا کاری به صلاة ندارد که بیاورش یا نیاورش، و وقتی می گوید صل اصلا کاری به ازل ندارد، اینجا مقرر گفته و لعلها اهم ما یتوقف علی اثبات هذا الوجه (مهم ترین مقدمه این است)

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo