< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

98/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: صحیحه اولی و ثانیه زراره /اخبار /ادله /استصحاب /اصول عملیه /علم اصول

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در اخباری بود که فقها برای اثبات قاعده استصحاب به آنها استدلال کرده‌اند روایت اول صحیحه زراره بود که مشتمل بر فقره «ولاینقض الیقین ابداً بالشک» بود و گفته این جمله بر استصحاب دلالت دارد و مشکل فقط در الیقین است که آیا اشاره به افراد یقین دارد که از آن قاعده استصحاب به نحو عموم استفاده می شود و یا اشاره به افراد یقین به وضو دارد که از آن قاعده استصحاب به نحو خصوص استفاده می‌شود، ظهور روایت نه در این طرف است و نه آن طرف و روایت خالی از ابهام و اجمال نیست بنابراین این روایت فی الجمله بر استصحاب دلالت دارد اما دلالت بالجمله به استصحاب ندارد.

و در ذیل بحث به دو تنبیه رسید که بحث امروز است.

 

0.1دو تنبیه:

0.1.1تنبیه اول: نکته ای در فقه الحدیث روایت

کلمه «الّا» در فقره «وَ إِلَّا فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ» الّای استثنا نبوده و الّای شرطیه است یعنی مراد از «الّا» إن لا است، «إن» حرف شرط است که نون آن در لام ادغام شده‌ است و معنا این است «و إن لم یستیقن أنه قد نام».

و اما اینکه جزای آن چیست سه احتمال بدوی در آن وجود دارد:

    1. جزاء محذوف است و «فاء» در «فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ» فای تعلیل است، پس جمله در نهایت با إن شرطیه با جزای محذوفش و فای تعلیل چنین است «و إن لم یستیقن أنه قد نام فلایجب علیه الوضوء لإنه علی یقین من وضوئه».

    2. جمله جزاء عبارت است از فقره «اِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ» [و فاء بر سر جمله جزاء آمده است] و جمله جزاء با شرطش چنین است «و إن لم یستیقن أنه قد نام فإنه علی یقین من وضوئه».

    3. جمله جزاء عبارت از فقره «وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ».

اما احتمال سوم احتمالی است که نه تنها بعید بوده بلکه اشتباه و غلط است، چون هیچ وقت واو بر سر جمله جزاء وارد نمی‌شود.

اما احتمال دوم بعید است چون این جمله «اِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ» و فای آن متفرع بر شرط نیست، معنا طبق این احتمال چنین است «اگر یقین به خواب ندارد پس یقین به وضو دارد» لکن یقین به وضو ارتباطی با یقین به عدم خواب ندارد، آن شخص چه یقین به خواب داشته باشد و چه نداشته باشد وضو گرفته بود.

اما امر متعین است در احتمال اول که جزای إن شرطیه محذوف است «و إن لم یستیقن أنه قد نام فلایجب علیه الوضوء لإنه علی یقین من وضوئه» اگر یقین به خواب ندارد پس وضو بر او واجب نیست، چون یقین به وضو دارد.

0.1.2تنبیه دوم : پاسخ به شبهه نظر روایت به قاعده مقتضی و مانع

شبهه: نظر روایت به قاعده مقتضی و مانع

برخی این شبهه را مطرح کرده‌اند که این صحیحه به قاعده مقتضی و مانع نظر داشته و به قاعده استصحاب نظر ندارد.

توضیح قاعده مقتضی و مانع در مباحث سابق گذشت. در این قاعده وجود مقتضی یقینی است و وجود مانع مشکوک است در نتیجه وجود مقتضا مشکوک است و قائلین به این قاعده می‌گویند شارع در این موارد تعبد به وجود مقتضا کرده است.

مثلا اگر آتشی وجود دارد و در مجاورت آن چوبی وجود دارد که مرطوب بودن آن مشکوک است، اگر چوب خشک باشد احتراق محقق می‌شود و اگر چوب خیس باشد، وجود احتراق به خاطر مانعیت رطوبت محرز نیست و در نتیجه مقتضا که احتراق چوب است مشکوک است و اگر قاعده مقتضی و مانع درست باشد شارع و مولا به وجود مقتضا تعبد کرده است.

و در این صحیحه برخی مدعی‌اند روایت ناظر به قاعده مقتضی و مانع است به این دلیل که شخص احتمال می‌دهد خوابیده باشد پس لامحالة یقین به وجود وضو داشته و شک در بقاء آن دارد و شک در بقاء از شک در حدوث نوم ناشی است و نمی‌داند خواب حادث شده است یا نه! اگر خواب حادث شده باشد وضو وجود ندارد و اگر حادث نشده باشد وضو هست. بنابراین شک در بقاء و عدم بقاء وضو مسبب از شک در حدوث و عدم حدوث نوم است و با وجود اصل سببی اصل مسببی جاری نیست، اصل سببی همیشه مقدم بر اصل مسببی است [و شک در حدوث و عدم حدوث نوم، سببِ شک در بقاء و عدم بقاء وضو است] و با توجه به این که در قاعده مقتضی و مانع اصل حاکم مطرح نیست و امام علیه السلام به جای تعبد به عدم حدوث نوم، تعبد به بقای وضو کردند فهمیده می‌شود امام علیه السلام به قاعده مقتضی و مانع ناظر بوده‌اند.

وضو مقتضی است و خواب مانع است و مقتضا عبارت است از طهارت، شخص می‌داند وضو که مقتضی است محقق شده و در حدوث مانع شک دارد و امام علیه السلام به وجود مقتضا که طهارت است تعبد کرده‌اند پس امام ناظر به قاعده مقتضی و مانع هستند و این قاعده اصل حاکم ندارد.

جواب:

اولاً؛ حکومت و تقدم اصل سببی بر اصل مسببی در جایی است که اصل سببی و مسببی متنافی باشند، مثل استصحاب طهارت در سبب و استصحاب نجاست در مسبب، و اگر اصل جاری در سبب با اصل جاری در مسبب متوافقین باشند حکومتی در کار نیست و هر دو اصل در عرض هم جاری هستند.

مراد از دو اصل متخالف آن است که یک اصل منجّز باشد و اصل دیگر مؤمّن باشد و اگر دو اصل سببی و مسببی متوافقین باشند اصل جاری در سبب حاکم بر اصل جاری در مسبب نبوده و هر دو در عرض هم جاری هستند.

ثانیاً؛ مورد روایت مورد قاعده مقتضی و مانع نیست، قاعده مقتضی و مانع مربوط به جایی است که وجود مقتضی محرز است و اما در مورد روایت وجود مقتضی محرز نیست، وجود وضو در زمان سابق محرز بود اما شخص الآن شک در وجود وضو دارد، او نمی‌داند که وضو دارد یا نه!

همچنین در قاعده مقتضی و مانع مولا و شارع به وجود مقتضا تعبد می‌کند نه به وجود یا بقاء مقتضی اما در مورد روایت امام علیه السلام نسبت به طهارت که مقتضا است تعبد نکرده بلکه به بقای وضو تعبد کرده است.

اگر گفته شود هر چند در فقره « فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ » کلمه وضو آمده لکن مراد از آن طهارت است، جواب آن است که اگر مراد از این روایت تعبد به وجود طهارت باشد باید حضرت تعبد به وجود طهارت می‌کردند و حال آنکه حضرت به بقاء طهارت تعبد کرده و فرموده اند « فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ ».

بنابراین علاوه بر اینکه ارکان مقتضی و مانع در اینجا تمام نیست، تعبد در این روایت تعبد به بقاء است و در قاعده مقتضی و مانع به وجود مقتضا تعبد می‌شود. پس این روایت هیچ دلالت و اشعاری به قاعده مقتضی و مانع ندارد.

حاصل بحث از صحیحه نخستین آن شد که این روایت فی الجمله بر قاعده استصحاب دلالت دارد اما بالجمله دلالت ندارد و نمی‌توان از آن یک قاعده عام استفاده کرد.

1روایت دوم : صحیحه دوم زراره

عَنْهُ [الحسین بن سعید] عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ أَصَابَ ثَوْبِي دَمُ رُعَافٍ أَوْ غَيْرُهُ أَوْ شَيْ‌ءٌ مِنْ مَنِيٍّ فَعَلَّمْتُ أَثَرَهُ إِلَى أَنْ أُصِيبَ لَهُ مِنَ الْمَاءِ فَأَصَبْتُ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ وَ نَسِيتُ أَنَّ بِثَوْبِي شَيْئاً وَ صَلَّيْتُ ثُمَّ إِنِّي ذَكَرْتُ بَعْدَ ذَلِكَ قَالَ تُعِيدُ الصَّلَاةَ وَ تَغْسِلُهُ

قُلْتُ فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ رَأَيْتُ مَوْضِعَهُ وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَه‌ فَطَلَبْتُهُ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَيْهِ فَلَمَّا صَلَّيْتُ وَجَدْتُهُ قَالَ تَغْسِلُهُ وَ تُعِيدُ

قُلْتُ فَإِنْ ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَتَيَقَّنْ ذَلِكَ فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ شَيْئاً ثُمَّ صَلَّيْتُ فَرَأَيْتُ فِيهِ قَالَ تَغْسِلُهُ وَ لَا تُعِيدُ الصَّلَاةَ قُلْتُ لِمَ ذَلِكَ قَالَ لِأَنَّكَ كُنْتَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ ثُمَّ شَكَكْتَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ أَبَداً

قُلْتُ فَإِنِّي قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَدْرِ أَيْنَ هُوَ فَأَغْسِلَهُ قَالَ تَغْسِلُ مِنْ ثَوْبِكَ النَّاحِيَةَ الَّتِي تَرَى أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهَا حَتَّى تَكُونَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ

قُلْتُ فَهَلْ عَلَيَّ إِنْ شَكَكْتُ فِي أَنَّهُ أَصَابَهُ شَيْ‌ءٌ أَنْ أَنْظُرَ فِيهِ قَالَ لَا وَ لَكِنَّكَ إِنَّمَا تُرِيدُ أَنْ تُذْهِبَ الشَّكَّ الَّذِي وَقَعَ فِي نَفْسِكَ

قُلْتُ إِنْ رَأَيْتُهُ فِي ثَوْبِي وَ أَنَا فِي الصَّلَاةِ قَالَ تَنْقُضُ الصَّلَاةَ وَ تُعِيدُ إِذَا شَكَكْتَ فِي مَوْضِعٍ مِنْهُ ثُمَّ رَأَيْتَهُ وَ إِنْ لَمْ تَشُكَّ ثُمَّ رَأَيْتَهُ رَطْباً قَطَعْتَ الصَّلَاةَ وَ غَسَلْتَهُ ثُمَّ بَنَيْتَ عَلَى الصَّلَاةِ لِأَنَّكَ لَا تَدْرِي لَعَلَّهُ شَيْ‌ءٌ أُوقِعَ عَلَيْكَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ.[1]

[سند] این روایت صحیحه است. زراره در این روایت به امام علیه السلام اشاره نکرده است و ضمیر هم به کار نبرده است، یعنی ذکر نشده است که سؤال و جواب ها از کدام امام علیه السلام است.[2]

[همانطور که مشخص است] این روایت شامل بر شش سؤال از زراره و شش جواب از امام علیه السلام است، چهار سؤال به محل بحث مربوط نبوده و فقط دو سؤال و جواب مربوط به محل بحث است، یک مورد سؤال سوم و مورد دیگر سؤال ششم.

سؤال اول؛ به امام علیه السلام عرض کردم که به لباسم خون بینی یا غیر آن یا چیزی از منی برخورد کرده است جای آن را علامت گزاری کردم ـ مثلاً سنجاق قفلی زدم ـ تا با آب بشویم، به آب رسدیم و وقت نماز هم شد و فراموش کردم که لباسم نجس است و نماز خواندم، سپس به یادم آمد که لباسم نجس است؟ امام علیه السلام فرمود: نماز را دوباره می‌خوانی.

این روایت از روایاتی است که به آنها استدلال شده است که اگر انسان از روی فراموشی با لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است، اگر این روایت و امثال آن نبوده به مقتضای حدیث لاتعاد نماز صحیح بود و نیاز به اعاده نداشت.

سؤال دوم؛ از امام پرسیدم: دانستم که نجاست به لباسم برخورد کرد اما موضع برخورد را ندیدم، بررسی کردم که کجای لباسم خونی شده است اما نتوانستم آن را پیدا کنم و وقتی نماز خواندم و نمازم تمام شد آن را یافتم؟ حضرت فرمود: لباس را بشوی و نماز را اعاده کن.

چون او عالماً و عامداً در لباس نجس نماز خوانده است و فراموشی هم بر او عارض نشده است.

سؤال سوم؛ پرسیدم: اگر گمان کنم که نجاست به لباسم برخورد کرده است اما یقین نکنم به خاطر اینکه احتمال می‌دادم نجس باشد بررسی کردم اما چیزی ندیدم سپس نماز خواندم و بعد از نماز ببینم؟ امام علیه السلام فرمود: لباس را می شویی اما نماز نیاز به اعاده ندارد. پرسیدم: اعاده نماز به خاطر چیست؟ فرمود: چون تو یقین به طهارت داشتی سپس شک کردی و سزاوار نیست که یقین را با شک نقض کنی.

ـ گمان کنم یعنی احتمال دهم چون ظن در معنای عرفی یعنی احتمال، و به معنای اصطلاحی نیست، کما اینکه در ذیل وقتی همین ظن تکرار می شود از آن با تعبیر شک یاده شده است ـ

امام علیه السلام در جواب دو حکم بیان کردند، لباس را بشوی، و نماز را اعاده نکن، وجه شستن واضح است چون زراره گفت نجس را دیدم و معلوم است که لباسش نجس است و در تتمه که از وجه حکم دوم می‌پرسد، با اینکه لباسم خونی است چرا فرمودید نماز را اعاده نکن، حضرت هم پاسخ دادند که یقین به طهارت از خبث داشتی ـ طهارت و نجاست در این سؤال طهارت و نجاس از خبث است نه حدث ـ سپس شک کردی و سزاوار نیست که یقین را با شک نقض کنی.

این شک، همان چیزی است که زراره از آن به ظنّ تعبیر کرد.

و این فقره محل استدلال به قاعده استصحاب است.

سؤال چهارم؛ پرسدیم من می دانم که نجاست برخورد کرد اما نمی‌دانم کجا برخورد کرد تا آن را بشویم؟ حضرت فرمود: آن قسمت از لباس را که دیدی اصابت کرده بشوی تا یقین کنی که لباست طاهر است. مثلاً می‌دانی پایین عبا، یا بالای عبا نجس شده است لازم نیست همه عبا را بشویی فقط همان منطقه و ناحیه را که دیدی نجاست به آن برخورد کرد بشویی کافی است

سؤال پنجم؛ پرسدیم اگر شک کنم که چیزی به لباسم اصابت کرده است آیا وظیفه دارم نگاه کنم؟ حضرت فرمود: نه، لکن تو می‌خواهی شکی را که در نفست است را از بین ببری.

و این فراز از روایت از عداد روایاتی است که به آن بر عدم لزوم فحص در شبهات موضوعیه استدلال و استشهاد شده است.

سؤال ششم: اگر در حال نماز در لباسم نجاست ببینم وظیفه چیست؟ امام فرمود: اگر سابق در موضعی از لباس شک کرده بودی سپس در حال نماز دیدی در اینجا باید نماز را بشکنی، و اگر قبل از نماز شک داشتی که در لباس نجس وجود دارد و در اثناء نماز فهمیدی که الآن یا قبل از نماز لباس نجس شده و الآن می بینی در اینجا نماز را بشکن و اعاده کن ـ یا نماز را با لباس طاهر دیگری دوباره بخوان ـ و اگر قبلاً شک نداشتی و در اثناء نماز دیدی که در لباست نجس مرطوب وجود دارد و احتمال می‌دهی که نجاست در اثناء نماز حادث شده است، اینجا از نماز دست بردار و لباس را تطهیر کن و برگرد نماز را ادامه بده. تو خبر نداری شاید این نجاست در اثناء حادث شده است.

دو موضع از این روایت محل استدلال است لذا در دو مقام باید بحث شود. مقام اول: موضع اول که سؤال سوم است و مقام دوم که موضع دوم که سؤال ششم روایت است.

ان شاء الله در جلسه بعد وارد می شویم در این دو مقام آیا دلالت این روایت تمام است یا نه؟ الحمد لله رب العالمین.


[1] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج1، ص421.. علل الشرائع، ج‌2، ص: 361. استاد معزز: صاحب وسائل همه این روایت را در یک جا نیاورده است و تقطیع کرده و صدر را در یک روایت و ذیل را در یک روایت و وسط را احتمالا در یک روایت آورده است لذا به کتاب تهذیب آدرس می‌دهیم
[2] استاد معزز: اگر تهذیب مضمره آورده باشد احتمال دارد که شیخ صدوق از روی حدس به امام اشاره کرده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo