< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

98/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: روایت ششم /اخبار /ادله /استصحاب /اصول عملیه /علم اصول

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در روایاتی است که برای اعتبار استصحاب به آنها استدلال شده است و اکنون به روایت ششم رسیدیم.

 

1روایت ششم: مکاتبه قاسانی

عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ وَ أَنَا بِالْمَدِينَةِ- أَسْأَلُهُ عَنِ الْيَوْمِ الَّذِي يُشَكُّ فِيهِ مِن‌ رَمَضَانَ- هَلْ يُصَامُ أَمْ لَا فَكَتَبَ «الْيَقِينُ لَا يَدْخُلُ فِيهِ الشَّكُّ صُمْ لِلرُّؤْيَةِ وَ أَفْطِرْ لِلرُّؤْيَةِ».[1]

علی بن محمد القاسانی یعنی کاشانی و ایشان از اصحاب امام هادی علیه السلام است، می گوید «در وقتی که در مدینه بودم نامه ای به حضرت نوشتم و در آن از حکم روزی که شک داریم از ماه رمضان است پرسیدم، آیا آن روز روزه گرفته شود یا نه؟» به طور طبیعی دو روز است که در آن شک واقع می شود که از ماه رمضان است یا نه! یک روز در اول ماه مبارک رمضان که شک می‌شود آیا آخر شعبان است یا اول رمضان؛ دیگری روز آخر ماه مبارک رمضان که شک می شود آیا آخر ماه رمضان است یا اول شوال! و حضرت جواب نوشتند که «در یقین شک داخل نمی شود با رؤیت هلال روزه بگیر و با رؤیت هلال افطار کن» در ابتدای ماه رمضان وقتی هلال ماه را دیدی روزه بگیر و تا هلال ماه رمضان را ندیدی لازم نیست روزه بگیری و در آخر ماه رمضان وقتی هلال ماه شوال را دیدی افطار کن.

وجه استدلال:

این روایت نیز از روایاتی است که برای استصحاب به آن استدلال شده است [برای اثبات استصحاب از این روایت ابتدا باید معنای جمله «الْيَقِينُ لَا يَدْخُلُ فِيهِ الشَّكُّ» تبیین شود].

مراد از جمله شک در یقین داخل نمی شود چیست؟ اگر شک داخل یقین شود چه می شود؟

یقین و شک متضاد هستند، اگر شک داخل یقین شود، یقین زائل و فاسد شده از بین می رود، پس جمله «الْيَقِينُ لَا يَدْخُلُ فِيهِ الشَّكُّ» کنایه است از اینکه شک را داخل یقین نکن، یقین را با شک نقض کن. و مراد از «الْيَقِينُ لَا يَدْخُلُ فِيهِ الشَّكُّ» این است که «الیقین لایُبطِله الشک»، «الیقین لایُعدِمه و لایَنقضه الشک».

توضیح متضاد بودن یقین و شک به این بیان است که یقین عبارت است از «اعتقادی که در آن شک وجود ندارد» و اعتقاد گاهی همراه با شک است و گاهی بدون شک است. اعتقاد اگر همراه با شک باشد، اطمینان و ظن است و اگر بدون شک باشد یقین و قطع است.

پس اگر شک داخل یقین شود، این یقین از بین رفته و زائل می شود، چون اعتقادی که همراه با شک است یقین نبوده؛ یا اطمینان و یا ظن است. شک در یقین داخل نمی‌شود کنایه از نقض نشدن و باطل نشدن یقین با شک است.

جمله «الْيَقِينُ لَا يَدْخُلُ فِيهِ الشَّكُّ» کبرای برهان در اثبات استصحاب از این روایت می باشد، امام علیه السلام ابتداءً این کبرای کلی را بیان کرده سپس مورد سؤال را بر این کبری تفریع کرده و فرمودند «صُمْ لِلرُّؤْيَةِ وَ أَفْطِرْ لِلرُّؤْيَةِ» و اینگونه نیست که کبری ظهور در اختصاص به ماه مبارک رمضان داشته باشد. [پس بعد از کلی بودن کبرای مذکور و تفریع حضرت استصحاب اثبات می شود].

1.1بررسی سندی

سند از ناحیه شخص «علی بن محمد قاسانی» ضعیف است، وی علاوه بر اینکه توثیق خاص ندارد بلکه نقل شده است که «احمد بن محمد بن عیسی غمز فیه» احمد بن محمد بن عیسی او را با اشاره تضعیف کرده است و مرحوم شیخ در کتاب رجال وقتی فرموده او از اصحاب امام هادی علیه السلام است گفت است که «ضعیفٌ».

1.2مناقشه دلالی: مراد از یقین، یقین به دخول و خروج رمضان (از محقق خراسانی)

محقق خراسانی در کفایه اشکالی را باعنوان «ربما یقال» بر دلالت این روایت وارد کرده لکن از اشکال جواب نداده و روشن نیست که اشکال را پذیرفته است یا خیر! در هر صورت معلوم است که وی تردید داشته است.

ایشان می فرمایند با مراجعه به روایات این باب در وسائل الشیعه به دست می آید که مراد از یقین «یقین به دخول و خروج رمضان» است یعنی موضوع وجوب روزه یقین به دخول رمضان و موضوع وجوب افطار یقین به خروج رمضان است و این مفاد ارتباطی با قاعده استصحاب و قاعده یقین ندارد.

بنابراین معنای روایت این است روزه بر کسی واجب است که یقین دارد ماه رمضان داخل شده است و افطار بر کسی واجب است که یقین حاصل کند که ماه رمضان خارج شده است. [2] و وجوب افطار به خاطر آن است که روزه اول شوال جایز نیست.

1.2.1جواب: خلاف ظاهر بودن از دو جهت (از محقق صدر)

محقق صدر می‌فرمایند معنایی که محقق خراسانی از روایت ارائه کردند از [چند جهت که عمده آن] دو جهت [است] خلاف ظاهر است.

وجه اول: فقدان قرینه برای حمل به خلاف ظاهر

حمل یقین به یقین به دخول و خروج رمضان چه قرینه ای دارد؟ روای می گوید از یوم الشک سؤال کردم و حضرت در مکاتبه بیان کردند «الْيَقِينُ لَا يَدْخُلُ فِيهِ الشَّكُّ» شک در یقین داخل نمی شود.

در پرسش و پاسخ شفاهی بیشتر اوقات به کلام سائل اعتماد می‌شود اما در کتابت استقلال بیشتری وجود دارد به همین جهت یقین در «الْيَقِينُ لَا يَدْخُلُ فِيهِ الشَّكّ» ظهور دارد در جنس یقین. [و حمل آن به یقین به دخول و خروج رمضان نیازمند قرینه است که در مقام وجود ندارد].

امام علیه السلام «صُمْ لِلرُّؤْيَةِ وَ أَفْطِرْ لِلرُّؤْيَةِ» را بر قاعده تفریع کرده اند یعنی تا یقین پیدا نکردی روزه واجب نیست و استصحاب می گوید ماه شعبان باقی است یا ماه رمضان نیامده است، و تا یقین پیدا نکردی استصحاب می گوید رمضان باقی است

وجه دوم : حاصل معنای خلاف ظاهر «شک حکم یقین را ندارد»

وقتی روایت به اینگونه معنا می شود [که موضوع وجوب روزه یقین به دخول رمضان و موضوع وجوب افطار یقین به خروج رمضان است] در واقع جمله «الْيَقِينُ لَا يَدْخُلُ فِيهِ الشَّكُّ» به معنای «الیقین لایلحقه الشک فی الحکم» معنا می کنید شک در حکم به یقین ملحق نمی شود و این معنا خلی خلاف ظاهر است.

مثلاً وقتی متکلم می گوید «الماء لایدخل فیه التراب» شما بگویید معنا «الماء لایلحقه التراب فی الحکم» است یعنی خاک مثل آب مطهر نیست. و روشن است که اینگونه معنا خلاف ظاهر است. و هیچ تناسبی نیست تا کسی شک را به یقین ملحق کند تا امام بفرمایند شک حکم یقین را ندارد.

اما شک واقعاً مزیل یقین است و جمله «الْيَقِينُ لَا يَدْخُلُ فِيهِ الشَّكُّ» معنای ارائه شده کنایه است از تعبد به یقین؛ یقینت را با شک نقض نکن. جمله جمله خبریه است که به جمله انشائیه بر می گردد، با تعبد به بقاء یقین به بقاء متیقن تعبد می کند، یعنی یقین طریقی لحاظ شده است.

بنابراین در این روایت هیچ گونه ظهوری برای حمل یقین، به یقین به دخول و خروج رمضان وجود ندارد.

و اما اینکه محقق خراسانی فرمودند با مراجعه به روایات باب فهمیده می شود که مراد از یقین یقین به دخول و خروج رمضان است صحیح نیست زیرا یک روایت هم در باب صوم وجود ندارد که در آن کلمه یقین آمده باشد آنچه هست تعبیر «صُمْ لِلرُّؤْيَةِ وَ أَفْطِرْ لِلرُّؤْيَةِ» می باشد

حاصل آنکه الف و لام در الیقین الف و لام جنس بوده و اشاره دارد به افراد یقین «الْيَقِينُ لَا يَدْخُلُ فِيهِ الشَّكُّ» یعنی یقین با شک زائل نمی شود و کنایه از تعبد به یقین است، یقینت را با شک نقض نقض نکن. [3]

این بیان از محقق صدر در نظر تحقیق پذیرفته شد. و فقط معنای الف و لام در نظر تحقیق عهد است و اشاره دارد به افراد یقین. وقتی در آخر رمضان نمی دانی ماه رمضان باقی است یا خیر! استصحاب می‌گوید شهر رمضان باقی است و آیه ﴿ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْه ُ﴾[4] می‌گوید: هر کس شهر رمضان را درک کرد باید روزه بگیرد، یعنی از طلوع تا غروب امساک کند. و وقتی کسی در آخر شعبان شک دارد ماه رمضان آمده است یا خیر! استصحاب می‌گوید رمضان نیامده است، موضوع (مَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ ) در مورد تو محقق نیست. بنابراین در آخر شعبان استصحاب عدم دخول رمضان وجود دارد، نه استصحاب بقاء شعبان، [چون] استصحاب بقاء شعبان برای اثبات عدم دخول شهر رمضان اصل مثبت است.

در نهایت دلالت این روایت برای استصحاب پذیرفته شد لکن مشکل آن مشکل سندی است.[5]

2روایت هفتم : صحیحه عبد الله بن سنان

 

[مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلَ أَبِي أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا حَاضِرٌ إِنِّي أُعِيرُ الذِّمِّيَّ- ثَوْبِي وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّهُ يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ يَأْكُلُ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ فَيَرُدُّهُ عَلَيَّ فَأَغْسِلُهُ قَبْلَ أَنْ أُصَلِّيَ فِيهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع «صَلِّ فِيهِ وَ لَا تَغْسِلْهُ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ فَإِنَّكَ أَعَرْتَهُ إِيَّاهُ وَ هُوَ طَاهِرٌ وَ لَمْ تَسْتَيْقِنْ أَنَّهُ نَجَّسَهُ فَلَا بَأْسَ أَنْ تُصَلِّيَ فِيهِ حَتَّى تَسْتَيْقِنَ أَنَّهُ نَجَّسَهُ».[6]

عبد الله بن سنان می‌گوید پدرم از امام صادق علیه السلام سؤال کرد و من آنجا حاضر بودم. ـ به خاطر حضور عبد الله در مجلس سؤال نیاز نیست تا از وثاقت سنان تحقیق شود ـ او می گوید پدرم پرسید که لباسم را به شخص غیر مسلمان ذمی عاریه می دهم و می دانم او شراب و گوشت خوک می خورد ـ غیر مسلمان یا لباس ندارد یا برای مجلس می خواهد یا می خواهد چند روزی بپوشد ـ بعد از اینکه لباس را استفاده کرد به من برمیگرداند اگر خواستم در آن لباس نماز بخوانم آیا آن را قبل از نماز خواندن بشویم؟ چون طهارت لباس شرط نماز است و فرض آن است که ذمی شراب و گوشت خوک می خورد و شاید لباس نجس شده است!

امام علیه السلام پاسخ دادند در آن نماز بخوان و به خاطر آنچه گفتی لازم نیست بشویی، سپس حضرت حکم خود را که فرمودند لازم نیست بشویی معلل می کنند به اینکه چون تو لباس را زمانی که پاک بود عاریه دادی و یقین نداری که او لباس را نجس کرده است، شاید نجس کرده و شاید هم نجس نکرده است، پس وقتی نمی دانی نماز خواندن در آن اشکال ندارد.

تقریب استدلال

امام علیه السلام بعد از اینکه فرمودند «لَا تَغْسِلْهُ» تعلیل را این قرار ندادند که چون تو نمی دانی پاک است یا نجس، اگر اینگونه بیان می کردند روایت در قاعده طهارت ظهور پیدا می کند لکن امام در مقام تعلیل فرمودند «فَإِنَّكَ أَعَرْتَهُ إِيَّاهُ وَ هُوَ طَاهِرٌ وَ لَمْ تَسْتَيْقِنْ أَنَّهُ نَجَّسَهُ» تو وقتی عاریه دادی می دانستی پاک است و الآن یقین نداری که ذمی آن را نجس کرده است، به این شک اعتنا نکن و نماز خواندن در آن لباس اشکال ندارد.

یعنی امام علیه السلام در فرضی که او سابقاً علم به طهارت داشت و الآن شک در بقاء طهارت دارد به طهارت لباس تعبد کرده و می فرمایند نماز در آن اشکال ندارد. و این استصحاب است و دلالت روایت بر استصحاب تمام بوده و بحث فقط در تعمیم آن به سایر ابواب فقهی است.

امام استصحاب را در باب طهارت ونجاست فرمودند و نمی‌توان آن را به همه ابواب تعمیم داده و از آن قاعده ای استفاده کرد که در هر جایی که یقین و شک وجود دارد این قاعده جاری باشد.

برخی از محققین فرموده‌اند از روایت می توان تعمیم را استفاده کرد چون حضرت در مقام تعلیل فرمودند «تو زمانی که لباس طاهر بود آن را عاریه دادی و الآن یقین نداری که او لباس را نجس کرده است» و احتمال دارد بیان در مقام تعلیل ناظر به یک قاعده عمومی باشد نه قاعده خصوصی، مضاف بر اینکه اگر بپذیریم که استصحاب یک قاعده مرکوز عرفی است، و این ارتکاز عرفی در استظهار عمومیت از روایت کمک می کند.

لکن اگر در ارتکاز تردید شود استفاده تعمیم از روایت مشکل است.

این مورد از مواردی است که تعمیم و عدم تعمیم روشن نیست، یعنی اینگونه نیست که انسان بداند تعمیم دارد، بلکه هم تعمیم و هم عدم تعمیم را نمی داند. یک لحظه برایش علم پیدا می شود که تعمیم دارد سپس فکر می کند و می بیند علم از بین رفت و می گوید تعمیم ندارد و بدین منوال اعتقاد به تعمیم در ذهن موجود شده و زائل می گردد.


[5] پرسش: آیا حمل آن بر قاعده یقین محال است؟پاسخ استاد: از تعبیر «الیقین لایدخل فیه الشک، لایبطله الشک» تعاصر بین یقین و شک استفاده می شود [و در قاعده یقین معاصرت وجود ندارد].

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo