< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

78/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 18 /

جواب از آيه سوّم: اين آيه مخصوص زنان پيامبر است و چه بسا كه نساء النّبى احكامى داشته باشند كه در مورد زنان ديگر نيست، از جمله اينكه بعد از وفات پيامبر ازدواج براى آنها حرام بود و يا اينكه گناه و ثواب آنها مضاعف بود و ما نمى توانيم اين حكم را به جاى ديگر سرايت دهيم، پس زنان پيامبر موقعيّت خاصّى داشتند و ممكن است براى حفظ احترام پيامبر آنها بايد از پشت پرده صحبت كنند. مورد مخصّص و معمّم هم نيست يعنى اگر دليل كوتاه باشد مورد را تعميم نمى دهد كما اينكه تخصيص هم نمى زند، تعميمِ يك حكم خاص كه در مورد خاص وارد شده به كمك الغاء خصوصيّت قطعيّه عرفيّه است ولى نمى توانيم در اينجا اين كار را بكنيم، حتى الغاء خصوصيّت ظنيّه هم نمى توانيم بكنيم چون ما ظنّى هم نداريم كه موارد ديگر (زنان ديگر) شبيه اين مورد (زنان پيامبر) هستند.

آيا اين حكم در مورد زنان پيامبر واجب بود (حتماً بايد زنان پيامبر از پشت پرده صحبت كنند)؟

ظاهر آيه وجوب است ولى از ذيل آيه ﴿ذلك أطهر لقلوبكم و قلوبهنّ﴾ استحباب استفاده مى شود. پس:

اوّلاً، معلوم نيست كه اين حكم در مورد زنان پيامبر واجب باشد.

ثانياً، بر فرض هم كه براى زنان پيامبر واجب باشد قياس زنان ديگر به زنان پيامبر صحيح نيست.

جواب از آيه چهارم: استدلال به آيه فرع بر اين است كه ببينم معناى «جلباب» چيست؟ سه معنى براى آن گفته اند:

1- الملحفه: چادر مانندى كه در عرف ما نيست ولى در ميان اعراب و هندى ها و پاكستانى ها هست.

2- المقنعة الطويلة: مقنعه بلندى كه شايد تا كمرشان را مى پوشانده است.

3- الدّرع الواسع: پيراهن گشادى مانند مانتو.

هيچكدام از اينها صورت را نمى پوشاند چون مقنعه غير از نقاب است و سر را مى پوشاند نه صورت را، پيراهن گشاد هم بدن را مى پوشاند و ملحفه هم صورت را نمى پوشاند، پس شما بايد ابتداءً ثابت كنيد كه جلباب به معنى پوشش وجه است و يا اينكه حكم را از «يُدنين» استفاده كنيد، كه انصاف اين است كه هيچ يك دلالت ندارد.

 

ب) روايات:

 

روايات از منابع شيعه و اهل سنّت است:

* و كتب محمد بن الحسن الصفّار (استاد شيخ صدوق) الى ابى محمد بن حسن بن على(عليهما السلام) (امام حسن عسگرى) فى رجل أراد أن يشهد على امرأة ليس لها بمَحْرَم هل يجوز له أن يشهد عليها من وراء الستر (پرده) و يسمع كلامها اذا شهد عدلان انّها فلانة بنت فلان التى تشهدك و هذا كلامها أو لاتجوز الشّهادة عليها حتى تبرز (بيرون بيايد) و تثبتها بعينها؟ فَوَقّع(عليه السلام) تَتنَقَّب و تظهر للشهود إن شاء اللّه.[1] (تنها اين روايت است كه دستور نقاب زدن داده است).

جواب: سند حديث ظاهراً عيبى ندارد چون «صفّار» از ثقات است ولى از نظر دلالت چند مشكل دارد:

1- فرض كلام در جائى است كه زن دلش مى خواسته در پشت پرده باشد و راوى هم كأنّ مى گويد براى زن هم سخت است كه بيرون بيايد، يعنى موردى است كه تمايلى به ظهور و بروز نيست، امام هم در جواب مى فرمايد حال كه تمايل دارد بيرون نيايد راهش اين است كه نقاب بزند و بيرون بيايد و اين غير از اين است كه بپرسند آيا زن نقاب بزند يا نه؟ پس اذا جاء الإحتمال بطل الإستدلال.

2- نقاب چيست؟ آيا نقاب تمام صورت را مى پوشاند؟

نقابها مختلف هستند برخى قسمتى از پيشانى و برخى تمام صورت را مى پوشاند حال اگر نقاب تمام صورت را بپوشاند فايده اى ندارد چون باز بايد دو نفر شهادت دهند كه خودِ اوست، پس معلوم مى شود كه نقاب، ساتر تمام وجه نبوده است، بنابراين اين حديث كه بهترين حديث قول دوّم است از حيث دلالت، اشكال دارد.

*... عن ابى جميله، عن ابى جعفر و ابى عبداللّه(عليهما السلام) قالا: ما من أحد إلاّ و هو يصيب حَظاً من الزّنا فزنا العينين النّظر و زنا الفم القُبلة و زنا اليدين اللمس، صدق الفرج ذلك أو كذب.[2]

از اين روايت استفاده مى كنند كه زناى چشم، حرام و نظر هم عام است و همه چيز را شامل مى شود حتى وجه و كفّين، پس اطلاق حديث و تعبير به زنا دليل بر اين مى شود كه نظر به وجه و كفّين حرام است.

جواب: اسم اصلى «ابوجميله» «مفضّل بن صالح» است كه غالباً او را به عنوان مجهول يا ضعيف ذكر كرده اند و حدود 99 روايت دارد كه خالى از ضعف نيستند. از جمله ابن غضائرى مى گويد:

«ضعيف كذّاب يضع الحديث».

ولى مرحوم وحيد بهبهانى كه از بزرگان رجال است تمايل دارد كه ابوجميله را تقويت كند و مايل است كه بگويد:

«لايخلو عن توثيق» چون بزرگان رجال از او نقل كرده اند ولى نقل بزرگان رجال دليل بر توثيق نيست.

دلالت روايت هم خالى از اشكال نيست چون روايت منصرف است به جائى است كه نگاه به قصد لذّت باشد كه از بحث ما خارج است زيرا ما شرط كرديم كه بدون تلذّذ و ريبه باشد.

*... عن سعد الاسكاف، عن أبي جعفر(عليه السلام): جوانى از انصار زنى را در يكى از كوچه هاى مدينه ديد و زمانى بود كه زنها صورت خود را خوب نمى گرفتند و مقنعه ها را پشت گوش مى انداختند. جوان به زن نگاه كرده و به دنبال آن زن مى رود تا به يك كوچه تنگ مى رسد كه يكى از طوايف مدينه در آنجا ساكن بود. جوان يك مرتبه به ديوار خورد و يك تكه شيشه يا استخوان صورتش را زخمى كرده با خود گفت همين گونه خدمت پيامبر مى روم و به او مى گويم كه چه شده است، خدمت پيامبر آمد، پيامبر فرمود: ما هذا، فاخبره فهبط جبرئيل بهذه الآية: ﴿قل للمؤمنين يغضوا من أبصارهم...﴾.[3]

به اين حديث استدلال كرده اند كه جوان به صورت زن نگاه مى كرد و آيه هم قدر متقيّن صورت را مى گيرد پس دليل بر مطلوب است.

جواب: اگر اين روايات دلالت داشت نياز به بررسى سند نداشت چون تضافر آن براى ما كافى بود ولى جناب «سعد اسكاف» در بين علماء رجال محّل كلام است كه بعضى او را قبول كرده اند و برخى مثل نجاشى قبول نكرده اند، شايد از كلمات شيخ طوسى استفاده شود كه مقبول است.

از نظر دلالت هم اصلاً دلالت ندارد چون مورد آيه چشم چرانى به قصد لذّت بوده كه همه قبول دارند و بحث ما در جائى است كه نگاه بدون قصد لذّت باشد.

*... عن على بن عقبه، عن أبيه عن أبى عبداللّه(عليه السلام) قال: سمعته يقول: النَّظْرة سهم من سهام إبليس مسمومٌ (تير زهرآلود) و كم من نظرة أورَثَتْ حسرةً طويلة.[4]

جواب: سلّمنا كه سند روايت را بپذيريم ولى دلالت در مورد جائى است كه نگاه با تلذّذ و ريبه باشد چون نگاه وقتى تير زهرآلود شيطان است و موجب پشيمانى مى شود كه با تلذّذ و ريبه باشد، و حداقل مى توان گفت روايت انصراف دارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo