< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

منظومه ی فکری آیت الله مکارم

80/02/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / مسئله 2 / النسب الشرعى و غيرالشرعى

بحث در محرّمات نسبيّه به حرمت اخوة و اخوات رسيد و به تناسب، بحث نكاح فرزندان آدم عنوان شد كه آيا نكاح آنها، نكاح اخوة و اخوات بود يا با نسل ديگرى ازدواج كردند. اقوال سه گانه اى در مسئله داشتيم كه قول اوّل تمام شد و در قول دوم بحث مى كرديم كه ازدواج اخوة و اخوات را از اوّل حرام مى دانست، و چون ممكن بود مجوس از قول اوّل سوءاستفاده كنند و لذا ائمه تأكيد روى قول دوم كرده اند (البته اين حرف در حدّ حدس است) چند گروه از روايات بيان شد، حال نسبت به اين روايات چه كنيم؟ (قول دوم)

اين روايات متضافر و متعدد هستند و در كتب روائى و تفسير نقل شده و به حدى است كه علماء اهل سنت هم روايات ما را از طرق شيعه نقل كرده اند، از جمله تفسير المنار در ذيل آيه ﴿و اتل عليهم نبأ ابنى آدم...﴾ (1) رواياتى را نقل مى كند، پس اين نظر در بين شيعه معروف بوده است و اهل سنّت هم مى دانستند.

ولى اين روايات، على رغم تكاثر و تضافر خالى از اشكال نيست.

اشكال اوّل: آيا ممكن است فرزندان آدم با حوريه اى ازدواج كنند كه «جسمٌ نورى» و يا جنّيّه اى كه «جسمٌ نارى» در حالى كه از نظر جنس مخالف هم هستند.

ان قلت: درباره قيامت چه مى گوئيد كه معاد جسمانى است و انسانها همسرانى از حوريّه هم دارند هرچه در آنجا مى گوئيد در ما نحن فيه هم بگوئيد.

قلنا: ممكن است انسان از غير همجنس براى لذت جسمانى استفاده كند; ولى فرزندى متولد نمى شود پس انسان كه جسمى ترابى است در بهشت از حوريّه براى لذات جسمانى استفاده مى كند ولى تولّد فرزند بعيد مى باشد و حال آنكه فرض ما دراينجا تولد فرزندان است.

اشكال دوم: اين روايات با هم متعارض هستند بعضى مى گويند صرفاً با حوريّه، بعضى مى گويند صرفاً با جنيّه و بعضى مى گويند با هردو ازدواج كردند.

اللّهم الاّ ان يقال: روايتى كه مى گويد حوريّه، ساكت است از جنّيّه و يا روايتى كه مى گويد جنّيّه ساكت است از حوريّه.

اشكال سوم: بعضى از اين روايات خلاف وجدان و آن چيزى است كه ما عيناً در خارج مى بينيم.

 

اقوال عامّه:

چند دسته از عامه (مفسّران و مورّخان و فقهاء) متعرّض اين مسئله شده اند مفسّران در ذيل آيه ﴿و اتل عليهم نبأ ابني آدم بالحقّ اذ قرّبا قرباناً فتقبِّل من احدهما...﴾(2) اين بحث را مطرح كرده اند. چون آنها معتقدند به اينكه فرزندان آدم دوقلو به دنيا آمده اند و داستان همزاد قابيل كه زيباتر از همزاد هابيل بود و اينكه يكى از عوامل قتل هابيل حسادتى بود كه قابيل از اينكار داشت و لذا در ذيل اين آيه روايات مربوط به ازدواج فرزندان آدم را نقل كرده اند. از جمله زمخشرى در كشّاف(3) و از بين مورّخين ابن اثير در الكامل(4) و طبرى در تاريخ طبرى(5) و مسعودى در مروج الذهب(6) به اين مسئله پرداخته اند. ابن اثير بعد از نقل قصّه هابيل و قابيل بيان مفصّلى دارد و ازدواج با يكديگر را ترجيح مى دهد. طبرى در تاريخش از افراد متعدّد نقل مى كند. مسعودى مى گويد كه آدم(ع) كوشش كرد كه اينها با همزاد خود ازدواج نكنند ولى چون موضع اضطرار بود و راهى نداشت، هريك با همزاد ديگرى ازدواج كرد.

اهل سنت در بعضى كتابهاى فقهيشان مانند مبسوط سرخسى و در بعضى از كتابهاى حديث مانند سنن بيهقى به اين مسئله اشاره دارند. ابن ابى الحديد هم در شرح نهج البلاغه اشاره اى به آن دارد. نكته جالب توجّه اين است كه در هيچ يك از اين منابع، حديثى از پيامبر وجود ندارد، بلكه روايات را از صحابه و يا مفسّرين يا مورّخين نقل كرده اند و مستند به پيامبر نيست، بر خلاف ما كه روايات ما مستند به معصوم(ع) است. احتمال دارد كه ريشه اين مسئله (ازدواج فرزندان آدم با يكديگر) از عهدين (تورات و انجيل) باشد.

بنابراين قول مرحوم علاّمه مجلسى كه مى فرمود مشهور بين عامه قول اول است درست است.

بررسى قول اوّل و دوم:

قول اوّل دو روايت داشت كه دلالتش صريح بود، امّا سندش غيرمعتبر; ولى ظاهراً موافق كتاب اللّه و در قول دوم روايات متضافر و بعضى صحيح السند، موافق با شهرت و مخالف عامّه; ولى مخالف ظاهر كتاب اللّه بود.

بين ايندو قول چه كنيم؟ آيا ظاهر كتاب را بگيريم يا شهرت را.

در اينجا لايبعد كه كسى بگويد، چون از آن مواردى است كه يُرَدُّ علمه الى اهله و از احكام عمليّه اى نيست كه مبتلى به باشد، لذا توقّف مى كنيم و اگر در اين مورد سؤال شود، اينطور نيست كه جوابى نداشته باشيم، بلكه مى گوئيم دو دسته روايت نقل شده است و هر دو قول را نقل مى كنيم. ممكن است كسى بگويد قول دوم قوى تر است و لذا خيلى ها به آن تمايل دارند; ولى لولا مخالفت ظاهر كتاب قول دوم ترجيح دارد.

تا اينجا دو قول معروف را مطرح كرديم و قايل به توقّف شديم.

قول سوم: نكاح ابناء آدم با نسل ديگرى از انسان بوده است منتهى انسانهائى كه قبل از آدم بوده و منقرض نشده بودند. براى اين مطلب سه قرينه ذكر شده است.

اقوال مورّخين كه مى نويسند قبل از آدم انسانها و تمدّنها و سلاطين متعدّدى بوده اند، از جمله ناسخ التواريخ مى نويسد و شايد قرآن هم در آيه ﴿قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدّماء﴾ (7) به اين مسئله اشاره داشته باشد، زيرا اگر انسانى قبل از آدم نبود، ملائكه از كجا مى دانستند كه او خونريز است؟

علم امروز مى گويد كه انسانها از ميليونها سال پيش وجود داشتند در حاليكه هبوط آدم را به چندهزار سال قبل برمى گردانند.

روايات متعدّدى داريم كه مى گويد قبل از آدم، انسانهائى بوده اند از جمله رواياتى است كه مرحوم صدوق در كتاب توحيد و كتاب خصال دارد.

در خصال از امام باقر(ع) نقل مى كند:

* بلى واللّه لقد خلق اللّه تبارك و تعالى الف الف عالم و الف الف آدم أنت في آخر تلك العوالم و اولئك الآدميّين(8).

در توحيد صدوق(9) نيز مطلب نقل شده است.

صاحب تفسير المنار(10) همين روايت صدوق و روايت ديگرى را از امام صادق(ع) نقل كرده است به اين عنوان:

* إنّ للّه تعالى اثنى عشر الف عالم كل عالم منهم اكبر من سبع سماوات و سبع ارضين ما يرى عالم منهم عالماً غيره.

بنابراين مطابق اين نظريّه قبل از آدم انسانهائى بوده اند و ما اوّلين انسان روى زمين نيستيم و دليلى نداريم كه تمام انسانهائى كه قبل از آدم بوده اند منقرض شده باشند. بنابراين ممكن است ازدواج فرزندان آدم با بقاياى انسانهاى پيشين صورت گرفته باشد، البتّه دليلى بر اين مطلب نداريم ولى قول سوم مشكل ازدواج حوريه با انسان را كه تولد فرزند از آن ممكن نبود، حل مى كند; ولى مشكل مخالفت ظاهر كتاب اللّه كه در قول دوم بود در قول سوم هم بقوّت خويش باقى است.

اِن قلت: كه آدم اوّلين انسان روى زمين نبوده و قبل از او انسانهاى ديگرى بوده اند، اين مطلب با جمله اى كه حضرت على(ع) در خطبه اشباح دارد نمى سازد:

فلمّا مهدّ ارضه و انفذ امره، اختار آدم خيرةً من خلقه و جعله اوّل جبلّته(11).

قلنا: اگر به معنى «جبلّة» مراجعه شود جواب روشن مى شود، كوه و جمعيّت هاى زياد را جبلّة مى گويند، معنى ديگر جبلّة طبيعت (فطرت) است و فطرت انسان هم مانند كوه قابل جابجائى نيست. جبلّة به معناى انسان برجسته هم آمده است و منافات ندارد كه انسانهاى ديگرى قبل از آدم بوده اند ولى انسان برجسته نبودند.

هذا غاية ما فى الباب و ما اصرارى در انتخاب يكى از اقوال نداريم چون مربوط به شريعت نيست و نيازى به فتوى ندارد و توقّف مى كنيم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ج 4، ذيل آيه 27 سوره مائده.

2. سوره مائده، آيه 27.

3. كشاف، ج 1، ص 624.

4. الكامل، ج 1، ص 541.

5. تاريخ طبرى، ج 1، ص 92.

6. مروج الذهب، ج 1، ص 31.

7. سوره بقره، آيه 30.

8. آخرين حديث كتاب خصال.

9. باب 38، ح 2.

10. تفسير المنار، ج 4، ص 325.

11. خطبه 91 نهج البلاغه.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo