< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

83/03/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / مسئله 11/ موضوع التدليس

در مسئله دهم حكم تدليس بيان شد ولى اين مسئله و چند مسئله بعد در مورد موضوع تدليس، اركان، قيود و شروط آن است.

مسألة 11: يتحقّق التدليس بتوصيف المرأة بالصّحة (مرأه خودش را توصيف كند يا ولىّ يا شخص ثالثى فرق نمى كند) عند الزوج (يعنى اگر نزد شخص ثالثى بگويد موجب تدليس نيست بلكه بايد نزد زوج بگويد) للتزويج (اگر توصيف به صحّت كند در جايى كه قصد تزويج نيست تدليس نيست) بحيث صار ذلك سبباً لغروره و انخداعه (اگر سبب فريب نشود تدليس نيست) فلا يتحقّق بالإخبار لا للتزويج أو لغير الزوج، و الظاهر تحقّقه ايضاً بالسكوت عن العيب مع العلم به و خفائه عن الزوج و اعتقاده بالعدم (ظاهر حال اين است كه زوجه سالم است ولى عيب مخفى است و زوج هم گمان مى كند كه زوجه سالم است در حالى كه طرف مقابل مى داند كه معيوب است كه اين تدليس فعلى است).

سئوال: چرا مرحوم امام در اين مسئله تدليس را فقط در مورد عيوب زوجه مطرح مى كند؟

جواب: چون اثر تدليس در مورد مهر است كه اگر در مورد زوجه باشد زوجه پولش را مى گيرد و زوج جلوى مدلّس را مى گيرد ولى اگر زوج تدليس كرد اثرى ندارد چون در اين صورت زن خيار فسخ دارد و مهرش را هم مى گيرد، ديگر رجوع به كسى نمى شود.

بنابراين مرحوم امام در اين مسئله سراغ تدليسى رفته اند كه داراى اثر است (تدليس زوجه).

نكته: در مقام ثبوت، موضوعات مقدّم است بر احكام، چون موضوع كالعلّة است (علّت نيست چون امور اعتباريّه علّت و معلول ندارد بلكه كالعلّة است) به عنوان مثال تا شرابى نباشد حرمتى نيست، تا خونى نباشد نجاستى نيست و...، امّا در مقام اثبات و بيان ادلّه ابتدا بايد سراغ حكم برويم و موضوع را در دليل حكم پيدا كنيم، مثلا ببينيم شارع در لسان دليل عنوان تدليس را آورده يا عنوان خديعه را، پس ابتدا بايد عنوان را در لسان دليل پيدا كرده، بعد بحث از موضوع كنيم، مرحوم امام در مسئله قبل حكم تدليس و در اين مسئله موضوع آن را بيان مى كنند.

معناى تدليس:

تدليس در لسان ادلّه آمده و روايات زيادى داريم كه كلمه تدليس در آن آمده است. تدليس حقيقت شرعيّه ندارد بلكه به همان معناى لغوى و عرفى است و دليلى نداريم كه شارع مقدّس حقيقت تازه اى براى معناى تدليس قائل شده باشد و لفظ تدليس را از معناى لغوى به معناى شرعى منتقل كرده باشد. در متون لغت تدليس داراى يك معناى اوّلى و ريشه اى و يك معناى ثانوى است، كه معناى اوّلى و ريشه اى آن ظلمت است.

قاموس مى گويد:

الدُلَس و الدُلسة هو الظلمة.

معناى ثانوى آن عبارتست از كتمان عيب الثلعة من المشترى.

جوهرى در صحاح اللغة هم همين را مى گويد:

التدليس هو كتمان عيب الثلعة من المشترى.

پس تدليس كتمان عيب است، كانّ كسى كه كتمان عيب مى كند طرف مقابل را در تاريكى قرار مى دهد و لذا خدعه و نيرنگ را كه باعث تاريكى برطرف مقابل مى شود، تدليس مى گويند.

فقهاى ما تعبيرات گوناگونى در مورد تدليس در ما نحن فيه دارند.

شهيد ثانى در مسالك مى فرمايد:

التدليس تفعيل من الدّلس و هو الظلمة و اصله من المخادعة كأنّ المدَلِّس لمّا أتى بالمعيب أو الناقص الى المخدوع و قد كتم عليه عيبه أتاه به فى الظلمة.

در ادامه مى فرمايد: تدليس حتماً در جايى است كه صفت كمالى را بگويند كه موجود نباشد يا به صورت قضيّه شرطيه اى بگويند كه موجود نباشد، و در انتها مى فرمايد تدليس به دو چيز حاصل مى شود: اظهار ما يوجب الكمال أو اخفاء ما يوجب النقص (اخفاى به سكوت).[1]

مرحوم صاحب رياض مى فرمايد:

يتحقّق التدليس بأحد أمرين فإمّا السكوت من العيب مع العلم أو دعوى صفة كمال.[2]

مرحوم محقق در جامع المقاصد مى فرمايد:

و كل موضع لايكون كذلك (اشاره به كلام قبل دارد يعنى نقصانى در خلقت اصلى نيست) لايتحقّق التدليس الاّ إذا وصفه بصفة كمال فيظهر عدمها كالحرّية و البكارة.[3]

ظاهر كلمات اين است كه اختلاف نظر وجود دارد، ولى وقتى دقّت شود اين كلمات به يك چيز واحد بر مى گردد.

شروط تدليس:

در معناى عرفى تدليس دو چيز شرط است، يعنى تدليس داراى دو ركن است:

مدلّس عالم به عيب باشد.

2- اظهار عدم كردن، يعنى بگويد بى عيب است كه خود دو صورت دارد يا به لفظ است و يا به سكوت و دليل اين معناى تدليس تبادر است. به عنوان مثال مى خواهيم حيوان، خانه يا ماشينى را بفروشيم كه ظاهرش سالم است، ولى فروشنده مى داند كه معيوب است مع ذلك مخفى مى كند و مى گويد سالم است، ولى بعد معلوم مى شود كه معيوب است كه اين تدليس است و يا اين كه سكوت مى كند و از عيوب مخفى چيزى نمى گويد; نظير اين معنا در زوجيّت هم هست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo