< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

84/03/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 2 /

«حديث اخلاقى: دوست ناصح»

متن حديث:

قال أبوجعفر (امام باقر(عليه السلام)): يا صالح إتّبع من يبكيك و هو لك ناصح و لا تتّبع من يضحكك و هو لك غاش...[1]

ترجمه حديث:

از كسى پيروى كن كه تو را مى گرياند (امّا دوستدار توست) و نصيحت خالصانه مى كند و پيروى نكن از كسى كه تو را شاد و خوشحال مى كند ولى با سخنان خلاف واقع، (چون واقعيّات را دگرگون مى كند).

شرح حديث:

انسان بر حسب حبّ ذات عيوب خود را نمى بيند و گاهى عيوب خود را محاسن مى پندارد مثلا شخصى است ترسو ولى اين عيب خود را نمى بيند و خويش را محتاط مى داند و يا شخصى است بخيل ولى خود را عاقبت بين و آينده نگر مى داند.

انسان بايد اين ضعف را جبران كند و بايد آينه اى داشته باشد كه او را به خودش نشان دهد تا بتواند خويش را اصلاح كند. بهترين آينه، دوست ناصح و خالص است كه حقيقت را دگرگون نمى كند و ايراد انسان را بازگو مى كند و گاهى بقدرى مى گويد كه اشك انسان جارى ميشود; روايت مى فرمايد چنين دوستان را براى خود نگه دار. گاهى هم دوست واقعيت را دگرگون نشان مى دهد و تو را مى خنداند و در حالى كه تو گرفتار بيمارى اخلاقى هستى آن را به تو نمى گويد.

در اينجا يك مسئله مهمّ اجتماعى وجود دارد و آن اين كه در جامعه مردم بايد عيوب حاكمانشان را بگويند. هميشه اين گونه بوده كه اطراف قدرتها را انسانهايى متملّق احاطه مى كنند و اين متملّقان عيوب را محاسن نشان مى دهند، و وقتى متوجّه مى شوند كه كار از كار گذشته و افكار عمومى از آنها برگشته است. بايد اين افراد را كنار زد و مواظب آنها بود. حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد:

و انّما يحبّك من لايتملّقك[2] فقط دوست تو كسى است كه تملّق نمى گويد، و در روايت ديگرى مى فرمايد: أدوا الداء الصلف[3] بدترين دردها تملّق است.

بايد مردم آزاد باشند و بتوانند انتقاد كنند ولى انتقاد بايد همان گونه كه امام در اين روايت فرمود خالص و براى سازندگى باشد. انتقاد غير از عيب جويى جداست چون عيب جويى آثار منفى دارد و مغرضانه است ولى انتقاد دوستانه و از روى محبّت است به همين جهت آثار آن سازنده است.

در بعضى از ادارات صندوقهايى براى انتقادات و پيشنهادات نصب مى شود كه اگر مردم بدانند انتقاد و پيشنهاد آنها اثر دارد انتقاد و پيشنهاد مى كنند و بسيارى از مشكلات حل مى شود البتّه عدّه اى عادت دارند كه فقط ضعفها را ببينند در حالى كه بايد نقاط قوّت را هم ديد. داستان حضرت مسيح(عليه السلام) در اين زمينه بسيار آموزنده است. وقتى ايشان با جمعى از ياران از كنار لاشه حيوانى گذشتند هر كس عيب آن را گفت ولى حضرت فرمود چه دندانهاى سفيدى دارد، در حالى كه همه نقاط ضعف را ديدند او آموخت كه بايد نقاط قوّت را هم ديد.

تجربه نشان داده است كه اگر خواستيم كسى را اصلاح كنيم بايد ابتدا محاسن او را بگوييم و بعد عيبش را گوشزد كنيم. اين نصيحت اثر مى كند چون مى فهمد كه اين شخص خيرخواه و منصف است و قصد نصيحت خالص دارد.

* * *

حكم شرعى شركت گلدكوئيست و نظاير آن

يكى ازمسائل محلّ ابتلا در اين روزها مسئله شركت هايى مانند گلدكوئيست، گلدماين و ده ها شركت ديگرى كه با نامهاى مختلف و ماهيّت واحد درست شده و بلاى جان همه، خصوصاً جوانان است كه اقتصاد را تحت الشعاع قرار داده و ثروت جامعه را از كشور خارج مى كنند. ماهيّت و اساس اين شركتها اين است كه جنسى را به سه برابر قيمت مى فروشند، به عنوان مثال سكّه اى صد هزار تومان قيمت دارد، سيصد هزار تومان مى فروشند و شخص خريدار بايد دو نفر معرّفى كند و كه اگر هر يك از آنها دو نفر سكّه خريد كنند به ازاى هر يك نفر ده هزار تومان (مثلا) به شخص خريدار مى دهند و آن دو نفر هر يك دو نفر ديگر معرّفى كنند كه آن چهار نفر را هم براى خريدار اوّل در نظر مى گيرند و هر يك از آنها هم دو نفر معرفى مى كنند كه به ازاى هر يك ده هزار تومان به خريدار اوّل مى دهند كه اگر ده بار تكرار شود حدود يك هزار سكّه فروخته مى شود كه اگر و ضربدر 000/200 تومان (كه هر سكّه را گرانتر مى فروختند) شود مساوى است با 000/000/000/2 ريال يعنى با چنين برنامه اى در هر مجموعه اى اين مبلغ به شركت مى رسد از اين مبلغ مقدار ناچيزى به سر شاخه ها داده مى شود ولى به دستهاى پايين تر چيزى نمى رسد، يعنى در آخرين مرحله گروهى هستند كه هر يك 000/200 تومان مال باخته اند.

ارزش واقعى سكّه صد هزار تومان است ولى مى گويند چون به آن عكس زده ايم بعدها عتيقه مى شود و ارزش پيدا مى كند كه اين كلاهبردارى آشكار است. بعضى از اين شركتها مى گويند اين سكّه ها گارانتى دارد يعنى اگر سكّه را نخواستيد از شما مى خرند و گارانتى هم در كشور سومالى است كه اين هم كلاهبردارى است، چون اگر اين كار واقعى باشد چرا در كشورى مثل سومالى در آن طرف دنيا باشد و در اين كشور نباشد، پس اساس اين است كه صد هزار تومان طلا را به شما به سيصد هزار تومان داده اند.

متأسّفانه پول باد آورده اى است كه همه را وسوسه مى كند وعدهّ اى ساده لوح مى گويند نوعى كسب است، چرا جلوى درآمد عدّه اى را مى گيريد؟! گاهى اين شركتها مى گويند سكّه را به قيمت واقعى مى فروشيم، در جواب اينها بايد گفت اگر اين است پس اين سودها را از كجا مى آوريد.

به طور كلّى ماهيّت همه اين شركتها اين است كه:

كالايى به مافوق قيمت فروخته مى شود.

به صورت زنجيره اى و شبكه اى جلو مى رود.

مجلس بايد كارشناس هاى اجتماعى، اقتصادى و قضائى را تعيين كند و به اين امر رسيدگى شود، همه اينها اكل مال بالباطل است. در كشور ايتاليا كه يكى از كشورهاى مؤسّس اين برنامه است، جلوى فعاليّت اين شركتها گرفته شده است. به عقيده من هنوز جامعه و مسئولين ما از عمق اين فاجعه با خبر نيستند و نمى دانند كه با اين برنامه چه مقدار سرمايه از كشور خارج مى شود و چه زيانى به اقتصاد مى زند.

* * *

بحث در مسئله دوّم از مسائل حق القسم بود مرحوم امام در ضمن اين مسئله مضاجعت را لازم دانستند ولى براى آن مسئله مستقلّى قرار ندادند، امّا بعضى از بزرگان متعرّض اين مسئله شده اند.

مرحوم كاشف اللثام در شرح كلام علاّمه در قواعد مى فرمايد:

والواجب فى القسمة المضاجعة عند النوم قريباً منها معطياً لها وجهه بحيث لا يؤدّ هاجراً و إن لم يتلاصقا و وجوب المضاجعة ممّا ذكره جماعة قاطعين به و المروى الكون عندها (و تعبير مضاجعه ندارد) و قد يمكن فهم المضاجعة من قوله تعالى واهجروهنّ فى المضاجع[4]

جمعى ديگر مثل مرحوم محقّق در شرايع و مرحوم صاحب جواهر و مرحوم شهيد ثانى در مسالك اين بحث را دارند. ابن قدامه هم عبارتى دارد كه در ضمن آن مطلب بيان شده و مى گويد:

و عماد القَسم الليل لاخلاف فى هذا و ذلك لأن الليل للسكن و الإيواء (پناه دادن) يأوى فيه الانسان إلى منزله ويسكن إلى أهله و ينام فى فراشه مع زوجته عادتاً و النهار للمعاش.[5]

در مورد وجوب مضاجعه چيزى نمى گويد و كأن نظرش من اين است كه بيتوته بايد با مضاجعت همراه باشد. واقع مسئله اين است كه مضاجعت دليل روشنى ندارد و سه دليلى را كه در كلام مرحوم صاحب جواهر مطرح شده پاسخ مى دهيم.

دليل اوّل اين بود كه معتاد و متعارف اين است كه بيتوته همراه مضاجعت باشد. آيا در جايى كه افراد فقط يك اطاق دارند و همه در يك اطاق زندگى مى كنند مى تواند مضاجعه باشد؟ پس ادّعاى انصراف بيتوته به مضاجعت قابل قبول نيست.

دليل دوّم اين بود كه اگر مضاجعت نباشد ﴿عاشروهن بالمعروف﴾ نيست آيا فرد غالب معاشرت بالمعروف اين است كه مضاجعت باشد؟ حال به عنوان مثال اگر زوج مطالعه دارد يا اهل عبادت است و يا كارگرى است كه شبها هم در منزل كار مى كند و بيتوته مى كند ولى مضاجعت نيست آيا اين ها خلاف معاشرت بالمعروف است؟ نمى توان گفت وظيفه مرد مضاجعت است بلكه بيتوته كافى است و آيه چنين دلالتى ندارد.

دليل سوّم آيه 34 سوره نساء بود كه مى فرمود اگر زن ناشزه شود زوج به عنوان تنبيه مى تواند قهر كند كه در مادّه هجر معنى قهر هست ولى كسى كه براى عبادت يا مطالعه يا كار در نزد همسر نمى خوابد قهر نكرده است، پس آنچه ما مى فهميم اين است كه آيه جلوى قهر كردن را بالمفهوم مى گيرد و ترك مضاجعه غير از قهر كردن است.

بنابراين احتياط مستحب اين است كه مضاجعه باشد ولى دليلى بر وجوب نداريم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo