< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

84/06/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 1 /

ايّام ميلاد مبارك حضرت مهدى(عج) است. به همين مناسبت حديثى از ابوسعيد خدرى نقل مى كنيم. در كتاب كشف الغمّه چهل حديث در مورد آن حضرت بيان شده كه مرحوم علاّمه مجلسى اين احاديث را در بحار نقل مى كند. در احاديث نبوى احاديث زيادى در مورد آن حضرت آمده است و بعضى از اهل سنّت هم درباره تواتر احاديث مربوط به حضرت كتاب نوشته اند.

و تنها تفاوت ما و اهل سنّت است اين كه آنها معتقدند حضرت در آخر الزمان متولّد مى شود ولى ما معتقديم كه به دنيا آمده و زنده است.

متن حديث:

قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): أبشّركم بالمهدى يبعث في أمّتى على اختلاف من الناس و زلازل فيملأ الأرض عدلا و قسطاً كما ملئت ظلماً و جورا يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الأرض، يقسّم المال صحاحاً فقال له رجل: و ما صحاحاً؟ قال: السويّة بين الناس[1]

ترجمه حديث:

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله): مى فرمايد: شما را به مهدى (عج) بشارت مى دهم كه در ميان امّت من برانگيخته مى شود در مانى كه اختلافات و زلازل فراوان است; او زمين را از قسط و عدل پر مى كند در هنگامى كه از ظلم و جور پر شده است فرشتگان آسمان و ساكنان زمين از او راضى مى شوند و اموال را به طور صحيح تقسيم مى كند. مردى عرض كرد: چگونه صحيح تقسيم مى كند؟ حضرت در پاسخ فرمود: به طور مساوى بين همه تقسيم مى كند.

شرح حديث:

رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در اين حديث در مورد زمان ظهور حضرت مهدى (عج) مى فرمايد:

در زمانى كه جنگ و خون ريزى دنيا را فرا مى گيرد و زمانى كه زلازل فراوان است حضرت مهدى (عج) ظهور مى كند كه ممكن است اشاره به حوادث سخت طبيعى مثل سونامى و طوفان كاترينا و يا اشاره به حوادث اجتماعى تكان دهنده باشد و احتمال دارد هر دو مراد باشد در ادامه حضرت در مورد ويژگيهاى زمان ظهور مى فرمايد:

فيملأ الأرض عدلا و قسطاً:

عدالت در مقابل ظلم (حق ديگرى را گرفتن) است و اگر حقّش رابه او بدهد عدل است و امّا قسط در مقابل جور و به معنى تبعيض روا نداشتن است، اگر بخواهيم دنيا آرامش پيدا كند، بايد هم ظلم و هم تبعيضات ناروا برچيده شود كه اينها سرچشمه زلازل اجتماعى است.

فرقه اى معتقدند كه حضرت مهدى (عج) ظهور كرد، در پاسخ آنها مى گوييم اگر چنين است «يملأ الأرض عدلا و قسطاً»كجاست؟

يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الأرض:

فرشتگان آسمان و مردم روى زمين از او راضى مى شوند. گاهى ممكن است كه ما مردم را راضى كنيم ولى ساكنان آسمان ناراضى باشند، مهمّ اين است كه هم مردم راضى شوند و هم اهل آسمان، نه اين كه فقط مردم راضى باشند.

يقسم المال صحاحاً:

اموال را به طور مساوى بين همه تقسيم مى كند. منظور از اين تساوى چيست؟ آيا تنبل و پر كار را يكسان بهره مند مى سازد؟ اگر اين چنين باشد كه انگيزه اى باقى نمى ماند. مراد از مساوات در اينجا مساوات در شرايط يكسان است، يعنى اگر دو نفر با هم در شرايط برابر كار كنند، به طور مساوى با آنها برخورد مى كند.

تمام بدبختيهاى بشر يا از ظلم است و يا از تبعيض; امروزه تمام دنيا را ظلم و تبعيض فرا گرفته است، به عنوان مثال در مورد انرژى اتمى تبعيض ناروا واضح است، يك كشور تمام تسليحات اتمى را داشته باشد ولى ما حقّ استفاده از دانش صلح آميز اتمى را هم نداشته باشيم.

و يا حق وتو كه بعضى از اعضا دارند نوعى تبعيض است. دنيا وقتى روى سعادت و آرامش را مى بيند كه اينها برچيده شود.

اميدواريم كه زنده بمانيم و آن ظهور عظيم را ببينيم و جزو سربازان آن حضرت باشيم.

* * *

بحث در شرايط وجوب نفقه بود و دلايل آن هم بيان شد.

بقى هنا أمورٌ:

الأمر الأوّل:

آيا بين تمكين و عدم نشوز فرق است؟ به عبارت ديگر آيا تمكين و نشوز ضدّان هستند؟

تمكين به دو معناست:

الف) تمكين مطلق سواء كان مغذوراً أو كان غير معذور.

ب) تمكين خاص كه همان تمكين عند عدم العذر است، يعنى زوجه نه عذر شرعى (مثل عادت ماهانه) دارد و نه عذر عقلى و عرفى (مثل صغر و مرض).

اگر گفتيم تمكين به معنى دوّم (تمكين عند عدم العذر) است در اين صورت نقطه مقابل آن نشوز به معنى عصيان در هنگام تمكّن عقلا و شرعاً است، و نشوز و تمكين ضدّان هستند ولى اگر تمكين را به معنى اوّل (مطلق)بگيريم با عدم نشوز ضدّان نيستند.

در بعضى از موارد كه تمكين واجب نيست (مثل صغيره) آيا نفقه در مورد آنها واجب است؟

اين مطلب محلّ كلام است ولى در عادت ماهانه و بيمارى و يا در مسافرت واجب شرعى كه قادر بر تمكين نيست نفقه واجب است.

دليل اين كه اين اعذار شرعيّه و عقليّه مانع نفقه نيست سيره مستمرّه مسلمين است كه اين مسائل را مانع نمى دانند به علاوه عمومات نفقه هم ما نحن فيه را شامل است.

* ... عن الحلبى عن أبى عبدالله(عليه السلام) قال: من الذى أجبر على نفقته؟ قال: الوالدان والولد و الزوجة (زوجه مطلق است و شامل حال تمكين و غير تمكين مى شود و ناشزه بالعصيان خارج است) و الوارث الصغير.[2]

الأمر الثاني:

آيا تمكين شرط است يا نشوز مانع؟ بعضى مثل مرحوم صاحب جواهر وصاحب رياض و ديگران اين بحث را متعرّض شده اند، اگر بگوييم تمكين شرط است بايد به دنبال شرط باشيم.

مرحوم صاحب جواهر بحث مفصّلى دارد و ادلّه قائلين به شرطيّت تمكين و ادلّة قائلين به مانعيّت نشوز را مطرح كرده است، ولى به عقيده بعضى اين بحث ثمره اى ندارد، چون اين دو متلازمند، نشوز عصيانى با تمكين متلازم هستند وقتى نشوز عصيانى نبود، تمكين هست و اگر تمكين نبود نشوز عصيانى هست. گاهى ممكن است گفته شود كه ثمره دارد و ثمره در دادگاه ظاهر مى شود، در جايى كه زن شكايت مى كند كه شوهر نفقه نمى دهد و شوهر مى گويد كه زن تمكين نمى كند، در اينجا اگر قائل شديم كه نشوز مانع است، شوهر بايد اقامه دليل كند بر اين كه زن ناشزه است، چون نشوز امر وجودى است، امّا اگر گفتيم تمكين شرط است، زن بايد دليل بياورد كه تمكين مى كند و شرط حاصل است.

سؤال: زوجه چگونه تمكين را ثابت كند در حالى كه تمكين يك امر خصوصى است؟

در اينجا ظاهر حال كافى است و ظاهر حال اين است كه هر دو در يك جا زندگى مى كنند و در كنار هم هستند و دعوايى ندارند، اين ثابت مى كند كه تمكين هست و نشوز هم از ظاهر حال معلوم مى شود، مثلا قهر كرده و به خانه پدرش رفته است كه اين ظواهر حال دليل بر نشوز است، پس جز راه ظاهر حال راه ديگرى براى اثبات تمكين و نشوز وجود ندارد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo