< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

84/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسأله 1 /

دشمنان اسلام در اين دو حادثه غمناك اخير، غمى بر دلها گذاشتند كه فراموش شدنى نيست و قرائنى به دست آمده كه نشان مى دهد آنها نه تنها پشيمان نشده اند بلكه ادامه مى دهند. أخيراً نامه اى نوشته و امضاء كرده اند كه از جمله امضا كنندگان آن سلمان رشدى معلوم الحال است كه اسلام را در آن نامه خطرى براى تمام جهان دانسته اند.

آنها اسلام را نيروى عظيمى در مقابل خود مى دانند و به فكر مبارزه افتاده اند كه اميد است مسلمانان جهان بيدارتر شوند و دست به دست هم دهند و حوادثى مثل ناامنيهاى عراق را از بين ببرند.

اين وقايع در زمانى واقع شده كه آزادى و دموكراسى غربى، عدّه اى را به سوى خود جلب كرده ولى با اين اعمال در كشورهاى اسلامى احدى يافت نمى شودكه دل بسته آن آزادى و دموكراسى باشد.

زمانى كه شرقى ها خيال مى كردند در غرب خبرى است به پايان رسيده و فرصتى براى مسلمين جهان و زنگ بيدار باشى براى آنهاست.

* * *

«حديث اخلاقى: مشاوره با زير دستان»

مرحوم صاحب وسائل در باب 24 از ابواب العشرة تحت عنوان «جواز مشاورة الإنسان بمن دونه» پنج روايت نقل مى كند كه همه روايات داراى مضمون واحد است و يك روايت را بيان مى كنيم:

* ... عن معمّر بن خلاّد قال: هلك مولى لأبى الحسن الرضا(عليه السلام) يقال له سعد فقال له: أشر علىّ برجل له فضل و أمانة فقلت: أنا أشير عليك؟ فقال شبه المغضب: إنّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) كان يستشير أصحابه ثمّ يعزم على ما يريد.[1]

ترجمه حديث:

معمّر بن خلاّد مى گويد: غلام امام رضا(عليه السلام) به نام سعد از دنيا رفت، امام(عليه السلام) فرمود: براى مشورت كسى را براى من پيدا كن كه داراى فضل و امانت باشد، معمّر با تعجّب مى گويد: من به شما مشورت دهم؟! حضرت در حالى كه مقدارى خشمگين شده مى فرمايد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) با ياران خود مشورت مى نمود آنگاه آنچه به صلاح بود انجام مى داد.

شرح حديث:

حديث بسيار پر معنى است و نشان مى دهد كه افراد داراى علم، هوش، دانش و ذكاوت نبايد مغرور شوند و هرگز نگاه تحقيرآميز به ديگران نكنند چون چه بسا افرادى كه از نظر علم و دانش پايين تر باشند ولى چيزى بگويند كه كارگشا باشد اين درس بزرگى است براى همه دولتمردان، مراجع بزرگان، مسئولين كشورى، دانشمندان و ... .

علاوه بر اين حضرت دو ويژگى براى شخصى كه طرف مشورت واقع مى شود بيان مى كنند كه يكى فضل و ديگرى امانت است و اين دو ويژگى مانند دو بال است كه هر دو در كنار هم لازم است.

داستان عجيبى در اين جا وجود دارد كه مرحوم آقاى فلسفى در كتاب جوان نقل مى كند:

شخصى پيش معتصم عبّاسى آمده و گفت من در قلعه عموريّه در روم بودم و مشاهده كردم سربازى رومى به صورت زنى سيلى زد، زن گفت: وامعتصماه، سرباز سيلى ديگرى به صورت زن زد و گفت: خيال مى كنى الآن معتصم سوار بر اسب ابلق شده و براى يارى تو مى آيد؟!

معتصم از شنيدن اين خبر بر آشفت و لشكرى آماده كرد و براى فتح قلعه عموريّه حركت كرد و قلعه را محاصره كرد و مدّتى براى فتح قلعه جنگيد ولى موفّق نشد آن را فتح كند. شبى معتصم در حالى كه با لباس مبدّل در ميان لشكر مى گشت، آهنگرى را ديد كه شاگردش در حال پتك زدن مرتّب مى گويد: اين بر سر معتصم باد.

معتصم روز بعد دستور داد شاگرد آهنگر را پيش او بياورند و از او پرسيد تو چنين گفتى؟ گفت: بله.

معتصم گفت: چرا؟!

شاگرد آهنگر گفت: اگر اين لشكر دست من بود قلعه را تا غروب را فتح مى كردم. معتصم او را فرمانده لشكر قرار داد و او هم تيراندازان را مهيّا كرد و از ميان آنها قويترين افراد را انتخاب كرد و آنها را تهديد كرد كه هر كه تيرش خطا رود كشته مى شود; بعد آتشى آماده كرد و دستور داد تيرها را با آتش روشن كنند و به چوبهايى كه در ديواره قلعه قرار داده شده بود بزنند وقتى چوبها آتش گرفت و سوخت، ديوار قلعه فرو ريخت و قلعه فتح شد. معتصم دستور داد اسب ابلقى را آوردند و سوار بر اسب شد و نزد زن آمده و گفت: نداى تو را لبيك گفتم آنگاه دستور داد آن سرباز رومى را حاضر كردند و به او گفت: تو را نمى كشم ولى بايد خادم اين زن باشى.

مرحوم آقاى فلسفى نتيجه گيرى مى كند كه ممكن است چيزى به فكر يك جوان شاگرد آهنگر برسد كه به ذهن فرماندهان لشكر نرسد.

* * *

بحث در مسئله اوّل از مسائل نفقات اقارب به امور باقى مانده در ذيل آن رسيد.

بقى هنا امران:

الأمر الأوّل: فتوايى از ابن ابى ليلى فقيه معروف اهل سنّت نقل كرده اند كه وارث بايد نفقه بدهد يعنى كسى كه از مرگ بچّه اى ارث مى برد بايد در زمان حيات آن بچه و فقر او نفقه او را تأيين كند. در روايات ما هم وارث صغير آمده بود. ابن ابى ليل به آيه ﴿و على الوارث مثل ذلك﴾[2] استدلال مى كند قبل از اين قسمت آيه مى فرمايد: ﴿و الوالدات يرضعن اولادهنّ حولين كاملين لمن أراد أن يتمّ الرضاعته و على المولود له رزقهنّ و كسوتهنّ بالمعروف لا تكلّف نفس إلاّ وسعها و لاتضارّ والدة بولدها و لا مولود له بولده و على الوارث مثل ذلك﴾[3]

آيا اين آيه مى تواند آنچه را كه در بعضى از روايات در مورد وارث صغير آمده تأييد كند؟

مرحوم صاحب جواهر در معنى «وارث» هفت قول از مفسّرين نقل مى كند و مرحوم طبرسى در مجمع البيان اقوال متعدّدى نقل مى كند; آيا معنى وارث همين است كه ابن ابى ليلى گفته و بعضى از فقهاى ما پيروى كرده اند؟

در معناى «مثل ذلك» هم اختلاف است. بعضى گفته اند مثل ذلك يعنى در نفقه و كسوه مثل آن باشد، و بعضى گفته اند مثل ذلك در ﴿لا تضارّ والدة بولدها و ...﴾ يعنى وارث نبايد اسباب ضرر و زيان فراهم كند.

آنچه كه به ذهن انسان مى آيد مثل ذلك معنايش ﴿رزقهنّ و كسوتهنّ بالمعروف﴾ است و احتمالهاى ديگر خلاف ظاهر است و در ناحيه وارث هم بسيار بعيد است كه وارث صغير مراد باشد، بلكه منظور اين است: پدر كه ﴿رزقهنّ و كسوتهنّ بالمعروف﴾ را مى داد اگر از دنيا برود، نبايد بچّه صغير را بى سرپرست بگذارند يعنى ورّاثِ پدر هم بايد نفقه آن صغير را بدهند و نبايد او را رها كنند. از بعضى از روايات هم اين معنا استفاده مى شود:

* ... عن محمّد بن مسلم، عن احدهما(عليهما السلام) قال سألته عن قوله تعالى: ﴿و على الوارث مثل ذلك﴾ قال: هو فى النفقة على الوارث مثل ما على الوالد.[4]

بعيد نيست كه معنى آيه اين باشد كه نفقه مادر مرضعه را بايد مثل بدهكاريها از اصل تركه بردارند نه از سهم صغير و نه از سهم وارث، كأنّ آن روزى كه پدر، اين بچّه را به اين زن سپرده تا شير بدهد، اين زن را اجير كرده است و اجرتش هم رزقهنّ و كسوتهنّ است. حال اگر شخصى يك نفر را اجير كند و قبل از پرداخت اجرت از دنيا برود آيا مال الاجاره را از اصل تركه بردارند يا از سهم ورثه؟

در اينجا از اصل تركه برداشته مى شود، پس در ما نحن فيه هم از اصل تركه بر مى دارند .

با وجود اين احتمال، ابهامات آيه از بين مى رود و دليلى براى ابن أبى ليلى و ديگران باقى نمى ماند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo