< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

85/01/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 11 /

«حديث اخلاقى: محبّت به مردم»

متن حديث:

قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): التودّد إلى الناس نصف العقل. [1]

ترجمه حديث:

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: محبّت به مردم نصف عقل است.

شرح حديث:

بين «تودّد» و محبّت تفاوت است. محبّت مفهوم عامّى دارد و محبّت قلبى و اظهار آن را شامل مى شود، ولى تودّد براى جايى است كه اظهار علاقه كند و به عبارت ديگر نسبت ميان اين دو، عموم و خصوص مطلق است.

نقش محبّت در جامعه اسلامى اهميّتى كه اسلام به محبّت و تودّد مى دهد بسيار است. افراد در جامعه اسلامى مانند آجرهاى يك بنا هستند كه اگر بدون موادّى كه آنها را به هم بچسباند روى هم بچينند با اندك تكانى و يا آب روانى ويران مى شود، پس بايد بين اين آجرها يك چسب محكم باشد تا آنها را به هم بچسباند و هر چه محكم تر باشد استحكام بنا بيشتر مى شود.

جامعه اسلامى بايد داراى محبّت باشد تا اعضاى جامعه را يكى كند و همه مانند يك بدن باشند، همان گونه كه در روايات آمده افراد جامعه مانند اعضاى يك بدن هستند كه اگر يك عضو بيمار شود همه بدن همدردى مى كند، شعر سعدى هم از اين روايت گرفته شده است.

بنى آدم اعضاى يكديگرند ***** كه در آفرينش ز يك گوهرند

چو عضوى به درد آورد روزگار ***** دگر عضوها را نماند قرار

اين كه در روايت نبوى محبّت به مردم نصف العقل گفته شده آيا عقل مراد است يا عقل معاش؟

ظاهراً هر دو مراد است يعنى اگر محبّت باشد مردم در قيامت از هم شفاعت مى كنند.

حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد: در ميان مردم چنان زندگى كن كه در زنده بودنت به تو اظهار محبّت كنند و اگر از دنيا رفتى بر تو اشك بريزند و براى تو طلب مغفرت كنند. آيات قرآن هم فراوان اين معنا را تكرار مى كند. به عنوان مثال ما در شبانه روز ده بار سوره حمد را مى خوانيم كه در هر بار چهار بار رحمت خدا و محبّت ذكر مى شود يعنى روزى چهار بار سخن از محبّت مى گوييم.

خدا نيامرزد آنهايى را كه با اين خشونتها چهره اسلام را دگرگون كرده و هر روز انسانهاى بيشمارى را به خاك و خون مى كشند. ضربه اى كه اسلام از اين اقليّت خشن و خون ريز مى خورد بسيار است و اينان سبب شده اند كه مسلمانان خشن و دين اسلام دين خشونت معرّفى شود و اهانت به پيامبر(صلى الله عليه وآله) هم نتيجه كار اينهاست چون در كاريكاتورها عكس پيامبر(صلى الله عليه وآله)را در حال خشونت كشيده اند.

ما بايد ثابت كنيم كه صف ما از اين اقليّت رسوا جداست. و هر كسى كه دست دوستى به سوى ما دراز كند، ما هم دست دوستى به او مى دهيم.

چگونگى اظهار محبّت:

در روايتى از امام صادق(عليه السلام) آمده است:

إذا أحببت أحداً من إخوانك فأعلمه ذلك فإنّ ابراهيم(عليه السلام) قال: ﴿ربّ أرنى كيف تحيى الموتى قال أو لم تؤمن قال: بلى و لكن ليطمئنّ قلبى﴾.[2]

يكى از طرق مودّت اظهار محبّت راستين است نه تملّق و چاپلوسى.

ديگر از طريق محبّت، عيادت بيماران، تسلّى مصيبت زدگان، شركت در غم و شادى ديگران، كمك در رفع مشكلات و گرفتاريهاى آنها و مشورت درست دادن، است كه اين امور همگى تودّد و محبّت است و از روحانيّت پسنديده تر است.

* * *

جوانان ما پس از سالها زحمت و محروميّت توانستند به نقطه نهايى در تحقيقات اتمى دست يابند كه آزادگان دنيا و مستضعفان جهان و همه مسلمانان را خوشحال كرده است و فقط چند دولت در مقابل اين واقعيّت مقاومت مى كنند و مدام مى گويند جامعه جهانى مخالف است، در حالى كه چند كشور بيشتر نيست.

عقيده ما اين است كه اينها بايد با ايران كنار بيايند و تحقيقات اتمى هم بايد صلح آميز باشد و ما معتقديم كه استفاده از اين علم در توليد سلاحهاى كشتار جمعى حرام است و ايران هيچ گاه به دنبال دست يابى به اين سلاحها نبوده و نيست.

اميدوارم كه خدا به همه عقل كافى براى ساخت دنيايى مملوّ از محبّت عنايت فرمايد.

* * *

بحث در مسئله 11 از مسائل نفقات اقارب در اين بود كه آيا وجوب انفاق بر ولد و والدين، وجوب تكليفى است يا وضعى؟ به عبارت ديگر آيا شخص منفق در مقابل اين انفاق بدهكار است؟

تا اينجا ثابت كرديم كه انفاق يك وظيفه و تكليف است نه دين، درست مثل پذيرايى از ميهمان كه تكليف است و بدهى نيست.

در ادامه يك استثنا داشتيم و آن اين كه اگر منفق از انفاق خوددارى كند. (به جهت اين كه در مسافرت است يا عمداً انفاق نمى كند)، سه صورت دارد:

1 ـ شخص واجب النفقه صبر كرده و به حدّاقل سدّ رمق قناعت مى كند و با سؤال و طلب از مردم زندگى مى كند.

2 ـ وام مى گيرد به اين نيّت كه بعداً منفق بپردازد.

3 ـ به حاكم شرع مراجعه مى كند و حاكم شرع به او اجازه مى دهد كه وام بگيرد.

در صورت اوّل منفق بدهكارى خاصّى نداشته و فقط مجازات الهى دارد.

در صورت دوّم هم چون خودسرانه وام گرفته و ولايت و وكالت نداشته، بايد خودش بپردازد و منفق بدهكار نيست.

در صورت سوّم كه به امر حاكم شرع وام گرفته منفق بدهكار است، چون حاكم ولىّ ممتنع و غائب است و مثل اين است كه وكيل تمام الاختيار وام گرفته باشد، البتّه حاكم شرع از وكيل تامّ الاختيار هم بالاتر است چون ولىّ است.

اگر دست رسى به حاكم شرع نبود عدول مؤمنين جانشين حاكم شرع مى شوند و از آن ها اجازه گرفته و وام مى گيرد و در صورتى كه عدول مؤمنين هم نبودند به واسطه قاعده لاحرج كه هم نفى تكليف مى كند و هم اثبات تكليف ـ خودش وام مى گيرد.

نكته: ممكن است بگوييم نيازى نيست پيش حاكم برود و از ابتدا وام مى گيرد، ولى بعداً اداى اين وام از نفقه است چون نفقه عام است و تمام نيازها را شامل است و انفاق ايجاب مى كند كه منفق بدهيها را هم بدهد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo